_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

گــــل هــــای ِ ریــــزِ صورزتــــیِ روی بالشـــــم ...!

هوالمحبوب:

تا صبـــح گریـــه می کنـــم و غنچـــه می دهنــــــد...

گــــل هــــای ِ ریــــزِ صورتــــیِ روی بالشـــــم ...!

گفته بودم صابون به سرم نمیزنم و گفته بود تنها راه خلاص شدن از پوسته پوسته شدن سرم همین صابونی ست که تجویز کرده.با اکراه قبول کرده بودم و رفته بودم خانه و حمام و تست و افاقه کرده بود و دیگر حتی نیاز به نرم کننده و حالت دهنده و سرم مو هم نبود و موهایم ظاهر و باطن خوبی پیدا کرده بود و تنها ایرادش بویش بود که بوی گَله میداد!! 

انگار که یک گله گوسفند را ول کرده بودی لا بلای موهایم تا بچرند و برای منی که به بوها حساس بودم بدترین اتفاق بود!

موهایم مدتی بود حجمش کم شده بود،گاه به گاه به صورت خودجوش میریخت و اگر یک روز حمام رفتنت به تاخیر میفتاد با پوسته شدنش آلارم میزد!

حالا آقای دکتر صابونی تجویز کرده بود که همه معضلات موهایم را حل کرده بود و تنها ایرادش بویی بود که من دوست نداشتم و به قول دیگران خودم حساس شده بودم ولی به هرحال دوستش نداشتم...

رفته بودم مطب و نوبتم که شده بود تا مرا دید با لبخند بلند شد و گفت فرق وسط به موها و صورتم می آید و گفتم مدل جدید بستن موهایم ماحصل خلاص شدن از رد برف های روی سرم است و حالا که به مدد تجویزش فرق وسطی شدم،آمده ام برای بوی صابون هم راه حلی بیاندیشد که بوی گوسفندی اش حالم را به هم میزند!!

خنده اش گرفته بود و گفته بود سخت میگیرم و گفته بودم سخت یا آسانش را نمیدانم ولی میدانم که بوی موهایم را دوست ندارم.

موهایم را برده بود زیر ذره بین و یک عالمه چوب لای موهایم کرده بود انگار که دارد گوسفندان گله را آزمایش و بررسی میکند تا جهت جلوگیری از تب مالت مایه کوبی شان کند(!) و بعد از یک عالمه کنکاش و انگار هسته ی اتم شکافتن و به خودش تحسین گفتن و مرا به به و چه چه کردن پرسید: ازدواج کردی ؟

- نه!

- نامزد یا دوست پسر چی ؟

صورتم به تعجب و اخم ملایمی رفت و گفتم :چطور ؟

- اگه نداشته باشی مشکل حادی نداری!

- در مورد موهام یا کلن توی زندگی ؟

- در مورد موهات!

- چه ربطی داره؟

- ما مردها خستگی مون را لابلای موهای زنمون ،دوست دخترمون،نامزدمون و هر زنی که توی زندگیمون باشه در می کنیم.واسه همین واسمون مهمه موهاش بلند و شکیل و خوشبو و با طراوت باشه. اگه مردی توی زندگیت نیست زیاد حساسیت به خرج نده تا دوره درمانش طی بشه ولی اگر هست میتونم یه قطره واست بنویسم که باید از عطاری بگیری تا بوی موهات رفع بشه.گرچه به نظر من موهات بوی بدی نمیده...

کمی فکر کردم و دیدم حسرت به دل چه چیزهای کوچک و بزرگی در زندگی مانده ام و انگار این آدم ها نازل شده اند فقط برای تشدید دردهایم!موهایم هرگز برای مرد زندگی ام به دردم نخورده بود و شاید اگر علاقه ی شخصی ام نبود ،یک تیغ میکشیدم به تمام موهایم تا بروند به جهنم !

اینطور بود که لبخند شدم و تشکر کردم بابت تجویزهایش و گفتمش نیازی به قطره و عطر و عود و گل و بلبل  نیست و بویش را تحمل میکنم تا پایان دوره ی درمان و پشت بندش شب بخیر به خیکش بستم و نرم نرمک روانه ی خانه شدم ...

الی نوشت:

فکر میکنم بهتره در کامنتدونی رو کلن مهر و موم کنم و هرکی خواست واسم کامنت بذاره یا حرفی بزنه ،اون بالا در قسمت«تماس با من» حرفش رو بزنه.واقعیتش اینه خیلی سعی کردم بعضی از کامنتها را نادیده بگیرم یا حتی اهمیتی واسش قائل نشم ولی متاسفانه بشر گستاخ تر از این حرفاست و متاسفانه تر اینکه، زن و مرد هم نداره.کامنتهاتون توی این هشت سال می مونه واس خودم و میخوام بدونید گاهی مرورشون برام بی نهایت لذت بخش بوده ولی دیگه نمیتونم مثل سابق دل به دل بچه بازی یه عده معلوم الحال بدم.حرفی بود در قسمت«تماس با من» منتظرم .همین...

نظرات 4 + ارسال نظر
میشا 1395/07/07 ساعت 10:04

"آزاد اگر باشد دلی، زلفت گرفتارش کند
ور خفته باشد فتنه ای، چشم تو بیدارش کند!"
-----
به موهایت سنجاق بزن

باد

تحمل این همه پریشانی را ندارد

من به باد سوء ظن دارم

به تو که می رسد

نسیم می شود...

---

در شیوه ی معشوقـی هرچند که استـادی

از حال ِ من آموزد زلف ِ تـو پریشـانی...

---
مثل گیسویی که باد آن را پریشان می‌کند
هر دلی را روزگاری عشق ویران می‌کند...
---
با خنده کاشتی به دل ِ خلق «کاش ها»
با عشوه ریختی نمکی بر خراش ها

---
موهای یک زن خلق نشده
برای پوشانده شدن
یا برای باز شدن در باد
یا جلب نظر
یا برای به دنبال کشیدن نگاه
موهای یک زن خلق شده
برای عشقش ):
که بنشیند شانه اش کند , ببافد و دیوانه شود…
عطر مو های یک زن فراموش شدنی نیست!
وقتی خدا می خواست تو را بسازد
چه حال خوشی داشت،
چه حوصله ای ! این موها، این چشم ها …. خودت می فهمی؟ من همه این ها را دوست دارم.
دوست دارم یه بار بشینم موهاتو شونه کنم
یه چند تارش بریزه .بگم اینارو میبینی ؟؟؟
بگی اره ..!!!
منم بگم با همه دنیا عوضش نمیکنم
دنیــــا فهمـید خیلی حــقیر است وقتی گفتم :
یک تارمــوی “تـــــــو ” را به او نمیدهم

چقدر "مو" میشا !!!

منم انگار هر بار میام فقط بخاطر شعر مطلع!
تا اونو نخونم نمیفهمم متن اصلی قراره به کجا ختم بشه...
سالم و تندرست باشین
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد

نوش روان آقا....

ممنون

سینا 1395/07/07 ساعت 11:06

این زلف یار زلف یار که میگند وقتی توی غذای دیده بشه دیدن داره.دمار از روزگارت در میاره و نمیذاره گیس به سرت بمونه.واااااااای
الی تو دختر خوبی هستی.اوتم چون اوی الیمون هست باید پسر خوبی باشه

در خوب بودنشون شکی نیست ولی التفات بفرمایید شناسه ی "الی مون" رو حذف کنید.
ما الی خالی هستیم.
همین...

سینا 1395/07/09 ساعت 09:22

.........

در این بازارِ عطاران
مرو هر سو چو بی‌کاران
به دکّانِ کسی بنشین
که در دکّان شکر دارد...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد