_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

آه دل مظـــلوم به سوهــان ماند ... گر خــود نبُـــرد، بُرنـــده را تیـــز کنــد

هوالمحبوب:

حرف این روزها نیست،من فلسطین رو از کلاس دوم ابتدایی شناختم.

همون روزا که ازش بدم می اومد چون همیشه توی دیکته به خاطرش هجده میگرفتم و فلسطین را مینوشتم فلصتین! و خانم سلیمیان به خاطر جابه جایی دو تا حرف ازم دو نمره کم میکرد و من باز با همه ی دقتم گند میزدم توی دیکته و دلم میخواست کاش فلسطین نبود که من این همه به خاطر دیکته م سرزنش نشم!

من فلسطین رو از کلاس پنجم شناختم که برای اینکه با کلاس جلوه کنم شبها کنار میتی کومون مینشستم به اخبار دیدن تا فردا بتونم در مورد اخبار توی کلاس حرف بزنم و پز بدم و هر شب غرقه به خون شدن آدمها و سنگهایی که پرت میکردند رو میدیدم و فکر میکردم چقدر زندگی من و فلسطین شبیه هم دیگه ست.

من فلسطین رو از دوره ی دبیرستان شناختم،از سیزده سالگی! از همون موقع که من نه جرأت داشتم و نه سنگ که برای دفاع خودم پرت کنم و نه بلد بودم به کسی بگم چه خبره که حداقل همدردی عمومی رو برای خودم بخرم و  فلسطین هم سنگ داشت و هم جرأت و هم همدردی عمومی!

من فلسطین رو از چاهار پنج سال پیش شناختم،وقتی وسط اون همه گریه دهنم رو باز کردم و داد زدم من فلسطینم!من فلسطینم که این همه سال اسرائیل خون به دلش میکنه و خدا و بقیه ککشون هم نمیگزه و فقط ازش استفاده ی سیاسی و تبلیغاتی میکنند که بگند ما مثلن خیلی دلسوزیم و خدا اجرمون بده و بعد همیان سوءاستفاده شون رو پر بکنند برای آینده شون!

من هیچ وقت دلم برای فلسطینی ها نسوخت،هیچ وقت براشون بغض نکردم و اشک نریختم و سینه سپر نکردم. و هیچ وقت هم بر ضدشون حرف نزدم و تریپ روشنفکری برنداشتم و نگفتم" چراغی که به خونه رواست به مسجد حرومه!"

آدم هیچ وقت دلش واسه خودش نمیسوزه و برای خودش و مظلومیتی که هی سعی میکنه قایمش کنه که قوی جلوه کنه بغض نمیکنه.این اتفاق فقط وقتی میفته که راس راسی بریده باشی.درست مثل شب قدر که وقتی صورت خونیه افتاده روی خاک اون دختر بچه اومد جلوی چشمام و مامانش که موهاش رو چنگ میزد،خودم رو بغل کردم و برای خودم و مامان اون دختر بلند بلند گریه کردم تا شاید خدا هم که به ما از خودمون نزدیک تره دلش بسوزه و گریه کنه و شاید به خاطر آروم شدن دل خودش هم شده اونم سنگ پرتاب کنه و اتفاقی بیفته!

وقتی تو هم از یه لحظه ی بعدت و از داشتن داشته هات اونم درست یک دقیقه بعد از الانی که به خاطر داشتنتش خوشحالی مطمئن نباشی،میشی فلسطین.وقتی ندونی تا کی قراره کنار عزیزهات باشی و کی قراره از داشتنشون دل بکنی و دل بدی به خواسته ی خدایی که میخواد نداشته باشی،میشی فلسطین.وقتی هیچ وقت به هیچی مطمئن نباشی و با هزار تا ان شالله و دعا و التماس هیچ چیزی فرق نکنه ،میشی فلسطین.وقتی به بچگی و ناتوانی ت رحم نشه و مهم نیست چقدر ظرفیت و گنجایشش رو داری و باید خفه بشی و یا بمیری و یا تحمل کنی،میشی فلسطین.وقتی همدردی بقیه هیچ چیزی از دردت کم نکنه و فقط نمک باشه روی زخمت،میشی فلسطین.اون موقع میفهمی با دلهره خوابیدن و ترس از اینکه وقتی بیدار میشی هیچی مثل سابق نباشه یعنی چی.

اون موقع واسه فلسطین و هر کسی که شاید فلسطینی نباشه ولی خودش فلسطینه میمیری.اگرچه مردن هم کمه و هم دردی رو دوا نمیکنه.

الـــی نوشت :

یکـ) کاش میشد بفهمی خدا دقیقن منظورش چیه.از این همه فلسطین...از این همه اسرائیل...از این همه اتفاق

دو)اینکه به یکی بگی میشه رمز فلان نوشته ی وبلاگت رو داشته باشم عین اینه که بری خونه طرف ببینی در حمومش قفله،بعد بهش بگی میشه توی حمومتون رو نگاه کنم؟:)

سهـ) کاش میشد برای تو مــُرد.با اینکه هم کمه و هم دردی رو دوا نمیکنه!

چاهار) آسیه!یکی دو تا پست بعدی در موردش مینویسم،اگه زنده موندم :)


نظرات 23 + ارسال نظر
ستاره 1393/05/01 ساعت 15:53 http://twolover.ir

حرف دلم بود مخصوصا اینجا
"وقتی ندونی تا کی قراره کنار عزیزهات باشی و کی قراره از داشتنشون دل بکنی و دل بدی به خواسته ی خدایی که میخواد نداشته باشی،میشی فلسطین"
آخه خدا نخواست من داشته باشم..

اگه دل به دلش داده باشی تو هم فلسطینی :)

گفتی مسافری و من آنقدر ساده ام
که سالهاست
نماز دلم را شکسته میخوانم

منم مسافر چشمت ! مرا شکسته نخواه !

و نیت غـــــــــــــــــــزلی در چهار رکعت کرد !

رکوع کرد ... وَ تسبیح‌هاش پاره شدند !

و مُهر را به سجودی هــزار قسمت کرد !

قنوت خواند : خدایا ! چرا عذاب النار ؟!

که آتشم به تمام جهان سرایت کـرد –

- و بی عذاب ترین عشق، آتشی شد که

فرشتگان تو را نیز غــــــــــــــــرق لذت کرد

تشهد : اَشهَدُ اَن بوسه ات دو جام شراب !

و اَشهَدُ کـــــــــه لبانم به جــــام عادت کرد !

kamran 1393/05/01 ساعت 16:49

salam eli,khobi?khoshhalam bade modatha mibinamet,dos dashti mailamo gozashtam add kon

رسیدنتون بخیر آقا :)

ساجده 1393/05/01 ساعت 17:00

چه دل پر دردی...
والبته چه نگاه متفاوتی...

و چه دختره خوبی

متانت 1393/05/01 ساعت 19:59

دختر شیرین...الی ناز...چقدر خوشحال میشم وقتی میبینم عزیزانی چون تو که قلم توانایی دارید در برابر این وقایع ساکت نمی نشینید...درود بر تو

ما خودمون یه عمره فلسطینیم خانووووم و تکلیف حرف زدنمون هم که معلومه

احوالات عالیه ی متانت نازنین؟

فرشته 1393/05/02 ساعت 00:16

داغ تو گرفت از تن من تاب و توان را
ترسم که به پایان نرسانم رمضان را

آه ای رطب دورترین شاخه! چه می شد؟
شیرین کنم از شهد لبان تو، دهان را

باید که به دادم برسد آن که به من داد
لبریزتر از ظرف دلم این هیجان را

بگذار بگویند که من کهنه سرایم
یا هدیه نکردند به من طبع روان را

تا چند فقط طوطی خاموش تو باشم
انکار کنم این غم حاجت به بیان را؟

یک بار به من گوش کن ای سنگ صبورم!
تا پرکنم از قصه ی خود گوش جهان را

آن وقت تو مال من و من مال تو باشم
با جذبه ی یک اخم برانی همه گان را

امشب شب قدر است عزیزم! "تو"دعا کن
با اوست برآورده کند حاجت مان را

آن وقت ...

+من این شعر رو زیادی دوست داشتم

همین:|

فرشته 1393/05/02 ساعت 00:24

کاش میشد حکمت لااقل بعضی چیزها را فهمید...

من که کلن خنگم :|

فلصتین :)
من شب قدر امسالو خابیدم؛ اصن روم نشد بیدار بمونم!
بنظرت کل سالم نابود شده؟؟

همه چی که به شب قدر نیست که!

از این طرفا خانوووم ؟!:)

خاتون 1393/05/02 ساعت 14:52 http://dordasttt.blogfa.com/

وقتی الی بنویسه انگار داره حرفایی که تو دل منه و نمیتونم بنویسمشون رو از زبون خودش مینویسه.

همواره ما شبیه به هم دوره می شویم خاتون :)

واقعا معلوم نیست دلیل این همه بلایی که سر افردا بی گناه و مسلمان مردم فسطین میاد چیه ؟؟؟ خدا بهشون صبر و استقامت بده

خوش به حال فلسطین که همدردی عمومی رو داره

اگرچه همدردی عمومی هم فرقی به حالش نمیکنه!

بریدا 1393/05/02 ساعت 15:57

تفنگ را پس بزن پسر
توپی بخواه!

این طرف مادری گریان
آن طرف سرباز تفنگ به دست
اگر آنور دوربین بودیم هم تصویرمان همین بود؟

کاش میشد بفهمی...

نمیشه که :|

mamad 1393/05/02 ساعت 18:08 http://jabarotttt.blogfa.com

خدایا تلخ می بینم سرانجام جوان ها را

زمانه سرمه می ساید شکست استخوان ها را

خدایا بار دیگر بعثتی بخشا شبان ها را...

علیرضا قزوه

دارا 1393/05/02 ساعت 19:55

تا حالا اسم راخین یا روهینگیا در برمه (میانمار) بگوشتون خورده؟
اخبارش در خبرگزاری های انگلیسی بیشتر از فارسیه!
واسه اینکه زودتر و بیشتر قتل عامشون کنند، میریزنشون توی گودال و آتششون میزنن و یا یکبار در داخل کامیون پرشون کردن و بنــــگ منفجر!
بیشتر نمیشه چیزی نوشت.
متاسفانه!

خوب همه ی اینا دستخوشه اهداف سیاسی مسخره ست

اگه واسه کسی هم دلسوزی میشه اونم توی رسانه ی جمعی،همون گربه ایه که واسه رضای خدا موش نمیگیره:)

زیر این آسمون یه عالمه آدم هستند که زجر میکشند و خدا "با ما نشسته چای مینوشه!"،البته با من که نه!چون من چایی خور نیستم:)
+من فلسطینم!
همین!

ساره 1393/05/03 ساعت 01:05

یه عده از آدما که زورشون زیادی میکنه، هرکار دلشون میخواد میکنن و دنیا رو به عزا میشونن. بعد یه عده آدم دیگه مث ما، میرن یقه خدا رو میگیرن که این چه دنیاییه که ساختی برا ما؟ آدما خیلی بیشتر از اونی که بفهمن به هم وصلن.
بنی آدم اعضای یکدیگرند رو یادته الی؟ حالا فکرشو بکن که مقعد خودشو محکم بگیره و بگه به خودم مربوطه. بعد که همه چی توی بدن پر از سم شد و گندید، تقصیر کی بوده؟ خدایی که این بدن رو خلق کرده ؟

جواب کامنتت رو یواشکی مینویسم توی وبلاگت
وقتی اینجا نوشتمش،از خودم خوشم نیومد!

ساره 1393/05/03 ساعت 01:06

یعنی با این مثالم عمق مفهوم تن واحده رو به گند کشیدم هاااااا

حرص نخور مهندس!
ما یه شیلنگ برمیداریم آب میکــِشیم ش

خوشبخت ترین الـ ـف 1393/05/03 ساعت 01:36

همینجوری خواستم ابراز وجود کنم :دی

ابراز وجودتون را ممنویم الف خانووم :)

سلام الی خانوم

از این طرفا خانوم دکتر؟؟

[ بدون نام ] 1393/05/04 ساعت 17:26

خوبِ من! حیف است حال خوبمان را بد کنیم
راه رود جاری احساسمان را سد کنیم

عشق، در هر حالتی خوب است؛ خوبِ خوبِ خوب
پس نباید با "اگر" یا "شاید" آن را بد کنیم

دل به دریا می‌زنم من... دل به دریا می‌زنی؟
تا توکّل بر هر آنچه پیش می‌آید کنیم

جای حسرت خوردن و ماندن، بیا راهی شویم
پایمان را نذر راه و قسمتِ مقصد کنیم

می‌توانی، می‌توانم، می‌شود؛ نه! شک نکن
باورم کن تا "نباید" را "فقط باید" کنیم

زندگی جاریست؛ بسم الله... از آغاز راه ...
نقطه‌های مشترک را می‌شود ممتد کنیم

آخرش روزی بهار خنده‌هامان می‌رسد
پس بیا با عشق، فصل بغضمان را رد کنیم

بسم الله...

کامنت خصوصی تو هِی خوندم ... هِی خوندم و هِی بیشتر بهش فکر کردم
و آخرش میدونی به چه نتیجه ای رسیدم ؟!
به این که مردها همشون سر و ته یه کرباس ـَن !
حالا شاعر و غیر شاعرش خیلی فرق نداره .
:)

مرد است دیگر...:)

ادبیاتچی 1393/05/05 ساعت 20:50

خدایا شکر به درگاهت که خورشید را سخاوتمند آفریدی ؛ در هر صبح بی هیچ منتی بر می آید و بدون ذره ای چشم داشت گرما می بخشد.در سال یک بار به ماه نیاز داریم و چه ناز ها که نمی کند.

اگر ماه رخصت داد و برآمد ؛
عیدتان مبارک...

عید شما هم مبارک آقااااا:)

منم فلستینم ...

فکر کنم بمبی گلوله ای چیزی خورده به عصبم

لمس شدم ...

چشممون روشن باشه با پسرمون :)

ساره 1393/05/09 ساعت 00:35

گمونم آدرس ایمیلتو اشتباه نوشته باشی !

گمونم آدرس ایمیلم درسته ها :)

چون یه ایمیل داشتم از یه خانوم مهندس بی نهایت زیبا که یه عالمه چیزای خوشگل برام فرستاده بود:)

ساره 1393/05/09 ساعت 16:22

اولا من چون مهندسم و لاجرم خیلی باهوشم! خودم فهمیدم که آدرستو اشتباه نوشتی :goodlay
دوما خوشگلی از خودتونه، وگرنه ما رو چه به این ادعا ها.
سوما برو اون آدرس رد اصلاح کن اون بالا، بلکه بختت وا شه
چهارم ن هم اینکه ما شما را بسیار دوست می باشیم

ها!
راس میگویا!
حقا که کار هر بز نیست خرمن کوفتن...یک مهندس خواهد و از این حرفا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد