_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

یک نفر باره امانت نتوانست کشید

هوالمحبوب: 

 

عزیزه من،تو کی میخوای بزرگ بشی؟  

دونستنه بیشتر راجب آدمها و یواشکی هاشون وزندگیشون،شنیدنه اونهایی که همه نمیدونند وهمه نشنیدند و اون وسط شاید تو واسه شنیدنه ودونستنش سهوا یا عمدا  انتخاب شدی،چیزی به افتخاراتت اضافه نمیکنه.بار مسئولیتت را بیشتر میکنه.  

هرچی بیشتر بدونی بیشتر مسئولی! 

شنیدنه اینها باید نگرانت کنه نه خوشحال!  

واست نگرانم! 

چون دوستمی واست نگرانم!

اینکه غوغا میکند من نیستم...

هوالمحبوب: 

 

تازگی ها به موضوع جالبی رسیدم  

:)  

آدمهای زندگیه من 3 دسته هستند ولا غیر!:

 

دسته ی اول آدمهایی که با رفتاروکرداروگفتارشون اونچیزی که هستند را انکار میکنند  

 

دسته ی دوم آدمهایی که با همون چیزهایی که بالا گفتم بر اونچیزی که نیستند،اصرار میکنند  

و 

دسته ی سوم!  

  

 

___________________________________________________________

*حالا از فردا هی گیر بده بگو منظورت من بودم؟منظورت کی بود؟من با بقیه فرق میکنم!من اون دسته ی سومی هستم!(اگه بدونی اون دسته سومیه چیه!) 

جون مادرت کوتاه بیا داداشه من! 

دستت را بنداز!

 

خیزیدوخزآرید که هنگام خزان است......

هوالمحبوب: 


بعد از این همه وقت واین همه روز واین همه هفته واین همه ساعت ودقیقه وثانیه واین همه خستگی ودردوخنده وگریه وخاطره واین همه آدم که روز به روز توی زندگیم کم وزیاد میشند وگاهی پی در پی تکرار واسه گفتن وشنفتن ودرد دل نیست که اینجام. 

که بگم ماه رمضون با همه ی تقدسش چه طور گذشت.یا سه شب قدری که عشق بود وشور ودردوآه ولذت وگریه وخنده وپر از شکر وای خدا دمت گرم! 

واسه گفتن ازتمامه لحظه هایی که گذشت ومیگذره یا از تماسهای شبهای ماه رمضون واسه بیدار شدنه این اون ورسیدن به جای خالی اسمی بین اسم "دلیله"و"دلارام عمو" وبغضی که قورت میدادم وزمزمه ای که جاری میشد روی لبام نیست که اینجام. 

واسه تموم شدنه تابستونی که اگه تموم نمیشد این من بودم که تموم میشدم هم نیست. 

یا حتی واسه گفتنه اینکه توی کدوم شبای ماه رمضون بود که یه بنده خدایه مسخره زدو از بین تمومه مسافرای اتوبوس واحد گوشیه من را دزدیدو تا کی کلی غصه خوردم وآخرش هم به جهنم!وغصه ام گم شدن تموم شماره هایی بود که توی گوشیم بود ومن حتی یکیش رو هم حفظ نبودم واین حافظه ی عددی ما کلا نیست ونابوده!و کلا ناف ما را با همین گوشیه قشنگ وخارجیه "موتورولا"بریدند وعشق میکنم باهاش وتمومه عشقم مروره خاطراتیه که باهاش داشتم! واسم آدمهایی که به طرز خنده داری روش نقش میبنده!

نه !نه!  

واسه هیچکدومه اینها نیست 

واسه هیچ گله ای نیست 

واسه هیچ درده دل وخود لوس کردنی نیست  

واسه هیچ خاطره ای نیست  

تمومه خاطرات روزهای گذشته را قایم میکنم توی همون روزها!

خیلی وقته نه وقتش رو دارم ونه حوصله اش رو که خاطره بگم! 

اصلا چون وقتش را نداشته باشم کلی سره خودم را شلوغ کردم! 

نه اتنظاری دارم از کسی ونه حوصله ی بر آوردنه اتنظاراته این اون را دارم واصلا به من چه واصلا به تو چه؟ 

واسه گفتن هیچی نیست که اینجام! 

حتی واسه گفتنه...... 

این روزها هرچی میخواستم بنویسم یا وقت نمیشد یا نوشته هام رنگ وبوی خاصی میگرفت وتداعی گره روزها وآدمهای خاصی میشه..... 

خوب شد که تموم شد 

خوب شد که داره تموم میشه 

خوبه که فقط اون دم دمای خوابیدن تا میام وقت کنم یه خورده فکر کنم یا اشکم سرازیر بشه یا چیزی یادم بیاد یا آهی بکشم یا لبخندی به لبم بیاد یا ذوقی بکنم ویا....خواب منو با خودش میبره. 

حالا تو خواب چی می بینم یا نمیبینم مهم نیست! 

خوبای پریشون وغیر پریشون هم مهم نیست 

مهم اینه خیلی وقته میدونم خوابهام خوابه!  

خوبه که پاییز اومد 

پاییز تمومه عشقه منه!نه چون فصل عاشقاست 

نه چون فصله غمه 

نه چون بهاره شاعراست 

نه! 

چون پاییزه 

همین! 

دلم برای خیلیها وخیلی آدمها وخیلی جاها وخیلی روزها تنگه 

دلم برای همه...حتی آدمهایی که دارم هم تنگه 

دلم برای همه...حتی برای تو وخودم بیشتر از همه تنگه  

پاییز با یک تاخیره 17 روزه مبارک  

چه جالب!17 وحس ناخوشایند من از اول تا آخر!

امروز مبارک 

روزه معصومه ومعصومه ها وهمه ی دخترها ومن وتو وهمه مبارک! 

کلا هر چی مناسبت که هست ونیست ،مبارک! 

برای شروع......بد نشد!