_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

تـــو، نمی اومـــدی پیشـــم ... من عاشــــق کی می شــــدم ؟!

هوالمحبوب:

با تمام اذیت هایی که شدم و شدی،با تمام روزهای خوبی که با هم داشتیم و داشتم،با تمام اشک ها و غصه هایی که ریختم و خوردم،با تمام دلتنگی ها و چشم انتظاری ها و با تمام روزهایی که با درد به شب رسید و با تمام شب هایی که با بغض و خیره شدن به طلوع به صبح رسید،اگر صدها هزار بار هم به چهارده آبان ماه هزار و سیصد و نود و یک برگردم و بنشینم توی همان یکشنبه ی غدیر،امکان ندارد نگویمت :"سلام و خوش آمدی یگانه پیامبر زندگی ام "

هزار بار بمیرم و زنده شوم و قانون تناسخ و زندگی دوباره صحت داشته باشد،امکان ندارد از خدا نخواهم همان پل عابر پیاده ی میدان انقلاب نشوم که تو کنارش برای اولین بار که دیدمت منتظر بودی و امکان ندارد دلم نخواهد نیمکت همان پارکی نشوم که رویش نشستیم و برایم مقتل خواندی...

"او"ی ِ نازنین م.من برای دوست داشتن و داشتنت و خواستنت عمر دادم.به کلام و جمله راحت است ولی من تو را تمام این چهارسال با ذره ذره وجودم نفس کشیدم و چه کسی میتواند بفهمد و بداند دوست داشتنت یعنی چه وقتی ذره ای چون من عاشق نبوده.

هزار بار هم به عقب برگردیم امکان ندارد میان آن همه کتاب توی قشنگترین ماه سال در آغوشت نپرم و نگویم که چقدر غمگینم که حالا باید ببینمت و بشناسمت و چرا این همه دور و دیر بایدعاشقت شوم ...؟

"او"ی دوست داشتنی ام.من تو را یک روزه عاشق نشدم که با هر تلنگر و نامهربانی روزگار و دنیا و عواملش پا پس بکشم و بگویم به سلامت...

من و تو به هم قول دادیم همان بعد از ظهر روز پاییزی.جان دادیم همان شب سنگین ِ آبان ماه ِمحرم.حالمان دگرگون شد سر یک لحظه ترس از دست دادن همدیگر آن روزها که زندگی به اندازه ی حالا روی گندش را نشانمان نداده بود.ما کیلومترها جاده گز کرده ایم وقتی هیچ کس برای هیچ کس قدم از قدم برنمیداشت.

هزار بار هم به عقب برگردم نمیشود که نخواهمت حتی با علم به تمام دردها و غصه های احتمالی آینده ولی کاش میشد به عقب برگردم و هرگز نگذارم این همه از دست حرفها و کارها و رفتارهایم که اذیت شدی و آزار دیدی ،درد شوی وقتی این یکی دوماه همه اش دردم از به یادآوری آدمی که از خود در ذهن تو ساخته ام و بخدا قسم و به جان تو که عزیزتر از تو نداشتم و ندارم ،من این نیستم که از خود برای درد دادنت نشان دادم و نمیدانم چطور نشانت دهم این همه دوست داشتنم را و چطور بگویمت من بی تو حتی ثانیه ای را نمیتوانم عزیز ِ جان...

"اوی" بی نظیرم!بودنت در زندگی ام مبارک! هزار و چهارصد و شصتمین روز بودنت در زندگی ام مبارک.من را ببخش بابت آدمی که فکر میکردی هستم و نبودم.من را ببخش که دختر خوبی برایت نبودم و من را به حرمت تمام لحظه های خوب و عشقی که بینمان بود ببخش بابت تمام آزارهایی که از دوست داشتن و داشتنم دیدی...

درد های من فدای سرت.تو مرا ببخش که اگر ببخشی،باید بعد دست به دامن خدا شوم محض بخشش بنده ای که مدعی بندگی بود ولی بندگی نمیدانست.تو اگر ببخشی و دعایم کنی خدا دست رد به سینه ات نمیزند