_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

ایــــن آتـــــش افـــروختـــــه از بهـــــــر بلــــــال است ...

هوالمحبوب:

هــر کـــــــس که بپـــرسیـــــد از ایـن وضــــــع بگـوییـــــــم

ایــــن آتـــــش افـــروختـــــه از بهـــــر بلــــــال اســـــت ...

برخلاف الان در دوران طفولیتم به انواع و اقسام مشاغل و فعالیت های شریف و غیر شریف روی اوردم و هر چیزی که به ذهنم خطور میکرد را عملی میکردم.از جمع کردن کلکسیون تمبر و سنگ و پول و سکه و لوازم آزمایشگاه و مجله ی رشد دانش آموز و نو آموز و دوچرخه و سه چرخه و سروش کودکان و عکس برگردون و بذر و گلبرگ انواع و اقسام گیاهها بگیر تا درست کردن ِ کتاب قصه و کتابخونه ی محلی و درست کردن ه فرفره کاغذی و کاردستی و بعد هم توی پاچه ی بچه های محل کردن و پولش رو گرفتن و پشت بندش کتک خوردن از مامانی...!

از باحال ترین  فعالیت های دوران طفولیتم میتونم به آرایشگری اشاره کنم که در سن هشت سالگی بود(چقدر من فعال و مستعد بودما!).یه روز از خواب بیدار شدم و از میتی کومون پول گرفتم و رفتم یه عالمه اکلیل(که اون روزا بهش میگفتند زرزری!) و گل و گیره و شونه و لاک و دستمال کاغذی و برس و شونه (لوازم آرایشی هم واسه اون سن و سال کلا استغفرالله!)خریدم و اومدم آرایشگاه الـــی را تاسیس کردم و همه جا بین بچه های محل هم هـــو انداختم که ما آخرشیم!!

یکی از آدمایی که هیچ وقت یادم نمیره  مهناز طباطبایی،همکلاسی و دختر صاحبخونه مون بود.هر جا هست روحش شاد که توی زندگیم اینقدر که به خاطر ِ این آدم کتک خوردم و سرکوفت شنیدم به خاطر ِهیشکی نشنیدم.مامانی تا وقت میکرد و فرصت داشت مهناز را چماق میکرد توی سر ِ من که مهناز جون یه زندگی رو اداره میکنه و من باید غذا با قاشق دهنت بذارم! و من به اندازه ی تمام زندگیم ازش متنفر بودم و دلم میخواست یه روز با دستام دونه دونه اون موهای فرفری ِ زشتش که عین سیم ظرفشویی بود را بکــَنم و البته همیشه هم میدونستم که هیچ وقت این اتفاق نمیفته چون مهناز همیشه از من هم توی درس و هم توی خونه بهتر بود دختره ی رعیت ِ مسخره!!

یه روز مهناز جون داشت پـُز ِ عروسی ِ داییش را میداد که قرار ِ آخر ِ هفته برگزار بشه و داشت توضیح میداد که عروسی توی ِ سالن ه و اون روزام عروسی توی سالن یعنی آخر ِ کلاس.دغدغه ش این بود چی بپوشه و چی کار کنه که من بهش افتخار و پیشنهاد دادم که بیاد آرایشگاه ِ من تا براش موهاش را درست کنم و کلی هم از تجربه های نداشته م براش حرف زدم و قانعش کردم میشه گل سر سبد مجلس اگه بذاره من موهاش را درست کنم!

مهناز جون قبول کرد و آخر هفته وقتی افسانه خانوم اومده بود مامان ِ مهناز را درست کنه منم از فرصت استفاده کردم و دست به کار شدم و اول موهای سیم ظرفشوییش رو آب و جارو کردم و بعد گفتم که میخوام موهاش را مش کنم!!!

مهناز کلی جیغ و داد کرد که مامانش میکشتش و باید بره از مامانش اجازه بگیره و من بهش گفتم اولا مش ِ بیست و چهارساعته ست و بره حموم پاک میشه و دوما بهتره مامانش سورپریز بشه و وقتی هم ببینه چقدر خوشگل شده دیگه دعواش نمیکنه و اینجور مهناز راضی شد مامانش را خفن سورپریز کنه.

رفتم توی تراس خونه و از توی تراس کاکل بلال هایی که یه هفته پیش مامانی توی آفتاب پهن کرده بود و خشک شده بود را برداشتم و رفتم سراغ مهناز و با دقت و مهارت کاکل بلالهای خشک شده را لای موهای فرفری ِ مهناز جا سازی کردم و کلی هم رووش تافت و مافت زدم و کلی از خودم ذوق کردم و بعد آینه را دادم دستش و کلی ازش تعریف کردم!!!

قیافه ی مهناز دیدنی شده بود!شده بود عین ِ "شـَپـَلوتکا" و بعدم با سلام و صلوات اون رو راهی ِ خونه شون کردم تا لباسش را بپوشه و آماده ی عروسی بشه...چند دقیقه ای نگذشته بود که صدای جیغ و داد زهرا خانوم مامان ِ مهناز و گریه ی دختر موفرفری ِ بدترکیب و کتک خوردنش بلند شد .

کتکی که به خاطر ِ این قضیه خوردم از بدترین کتکای دوران ِ طفولیتم بود و مامانی از هیچ لطف و مرحمتی خدا را شکر برام کم نذاشت و مضایقه نکرد. اگرچه همون اتفاق باعث شد شغل شریف ِ آرایشگری را ببوسم بذارم کنــــار و بچسبم به یه پیشه و فعالیت دیگه ولی هیچ وقت طعم شیرین ِ آرایشگریِ اون روزم رو فراموش نمیکنم و البت هیچ وقت هم نفهمیدم چرا برای ابتکار و خلاقیتی به این شیکی باید کتک میخوردم؟!میبینی مردم چقدر پرتوقع و بی ملاحظه اند؟مطمئنم این دعواهام همه ش واسه این بود که دستمزد ِ زحمتم را بهم ندند!!بعد میگند چرا طرف ذوقش کور شد!!

الـــی نوشت :

آلا !بودنت خوب است دختـــر:)

نظرات 41 + ارسال نظر
رزگار ایزدپناه 1392/07/19 ساعت 18:43

ای دختری که شعر شده ای . می دانی شعر همه چیز است ؟
دنیا را باید فدای شعر کرد . این شعر ایمان می شود . انسان می کند همه را
شعر گاهی
آدم را عارف می کند
می برد به ملکوت

میبرد به اوج

به معراج

به خود ِ خدا

شعر همه چیز است آقاااا :)

شایر 1392/07/19 ساعت 18:44 http://SHAYR.BLOGFA.COM

با احترام
با دنیای « سارا اردهالی » دعوتید به شایر.
پیشاپیش سپاس فراوان از حضورتان.

با تشکر...

گیسو 1392/07/19 ساعت 21:56

الی یکساعته فقط دارم می خندم به این کارهای با مزه ای که کردی
بخصوص به مش کردن با کاکل های بلاااااااااااااااااااااااااااااال
واااااااااااااااااااااااااااااااای الیییییییییییییییییییی
الی جان خیلی با نمکی . بوس

یعنی عین ه گوسفند شده بود ها!

به نظر من که حقش بود :)

همیشه به خنده و شادی گل گیسو :)

نمکی هم از خودتونه :)

عسل 1392/07/19 ساعت 23:03 http://sooz-o-saaz.blogfa.com

جدن که ایــــن آتـــــش افـــروختـــــه از بهـــــر بلـــال بود ;)))
الی من عاشق بچگی هات نیز شدم دختر :)

یه دو سری دیگه خاطره تعریف کنم عاشقم بشی دیگه باید توی رکورد های گینس ثبتت کنم ها عسل

mamad 1392/07/19 ساعت 23:11

برگی به دستم بود گفتم : آخرین شعر است

بعد از تو شاعر نیستم گفتی : همین شعر است

گاهی پر از حرفی ولی چیزی نمی گویی

اما سکوتت هم برایم بهترین شعر است

بر سطر سطر شعر هایم رد پای توست

در دفترم هر قدر دارم نقطه چین شعر است

من با تو هر حرفی که می گفتم غزل می شد

وقتی زبان رسمی این سرزمین شعر است

آری من از هر پنج انگشتم تو می بارد

دست خودم هم نیست اینها را ببین شعر است

بدَم می آید از ایـــن قــدر تنهایـــی... وَ دلشـــوره

ازین احساسهای مسخره... از گوشی ام... زنگم!

فضـــای شعـــر هم بدجـــور بوی لـــج گرفتــه– نه؟

دقیقاً بیست و یک روز است گیج و خسته و منگم!

تو تقصیری نداری ، من زیادی عاشقت هستم

همین باعث شده با هر نگاهی زود می لنگم!

همان بهتر کــه از هذیان نوشتن دست بردارم

به مرگِ شاعرِ چشمت قسم... بدجور دلتنگم

آلا 1392/07/19 ساعت 23:52 http://ala1.blogfa.com/

الی
الی
الهام
دختر خوب

هیس !

دوستت دارم ...

آلا...؟

........همین !

عمورضا 1392/07/19 ساعت 23:57

سلام الی
الی نیومدی قسمت دوم رو بخونی اومدی؟
سیم ظرفشوئی
خوبش کردی دخدره پروروی لوس رو
دمت گرم
ایصفهون چه خبرا؟
اخ بلالی با سس فرانسوی و لیمو ترش میچسبه ها
دیگه چیطوری؟

میام میخونم باز کامنت میذارم شمام برو کامنت من رو تغییر بده

آخه این چه وعضشه نمیذارید آدم دو کلوم حرف بزنه ،حرفم که میزنه میرید سانسور ِ کامنتی میکنید عمو!

بگم؟بگم؟

در ضمن ذِرت ِ مـِکـُزیکی را عاشقیم بد جور :)

حانیه 1392/07/20 ساعت 00:04

واای الی آخه چرا اینقده قشنگ مینویسی دختر؟؟؟ کلی خندیدم
آقا من هیچوقت اینقده شیطونی نکردم :)) ولی کیف میکنم از شیطونیای تو و
خواهرم :)
وااای من یعنی برا هرکی بگم چقد بچه مثبت بودم بهم میخنده بخخخدا
کلی بازی میکردمااا ولی همش من بچه خوبه بودم خخخخخخخخخخخخ اینقد برا همه دل میسوزوندم که .... مثلا با فاطمه خواهر کوچیکم بازی میکردیم بعد اینقد خرابکاری میکرد که مامانم دعواش میکردن ؛ گریه ش میفتاد . وااااااااااای الی میرفم بغلش میکردم و منم باهاش میشستم گریه میکردم چه صحنه ی رمانتیکی واقعا :))
مامانم همش میگن تو این فاطمه رو لوسش کردی. نذاشتی من درست تربیتش کنم خخخخخخخخخخخخخخخخ
آجی بزرگم میگه تو همیشه اینقد خودتو دولا میکنی که همممممممه دنیا قشنگ و راحت بتونن روت سوار شن
به به
ما اینیم دیگه
:)))))))))))))))
نبابااااااااااا دروغ میگه. منم دختره خوبیم الی
مگنه؟؟؟ :))))
وای الی منو آجی بزرگم با دوتا دختر همسایه هامون بازی میکردیم همش. بعد یه بار آمپول بازی میکردیم، :)))))))))))) اون یکی خیییلی از اون یکی دله پری داشت، جات نننخااالی الی، برداشت مداد مشکیش رو تا جایی که میتونست تراشوند و بعدم نه گذاشت نه برداشت با یه فشار 100mpa زد پشته اون کی بنده خدا
واااااااااااااااای بدبخت تا 3 روز نمیتونست بشینه از درد :)))))))))))))))))))))))
اما من اصلا یااادم نمیاد از این کارا کرده باشم . آقا چرا؟؟؟
:)))))
ما شبا که بابام میومدن خونه؛ باهاشون آمپول بازی از نوعه اسلامی و مودبانه میکردیم :))) بیچاره بابا میخوابیدن و من و ریحانه هممممه مریضیاشونو مداوا میکردیم و اون هیچی نمیگفتن فقط میخندیدن .
ولی راستی الی من با این همه آرومی چطوریه که 5 جای صورتم یا شکسته یا بخیه خورده؟
خخخخخخخخخخخخخخخخ :))))
حالا اکشال نداره. خوشحالم به خاطره هممه لحظاته زندگیم
خیییییییییلی شکر خداااااا

یه دنیااااااااا صفا کردم با نوشتنت الی ه خوبم
ممنون که منم بردی به دوران های خشنگ خشنگه زندگیم

همه لحظاتت خشششششششششنگ دختره گل :)

بگردمدون کلن!

من دختره با شخصیتی بودم کلن بازی های باشعورانه میکردم!هر موقع هم دکتر بازی میکردیم من دارو تجویز میکردم جای آمپول!

کلن هی همه دلشون میخواست مریض نشند یا اگه مریض میشند نیاند دکتر پیش ِ من:))

راسی حانیه دکتر بازی اسلامی چیه؟ یعنی براشون دعا تجویز میکردید ؟

احسان عیوضی 1392/07/20 ساعت 07:14 http://aivazi.ir

و این بهترین آرایش گری تون بود ...
از طرفی فکر کنم همونم باعث شد بالاخره دختر موفرفری یک کتک حسابی بخوره ... :)))

اولن حقش بود
دوما چرا نمیشه توی وب شما کامنت گذاشت یعنی یه سه چهار ماهیه کلن روی اعصابه ها!از هر دری بگید وارد شدم نمیشه مهندس به جان بچه م!از بس خارجیه این سایتتون :|

شینیون میکردی یا چیز دیگه؟

چیز ِ دیگه :)))

حانیه 1392/07/20 ساعت 15:44

قربونه خانوم دکتر بشم :))) نه ه ه ه إلی، یعنی از رو لباس آمپول میزدیم خخخخخخخخ آخره شیطنتم پوشیدنه کفشای مامان و1ساعت توحیاط ترق ترق کردن، بود.... یعنی ذوق مرگ بودما. به به حالا دیگه کفش ترق ترقیای خودمم نمیپوشم آقا :|

از رو لباس که نمیشه آمپول زد که!

اینکه نمیشه آمپول زدن اسلامی!برو از خدا بترس!! :))

بی آلایش و ساده نوشتی جالب بود .

و چقدر خوبه که شما بی آلایش دیدید آقااا :)

مهری 1392/07/20 ساعت 20:13

دخترخوبه خوش قلم خیلی وقته میخونمت...دوس دارم

نوشته هاتواگرچه شخصیه ولی برام اینقدرجالب هست

طرزنوشتنت که توسکوت بخونم تاته پستتو

موفق باشی

به شخصی بودنش نگاه نکن مهری

اونقدرها هم شخصی نیست

من یکی از هزارون الـــی ام :)

یک عالمه خوبی مهری با این حس های خوب که میدی :)

خاتون 1392/07/20 ساعت 20:19 http://dordasttt.blogfa.com/

الی میگم اگه خبری شد بیام تا اونجا تو آرایش کنی. والا. فک کردی آرایشگرای الان که از خودشون مدل در میارن خیلی حرفه این؟!

الان موقع ِ خوبی ه خاتون

تو خونمون تا دلت بخواد کاکل بلال هست

اصلن بلال های این روزهای خونه من را برد تا این خاطره

زود بیا ،به مناسبت عید قربان برای شما تخفیف ه ویژه داریم

قربونت برم

این کارا نشون میده بچه ی سالمی بودی

آره!خودمم که دقت میکنم خیلی سالم بودم وگرنه باید کاکل بلال ها را میکردم توی چشمش :))

پا به پای کودکی هایم بیا

کفش هایت را به پا کن تا به تا

قاه قاه خنده ات را ساز کن

باز هم با خنده ات اعجاز کن

پا بکوب و لج کن و راضی نشو

با کسی جز عشق همبازی نشو

بچه های کوچه را هم کن خبر

عاقلی را یک شب از یادت ببر

خاله بازی کن به رسم کودکی

با همان چادر نماز پولکی

هرکجایی شعر باران را بخوان

ساده باش و باز هم کودک بمان

باز باران با ترانه ، گریه کن !

کودکی تو ، کودکانه گریه کن!

این سلیقه ی شاعرانگیتون را بگردند

چقدر قشنگ بود این شعر :)

آیکون وعه خدا به دووووور! =))
...
چطور می باشد احوالات الـــی ما آیا؟

اگه بدونی چقدر این وعه بهم چسبید

کور شم اگه دروغ بگم که صدات را واضح شنیدم :)

نمیدونم!فک کنم خوبم شهرزاد ...تو کی میخوای بستنی فارغ التحصیلیت رو بدی ؟

رویا 1392/07/20 ساعت 22:01 http://royaddd.blogfa.com

از دست تو الی!!!
من بچگی شخص خاصی چماق تو سرم نبود پز درس خوندن بقیه زیاد تو چشمم بود ولی درکل انقدی آدم شاخ نداشتیم که روزگارم بریزه به هم!
ولی یه چند باری در کل ناباوری شدم چماق تو سر دخترعموی فلک زدم که اتفاقا رفیق جون جونیم بود و از اصل حالم خبر داشت واسه همین هیچ وقت ناراحت نمیشد! :))



+میخواستی دعا کنی شفا بگیرم؟؟ :)))

ما چماق سر ِ خیلی ها بودیم و هنوز هم هستیم و عین خیالمون نبودو عین خیالشون نبود و نیست ولی این مهناز بدجور شاخ بود لعنتی!

دعا واسه شفاست دیگه

الف 1392/07/20 ساعت 22:05 http://s-u-n-r-i-s-e.blogfa.com

هااااااااااا منم از این کارا می کردم :)))
البته من کارای فرهنگی (مسابقه و مجله و ....) و البته علمی (آزمایشات من در آوردی و تریپ دانشمندی ) می کردم مثل شما قرتی نبودم :دی

تازه شم توی دوران ه دانشمند بازیمون صابون و واکس هم درست کردیم خانوووم.فقط این دفعه نفروختیمش دیگه :))

ما از هر انگشتمون هزارتا هنر میچکید !فک کردی

این هم آدرس وبلاگم که خواستم بگذارم اماحواس پرتم

نگذاشت..می بینی گلم؟ این هم باماسرناسازگاری

دارددرست مثل این دنیای پاپتی

این آبی ِ معصومانه من را به شک انداخت برای الی بودنم

چقدر شما خوبید خانوووم.

فاطمه 1392/07/20 ساعت 22:43 http://yadegari20.blogfa.com

ممنون که هستی بانــو
ما انگشت کوچیکه ی شما هم نمی شیم :)

پس کدوم میشی فاطمه؟

خوب باشی فاطمه :)

یادداشت های روزمرگی 1392/07/21 ساعت 09:02


خیلی باحال بود الی.

با حالی از خودتونه خانوووم :)

mahi 1392/07/21 ساعت 09:33

سلام

علیک :)

دارم فک می کنم تو حروم شدی

می تونستی حتی به هلن خاقانی یم برسیا!

میشدی الی خاقانی


بلاااااااااااااااال!!!

اصن نیم ساعته زل زدم به این کاکلا که چطوری به ذهن تو رسیدن اون موقه که نیم وجبم نبودی

اوشین!!!:)

کلن من از دوران طفولیتم با استعداد بودم و خلاق فریناز.

دقت کردی

عطیه 1392/07/21 ساعت 10:30

الی دیوانه ی همشهری من:)

عطیه همشهری ِ عاقل ِ من!!!!!

اول فکر کردم باید مطلبی در مورد بلال بخونم اونم وقتی وسط بزرگترین منطقه کشت ذرت که به میوش بلال میگن گرفتار باشی

اما وقتی به اصل ماجرا رسیدم خوشحال شدم که اینبار از ذرت خبری نیست

خوندم الی را قبل از این که شعر شود

من از بلال و ذرت همین رو میدونم که مـِکـُزیکی ش را بدجور دوست داریم و خودش و خامش را کمی تا قسمتی ابری :)

خدا را شکر که خاطره بلالی نبود و شما به مقصود رسیدی
شما چقدر خوبید خانوم :)

سلام دختر خوبم
شماها کلی از ما پیشرفته تر بودین هستین ما با ادامس قلقلی ارایش میکردیم همین ادامس گردا سبزشو میزدیم پشت چشم و قرمزشو روی لب..بخاطرش کتک نخوردیم ولی کلی ورپریده میشنیدیم ..قبول داری یاد همون روزا بخیر..همون روزایی که اگه یه ریمل میزدیم کلی میترسیدیم بابا بفهمه و فکر میکردیم زنهایی که ریمل میزنند خوشبختترینند
دلم برات تنگ بود الی باور کن امسال گرفتارتر از قبلم..دریغ از پارسال..

خاک به گورم!
فسق و فجور؟
ما با برگ گل رز هم لاک و رژلب درست نمیکردیم
تازه با کبریت سوخته هم چشمامون را عمرن سیاه میکردیم
یا با مداد قرمزمون لبامون رو
شما در مورد ِ ما چی فکر کردی مامان نسرین؟
ما کلی دختره خوبی بودیم
تازه شم ریمل دیگه از اونایی بود که من وقتی رفتم دانشگاه فهمیدم چیه!
کور شم اگه دروغ بگم!
.
.
دل ما هم مامان نسرین :)

... 1392/07/21 ساعت 12:36 http://undertherain.blogfa.com

خدا نکشتت که کامنت نمیشه واست گذاشت...
من شیطون نبودم زیاد...
حرف گوش کن بودم و وقتی ایده ای داشتم مشورت میکردم با مامان بابا اونام که خداروشکرهمیشه ناامیدم میکردن!!!
یه بسته آکبند از این زرزری ها مال ازدواج مامانم دارم من

مگه چش شده که نمیشه؟
منم با مامانی در مورد شروع مشاغلم مشورت میکردم اما فردی اقدام میکردم :)

من عاشق زرزری بودما فاطمه :)

نوشین حاتمی 1392/07/21 ساعت 13:24

آی الی خدا بگم چکارت کنه دارم میمیرم از خنده چ مشی شده موهاش آی دلم

مشش خیلی خوب شده بود

اگه بخوای واسه شمام مش میکنم تضمینی به شرط چاقو :)


خیلی کارت بامزه بود .چقدر تو شیطون بودی دختر !

من خانووووم بودم

رویا 1392/07/21 ساعت 15:59 http://royaddd.blogfa.com

مرسی بابت دعا الی
مال بقیه که نگرفت شاید خدا یه نگاه ویژه به دعای تو داشت و منم عاقل شدم :))

از همین تریبون دعا میکنم دوستان بگند آمییییین

اللهم اشف کل مریض ....آمیییییییییییین :)

سلام الی قشنگم
دفه ی سومه می نویسم.سیستم داره شیطنت می کنه نمی ذاره ارسال شه!
بابا تو دیگه کی هستی؟!!!

تا سه نشه بازی نشه:)

تو بابا کی هستی که دوبار مقاوت کردی تا به مرحله سوم برسی مرضیه ؛)

من اما بیشتر بلا ها را سر خودم می آوردم!

یعنی خودت سر خودت را مش میکردی؟

بعد پولش را کی به کی میداد ؟کی کتکش را میخورد؟

عه پَ کامنت من کو؟

به جان پسر ِآخرم من دست به کامنتت نذاشتم آوا :|

نه خانه
نه مغازه
نه محل کار
هیچ‌کدام نمی‌دانند
من می‌توانم
ساعتها
دست در دست تو
قدم بزنم
و به هیچ‌کدام نرسم:
نه خانه
نه مغازه
نه محل کار

پس یعنی کی میدونه؟

عالی بود الـــــــــــی...

فقط اون بالا سه نقطه از اسم خودت رو جا انداختی




کلا ممنونیم بابت اینهمه بدآموزی

خوب اون موقع ها هنوز سه نفطه دار نشده بودیم آقااااا

تازه شم برید خدا را شکر کنید حق الزحمه بابتش نخواستم

اگه می دونستم این وعه اینقدر بهت می چسبه با جارو دنبالت میفتادم!
بیا دانشگاهمون بهت بدم بستنی رو :دی

منم حتمن وایمیستادم بر بر نیگات میکردم،هاااااان؟

شوما بوگو بیا سر قله قاف خانووووم

... 1392/07/23 ساعت 13:05 http://undertherain.blogfa.com

جدا؟
پس اگه یه روز دیدمت میدمش به تو...
فقط قول بده درشوباز نکنی!!!همینجوری یادگاری باشه تا بعد دوتامون سر از اون مغازه که تو میدون امام از شیرمرغ تا جون آدمیزاد داره در بیاره و یه نفر حس کنه نیاکانش دل به چه چیزایی میدادن...

قول میدم درش رو باز نکنم

تو هم قول بده گولم نزنی و بهم بدیش تا بمونه برای نوه و نتیجه های خنگمون که عمرن بفهمند چه چیز با ارزشی رو دارند :)

رها 1392/07/24 ساعت 17:08 http://raha-vesal67.blogfa.com

waowwww !!!!

پاینده باشی الی جانم
عاشق شیطنت های بچگی ام

اصن میدونی چیه ؟؟؟ خلاقیت های دوران کودکی اگه شکوفا میشد ، که الآن این همه بیکار تو جامعه نبود

نظرت چیه یه کمپین راه بندازیم واسه جمع آوری امضا برای الــی به عنوان کار آفرین ه قرن ؟ :)

کاکل ذرتتتت
حیف شدی به خدا الی حیففف

خودمم همین فکر رو میکنم :|

mehrsa gold love 1393/05/18 ساعت 16:36

kheili bahal bod :*

باحالی از خودتونه :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد