_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

مـــدعی گــَر به رُخَـــت تیـــــغ کشید هیـــــــــــچ مــَگو ...

هوالمحبوب:

مدعـــــی گــَر به رُخــَت تیــغ کشیـــد هیـــچ مـــگـــو

بـــــرش کــم محلـــــی تــیـــزتر از شمـشـــیر است ..

استعداد عجیبی در نادیده گرفتن آدم ها دارم! یعنی از دل و چشمم که بیفتند دیگر نمیبینمشان! نه چشم هایم و نه توجهم را جلب نمیکنند!نه اینکه تظاهر کنم ها،نه! واقعن نمیبینمشان! انگار که زیادی کوچکند که ذره بین و حتی میکروسکوپ هم برای دیدنشان کمکم نمیکند!

یعنی تصمیم بگیرم که نبینمش ،امکان ندارد ببینم حتی اگر چشمهایش توی چشم هایم زل بزند. و این بدین معنیست که دیگر وجود ندارد حتی اگر فریاد بزند!

بحث را عاشقانه و عاطفی نکنیم! عاطفی و عاشقانه نیست!کلیت دارد و در مورد همه صدق میکند.چه کسانی که چون جان عزیز بودند و چه کسانی که شبیه عابر توی خیابان رد شده اند و تنه زده اند رفته اند! فقط بسته به دوری و نزدیکی شان اولتیماتوم دادنم برای این قضیه به آن ها فرق میکند.

گاهی یک نفر با اولین بد رفتاری اش از چشم و نگاهم می افتد و گاهی دیگری با یک عالمه فرصت دادن به او و چوب خطش با ارفاق پر شدن.

دیده ام که اذیت میشوند،با چشم هایم نه ها! با لحن حرف زدنشان که توی گوشم میپیچد و یا با سنگینی رفتارشان که زور میزنند عادی رفتار کنند و دروغ چرا؟از این فرآیند لذت میبرم  و احساس قدرت میکنم چون همیشه عمه ی عفریته ام میگفت :" برش کم محلی تیزتر از شمشیر است!" و لعنتی راست میگفت...!!

اینطور میشود که من مدت هاست همکار بی عرضه ی احمقم را که به درد لای جرز دیوار میخورد و همه جا می لولد و دهن گشادش را باز میکند و حرف میزند، مطلقا نمیبینم و با همه ی بی تفاوتی ام لذت میبرم و احساس قدرت میکنم وقتی با من توی آسانسور تنها میشود و با همه ی ادعای مرد بودنش مثلن ،دانه های درشت عرق از روی پیشانی اش قل میخورد پایین و دستهایش می لرزد و صدای نفسش که به سنگینی بالا می آید تمام فضای آسانسور را پر میکند تا اینکه دو طبقه بعد عین بند تمبان در برود به سمت میزش و باز میان جمع دهن گشادش را باز کند و خودش را مضحکه ی عام و خاص کند و همیشه دعا کند در جمع با من روبرو شود نه در خلوت که نکند فزرتش قمصور شود از دلهره!!

اینطور میشود که دیده ام خیلی ها از دیده نشدن و به چشم نیامدن من درد عظمی کشیده اند و اذیت میشوند.نه چون من زیادی گنده ام ،نه!بلکه اصولن آدم ها به توی چشم آمدن زنده اند و توجه،حتی اگر ادعا کنند در سایه بودن را بیشتر دوست دارند و چون وجودشان به کل انکار میشود ،از طرف هر کسی باشد ،بالاخص از طرف منی که شهره ام به مهربانی و مورد تفقد قرار دادن دیگران، درد میکشند! اینطور میشود که بی سر و صدا و جار و جنجال دریغ میکنم صدا و نگاه و لبخندم را از کسانی که استحقاق شنیدن صدایم و همکلام شدن با من را ندارند و اندازه ی این حرف ها نیستند...

بهترین تنبیه برای کسانی که زیادی کوچکند و ادعای بزرگی میکنند دریغ کردن خودم از آن هاست...آنقدر که به چشم و گوش و لبخندم نیایند...:)

نظرات 7 + ارسال نظر
رفته گر 1394/10/16 ساعت 00:09

اولش که خوندم کفم برید که اااااااااااااااااا با چه ادم های کلاسی روبرو شدم.
خعلی دوس دارم بدونم شما نکنه کارمند ناسایی؟
یا شایدم تو هالیووووودی شایدشم تو بالیوووود؟
یا فیلم هندی زیاد نیگا میکنی؟
یا توهم انجلینا جولی بودن داری؟
چقده تو خفنی
عاقا من اصلا عرقای اون مرده تو اسانسور حالمو منقلب کرد.
عرقش بو نمیداد؟
بعدش شما با این وجنات و کمالات و قس علی هذا قصد ازدواج نداری عایا؟
چه استعدادای توپی داری.نادیه گرفتن ادما.خدا کنه ایشالله کسی از چشم و دل شما نیفته اونوخت باس بره چکار کنه فلکزده؟

خب من که میگم برند به جهنم اما خب شما مختاری نظر من رو قبول و رفتار کنی میتونی یه کار دیگه بکنی،انتخاب با خودتونه :)

و اما اینکه من کی ام که اینقد با کلاسم،واقعیتش اینه که من بعض شما نباشه یه کارمند دون پایه ی زشت بدترکیبم که نه لب و لوچه "آنجلینا " رو دارم و نه عشوه و چشم و ابروی "آشواریا" و نه آی کیو "موشِکای کاوالین" و همین قصه را جالبتر میکنه که بدون این خصوصیات "عام پسند!" به قول شما در زمره ی "خفنین" قرار میگیرم ،اینقدر که در برابر سعی و تلاش و اهتمام آدمهایی که انرژی میذارند برای آزارم،بدون کوچکترین انرژی و حتی فعالیت مقابله به مثل میکنم و البته کاری نمیکنم جز به "شصتم" نه انگاشتن این افراد! و من حیث المجموع قصد ازدواج هم با هر کسی رو ندارم وقتی معیار و میزان انتخاب اینقدر سخیف باشه :)

و اما بوی عرقش ،واقعیتش اینه نمیدونم ؛چون اصلن ندیدمش.باید از یگانه همکارم بپرسم،چون شنیدم تا از آسانسور اومد بیرون ازش پرسید چرا اینقدر عرق کردید؟حالتون خوبه ؟...:)))
هر سوال دیگه ای داری مکتوب بفرست تا از یگانه بپرسم :)
.
.
.
.
دقت نظرت برای انتخاب کلمات و طنازی توی کامنتت قابل تقدیر بود.حتی اگه نویسنده ش یکی از اون آدمایی باشه که از چشم افتاده

دقیقا همینطوره..
این روش رو منهم عمل میکنم
(بجای درگیر کردن خودم با اونا ، ازشون فاصله میگیرم و تا بتونم استقلالمو حفظ میکنم...)
اما یه نقطه ضعفی داره ک خودمم درگیرشم و اون اینکه:
بقیه فک میکنن تو انعطاف نداری و ادم اجتماعی نیستی و باید با همه جور سلیقه ای تاب بیاری...
مخصوصا اونایی ک شناختشون ازت ناقصه.
این موضوع تو جامعه ما اذیت کنندس. جامعه ای ک ترجیح میده افرادش دروغگو و ظاهر ساز باشن(جاذبه -جاذبه) تا محکم و منطقی...(جاذبه-دافعه)

حرف سلیقه نیست،حرف بی احترامی و بد رفتاریه

یک نفر در برابر این رفتارها ،بد رفتاری میکنه،یکی فحش میده،یکی داد و بیداد راه میندازه،یکی دسیسه میچینه ،یکی تلافیه بد میکنه و ما آسون ترین راه را انتخاب میکنیم.همین :)
.
.
مترسنج ،توی زندگیمون به اندازه کافی برای شناسوندن خودمون به بقیه وقت گذاشتیم،گور بابای جامعه که براش فرقی نمیکنه محتواش راچه مدل آدمهایی تشکیل بدند.

الیییی ینی تو اینقده چهره ی اونوریه ترسناکولکیم داری آیا؟؟؟؟

بروووو من که باور نمی کنم

گرچه خب تو واقعیت ندیدمتا
شایدم همینقده ترسناکی
وووووییییی
الفراااااااااااااااااااااااار

گاهی چنان بدم که مبادا ببینی ام ...
.
.
.
ولی عجالتن شما ما رو دختره خوبی فرض کن

در زمینه های بسیاری استعداد داری شما الی جان...!

در زمینه ی انتخاب های نادرست برای اتفاقهای نادرست تر ...

آنی 1394/10/20 ساعت 19:34 http://activemind.blogsky.com/

ینی خعلی خوبه این پروسه کم محلی
ینی خیلیااااااااااا

اصلا خیلی کیف میدهد

کیفتون مستدام خانوووم

Sayyeh 1401/02/04 ساعت 10:22 http://www.sayyeh.blogfa.ir

خیلی اتفاقی اومدم و در واقع شعر رو سرچ کرده بودم و نوشته زیباتون جذبم کرد،هیچ زخمی کشنده تر از زخم این شمشیر نیست،منم دقیقا همین رفتار رو دارم با آدمهایی که خودشون باعث میشن از چشمم بیفتن،اصلا کسی که از چشم میفته خود بخود گم میشه و دیگه دیده نمیشه

چه خوب که هنوز وبلاگ هست
من هستم
تو هستی
و خدا
و احساس...

احسان 1401/10/24 ساعت 09:55

درود.منم مثه نفر قبلی شعر را سرچ کردم ب اینجا آمدم.قلمت خوبه.
اصل شعر را یکی دوستان اینجور برام گفت نمیدونم کدوم درسته و شاعرش کیه.
اظهار نظر نمیکنم اما نه من ب نظرم اکثر ادمایی که دیدم میشناسم اخرش ب کم محلی رو‌میارن

خسم اگر تیغ کشد بر زخ تو هیچ مگو
آتش کم محلی از همه اش تیز تر است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد