_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

آبتنی کن و برو !ای تو که چاره نیستی ...

هوالمحبوب:

من اشتباه نکرده بودم.من بارها حوزه و قلمرو بودن و حتی حکومتش را مشخص کرده بودم.من بارها از تجربه های ناخوشایندم از آدمهای ناخوشایند تعریف کرده بودم و غیر مستقیم  آگاهش کرده بودم چه چیزهایی آزارم میدهد و چه چیزهایی خوشحالم میکند.من حوض آبی بودم که از مازادم دنیا میتوانست سیراب شود و بِخالَت نمیکردم در دادن آب به گنجشک ها و گربه ها و سنجاقک ها و شاپرک ها و آدم هایی که کنارم آب  یخوردند و صورت میشستند و وضو میگرفتند و سیراب میشدند و آبتنی میکردند و حتی  دهانشان را میشستند و تف می انداختند. عمقم طوری بود که اگر موقع آبتنی در آن میشاشیدند هم ،همین که فواره باز میشد و آب سرریز میکرد حتی باز میشد وضو گرفت و آبتنی کرد و آب نوشید!

من مستحق برادر و خواهرهایم و "او" بودم.و بعد از آنها سرریزم میرسید به تمام جک و جانورها و انسانهای تشنه و خسته.و کم شدن آب هیچ برایم مهم نبود وقتی میدانستم چشم به هم بزنم باز فواره ،باز میشود و باران هم که قربانش بروم همیشه آمدنی ست...

من اشتباه نکرده بودم. دوست داشتنم برخلاف تصورم اسم داشت.اسمش نگرانی بود،محبت،رأفت،عطوفت،همذات پنداری یا حتی خود دوستی و چه فرقی میکرد کسی اسم "عشق" بر آن میگذاشت یا "علاقه" یا هر چیز دیگری...

چه فرقی میکرد چه نام داشت و دیگران چه حسابم میکردند تا وقتی که شخصیت و غرور و وجهه ام خدشه دار نمیشد...؟!

من حوض آب بودم و حتی اگر خشک هم میشدم همه منتظر بودند رنگ آبی ام با پرشدن یکی از همین روزهای گرم تابستان و خنکای زمستان جلا پیدا کند و آدم ها هم فواره ام را باز نمیکردند،نم نم باران مرا آنقدر پر میکرد که سیراب شدن دیگران آرامم کند و غرق لذت...

من اشتباه نکرده بودم.یک عالمه حرف و قصه توی ذهنم داشتم که هر روز مرور میشد و قرار بود هرگز با تمام پرحرفی ام گفته نشود تا از همین یواشکی ها هم غرق لذت شوم که نشد!

نشد چون تازه فهمیدم اشتباه کرده ام!

تمام مدتی که مطمئن بودم اشتباه نکرده ام اشتباه کرده بودم.اشتباه کرده بودم که گمان کرده بودم سنجاقکها با گربه ها با شاپرک ها با مورچه ها با سوسک ها حتی با آدم ها با تمام شباهتهایشان فرق دارند و به هرکسی باید فقط به فراخور قد و قامتش آب رساند و لذت برد!

هیچ کدامشان با هم فرق نداشتند.همه شان موقعیتش که پیش می آمد یادشان می آمد یکبار کسی را دیده اند که موقع آبتنی  یواشکی درست وسط حوض شاشیده و حوض با همه ی ناراحتی اش لبخنده زده و گاهن غر!اینطور شد که گمان بردند به فراخور نزدیکی و صمیمیتشان میتوانند حتی در وسط حوض برینند و آب از آب تکان نخورد و نهایتن به اکراه عذرخواهی کنند و گمان کنند چون دوستشان داشتی قابل اغماض است و گذشت! تا جاییکه اگر دلگیر شدی شان بروند دنیا را به داوری بگیرند محض درد و دل و شکایت تا بکشانندت آنجا که تو را یک حوض گند گرفته جا بزنند و دهان به اعتراض که گشودی یادت بیاندازند تو یک چاله ی آب ِ مفلوکی که همین که دور و برت چرخیدند و خیال کرده ای حوضی برو خدا را شکر کن!

الی نوشت :

یکـ)میدونی قصه اینه که تا وقتی براشون خوبی همه چیزت به چشم خوب میاد،و وقتی براشون بدی همه ی اونچیزایی که به نظرشون خوب می اومده میشه نقطه  ضعف و به چشمشون بد میاد!

دو ) آدم ها به شدت غیر قابل اعتماد و باورند!همیشه هم بزرگترین ضربه ها را از جایی میخوره بشر که دقیقن اعتماد کرده بوده و خیالش جمع بوده!

ســهــ) ایــن را من نوشته بودم قبلن؟! پس واقعن چرا من اینقدر احمقم ؟!


نظرات 5 + ارسال نظر
sepanta 1394/09/10 ساعت 18:02

آبتنی کن و برو... وصف حال سپنتاست
الی با نوشته هاش حالمو خوب میکنه
واسه همینه که مدام میام ببینم چی نوشته دوباره

اسمتون قشنگه،من رو یاد ده دوازده سال پیش میندازه و خاطره های خوب دبیرستان.
خدا کنه حال دلتون هم خوب بشه و باشه

البرز 1394/09/15 ساعت 06:20

تو اشباه کرده بودی اما الان اونقدر فرصت ندارم بگم کجا و چرا.
وانگهی گیریم گفتم.گیریم گفتم که من هم یه عالمه سال اشتباه کردم.
بگم که فقط و فقط وقتی اشتباه نمیکنیم یا حداقلش کمتر اشتباه میکنیم که نگیم ((من اشتباه نکرده بودم)).

حق با شماست :)

Alborz 1394/09/15 ساعت 10:37

Sorry Ke Delgir Shodi Dokhtere Nazokdele Ziba Nevesht.
Faramoush Mikonam Ke Harfam Gahi Digran Ro Momkene Azaar Bede.

دقیقن این روش تلقین رو از کجا آموختید آقا؟
من نه نازک دلم نه زیبا نوشت و نه دلگیر از حرف اطرافیانم و نه آزار دیدم از حرفتون.فقط به این روند و مدل کامنت گذاشتن ها و حرف زدن ها آشنام،واسه همین نه بحث میکنم و نه دلیلی میبینم توضیح اضافه بدم.برای همینه که حق با شماست

Alborz 1394/09/16 ساعت 12:51

Behtare Baraye...Ffaght Kkhannadey Mmatalebetoon Basham.
Faghat Inke:
مرا روزی عزیزی بود و من هم معززش بودم.شیرینم بود و من...
مزمزه کردن خاطرات گواراست.او رفت به دیار باقی و من ماندم خمار بدون ساقی.
Moafagh Bashid

شاید شما دارید جوابه آدمهای دیگه ای که مثل شما حرف زدند و شروع کردند و یه مدل دیگه شدند رو میدید.علی ایها الحال من یه داستان رو هزار بار تجربه و امتحان نمیکنم.گمونم باید همون خواننده باقی بمونید چون قرار نبوده حداقل از طرف من چیزی غیر از این باشید.
.
.
مزه مزه خاطرات شیرین و گوارا و حتی غمگینه.خدا بیامرزدشون و به شما هم صبر بده

یاد این پست افتادم

http://www.dar300metri.blogsky.com/1393/07/01/post-78/%D8%A7%D9%84-%D8%B3%DB%8C

که نتیجه اش این بود:
آدمها نـه دروغ میگویند نه زیر حرفشان می زنند. اگر چیزی می گویند صرفا احساسشان درهمان لحظه اسـت. نبایـد رویش حساب کرد.

آره.دقیقن :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد