_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

تـــو غلط میکنـــــی اینگــــونه دل از مـــــا بِـــبَری ...

هوالمحبوب:

تـــو غلط میکنـــــی اینـگــــونه دل از مـــا بِــبَری

گـــور ِ بابای ِ دلــــی را کـــه بــه اغــــوا بــِبــَری!

اگر مـردی از رفتارتان تعریف کرد، از رنگ چشمهایتان که روشن است یا از طرز خندیدنتان که با مزه است و شکوفه های بهاری را جر واجر میکند،اگر علاقه تان به اعضای خانواده تان را ستایش کرد یا گفت که کاش خواهری،دوستی یا یک خری را مثل شما توی زندگی اش داشت،اگر بانشاطی و پر انرژی بودنتان را ارج نهاد یا گفت که کاش شما را زودتر از این ها دیده بود یا میشناخت،اگر اعتقادات و باورهایتان را تشویق کرد و روی ِ چشم گذاشت و یا از شما به عنوان زن زندگی کـُن یاد کرد،اگر به شما رساند و فهماند که خوش به حال مردی که شما را داشته باشد و یا اینکه آرزوی خیلی هایید،اگر تیپ و پوششتان را تقدیر کرد یا دلش خواست روز و صبح و شبش را با شما شروع یا تمام کند،اگر به شما مستقیم یا غیر مستقیم ابراز علاقه کرد یا جسارت و شجاعت و به قول خودش عشق به خرج داد و گفت که دوستتان دارد؛ نه شوق شوید و نه ذوق و نه حتی ته دلتان غنج برود یا خیال برتان دارد که قرار است اتفاق خاصی توی زندگی تان بیفتد و نه شاعر شوید و شعر.

فقط حیا و متانت را بگذارید کنار و شلوارتان را پایین بکشید و بشاشید توی عشق و عاشقی و این قبیل مزخرفات و خاطر نشان کنید که خدا روزی اش را جای دیگر بدهد که دکان شما ایز آف و یا اگر زیاد از حد پایبند آداب و ادب و متانت و وقار و خانومی هستید، به یک لبخند عاقل اندر سفیه که میچپانید توی صورتش به انضمام یک تشکر خشک و خالی و کوتاه که شمایی که همه میدانند خوبید و ماه را خوووب میبیند و دوست دارد بسنده کنید و یکجور ِ سر و سنگین و البته مرد سبُک کُن تفهیمش کنید که این مزخرفات مفتش هم گران است و دفعه ی اول و آخرش باشد دور و بر شما میپلکد و از این دری وری های ِ دختر خر کـُن حواله تان میکند که خودتان ختم این دغل بازی هایید و خلاص! ولی خب البته که ما همچنان روی شاشیدن تأکید ِ مؤکد داریم و همانا شاشیدن از اولویت هاست،باشد که رستگار شوید!

الــی نوشت :

یکـ)سینما رفتنه روزهای پنجشنبه را ترک نکنید ولو به قیمت از دست دادن جانتان بس که خووب نیستید!بروید بنشینید توی تاریکی و ...

دو)کسانی که خوب شعر میخونند و خوب شعر میدووند یه همتی بکنند اینجا (یا هرجایی که میشه سعدی خوند و دید )رو کلیک کنند و یه غزل از سعدی رو انتخاب کنند و صداشون رو بدون آهنگ و اکو و اینجور زلم زیمبوها رکورد کنند و فایلش رو برام بفرستند تا بعد براشون بگم ماجرا از چه قراره.لازم به ذکره غزل شماره 509 ماله خودمه و کسی دست بهش نزنه ها:)

 سهـ) ما توی زندگی مان یک جاهایی به فراخور شرایط پیش آمده حرف مفت هم زده ایم!آدمیزادیم و جایز الخطا! شرایط چنین حس و حرفی برایمان مشتبه نمود که کلمه اش کردیم و گفتیم!قرآن پیغمبر نیست حرفهایمان،که تقش در بیاید کافر مان شوید که!هی نیایید برای نقض بهمان حرفمان فلان خط از فلان مطلب از فلان پست در فلان تاریخ از وبلاگمان را توی سرمان بزنید.بابا غلط کرده بودیم یک روزهایی.خام بودیم و جوان ،افتاد ؟:) 

چاهار) توئیتر و اینستاگرام را دوست دارم.گمانم زیاد!بقیه ی شبکه ها و ترم افزارهای اجتماعی بروند به جهنم! 

پنجـ)امشب

 امشب 

امشب 

برای آرامش دل ها...

آرامش...

آرامش ِ دلها...

دعـــا لدفن ...

+ نیکولا را هم بخوانید...


نظرات 7 + ارسال نظر
میس راوی 1394/04/19 ساعت 12:16

فک نکنم اصلا تا حالا هیچ مرد غریبه ای اینقد ازم تعریف کرده باشه الـــــی :))

خوش به حالت و البته که تو بیش از اینها تعریف کردنی هستی دختر مامان فاطمه ی گل :*
مردهای غریبه حرفهای مفت میزنند

درود بر شما

بعد از مدتها مجال وتوفیق حضور در اینجا رو پیدا کردم و یادداشتتون رو خوندم.

مثل همیشه خوب وراحت وروان بی رودر بایستی و... می نویسین.

دل تون آرام در همه حال.

بعد از مدتها سلام آقااا و رسیدن بخیر :)
مثل همیشه ممنون و شاد باشید

سلام بر هیولای بد بینی و شک !
زاده شدنت را تبریک نمی گوییم ، چون می دانیم که عمرت کوتاه است... لطفا در اولین فرصت ممکن از دل این دوست ما به درون مغاک تاریک و نمور و بیهوده ات بخز و بمیر.

با تشکر

پ.ن. جسارتن با شما نبودم ها خانوم مهندس. وگرنه فرمایش شما من باب گول زبان دراز بعضی ها را نخوردن کاملا صحیح می باشد. باور را باید به حرف دل آدم ها بست نه زبان چربشان

من همیشه به تعریف و تمجید مردها مشکوک بودم.همیشه ی خدا. و همیشه ی خدا هم تاریکی ش رو آبیاری میکردم.زبونم و لبم و چشمام میخندید و دل به دل میداد ولی مشکوکیم باعث میشد لگد بزنم اونم به روش خودم زیر همه چیز ولی...
یک روز
یک جا
یک وقت
ساره! من خوب میشم ،نه ؟

نگار 1394/04/21 ساعت 13:34 http://passenger.blogfa.com/

الی بانو و اینهمه بی اعصابی بعید است...
اما عجیب موافقم با تمام حرف هایت... حتی شاید گاهی لازم است کمی خشن تر هم رفتار کرد...

نگار نگار نگار ...
خشونت جزء ذات ما نیست اما مجبوریم نگار ...مجبوریم ..

علیرضا 1394/04/22 ساعت 12:35

سلام
تا اونجا که به قضیه شلوار رسیدی داشت خوش میگذشت اما بعدش شاشیدی به حالمون

تازه داشتیم وارد عوالم خلسه میشدیم
خیس شاش شدیم برق سه فاز ازمون پرید

از بی ادبی کسی به جایی نرسید
حقا که ادب وظیفه ی انسان است ...

[ بدون نام ] 1394/04/22 ساعت 12:36

چرا نظر خصوصی نداره اینجا ؟
امنیت نداریم خو

شما نیتت صاف باشه امنیت هم برقرار میشه

عاااااااالی بود چشم تمام تلاشمان را اینبار میکنیم

دست و پنجه تون درد نکنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد