_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

ایـــــن هــــوا اون هــــوای سابــــق نیســـت ...

هوالمحبوب:


پارسال همین موقع ها بود،مثلن یک هفته ی پیش  و من تمام بازار را با نفیسه زیر و رو کرده بودم.زیر و رو کرده بودم که به اندازه ی پول جیبم برایت کادوی تولد بخرم.ماه رمضان تمام شده بود و به ازای تمام تنها افطار کردنهای ماه رمضان وعده ی بعد از ماه مبارک را داده بودمت و سر از پا نمیشناختم محض دیدنت.خودم دلم نمیخواست اما مجبور بودم اندازه ی جیبم که محتویش زیاد هم نبود برایت کادو بخرم.از آن آموزشگاه لعنتی زده بودم بیرون و بیکار شده بودم و کفگیرم به ته دیگ خورده بود.تو مطمئنن درک میکردی و انتظاری هم نداشتی اما من نمیتوانستم به خودم بقبولانم دست خالی آمدنم را بعد از این همه ندیدن ،آن هم وقتیکه آن همه تنها افطار کرده بودی و موقع خاموش کردن شمعهای تولدت کنارت نبودم.

آن جعبه ی سیاه را با توکش ساتن نارنجی اش از قبل داشتم.شکلات ها هم از ولنتاین که برای خودم و خودت نصف نصف خریده بودم چشم انتظار دیدنت را میکشیدند چون من!آن کتاب هم خیلی وقت پیش ،آن موقع که دستم به دهنم میرسید جا خوش کرده بود توی کتابخانه ام تا بعدها چشمهایت را سیاحت کند موقع خوانده شدنش.مانده بود هدیه ی اصلی که نفیسه گفته بود با اندوخته ام بهتر است کمی از عطری که دوست داری را انتخاب کنم و تمام چهارباغ را با من پیاده قدم زد و از من که ناراحت بودم از خریدم ،مشتاق تر بود برای گزینش ظاهر و باطن عطر...!

شکلات ها و کتاب و عطر را که داخل جعبه ی سیاه چیدم کمی دلم آرام شد چون شیک به نظر میرسید اما باز غصه دار بودم که انتخاب واقعی ام نبودند.حتی وقتی چشم هایت را بستم و خواستم بازشان کنی و دیدیشان و ذوق کردی هم چیزی از غمم کم نکرد.حتی وقتی آن لاک نارنجی و سنجاق قفلی ها و نان خامه ای ها را هم که برایم گرفته بودی گذاشتی جلوی چشم هایم و من ذوق شدم!

همان موقع،درست همان موقع که تو سراغ کیف دست دوزت که هنوز بعد از یک سال و اندی ناقص بود و ندوخته بودمش را گرفتی و من شیطنت بازی ام گل کرد به خودم قول دادم سال دیگر موقع تولدت اوضاع اینطور نماند و من موقع خرید همه اش به جیبم فکر نکنم.همان موقع ها بود که یکی از زجرآورترین حس های دنیا را تجربه کردم وقتی میدیدم جیبم به من امر و نهی میکند که چه کنم یا نکنم ...!

دیروز پریسا از ساعت مچی ای که به دست داشت شروع کرد به خاطره تعریف کردن تا هدیه های کوچک و بزرگی که داده بود و گرفته بود که حرف رسید به عطر! نمیدانم چه شد که گفت عطر جدایی می آورد.نمیدانم چه شد که گفت دوران نامزدی اش همه ی اوقات با احسان دعوا میکرده و کاشف به عمل آمده که علتش عطرهای ارزان و گرانی ست که به اسم کادو به خورده هم میدهند و عطر خریدنهایشان که قطع شد روابط حسنه شان برقرار و پایدار شد!

 نیشم را شل کردم که بزنم زیر خنده،که بگویم خجالت آور است دختره تحصیلکرده ای چون او خرافاتی ست. آماده بودم که نصیحتش کنم و مسخره و بگویمش که حتی پیامبر فرموده بهترین هدیه ها عطر است که ...

که ناگهان یاده آن عطر افتادم و اینکه یک ماه دیگر میشود یک سال که من و تو همه ی حرفهایمان با هم رنگ و بوی بحث و جدل گرفته.یادم افتاد آنقدر از هم دور شده ایم که یادم نیست آخرین بار کی از ته دل دوست داشتنمان به زبان آمده یا توی دستها و چشمها و نفس کشیدنمان جلوه کرده. یادم آمد یک ماه دیگر درست یک سال است که حساسیت ها و ترس ها و ناز و نوز کردن ها و ابراز دلتنگی ها و غرهایم جای خود را به تحمل کردن داده بس که اتفاق ریز و درشت بینمان افتاده! یادم افتاد همه اش یک ماه بعد از آن عطره لعنتی شروع شد که تو گفتی نمیخواهی ام  و من از همان لحظه تا همین حالا که اینها را مینویسم هر روز مردم و میمیرم...!

خرافاتی شدنم را ببخش،ولی حاضرم خرافاتی جلوه کنم و همه ی تقصیرها بیفتد گردن ِ آن عطر ِ لعنتی تا اینکه سر سوزنی فکر کنم تو آزارم داده ای یا تقصیر توست .همه ی تقصیرها بیفتد گردن ِ آن عطر ِ لعنتی تا اینکه به خاطر بیاورم تقصیر ِ تو و اتفاقات و دنیا و خدایی ست که نخواست...!

یادم می آید میگفتی وسواس داری در استفاده و داشتن عطر و هر جور عطری را دوست نداری و آرزو میکنم که ای کاش عطر مرا هم دوست نداشته باشی و استفاده نکرده باشی اش تا بخواهم بیاندازی اش دور تا طلسم بینمان شکسته شود و باز دوباره مثل همان روزهای اول دوستم داشته باشی ...!همان روزها که میگفتی آخری در کار نیست و ترسهایم را از نداشتنت مرهم میشدی.همان روزها که میخندیدی و دل به دل لوس شدنها و ناز کردن ها و شیطنتم میدادی.همان روزها که دوستت دارم ورد ِ زبانم بود و قلبم بغض میشد از ترس و نگرانیه نداشتنت.همان روزها که شبها ی قهر کردنمان هزار یلدا  میشد و شب شکن میطلبید و تو شب شکن ِ همیشه ی لحظه هایم بودی.همه اش تقصیر ِ آن عطر ِ فیک ِ لعنتی ِ مسخره است و جیب ِ خالی ام!کاش بیاندازی اش دور ...

 + گوش کنید 

نظرات 7 + ارسال نظر

کاش ... امیدوارم دوست من همون بشه که خیره برات و تو هم دوسش داشته باشی آمین

ما یه مثلثیم. من ... خدا ... او
توی این مثلث نه خدا میخواد و نه او ،قرار نیست من دوسش داشته باشم.انگار همین که دو ضلع دیگه مثلث دوسش داشته باشند کفایت میکنه

آشنایی ها چه ساده اتفاق می افتد..... اگر ساده نگذریم

و آشنایی من و شما با یه آهنگ آغاز شد "من آن موج اشکم که بی اختیارم... خودم را در آغوش تو می سپارم ... تو دریای من باش"

خوشحالم باهات آشنا شدم و ناراحتم که توی ِ بد روزهایی با هم آشنا شدیم

... 1394/05/10 ساعت 10:35

to avalin nafar nisti va akharin nafar ham nakhahi bod.
on roozae ke az eshgh por bodi va mineveshti man ba inke khoshhal bodam ghoseie emroz ra mikhordam eli.
be mardha bayad ghatre ghatre eshvarzid va darya darya daryaft kard.mardha motmaen ke shodan dige rabete barashon tekrare mokararate va migardand donbale ye hese jadid ba ye adame jadid va talash baraye jalbe tavajohesh ke tavanae khodeshon ra sabet konand va lezat bebarand.
ziad nemishnasamet vali to ziadi balo par dadi.ham be
heset va ham be on.gool nakhor eli.goole bahaneha
FOR ELI:
http://dl.nicmusic.org/nicmusic/001/053/Majid%20Ft%20Vahid%20Khartaha%20-%20Ziad%20Bal%20o%20Paret%20Dadam.mp3

من خیلی بیشتر از این ها رو میدونم.خیلی بیشتر از این ها...
ولی گمونم دونستنش به دردم نمیخوره.همینطور که زخم زبون زدن و دیدی گفتم ها !؟!
.
.
این آهنگ رو خیلی وقت پیشا،گمونم سه چهار سال پیش گوشش دادم.قشنگه :)

گیریم که همه اش تقصیر آن عطر فیک لعنتی مسخره باشد ... چه فرقی دارد وقتی حال تو این همه وقت است که خوب نیست؟!
مقصر پیدا کردن حال آدم را خوب نمی کند الی. اگر می خواهی آنچه که گذشته را حلاجی کنی دنبال لحظه هایی بگرد که عمیقا دلت را لرزاده به شوق.

یک ماه دیگه میشه یک سال.یک سال که خوب نیستم...
کاش دلم ...
ساره دلم نمیخواد هیچی بگم.میفهمی؟دلم نمیخواد هیچی بگم

سلام بانو

لینک رادیو جوان ایرانی تون خیلی مفید بود وکاربردی.

یک دنیا سپاس.

من؟
رادیو جوان؟
لینک؟
به سلامتی انشالله.
موفق باشید آقااااا

منم نمی خوام باور کنم اما شده حتی با ی دوست ساده هم دوری افتاده بینمون اینقدر که سه چارسال باشه ندیده باشم دوستی که ناهار هم باهم میخوردیم حتی

گاهی نمیخوای خرافاتی باشی ولی میبینی نمی شه نبود

امان از عطرهای جدا کننده ی مسخره ی :(

نگار 1394/05/25 ساعت 12:43 http://paasenger.blogfa.com/

عطرها گاهی بهانه های ِ خوبی می شوند برای ِ این دوری های ِ بی دلیل و مسخره...
من هم شنیده بودم، من هم گاهی عجیب خرافاتی می شوم اما گاهی انگار تنها چاره این است که همه چیز را بیندازی گردن ِ همان عطرِ فیک ِ لعنتی ِ مسخره

شاید دلت آروم تر بشه وقتی مقصر پیدا بشه ولی خب...بازم فرقی نمیکنه و در نتیجه تاثیری نمیذاره:|

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد