_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

ظهرها گریه‌ام که می­‌گیرد ... تلفن می‌زنم به لبخندت :)

هوالمحبوب:


قطع و وصلی... دوباره میگیرم ، آن زن بد صدا چه می گوید؟!

عشـق"در دسترس نمی باشـد "، چه کنــم با گسست و پیوندت ؟

داشتم با شیدا میرفتم برای تولدت مانتو بخرم.همیشه ی خدا همینطور است.تمام لباس های این چهارسال را سر یک ماجرایی با تو خریده ام.تمام کفش ها و کیف ها و جوراب ها و بلوز و شلوارها و مانتوها و روسری هایم را.

داشتم میگفتم که رفته بودیم با شیدا مانتو بخریم که موبایلم زنگ خورد توی پیاده رو.آمدم جواب بدهم که سارقی که موبایلم را کش رفت از من زودتر از توی کیفم برداشتش و در رفت!

به همین سرعت و راحتی که اصلن نفهمیدم که بود و چه شد!از لحاظ ریالی حسابش را بکنی ارزشی نداشت.دوتا سیم کارت اعتباری داشت و دیگر هیچ ! گرچه خط چندین ساله ام را دزدیده بود ولی خب موبایل اصلی ام توی جیبم بود و قاعدتن باید خدا را میشکریدم که ضرر مالی ندیده ام!

نمیدانستم بخندم یا گریه کنم.از سرعت عملش هیجان زده بودم بس که سریع عمل کرده بود ولی برای از دست دادن چیزی که بهترین خاطرات زندگی ام را با او داشتم به غایت ناراحت بودم.

من از همان گوشی موبایل بود که اولین بار صدایت را شنیده بودم.با همان گوشی موبایل اولین دوستت دارم را گفته بودم.با همان موبایل اولین بار دلتنگی ات را شنیده بودم و از همان گوشی اولین بار گفته بودم دلم میخواهد مرد زندگی ام باشی.

صدای نفس هایت...وای صدای نفس هایت را اولین بار از آن گوشی دیوانه شدم.شعر خواندنت را...قرآن خواندنت را...بغض کردنت را...خندیدنت را ...عصبانیتت را ...غر زدنت را...لوس شدنت را...داد زدنت را...قربان صدقه ات را... قهر کردنت را... همه را از همان گوشی شنیده بودم و با آن گوشی هرگز نشنیده بودم رفتنم را بخواهی یا بگذاری ام و بروی.

من آن گوشی موبایل فکسنی را بیش از این حرفها دوست داشتم.من هزاران بار صفحه ی آن گوشی را محض خاطر دوست داشتنت بوسیده بودم.نوازش کرده بودم عکس هایت را و شنیده بودم صدایت را و رویش اشک ریخته بودم از قهرها و دور بودنت.

حالا دزد لعنتی به طرفه العینی تمام خاطرات من را با خودش برده بود و من فقط میتوانستم قید سیم کارتی که خودش انداخته بود دور را بزنم و بگویمش:"کاش میدونستی چی رو ازم دزدی نامرد ِ رعیت !" ولی قید خاطراتش را چطور ؟ آن هم وقتی که آن همه خاطره ی خوب با آن داشتم و آخرینش همین تماس فلانی برای تولدت بود که موبایلم با قصه اش تمام شد!

شیدا گفت خدا را شکر کن گوشی اصلی ت رو ندزدیدند.شماره هات و عکس ها و فایل هات اگه توش بود میخواستی چکار کنی؟خدا رو شکر کن نه گرون بود نه چیزی توش داشتی.

شیدا نمیدانست با اینکه گوشی اصلی ام را با تو خریده بودم اما دوستش نداشتم.دوستش نداشتم چون تمام دعواهایمان با همین گوشیه لعنتی بود که قرار بود روزی که خریدیمش به هم نزدیکتر بشویم محض خاطر تکنولوژی ولی ما را از هم دورتر کرده بود.

گوشی موبایلی که همه چیز داشت را دوست نداشتم چون تنها خاطراتی که از او داشتم از پیام "نسرین" شروع میشد از آن روز که کنارت بودم و پرسیده بود چرا وبلاگم را بسته ام و عصبی ام کرده بود و به تمام قهرها و دعواها و دردهایمان و انتظار و انتظار و انتظار ختم میشد و منی که هرگز عادت پرت کردن گوشی نداشتم بارها بعد از بحث هایمان پرتش کرده بودم سمت دیوار و روی تخت و بعد نشسته بودم زانو غم به بغل هق هق کردن!

درست است که من خیلی وقت بود دیگر منتظر زنگ خوردنش نبودم ولی بین خودمان بماند همیشه ی خدا دستم بود و توی جیبم که نکند یکهو به دلت بیفتد زنگ بزنی و بگویی :"میخواستم صداتو بشنوم!" حتی با اینکه هرگز با این گوشی لعنتی اتفاق نیفتاد و گوشیه موبایلم بوی چشم انتظاری و یأس میداد.

من گوشی ام را با اینکه با تو خریده بودم دوست نداشتم چون با آمدنش مرا از تو دور کرده بود و تو خودت خوب میدانی هر چیز و هرکسی که مرا از تو دور کند از چشم و دلم می افتد...

حالا ولی همین دو روز پیش بالاخره از شرش خلاص شدم و حالا "گوشیه تازه خریده ام" را دوست دارم.با هم خریدیمش.توی راهروهای فلان پاساژ هی قدم زدی و پرسیدی فلان گوشی چند و بعد رفتی سراغ مغازه بعدی که خوب قیمتترش را بخری و راستش برایم مهم نبود چقدر ارزان تر یا گران تر میشود وقتی برایم قرار بود از تمام موبایل های دنیا گران قیمت تر باشد تنها محض خاطر وسواس و دقت و همراهی تو برای خریدنش.

این بار بدون توقع و چشم انتظاری رفتم موبایل بخرم و تنها انتظارم این بود که به چشم تو بیاید و تو بپسندی اش.حتی اگر هیچگاه اسمت نیفتد روی گوشی ام که بگویی دلت تنگ صدایم شده یا "بیا تا ببینمت"یا "میخواهم بیایم که ببینمت "یا حتی یکهو تا زنگ بزنی و گوشی را بردارم و بگویم :"جانم؟" اسمم را از دهانت بشنوم که صدایم کرده ای و دیگر هیچ..!

گوشی تازه خریده ام را دوست دارم.چون تو به چشمت قشنگ آمد،تو قابش را از فروشنده گرفتی،تو روی گوشی ام امتحانش کردی،تو خوشحال بودی از خریدنش ،تو خوشحال بودی از اینکه گوشی خوبی خریده ام،تو گفتی انشا الله از توی گوشی ات خبرهای خوب بشنوی،تو برایم موقع ناهار برنامه و نرم افزار ریختی و طرز استفاده و کار با آن ها را نشانم دادی ،تو برایم رویش مفاتیح و قرآن ریختی و تو اولین تماس گوشی ام را گرفتی و  گذاشتی روی گوشی ام "Azize Jan"  بیفتد...

من "گوشیه تازه خریده ام" را دوست دارم چون رد دستهای تو روی بدنش می رقصد و تو از اینکه من دارمش خوشحالی.خودت گفتی.

دیشب گوشی ام را بو کشیدم.هنوز بوی نویی میداد و آن ته ته ها بوی دستهای مردانه ی تو را.میترسم این گوشی دست گرفتن هایم بوی دست هایت را از بین ببرد و فقط بوی موبایل به دماغم برسد و هی مرا دلتنگ تر از قبل کند،برای همین هی دستش نمیگیرم.

موبایلم را دوست دارم نه چون موبایل دوست دارم چون گفتی انشاءالله خبرهای خوبی از آن بشنوم و نظر خوب بر آن کردی و آرزوی خوب به خوردش دادی و نمیدانی تنها خبر خوش تویی که می وزی در تمام سلول های موبایلم و گوش مینوازی عزیز ِ جان...

موبایلم را دوست دارم و من این بار تنها میخواستم بدون هیچ انتظاری با تو بخرمش که هر موقع دیدم و شنیدم و بغلش کردم تو را با عطر دستهای مردانه ات را با بند بند وجودم حس کنم و دل ببندم به رد دستهایت روی قاب موبایل،شاید دل نگرانی و دلشوره و دلتنگی ام کمرنگ شود وقتی این همه از تو دورم و اینقدر نمیدانم...

نظرات 3 + ارسال نظر
رز 1395/08/20 ساعت 23:53 http://nakhonaks.blogfa.com/

واییی الی چقدر خوبه که هنوز مینویسی جاودان باشی دختر

سلام رز

رویا 1395/08/21 ساعت 02:18

خوب شد کامنتت را باز کردی بغض داشت خفم میکرد.آخه چقدر خوب مینویسی تو؟من که اینقدر دلم واست پر میکشه ببین اوت چه میکنه وقتی اینا را بدونه.بووووووس دختر خوب

سلام رویا

خسته دل 1395/08/21 ساعت 11:32

تمام زندگیم را به پاش ریختم و یک بار تشکر نکرد و همیشه طلبکار بود.حاضر بودم همه چیزم را بدم تا فقط یه لبخند محبت آمیز ازش ببینم.خنده هاش و تفریحات و مهربانی هاش مال بقیه بود و از من فقط موقعی که ازش یک نگاه محبت آمیز میخواستم،تحقیر و طلبکاری و اینکه درکش نمیکنم نصیبم میشد.
الی مردی که تو داری خیلی خوشبخت.من چندتا از نوشته هات در مخورد تو و اون را خواندم.نمیدونم چی بینتون را شکر آب کرده اما میدونم هرچی هست ارزش اون را نداره که شما همدیگه را از دست بدید.الی نگهش دار و نذار از دست بره تا یادبگیره از دستت نده وقتی تو قدرشناس ترین و عاشق ترین زنی هستی که تا حالا دیدم.امیدوارم تا همیشه همینطور بمونی و وصال رنگ محبتت را پر رنگ بکنه نه مثل خیلی از آدم ها کمرنگ و بی رنگ.
من در زندگیم مرد بدی نبودم.دعا میکنم که خدا از الی توی دنیا برای همه مون تکثیر کنه و هرکدوم از ما یه الی داشته باشیم

پ.ن:کار خوبی کردی کامنتها را باز کردی

سلام خسته دل

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد