_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

جهان خراب شود باز دوستت دارم ...که عشق، فاجعه را بارها عوض کرده ست!

هوالمحبوب:

+چه نسبتی باهاش داری؟

- شبا تا صبح مسیج هاشو مرور میکنم ...!

" باز پخش..."

سال تحویل ،هنوز به اردی بهشت نرسیده می دانستم اردی بهشتی خارق العاده پیش روی خواهم داشت.میدانستم نخواهم گذاشت هیچ کسی آزارم دهد و باز هم می دانستم بیشتر از سالی که گذشت آزار نخواهم دید.آمده بودم شرکت و گفته بودم پنجشنبه ها تمام اطراف و اکناف را خواهم گشت و هر کس مردش هست بسم الله وگرنه بدون همراه قدم خواهم برداشت و پریسا و نیکو و مهندس فلانی و بهمانی گفته بودند پایه ی تمام نفس کشیدن های بهاری ام خواهند بود.

تصمیم گرفته بودم در لحظه زندگی کنم و اولین پنجشنبه را رزرو کرده بودم برای "او" یی که مطلع تمام سبکبالی ام باشد حتی اگر خودش نخواهد!در آغوشش کشیدم و باورم نمیشد دلم برایش این همه و اندازه ی سالی که گذشت و تمام دعواهایمان تنگ شده باشد!

مثل سابق نبودم.آدم ها و خاطراتشان را دنبال خودم نمیکشیدم.اینطور بهتر بود.از این به بعد من برای نگه داشتنشان کاری نمیکردم،این خودشان بودند که با رفتار و گفتارشان من را دلگرم میکردند یا دلسرد...

قدم به قدم پیش رفته بودم تا نخواستن.آنقدر که دل بکنم از تمام خاطراتم.آنقدر که حتی وقتی مرورشان هم میکنم بغض نکنم یا حسرت نخورم!

گفته بودم بهتر است تمام شود و یک عالمه حرف زده بودیم.موقع حرفهای نصفه نیمه مان میان حرفهایش جمله ای گفت که نمیدانم چرا بعد از مدتها دلم را لرزاند...!

گمانم یک عالمه فکر کردم و قدم زدم.گمانم باید تصمیم میگرفتم.گمانم باید درست تصمیم میگرفتم که در تاریکی کوچه برایش نوشتم که :"میای از اول؟ میخوام از اول عاشقت بشم " که برایم نوشت :"ارزشش رو دارم؟" که گفتم :"واسه من خیلی داری ..."

باید از ابتدا شروع میکردم،از همان ابتدای دلهره و اضطراب.از همان لحظه که یکهو ترس بَرَم داشت که نکند یک روز کسی دلش را ببرد و دستم را رها کند.از همان ابتدا که یک شب تا صبح بیدار ماندم که بگویم بیاید با هم زندگی کنیم...

من دوستش داشتم و این را نمیتوانستم انکار کنم.من بیشتر از تمام موجودات دنیا دوستش داشتم و خودش هم نمیتوانست انکارش کند.میدانستم هرگز کسی او را اندازه من دوست نخواهد داشت و من با تمام ادعایم که میتوانم مرد زندگی ام را هرکه باشد خوشبخت کنم،نمیتوانستم هیچ کس را به اندازه ی او عاشق باشم و دوست داشته باشم...

میخواستم از ابتدا بخواهمش.از همان لحظه ی اردی بهشت که در آغوشش اشک ریختم که دوستش دارم و از خجالت و شرم آب شدم.از همان موقع که فهمید با تمام علاقه ام به بستنی برای خاموشی بغض هایم هیچ چیزی به اندازه ی بودنش التیام بغضم نیست...

نرگس میگفت :"کائنات دلش برای آدم های ضعیف نمیسوزد و کاری برایشان نمیکند."نرگس میگفت :"با تمام اشتباهی اش اگر میخواهی اش محکم بخواه و به پای خواستن و داشتنش بایست..."

در تاریکی شب در کوچه بود که برایش نوشتم :"روبروم نباش...کنارم باش و بذار کنارت باشم..." و خواستم که از اولین باری که دلم برایش لرزید باز عاشقش شوم و با تمام وجود برای داشتنش تا زمانی که نفس میکشم بجنگم...

الی نوشت :

یکـ)این الی نوشت فقط مخصوصه خودته ! همین الان که گمونم کلاس باشی میفرستم واست تا بخونیش...،خب ؟

دو) +باهاش چه نسبتی داری؟

- از اول هی عاشقش میشم.

همونجور تازه،همونجور شدید،همونجور عمیق،همونجور بی اندازه،همونجور مضطرب و نگران و خواستنی...درست مثل روز اولی که عاشقش شدم.من آدم هزار بار عاشق شدنم...هزار بار عاشقش شدنم...

نظرات 8 + ارسال نظر
گیسو 1395/02/29 ساعت 12:15

سلام الی جان امیدوارم خوب و سلامت باشی
بعد از مدتها سر زدم به وبلاگ قشنگت و خوندمش و بغض شدم ... دلم تنگ شده بود برای مطالب قشنگت
الان که اردیبهشت داره تمام میشه ولی ...
مینویسند اردیبهشت
میخوانم اردیبعشق
مگر میشود بهارنارنج باشد
عطر شکوفه در کوچه پس کوچه ها باشد
و تو غرق در رویا نشوی؟
مگر میشود با این همه زیبایی اردیبهشت را اردیبعشق نخواند ؟
اردیبهشتتون اردیبهعشقی خانووووم
به دلم افتاده
همین روزها می آید
و اردیبهشت تو
اردیبعشق میشود ...

الی جان خوشحال شدم خوندمت . همه ایامت اردیبهشتی و در شادی بسر ببری .

هیچ غمی در سال جدید در زندگیت وجود نداشته باشه

خوبی گیسو؟
گمونم خیلی وقته همدیگه رو ندیدیم و خوشحالم که اینجا میبینمت
اردی بهشتت مبارک خانووووم
ایام به کامت...

گیسو 1395/02/29 ساعت 12:21

بعضی وقت ها هست که عجیب دلت می خواد گریه کنی!
بعضی وقت ها هست که عجیب یک بغضی راه گلوت رو بسته!
بعضی وقت ها هست که عجیب می خوای فریاد بزنی : دوستت دارم!
جمله ای که بعضی وقت ها، بعضی کس ها، توی بعضی سال ها و بعضی ماه ها، در آرزوی شنیدش موندن و تو نگفتی!
حالا بعضی از این بعضی وقت ها... بدجوری روی دلت سنگینی می کنن!
دوست داری تمام کوچه های شهر و بگردی و فریاد بزنی دوستت دارم ای آنکه ندارمت!
ای آنکه می توانستم داشته باشمت اما بعضی توی بعضی از همین وقت ها نشد که بشه! نشد که بگم....
دوست دارم توی یکی از این همین بعضی های معمولی زندگی مون، دوباره.......
هوای اردیبهشتم پر شده از دوستت دارم هایی که برات فرستادم! ای کاش پنجره ات و باز گذاشته باشی....

الی همه ی ایامت اردیبهشتی باشه چون ماه اردیبهشتو دوست داری ... از اول ماه نفس عمیق کشیدم و گفتم الی همیشه گفته همیشه نوشته در اردیبهشت آدم باید نفــــــــــــــس بکشه نفـــــــــــــــس عمیق نفسی که حس خوب را منتقل کنه . امیدوارم برایت اینجوری بوده باشه تا حالا و از این منبعد هم ...

من جان کندم تا این اردی بهشت دلم و ذهنم رو از همه چیزهای غصه دار بکَنَم.
من جان کندم گیسو...
و خدا رو شکر که این اردی بهشت با تمومه قشنگیش و سنگینیش داره تموم میشه
چقدر غم انگیز که داره تموم میشه
چقدر خوب که داره توم میشه...
!!!
من همه ی اردی بهخشت امسال نفسش کشیدم
تنهااااا نفسش کردم و فقط بقیه رو شریکش کردم.
همین ...
.
.
خوب باشی گیسو...:)

من دوستش داشتم و این را نمی توانستم انکار کنم. من بیشتر از تمام موجودات دنیا دوستش داشتم و خودش هم نمی توانست انکار کند.
چقد این چند خط رو دوست داشتم... الی من واست ع ش ق رو آرزو می کنم... چرا دروغ بگم من واست باهم بودنتون رو آرزو می کنم... یکی شدنتون رو... ع ش ق مداوممتون... آرزون می کنم توی دلِ الی هیشکی به اندازه ی اویِ محبوبش عزیز نباشه و هیچوقت عزیز نشه و تویِ دلِ اویِ محبوبِ الی هم هیشکی به اندازه ی الی عزیز نباشه و عزیز نشه... آرزو می کنم دلتون با هم یکی بشه و دستاتون... وصال سرانجام راهتون باشه ان شاء الله.
ساغر

تو نمیدونی ساغر من چقدر خودم را خلوت کردن با خودم منع کردم و میکنم.تو نمیدونی چه میکشم تا شب خسته تر از همیشه برسم خونه و فرصت نکنم بعد از چاهار پنج روز برم حمام !!!
با الی که خلوت میکنم درست مثل لحظه ی خوندن کامنتت اشک میریزم و بغض میکنم.درست مثل دیشب که سر نماز از رکوع تا سلامش فین فینم به راه بود...
ساغر چقدر دعات را دوست داشتم.
چقدر دلم ....
دلم...
ساغر...
.
.
من دوستش دارم.
خیلی دوستش دارم
و این همه "خیلی" خیلی غم انگیزه و با شکوهه
خیلی غم انگیزه...
ساغر...
مرسی
همین!

banuye noor o ayne 1395/02/30 ساعت 01:39

چه قدر خوبه که میکی
چه قدر خوبه که میگی دوسش داری
چه قدر خوبه که میگی خیلی دوسش داری
چه قدر خوبه که اوشون هم میفهمه که خیلی خیلی دوسش داری
شاید به قول تو چه قدر اردیبهشتت خوبه

احساس سوختن به تماشا نمیشود...
آتش بگیر تا که بدانی چه میکشم...


آره چقد خوبه.خوبه که عشق است و همین لذت اظهار و دگر هیچ...
آره همه ش خوبه،فقط دنیا بده بانو،دنیا بده !!!
.
.
فردا تموم میشه اردی بهشت و من یک دل سیر هنوز نفسش نکشیدم!

banuye noor o ayne 1395/02/30 ساعت 01:42

راستی زیادی فیلم هندی نشده عشقتون
حامله شو قضیه فراق و دوری و این ور خط و اون ور مسیج تموم شه بره دیگه.

یعنی مردم از خنده واسه اون کامنتت که ایراد فنی گرفته بودیا :))))
درستش کردم :)))
.
.
فیلم هندی نمیشه که!فیلم هندی آخرش خوش و خرم دست در دست هم میرند پای آتیش و بله میگند!
ما اینجا آخرش میندازندمون توی آتیش!
البته من رو !
.
.
در ضمن او قسمت حامله شدن مال اوشون بود.ایشون اظهار کردند ادعا میکنند باردارند،وگرنه ما از اون خونواده هاش نیستیم :)))
.
.
چقدر دلم هواتو کرد بانو

banuye noor o ayne 1395/02/31 ساعت 02:42

چه قدر دل من هوا تو کرده!!!؟
پر هوای روزایی که با هزارتا شوق از بیرون از غصه .درد.حرف.فکر.بحث.....میکندم میومدم پیشت میومدم پیششون و کلی ذوق شعر میشدی و شعر میشدند ومن تنها با کلی ذوق گوش میشدم.
کلی پر حرف یواشکی میشدیم
کلی پر خنده میشدیم
کلی...و برای من بیشتر از کلی...شد زندگی
ولی اینجای داستان واسم الی برعکس شد
خوب شروع شد ولی بد تموم شد بر عکس اینکه قراره آخرش خوب تموم شه اگه خوب نیست الان پس هنوز آخرش نشده!!!

آدم که کسی رو دوست داشته باشه ،چه کنارش باشه چه نباشه ،چه بهش برسه چه نرسه ،چه خوشحال باشه چه نباشه ...همیشه یه چیزی اینجا گلوشه که نمیذاره درست نفس بکشه.همیشه هم یه چیزی اینجای چشمشه که همه ش نشت میکنه!

نمیدونم دلم برای وقتی که اینجوری نبودم تنگ شده یا نه ولی ...
ولی میدونم واسه تو تنگ شده دختر!
.
.
راسی!
بعضی وقتا آخرش ...آخرش ...!
انشاالله که خوب تموم میشه ،نه ؟

banuye noor o ayne 1395/03/01 ساعت 23:04

اردیبهشت هم به ایستگاه آخر رسید،،،
تمام آرزوهایم را به واگن خرداد وصل کرده ام...
نکند
حسرت آرزوهایم تیر بکشد...

ولی تیر میکشد ها ...تیییییر :)

hm 1395/03/02 ساعت 06:26

خوشا دیگر خوشا حال شما...

خوش به حال من که ...

:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد