_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

بیست و چـند سال ِ پیش در یک تیر...دختری زاده شد به این تقدیر!

هوالمحبوب :

ازم میپرسه الی چند سالته؟

و من شروع میکنم به حساب کردن و اون میخنده و میگه به پا اشتباه نکنی ...

من هی تمرکز میکنم که نود و یک را از هشتاد و شش کم کنم و بعد ماحصل را به بیست و چهار اضافه کنم و اون هی باز با خنده ش تمرکزم را به هم میریزه

درست مثل پیرمردهای زیر بازارچه که چرتکه میندازند دارم حساب میکنم!  همیشه در ریاضیات افتضاح بودم حتی با اینکه دبیرستان همیشه ریاضی بیست میشدم!!!!

انگار نه انگار دیروز حساب کردم این سن لعنتی رو و به مستانه گفتم...دو روز قبل به نازنین ...یه روز بعدش به ...!

خوبه که فکر میکنه دارم شوخی میکنم

خوبه که فکر میکنند شوخی میکنم

اصلا خوبه هر کی با من حرف میزنه میخنده و فکر میکنه دارم شوخی میکنم.

اصلا خیلی خوبتره که هرکی با من حرف میزنه حتی اگه دارم از شکنجه هایی که در زندان گوآنتانامو  بهم گذشته هم  حرف میزنم قهقهه میزنه و روی زمین غلت میخوره...

اصلا چقدر خوبه آدم شوخ و طناز باشه و هیچ کس باور نکنه تمامه دردهاش واقعی ه و حتی وقتی هم باورشون بشه فکر میکنند جلوی دوربین مخفی اند و تو با تمام این عکس العمل ها به این نتیجه میرسی که :"ببین الی! دارند میخندند! پس خنده داره! لوس بازی ممنوع! جمع کن خودتو دختر...!!!"

باز میخنده و یه لحظه سکوت میخوام که جمع و ضربم را تموم کنم و بهش بگم دقیق چند سالمه و بعد بهش میگم و اون میگه شوخی نکن...

بهش میگم کارت ملی م رو سه سالی هست گم کردم ...کپی شناسنامه م قبوله؟...و باز میمیره از خنده ...بهم میگه الی تا حالا کسی بهت گفته چقدر شاد و خوبی ؟!!!

بهش میگم :آره همه میگن ! اما شوما که میگینا یه مـِزه  دیگه میدِد ... :)

و باز صدای بلند بلند خندیدنش باعث میشه منم بخندم...

باز دوباره میپرسه حالا واقعن چند سالته؟؟؟

...و من شک میکنم که نکنه اشتباه گفتم و باز شروع میکنم به حساب کردن و اون باز میخنده...

باید هم بخنده

اصلا همه بخندید

بخندید که خیلی وقته نمیدونم چند سالمه و عجیبه که هر موقع هم کسی ازم میپرسه باید اون سال را از  هشتاد و شیش کم کنم و تفاضلش را به اضافه ی بیست و چهار کنم و بعد بگم : N سالمه!

بخندید که من از اون سالی که هشتاد و شیش بود و بیست و چهار سالگیم دیگه بزرگ نشدم ،فقط محکمتر شدم ...

بخندید که هنوز فکر میکنم بیست و چهارسالمه و دنبال الی های بیست و چهار ساله میگردم...

بخندید که این زخم ها معلم خندیدن ِ منند...حیرانم از ترهم مرهم برای من!

 (حالا یکی بیاد بگه ترحم را با "حـ "حوله مینویسند نه با " هـ "مه لقا!)!!!

اصلا من میگم شما هم بخندید

بلند بلند...

من خندیدنتون را دوس دارم

اصلا خندیدن را دوس دارم

اصلا وقتی میخندید دلم میخواد از ذوق بمیرم...

بخندید که من پنج ساله بیست و چهارسالمه

و جایی بین همون روزای درد آور بیست و چهارسالگیم گم شدم و دیگه هیچ وقت پیدا نشدم 

روزهایی که همونقدر قشنگ بود که همون قدر درد آور و من توی همون اردی بهشت زاده شدم و توی همون دی ماه مردم...


الی نوشت :

یکـ) سه روز است منع شدیم از بغل کردن و بوسیدنه گل دختر! سرما خورده ایم شدید و بهتر است برویم بمیریم ما که اینقدر بد مریض میشویم!

دو) دغدغه ی این روزهامان دستکش خریدن است...دستکش نداریم و هی میترسیم بخریم و گم شود...!!اسطوره شده ایم در گم کردن ه دستکش!

سهـ) این حرف های گیتور را عاشقیم...یک عمر کسی را میخواستیم که عشق نباشد ولی بلد باشد جایی باشد که باید باشد.بدون هر نقشه و خواسته!هر دفعه هم سرمان کلاه رفت! گیتور را حسودیم بدجور!

چاهار) تمام کانالهای ارتباطی را روی خودمان بسته ایم تا به بهمن نرسیم!کلا چشممان کور شده  و گوشمان کر ،اگرچه گوشـیم این روزها! آن هم یه گوش درست و حسابی و البته لال!

پنجـ) نرگس را دلتنگیم...!

شیشـ)تولـدت مبارک هاله ...

هفتـ) این هم شع ـره دختری که حتی شع ـر هم نشد .

از اینجا گوش بدید  >>> " بیست و چــند سال پیش در یک تیـــر..."

نظرات 75 + ارسال نظر

زیبا بود صدای زیبایت و این پاره گفته های دلت

خودتون زیبایید بانوی بارانی...

منم هییییییییچوقت دلم نخواست بزرگ شم.. هرچند سال تولد من رنده.

سلام عزیزم.خوبی؟ نه ..تولد خواهرزاده ام تعطیلم کرده بود.

امان از آدم بزرگ ها...
!

کلا هرچی تولده مبارکا باشه خانوم معلم...

حتی همون سال رنده تون

:)

ببخشید اما توقف هم یه جور در جا زدنه دیگه خوب خودش کم میشه

خیلی زرنگی اینطوری کم میکنی

حالا چند سالت شد منم دارم حساب میکنم

ولی ما اضافه میکنیم که

حساب کردی بهم بگو و یه ملت را از سر درگمی در بیار خانوووم

هستی 1391/09/18 ساعت 12:02 http://parvanegi.blogsky.com/

کاش آنقدر قدرتمند بودم که دنیا ر ا به کامت بچرخانم ،
اما کسی را میشناسم که قادر مطلق است ،
از او میخواهم برایت بهترین ها را ...

امیدوارم همیشه شاد باشی الی عزیز

دنیا به کام ه نازنین...!

فقط گاهی غر میزنیم که اونم از دختر ه غرغرویی مثل ما بعید نیست

حتی اگه برای بار هزارم قول بدیم غر نزنیم
:)

همه چی سر ه جاشه هستی...

خوب باشی

:)

میترا 1391/09/18 ساعت 12:23 http://mi-ti.blogfa.com

نوشته جالبی بود البته نمیدونم دقیقا از کلمه درستی استفاده کرده باشم برای توصیفش یا نه .... به هر صورت امروز در قید گشتن دنبال کلمه مناسب نیستم ... این اولین چیزی بود که به ذهنم رسید و تایپ شد .....چشم سعی میکنم زود به زود آپ کنم اما فکر آشفته و دلی که مدام شور میزنه این روزها حال و هوای اومدن نت رو ازم گرفته .... ولی چشم تمام سعی ام و میکنم

دنبال کلمه نگرد
کلمه ها خودشون میاند
شع ـر شو

شع ـر که بشی دنیا گوش میشه و سکوت...
یک سکوت دوست داشتنی ...

:)

eli 1391/09/18 ساعت 15:48 http://eli1234.blogfa.com/

اره درسته الی توئم با چه روزی به یاد ماندنی شد.یه چیزی برات نوشتم تو وبم وقت کردی میای

ممنون الی

روز شما هم مبارک خانوووم

سلام
خیلی دلنشین می نویسی با اینکه پستهات طولانین ولی آدم دلش نمی یاد نخونده بره.
موفق باشی عزیزم
راستی پست جدید من چشم به راه نظرات سازنده ی جنابعالی ست.

دلنشین میخونی بانووووووووووووو

خوب باشی مرضیه

آذین ببندید داریم میرسیم خدمتشون

ermia 1391/09/18 ساعت 16:15

سلام.
خیلی دیره ولی برات ارزوی سلامتی هر چه سریعتر دارم که از غم هجران گل دخترتون نجات پیدا کنی.
راستی یه تشکر ویژه از ممد بابت شعرای خوبی که میذاره و یه تشکر ویژه از تو بابت جوابای خوبی که میدی.
مراقبت خودت باش!!!!!!!

یوسف گم گشته باز آمد به کنعان ، غم مخور

:)

ممنون ارمیا!
گل دخترمون را بوییدیم :)

تشکر ویژه از محمد که حسن انتخابش حرف نداره ...


خوب باشی ارمیا....!

خدایا خورشید را از ما بگیر لبخندهای الی را نع . الاهی آمین .

چون که خورشید برآید ذره را نشاید لیلی م...

لیلی که باشه ،مجنون همیشه میخنده

mamad 1391/09/19 ساعت 00:21

عشق ، عصیان زلیخاست نه !حُسن یوسف !
قصه ای بیش نبود آنچــــه تـــــــو گفتی با من !

عروس هرزه ی صهیون! عصا از گردنم بردار
که من موسی ترین پیغمبر سردرگریبانم

کجا قرآن نوشته یوسف از آن زن بدش آمد؟
که من عمریست از سرپیچی چشمم پشیمانم...

mamad 1391/09/19 ساعت 00:45

زلیخا را بگو نارنج‏هایش را نگه دارد
که دیگر نوبت عشق است و تیغ او نمی‏برّد

خیانت غیرت عشق است وقتی وصل ممکن نیست

چه آسان ننگ می‌خوانند نیرنگ زلیخا را...

mamad 1391/09/19 ساعت 00:58

کاروانی رد نشد تا یوسفی پیدا شود
یک نفر باید زلیخا را بیاندازد به چاه

همدست شدند و چاه را دزدیدند
این یوسف بی پناه را دزدیدند

شب بود و به خواب رفت این بار پلنگ
یک قافله گرگ ماه را دزدیدند!...

mamad 1391/09/19 ساعت 01:03

تغافل . عاشق بی تاب را بی تاب تر سازد به فریاد آورد خاموشی یوسف زلیخارا

از دور تو را دیده، پسندیده امیر
ساعات ِ خطیری شده ساعات اخیر

دل دل نکن اینقدر، زمان کوتاه است
ای حرّ دلم! سریع تصمیم بگیر...

mamad 1391/09/19 ساعت 01:06

نهاد منت زندان به جان خود یوسف
برای آنکه کند خون به دل . زلیخارا

از دست زمانه تیر باید بخوری

دائم غم ناگزیر باید بخوری

صد مرتبه گفتم عاشقی کار تو نیست

بچه!تو هنوز شیر باید بخوری....

:)

mamad 1391/09/19 ساعت 01:27

شب های شعر خوانی من بی فروغ نیست
اما تو با چراغ بیا تا ببینیم

گاهی چنان بدم که مبادا ببینیم

حتی اگر به دیده رویا ببینیم...

شعرت را گوش کردم...خیلی زیبا بود...در ضمن صدای قشنگی هم داری!تو گرچه فروغ یا پروین نیستی اما "الی" هستی...دختری که شعر شد...

عاقبت شاعر و پروین نشوم
پدرم گفت که من این نشوم

من کجا نادره گفتار کجا؟
بچه گنجشکم و شاهین نشوم...



ممنون کافه چی

سالهاست که مدام چرخ می زنیم و آخرش که چه؟!
که باشی و نباشی...

بهمن هایی که می آیند و مرا می آورند...
قرنهاست!!

امان از بهمن ها...
اسفندها
دی ها...

امان از زمستان!

قرنهاست زمستانها بس ناجوانمردانه سردند
و عجیب است هر سال به انتظار زمستان نشسته ام!

ermia 1391/09/19 ساعت 14:35

من میدونستم تشکرم این همه تاثیر داره روزی سه چهار بار میومدم تشکر میکردم.راااااااااااااااااااااااضی ام از جفتتون.فوق العاده بود.
واقعا یکی از بهترین لذتای دنیا خوندن شعر خوبه.ممنونم.
سپااااااااس

حرف تو به شعر ناب پهلو زده است
آرامش تو به آب پهلو زده است

پیشانیت از سپیده مشهورتر است
چشم تو به آفتاب پهلو زده است...

.
.
.
یهویی شد ارمیا
خودم هم داشتم عجیب کیف میکردم ها!
اما یهو خواب دیگه اجازه نداد و ما رفتیم به ملکوت اعلی...
ممنون از شما آقاااااا....


پ.ن:
آقا محمد با شماندها!
ما هم ازتون ممنونیم
:)

گمم نکن ...

در گوشه ای از حافظه ات آرام می نشینم ...
فقط بگذار بمانم

من با تو چقدر ساده رفتم بر باد
تو نام مرا چه زود بردی از یاد

من حبه ی قند کوچکی بودم که
از دست تو در پیاله ی چای افتاد


فراموشی رسم تمام آدمهاست فرشته
یا باید آدم نباشی و یا همان کنند و کنی که آدمها...

من غمم گرفت...یاد خودم افتادم...

بر هر کسی به شیوه ای این داستان گذشت...

خوب باشی خرس قهوه ای :)

زمستان اما حرفی دیگر دارد...
سرد که باشد همه چیز فرق می کند...
دستانت حتی!!

پس از او نیز نامش را نگهدار
شکوه صبح و شامش را نگهدار

زمستان پیرمردی سالخورده است
بهارا ! احترامش را نگهدار...


زمستان را عاشقیم با این همه درد
سرد هم باشد فرقی نمیکند
گرمش میکنیم با دستهایمان :)

هوووم...

لبت نه بود و پیدا بود میگوید دلت آری...

:)

رز 1391/09/21 ساعت 12:20 http://acme.blogsky.com

تولد تولد مبارک مبارک
چون از سن و سال حرف زدی یاد تولد افتادم

آخ که این روزا چقدر زود میگذرن

تولدش مبارک...

absolution 1391/09/27 ساعت 10:35

نه اتفاقا...
موافقم!!

الان بریم یعنی خودمون را دار بزنیم که فکر کردیم نیستید آیا؟

جریمه را خودت مشخص کن درموردش فکر میکنیم!
:)

منیژ 1391/09/28 ساعت 10:01 http://manij.mihanblog.com/

خوشم میاد که خوشت میاد از خندیدن بقیه
دیگه چه فرقی می کنه بهانه ش چی باشه
طنازی های تو یا درد های الی ؟!

بذار بخندن بلکه شادی پخش شه در جهان به جای درد

خوشم میاد که خوشت میاد که خوشم میاد !!!
:)

علتش مهم نیست

لبخنده مهمه که خدا را شکر....

:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد