_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

بر شــب من گـــر گـــذری ؛همچـــو پیــک سحــــری ،غــــــم دل بـــبــــَــری...

هوالمحبوب:

خـُب وقتی روی تخت دراز کشیدی و زل زدی به سقف اتاقت و یهو عین فنر از جا میپری و لباس میپوشی و بعد جلوی آینه می ایستی و با احتیاط و دقت برای بیرون رفتن آماده میشی و شال ِ صورتی ت را سر میکنی و کفش های صورتی ت را که گذاشته بودی برای روز فلان، از زیر تختت در میاری و پا میکنی و در جواب لبخندهای مشکوک و نگاه متعجب فرنگیس که ازت میپرسه با کی قراره کجا بری؟ یه لبخند پت و پهن میزنی و میگی :"با عباس آقا خونه بخت!!" و بعد یه بوس محکم از گل دختر میگیری و از اینکه جای لب هات روی لپش می مونه کیف میکنی و از خونه میزنی بیرون...

وقتی پیاده روی سمت راست را آروم آروم قدم میزنی و از توی همون پارکی رد میشی که خیلی وقت پیش توی روزای سنگین زندگیت سندش را زدی به نام خودت و بازی بچه ها را دنبال میکنی و وقتی میرسی سر میدون و از خودت می پرسی :"چپ برم ،راست برم یا مستقیم؟" و بعد از اینکه ده،بیست،سی،چهل میکنی و مستقیم برنده میشی ،سوار بی آر تی میشی و صورتت را میچسبونی به شیشه ی اتوبوس و با انگشتات روی شیشه هی حروف درهم بر هم ه لاتین مینویسی و به رفت و آمد ماشینها و آدما خیره میشی و یک ساعت تموم درهای اتوبوس باز و بسته میشه و تو از اتوبوس پیاده نمیشی ...

وقتی ایستگاه آخر پیاده میشی و خیابون را رد میکنی و از کله پاچه ی "یاران" میگذری و هی راننده تاکسی ها سرشون را میگیرند توی صورتت و میگند :"خانوم بروجن؟... مبارکه؟" و تو یاد زمستونی میفتی که سوار یکی از همین تاکسی ها راهی ِ اونجا شدی و قلبت که هنوز خنگی که جای دقیقش رو نمیدونی تیر میکشه و صورتت را ازشون برمیگردونی و یه راست میری سراغ همون دو تا مغازه ای که عاشق ذرت مکزیکی هاشی و این بار تصمیم میگیری از بین اون دو تا فروشنده به مرد اخموی ِ چاقی که هیچ وقت دلت نمیخواست ازش خرید کنی بگی یه ذرت مکزیکی بزرگ با یه عالمه قارچ و چیپس و پنیر و سس سفید که تلمبار میکنه روی کله ی ظرف بهت بده ...

وقتی باز سر میدون می ایستی و دوباره ده ،بیست ، سی ،چهل میکنی که راست بری یا چپ یا مستقیم و این بار چپ برنده میشه و قبل از اینکه اوتووبوس از راه برسه زن فالگیر میاد کنارت و بهت میگه خوشگله فالت رو بگیرم؟و تو بهش میگی "نباید اینجوری بگی که!باید لهجه بگیری و بگی خانوم خوشگله فالــتُ بــِگیرُم؟" و وقتی فالگیر جمله ای که یادش دادی را تکرار میکنه و تو بهش میگی فال من رو خیلی وقت پیش گرفتند.اگه دوس داری میخوای من فالتُ بگیــرُم ؟ و وقتی بهت میگه مگه تو فالگیری؟ و تو بهش میگی نه،من جادوگرم! و اون پا میشه میره و تو تا خونه توی اتوبوس با خودکار فیروزه ای رنگت توی دفترچه ت هی مینویسی :"یک جلوه نما پیش از آن کـ ـز غــم آید جان بر لب ما..." و هی زمزمه میکنی و نفس عمیق میکشی و تمام صفحه میشه "جان بر لب ِ ما " ...

وقتی تا نیمه شب هی توی نت میچرخی و زیــتا رو میخونی و اشک میشی،آرش رو میخونی و غرق میشی ، عطیه رو میخونی و بغض میشی،گوریل رو میخونی و دماغت رو با پاچه ی شلوارت پاک میکنی،گلاره رو میخونی و نا خوداگاه آه میکشی، و با بلانش و خودم و او و نیکولا هی فین فین راه میندازی و با آلمــا اینقدر گریه میکنی که دلت برای الی میسوزه و بعد از مدت ها یک ساعتی شعـر میشی و بعد خسته از شنیدن و دیدن و گفتن،پناه میبری به رختخواب ...

وقتی خودت را میندازی توی آغوش خواب تا به دنیای فراموشی پناه ببری و هی دنده به دنده میشی و هی دلت تنگ میشه و میشه و میشه و وقتی آدمای زندگیت رو مرور میکنی و یادت به زهرا و ساناز و مستانه میفته و بهشون میگی که اونا همون یه تیکه از صد تیکه ی خداند که ساغر برام خوند:"خدا صد تکّه شد،هر تکّه اش یک جا فرود آمد ...و از یک تکّه اش بانوی شعرم ،در وجود آمد" تا اینکه صبح که بیدار میشند ببینند و بدونند چقدر مقدس و دوست داشتنی اند و وقتی میفهمی زهرا بیداره و هی سعی میکنی بخوابونیش و بهش میگی که همه چی آخرش خوب تموم میشه و سرش را بذاره روی شونه ت و آروم بخوابه و باز دنده به دنده میشی و دوباره هی دلت تنگ میشه و میشه و میشه...

و وقتی درست ساعت پنج صبح وسط اون همه وول خوردن و دلتنگی بلند میشی و ناخونهای مظلومت رو شلخته لاک فیروزه ای میزنی و بعد با همون رنگ توی دفترچه ت مینویسی :"بر شب من گــر گذری؛همـــچو پیـــک سحـــری،غــم دل بـبـَری..." و این بار زل میزنی به "غــم دل "و هی تکرارش میکنی و خیره میشی به سپیده دم که آروم آروم داره سرک میکشه توی اتاقت و بعد زیرش مینویسی "صبــــح بخیــــر دنیــــا...صبـــح بخــیر همه ی دنیـــا...صبح بخــیر الـــی" و چشمهات رو میبندی ...

یعنـــی اینکه شایـــد دختره خوبـــی باشی ولـــی حالــِت ...!حتمن خوبـــه،نــه؟!

الـــی نوشت :

یکــ) او که الـــی را میشناسد میداند که الـــی،معصومه و آن گنبد طلایی قــم و آن مسجد دور را با آن گنبد فیروزه ای اش می میرد.همان مسجد ِ پر از پرنده و همان معصومه ای که مرهم تمام بغض هایش شد.روز معصومه به همه ی دخترای خوب مبارک :)

دو) تمام دیشب زیتـــــا ی این جمله ها را تا پنج صبح بارها بوسیدم. 

سهـ) نمیشود ایـــن ملـــودی را دوست نداشت.

نظرات 62 + ارسال نظر
[ بدون نام ] 1392/06/17 ساعت 23:32

بگیر از من جهانم را ، ولی بانو حرم را نه

تمــام جاده ها آری ، خیابان اِرم را نه

دلم پر گیــرد از شوق زیارت در هوای تــو

بسوزان هستی ام بی بی ، ولی بال و پرم را نه

چه شیرین بر لب آب شور سقاخانه ی چشمم

بگیر این حس زیبا را ، ولی چشم ترم را نه

ز سوز آه شبهــایم کنار صحن میسوزم

بده بر باد آهم را ، ولی خاکسترم را نه

کریمه ! کلبه ی امید من روشن به لطف توست

بکش هر روشنایی را ولی لطف و کرم را نه

بود شعرم بیان حس و رویا ، باور وعقلم

کنون احساس من رد کن ، و اما باورم را نه

دلم رنگ صفا میگیرد از عطر حریم تو

بگیر از من جهانم را ، ولی بانو حرم را نه ...

اگه بدونی چقدر شعرت رو دوست داشتم فرشته ....مرسی دختر

فرشته 1392/06/17 ساعت 23:41

ببخش فراموش کردم اسمم را بنویسم ...
آمده بودم بنویسم زلالی ات دل مرا هم لرزاند...آمده بودم این شعر را تقدیم حال خوبت کنم ...
آمده بودیم بگویم ...دختــــــــری که شع ــــــــر شدی...ممنون که هستی ...

الهی بگردم :)

تو ببخش که حواسم نبود :)

شعر بی نظیر بود فرشته...بی نظیر ها

حانیه 1392/06/17 ساعت 23:48 http://hneyestan.blogfa.com/

الی ی ی ی بانوی گل آره .... مگه میشه حرفایی ک بهم زدی رو یادم بره؟؟؟؟
به روی جفت چشام دختر خوب

الهام چقد خوشحالم که حس هام رو با اون قلب مهربونت ، درک کردی

مگه میشه وقتی میام تو این اتاق خشگلت، پر از ذوق و هیجان نشم؟؟
دقیقا همینه ک گفتی.... ممنونتم الی خیییییییلی ممنون.

راستی بعععععله ه ه ه ک بستنیو حساب میکنم، درضمن شما هم مهمون مایی؛ ذرته توام پای من
بااااا کماااال میل و رغبت یه عااالمه :)

عزیز دل مااایی شماااا
ممنونتم بخاطر گوش, باارزشت الی. مرسی که هستی .
یه کوچولو سکوتم آرزوست

میگما دقیقن کی بریم بیرون ؟

خوب باشی حانیه

انگاری درست همان شب بود الی...
همان شب که تمام تهران اندازه ی یک نفس عمیق هوا نداشت برایم...
همان شب که من تمام خط چشمم را با اشک پاک کردم و هی اشک های سیاهم را کشیدم روی صورتم و باز اشک شدم و اشک و اشک...
عاقبت با رژ لبم روی آیینه قدی اتاق نوشتم: روزت مبارک ته مانده ی دخترانگی هایم...
گفته بودم که ذوق می کنم و غبطه می خورم که انقدر قشنگ و لطیف دختری...؟؟
حتی حالا که از بین تمام این واژه ها و سطرها پیداست با این که دختر خوبی هستی ولی حالت...
خوبی...نه...؟؟من هم...
حال دنیا خوب می شود عاقبت الی...مگر نه...؟؟

کافه چی...

چرا من هر چقدر کلمه از تو میبینم و میخوانم اشک میشوم؟

من هیچ وقت قشنگ و لطیف دختر نبودم،نیستم و انگار...!

من خوبم...دختره خوبی ام...خوب باش،باشه؟

حانیه 1392/06/18 ساعت 00:37

.......................

بیا در موردش تا اطلاع ثانوی حرف نزنیم،باشه؟

ملیح 1392/06/18 ساعت 00:52 http://malih.blogfa.com/

روز دختر خانومه گل مبارک

و روز تو ملیح...

حانیه 1392/06/18 ساعت 02:35

باشه الی جان.هرچی توبگی.زمان بیرون رفتنمونم تو بگو دختر خوب

بذار برای پاییز که دنیا عاشقی میکنه :)

حانیه 1392/06/18 ساعت 23:04

باااشه عزیز دلم.‏ پاییزو عشق است.باشما بودنوبیشتر عشق است....‏ الی ه نازنینم

باد خنک از جانب خوارزم...

من منتظر ه پاییزم :)

هنگامه 1392/06/19 ساعت 12:37

جیگرتو برم رضا بهت قرض میدم ک بگیرتت و سوخت نره چاق بشی مث من


سکه شما ندارید شما ک از مرفهین بیدرد جامعه هستین
الی جان شما دیگه چرا این حرفها میزنی

دوووووست دارم ی عالمه والابوخودا شوخی میکنم چون خیلی دوست دارم بوووووووووووس سفت

خاک به گورم!

خدا رضادونا برا خودتون نگه داره!

ما زن و بچه داریم.یهو جایی دیگه نگیا :)

ما تراول داریم.سکه مال ه راننده تاکسیاست :)

مرسی هنگامه

زیتا ملکی 1392/06/20 ساعت 14:25

عزیز منی تو.

تو عزیزترین آدم ه نوشتنی ه زندگی الی هستی زیتا

این رو یادت نره دختر

+....میدونی ،مگه نه؟:)

زمانه وار اگر می پسندیم کر و لال
به سنگفرش تو این خون تازه باد حلال

مجال شکوه ندارم ولی ملالی نیست
که دوست جان کلام مناست در همه حال


سلام دختر خوب
سلام الــــــــــی...

تـــــــو آنطرف کنــــار خط فاصله نشسته ای و من

در ایـن طـرف در انـتـهـای جـمـله بـا علامت سوال

نمی شود به این طرف بیایی آه نه به من نگـــــــو

دو نـقـطـه بـستـه راه جـــــــمـلـه را علامت سوال...

Hi There...

how's every thing Aghaaaaaa?

فریناز 1392/06/26 ساعت 10:29

الی ِ خونم پایین اومده بود

آخییییش

وقتی دیر می کنی، باید دیرم بری:دی

بگردمدون !

نوش جونتون خانوم خانوما :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد