هوالمحبوب:
قیافه من قبل از تماشای فیلم :
در حین تماشای فیلم :
بعد از تماشای فیلم :
.
.
یعنی کلا مبهوت بودم ..نه اینجور ..بدجوووووووووووووووووووور!
خوب دندون اسب پیش کشی را که نمیشمارند....باید می اومدم بیرون از سالن سینما و بعد یه نفس عمیق میکشیدم و یا غر میزدم و یا حتی نمیزدم...
از اون دسته آدمها نیستم که پول برای سینما بدم و یا حتی وقتی برای سینما بذارم و یا حتی سینما کمترین اهمیت و یا ارجحیتی برام داشته باشه...
توی عمرم هفت بار رفته بودم سینما...سه بار اردوی دوران ابتدایی و مدرسه :"الو الو من جوجو ام !....کلاه قرمزی و پسر خاله .....و دو نفر و نصفی ! "
یه بار سال هشتاد و دو با دعوت نرگس که اصرار داشت برای یک شهروند با فرهنگ و تحصیل کرده و متمدن و خوب بودن باید سینما رفت و فیلم دید و بعد مثل یک روشن فکر راجبش بحث کرد و چون دعوت شده بودم و قرار نبود یک سر سوزن پول پرداخت کنم قبول کردم و رفتیم " خوابگاه دختــران" که میگفتند ترسناکه و من تا آخر فیلم فقط زل زده بودم به پرده سینما که ببینم کجا باید جیغ بکشم یا بترسم و فیلم تموم شد!!!!!
صبح یک روز پاییزی ِ آذر ماه با نفیسه رفتیم "میم مثل مادر! "...این دفعه هم نفیسه اصرار داشت و قرار شد نفیسه پول سینما را بده...البته خود نفیسه که نه! بلیطها هدیه بود و نیم بها از محل کار شوهرش....
و یکی دو ماه پیش "قلاده های طلا"..که اون هم دعوتی بود از طرف دوستان و سیاسی بودن فیلم ما را کشوند اونجا و تنها چیزی که توی فیلم توجه من را جلب کرد "دستشویی های مترو " بود و اینکه چرا من تا حالا از دستشویی های مترو که اینقدر تمیز و باکلاسند استفاده نکردم و چرا تا حالا این محل را زیارت نکرده بودم! و به خودم قول دادم که البته شهرزاد هم قول داد که این دفعه رفتیم تهران حتما از اونجا بازدید کنیم!!!
.
امروز داشتند بچه ها را میبردند اردو....کلاس داشتم و وقتی به من پیشنهاد کردند باهاشون همراه بشم توضیح دادم که من پول واسه سینما نمیدم...اصلا به نظرم وقت توی سینما گذاشتن خنده داره! اصلا من شهرونده بی کلاس و بیسواده این مملکت!
دعوت شدیم آن هم به حساب موسسه تا بریم به یاد دوران کودکی خاطرات "کلاه قرمزی " را زنده کنیم...
آماده بودم که بخندم و برم به دوران گذشته به دورانی که تلویزیون تنها وسیله ی دور شدن من از تمام اطراف و اتفاقات دورو برم بود که....
تمام مدت این شکلی بودم>>>>>
اصلا این اواخر داشتم چرت میزدم....میخواستم بزنم فک خانم "م" که هی بهم چیپس و کوفت فیل تعارف میکرد را در بیارم پایین و بگم بذار یه خورده بخوابم خسته م....
فیلم تمام شد .....
گند زد....
به تمام خاطرات قشنگ دورانی که اگرچه زیبا نبود اما ازش لذت می بردم
به کسی و کسایی که کلی بهشون امید داشتیم....
شاید تمام سینماها با سرعت نور فیلم را بفروش برسونند و این فیلم بشه رتبه ی اول سینمای تاریخ ایران....!!!!
شاید تمام علت فروشش بچه های هم نسل و هم سن من باشند که حتی دعوت هم نشدند به اصرار ، و خودشون اومدن تا به یاد آقای مجری که میگفت سلام بچه های توی خونه همین یکی دو ساعت کیف کنند و عرش را سیر کنند...
اما باخت....
آقای مجری زمان ما هم گم شد
مثل تمام آدمهایی که وقتی میبنند منبع و مرکز توجهند گند میزنند به خودشون و تمام باور تو....
حق نداشت آدمهای دوران خوب زندگیمون را برای یه خورده خندون یا نخندوندنه یکی بیشتر یا کمتر این طور تحقیر کنه
اصلا حق نداشت آقای مجریه بچه های توی خونه را اینجور بشکنه....
بچه های این دوره چه میفهمند احساس چشمهای رنگیه کلاه قرمزی و پسر خاله چیه....
چه میفهمند چکمه های لاستیکیه رنگی ِ کلاه قرمزی یعنی چی....
فقط به ش.اش.یدن فواره واره بچه نه نه میخندند و باقی ِ قضایا .درست همون قدر که به رفتار لاکپشتهای نینجا میخندند و یا حتی کمتر! و بعد از سینما با مامان و باباشون میرند شهر بازی و "آیس پک " میخوردند و شب توی تختخوابشون پی اس پی بازی میکنند و ذوق مرگ اینند که ...
عجب!
گند زدی ایرج خان!
فقط تو از اون روزها مونده بودی که میفهمیدی...تو هم جنس بازار شدی که.....
الی نوشت :
1.
2.
3.عازمم.همین!
هوالمحبوب:
بهم میگه: من چرا هر وقت بهت زنگ میزنم گوشیت خاموشه؟!
میگم: خوب یه موقعی زنگ بزن که گوشیم روشن باشه!
میگه خوب چرا خاموشه؟
الــی: خوب چون دکمه قرمزه را فشار میدم خاموش میشه خوب!
- خوب چرا؟!
- نمیدونم خوب! حتما سیستمش طوری برنامه ریزی شده که وقتی دکمه قرمزه ش را فشار میدی خاموش میشه! من که سر در نمیارم که!یه درصد فکر کن من از تکنولوژیش سر دربیارم!
-خوب چرا خاموشش میکنی؟ مگه مرض داری؟
- نه! ولی تازگیا سرم خیلی درد میکنه! نکنه دردی مرضی چیزی گرفته باشم؟؟؟!!!یه دوست داشتم مــُرد! اولاش از همین سر دردها داشتا! نکنه بمیرم؟!خاک برسرم ! دیدی ناکام از دنیا رفتم و هیشکی بهم نگفت :عیال بپر برو یه چای بیار تا بشینیم توی ایوون با هم بخوریم تا من بگم هر کی چای میخواد بره خودش درست کنه؟؟؟!!!! بعد اون هم غر بزنه به دنیا و روزگار که از زن هم شانس نیاورده و اگه دنیا یه زن به خودش دیده باشه اونم " نه نه " خدا بیامرزشه که روی حرف آقاجونش حرف نمیزد!
- من رو اسکول کردی؟؟
- چی کارت کردم؟؟؟؟خاک بر سرم اسکول دیگه چیه؟!! همینم مونده تو رو یه کاری بکنم! برو بابا برا من یکی حرف در نیار!من زن و بچه دارم!
- بیمیری!
- بی ادب!مگه بارم رو دوشته که راضی به مرگمی؟! من چه هیزمی تری به تو فروختم که راضی میشی بچه هام یتیم بشند و عباس آقا بی سر و همسر؟؟هاااااااااااااان؟
- بگم ببخشید خوبه؟
- نه!
- غلط کردم ؟
- باشه! ولی چند تا؟
- چی چندتا؟
- غلط دیگه!
- خیلییییییییییییییییی!
- خوب خیلی که قبول نیست که! خیلیییی یعنی دقیقن چندتا؟
- هرچی شوما بگی!
- نمیشه که!مردم چی میگند؟نمیگند زور میگه ؟ظلم میکنه؟تحمیل میکنه؟ من تابع اصل دموکراسی ام!
- (نجوای احتمالی در دل:مرده شور اون دموکراسیت را ببرند!!)خوب هشتاد تا!حد کیفری همین قدره دیگه؟!
- گمونم!ولی فقط همین؟
- میگی دیگه چی کار کنم؟میخوای رو در و دیوار شهر بنویسم غلط کردم؟
- یعنی روی هشتاد تا دیوار بنویسی؟ خوب دیوارهای شهر کثیف میشه که!
- کودوم قبرستونی بنویسم؟!
- بی ادب! تو با کی گشتی؟ قبرستون یعنی چه؟!مثل بچه آدم توی یه کاغذی چیزی بنویس دیگه!پایینشم امضا کن انگشت بزن پس فردا دبه در نیاری!
- بااااااااااااااااااااااااااااااااشه!
- باشه الکی نگیا! فقط وقتی نوشتی خبرم کن :)
میدونه وقتی میگم الکی نگو یعنی نباید الکی بگه وگر نه به قول خودش روی یه ریگ میفروشمش! بعد از پنچ شیش دقیقه اس ام اس میده :اگه تلفنی هم بگم قبوله؟!
الی: باشه !فقط یه موقعی بگو که گوشیم خاموش نباشه!
- بیمیریییییییییییییییییییییییییییییییی الــــــــــــی !
الـــی :BASHED!
الـــــی نوشت:
نداریم! یعنی داریم ها! فرصتش نیست! مهمان داریم! از آنها که می آیند کنگر میخورند و .....
برویم به هوای "گل دخترمان" که عجیب دلمان هوای عطر تنش را کرده و آن ریسه های از ته دل و آن چشمهای براقی که دلمان هری می ریزد از نگاه کردن بهشان!
.
.
*عجب شانسی !موبایل مشترک خاموش....میخندی...
اگرچه در دلت چون ابرهای تیره میباری....
هوالمحبوب:
1.میگه گفتی عباس آقاتون مهندسه(!) نگفته بودی زود پزه!!!!!!!!!!!!
میگم :جاااااااااااان؟؟؟؟؟؟؟؟
میگه آخه یهو... یه دفعه ،بچه؟؟؟! ماشالا همت!همت مضاعف که مال پارسال بود امسال جهاد اقتصادی بود که!
میگم : به جان بچه م ،بچه ی خودم نیست! من به دنیاش نیوردم! ولی من مامانشم! با عباس آقا هم به جان خودم یه شام و ناهار بیشتر نخوردیم! حالا مگه اینکه غذاش مورد داشته باشه!!!!بالاخره خدا هر کاری ازش بر میاد.....
2. فرنگیس و شهرزاد نشستند به تشریح قیافه ی بچه،....
چشماش که شبیه الی ه....ابروهاش که شبیه الی ه....دماغش که شبیه الی ه....مثل الی جدیه و هی هم اخم میکنه..... مثل الی هی آدم را سر کار میذاره و تا میخوای بهش شیر بدی به افق خیره میشه و تا نمیخوای بهش شیر بدی غر میزنه.....مثل الی.... مثل الی....
یهو فرنگیس رو میکنه به شهرزاد میگه الی که مو آلووووو نیست!این بچه اینقدر مو داره به کی رفته؟؟؟؟
دیگه حرصم داره در میاد و میگم :بالاخره همه جاش که نباید به من بره...بچه ی من که فقط نیست،بچه ی باباش هم هست...یه خورده هم باید به باباش بره یا نه؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!
3. کار دنیا برعکس شده،...واقعا همیشه برای من کار دنیا بر عکسه و اصلا هم نه توقع دارم و نه مهمه.....به جای اینکه کسی پیدا بشه از دل من در بیاره و بهم بگه آروووم باش و بهم دلداری بده و امید و باهام حرف بزنه و توضیح بده و توجیه کنه که مهم نیست و خدا بزرگه و هیچ کار خدا بی حکمت نیست و صبوری کن الی و شرمنده الی و بمیرم برات الی و این جمله ها که مرهم باشه و من اون آخر بگم مهم نیست و من قوی تر از این حرفام ،،، من باید از دلشون در بیارم....من باید بگم چرا خجالت میکشید؟ ..من باید بگم به دخترم کم محلی نکنید....من باید بگم چرا دخترم را از این و اون قایم میکنید...من باید بگم اگه بهش بی توجهی کنید با من طرفید..من باید التماس کنم این کار را براش بکنید...قطره برای بینیش بگیرید....امروز روزه دکترشه..امروز روزه .....
به آرووومیه ظاهریم هم راضی نیستند و میخواند داغونم کنم....
همیشه من باید حواسم به همه جا وهمه کس باشه ،حتی کسایی که آرزومه نباشند..باید حواسم به دل اونها هم باشه....وقتی برای من فیلم بازی میکنند ،برای من که همیشه در حال بازی کردنم وقتی تمام سیاه بازی دنیا را پیش چشمهام در میارند ،دلم میخواد بمیرم....
مگر سکوت چشه؟؟؟ مگه من این یکی دو ماه سکوت نکردم و فقط حرفی نزدم و انگار نه انگار و مگر نگران عکس العمل من نبودید و دیدید هیچ اتفاقی برای بیرونم نیفتاد و درونم به درک!!!! پس چرا حالا برای من بازی میکنید؟؟؟ انگار باورتون شده من کلا پترسم و باید پترسی کنم؟؟؟
عجب!!!
عجب!!!!!
عجب!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خدا جون مررررررررررررررررررررررررسی.....
4. انگار داره دنیا به آخر میرسه...چه خبره بابا؟ داره نود میشه ،نود و یک داره اسفند میشه فروردین....داره پارسال میشه امسال....داره نوروز یعنی یه روز جدید میاد مثل هر روز...همین! هی اس ام اس پشت اس ام اس...هی ایمیل پشت ایمیل....هی جمله های خفن توی وال فیس بوک و یه عالمه عکس و شعر و جمله ی عاشقانه......
اصل مثل همیشه رها شده و چسبیدیم به هفت تا سین و لباس نو و آجیل و مسافرت و پیک شادی.....
همه یادمون رفته "حول حالنا الا احسن الحال".....
عاشق نوروزم....فقط لحظه ی تحویل سال و متنفرم از این 15 روز تعطیلی که هیچ وقت خاطره ی قشنگی ازش نداشتم و همه ش منتظر بودم تموم بشه.....
عاشق حافظ و دعای لحظه ی نو شدن و عوض شدنم ...همینـــــــــــــــــــــــــــ
5.وبلاگم دلم نیست.....آدم که دلش را نمیذاره در ملأ عام که همه ببیند و بخونند و ازش سر در بیارند...
وبلاگم حریم خصوصی و شخصیم نیست...آدم که هر کسی را توی حریم شخصی و خصوصیش راه نمیده....
وبلاگم چاه داد کشیدنه دردهام نیست....آدم که دردهاش را فریاد نمیزنه همه بشنوند و قربون صدقه ش برند یا نرند و آخی آخی بکنند یا نکنند....
وبلاگم وبلاگه....اونجاییه که الی اونقدر میگه و میگه و میگه اونایی که باید و اتفاق افتاده چون ایمان داره اینها فقط ماله خودش نیست و خیلی ها ،خیلی چیزا از توش میتونند یاد بگیرند و یاد بدند....چون ایمان داره تشریک اتفاقات و خاطره ها همیشه قبول یه اتفاق را برای الی یا هزارتا آدمی که میاند اینجا به هزار دلیل ،آسونتر وقابل قبولتر میکنه....
چون ایمان داره این حرفا فقط مال خودش نیست و شاید خیلی چیزها توشه که خودش هم ازش بیخبره و باید هزار دفعه مرور کنه تا خودش هم بفهمه...
واسه همینه که تا نوشتنم تموم میشه میرم توی وبلاگی که خودم نوشم و تند تند میخونم ببینم چی شده و داره چی میشه و له له میزنم واسه رسیدن به آخرش و هر دفعه از توش یه چیزی یادم میاد یا میفهمم یا برام زنده میشه....
وبلاگم وبلاگم نیست.....وبلاگمونه....
من نداریم......
6.همینــــــــــــــــــــــــــــــــــــ