_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

بازهم عیدشد،مثل هرسال....

هوالمحبوب: 

 

شروع میکنم به نوشتن

توی دفتر خاک خورده ای که مدتهاست آلرژی دارم تا میبینمش،چه برسه مرورش کنم

همیشه مروره خاطره ها قشنگه.حتی دردآورترینشون.یادآوره اینه که چی بودی؟چی شدی؟کی کجا بود؟چی شد؟کجا کم اووردی؟کجا داشتی تموم میشدی؟کجا چی بهت عطا شدو تو فقط نداشته هات رو میبینی؟کجا چی شنیدی و حالا فراموش کردی؟وکجا در اوج سیاهی و دردو تموم شدن باز یه دفعه شروع شدی و باز روز ازنو روزی از نوع!همیشه مرور کردن من رو به هیجان میاره.

شروع میکنم به نوشتن

سنت شکنی میکنم و با حافظ که مدتهاست توی لحظه های مقدس باهام همراه میشه شروع نمیکنم!امسال سالی بدون حافظ!

شروع میکنم به نوشتن

از سال تحویل88 توی اتاقم و با یه دنیا درد تا سال تحویل 89 کنارسجاده و باچشمانی اشکبار که خدا را شکر به خاطره تمامه داده ها و نداده هات وشرمنده از اینی که هستم!

شروع میکنم به نوشتن

ادامه مطلب ...