هوالمحبوب:
دیروز در کنار تو احساس عشق بود
دستان کوچکت که پر از یاس عشق بود
دستان کوچکت که جنون مرا نوشت
این واژه های غرق به خون مرا نوشت
هرجا که رد پای شما هست می روم
فکری بکن به حال من از دست می روم
قلبم شکسته است و هی سرد می شوم
بگذار بشکند عوضش مـــــــــــرد می شوم
دستان خسته ام به شقایق نمی رسد
فریاد من به گوش خلایق نمی رسد
این دست ها همیشه پر از بوی یاس نیست
یا مثل چشم های شما با کلاس نیست
این رسم زندگی ست بزرگ و بزرگ تر
هر چه بزرگ تر و سپس هرچه گرگ تر
بین خودم و آینه دیوار می کشم
هرشب که پشت پنجره سیگار می کشم
شاید هنوز فرصت عصیان و مرگ هست
در ذهن ابرهای درونم تگرگ هست
بانوی دشت های قشنگی که سوختی
عشق مرا به رهگذران می فروختی
چشمانتان پر از هیجان نیست نازنین
این دست ها همیشه جوان نیست نازنین
شاید کسی که بین غزل های من گم است
در فصل های زندگی ام فصل پنجم است
یا نه درست مثل خودم لاابالی است
از مردمان غمزدهء این حوالی است
حالا ببین علیه خودم غرق می شوم
در منتها الیه خودم غرق می شوم
دلشوره های سرخ دلم ناتمام ماند
احساس می کنم غزلم ناتمام ماند
برای من به دنیا اومده!قسم میخورم! مطمئنم فقط برای من به دنیا اومده! تا این شعر رو واسم بگه!تک تک بیتهاش ماله منه!اصلا شعر خودمه که یادم رفته بود بگم.یادم رفته بود سراینده ش بشم.یادم رفته بود بنویسمش! این همه سال زندگی کرده تا این شعر رو واسم یه جا بنویسه تا من پیداش کنم وهزار بار بخونمش و حظ کنم.
شاعرش رو میگم!
اونکه حتی اسمش رو هم بلد نیستم.
یادم رفته! درست مثل شعرش که یادم رفته بود بنویسم.
دیگه رووش غیرت ندارم .
شعرش رو میگم!
شعرم را میگم!
مینویسم و میذارمش اینجا که بخونید و بشنوید. تقدیم به همه ی الی ها ! و برای "طلیعه"! اسمت قشنگه طلیعه جان!من را یاد یه خاطره ی دور میندازه!خیلی دووووور....
*** مــــــــــــــــــرد میــــــشوم >>>>> اینجــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا
هـــــوالــمحــــــبــــوب:
الهـــــــــــــــــــــی!
تا با تــــــــــــو هستم ، بیشتر از همـــه ام!
و
تا با خودم ،
احساس میکنم کمتـــــــــــــــــر از همــه ام!
"بـــایزیـــــد بسطامی"
پـــــ .نـــــ :
*خدایا نمیخوام کم باشم
و بازهم هوالمحبوب:
نگارین و قد چهار شونه داری لیلا خانوم
کنار خونه ی ما خونه داری لیلا خانوم
همون خونه که رو به قبله باشه لیلا خانوم
خودت مست و مارو دیوونه داری لیلا خانوم جان
لیلا لیلا لیلا
---
لیلا وفای تورو گردم
خال پشت پای تورو گردم
راه می ری نازک نازک جان، راه رفتن های تورو گردم وای
لیلا لیلا لیلا
---
شتر از بارو می ناله، ما از دل لیلا خانوم
بنالیم هر دومون منزل به منزل لیلا خانوم
شتر ناله که اون بارم گرونه لیلا خانوم
ما هم نالم که دور افتادم از دل لیلا خانوم جان
لیلا لیلا لیلا
---
لیلا وفای تورو گردم
خال پشت پای تورو گردم
راه می ری نازک نازک جان، راه رفتن های تورو گردم وای
لیلا لیلا لیلا
---
دلم می خواد که دلسوزم تو باشی لیلا خانم
چراغ و شمع و پی سوزم تو باشی لیلا خانم
دلم می خواد که در شب های مهتاب لیلا خانم
همون ماه دل انگیزم تو باشی لیلا خانم جان
لیلا لیلا لیلا
---
لیلا وفای تورو گردم
ناز غمزه های تورو گردم
نرمک نرمک راه می ری جان، راه رفتنای تورو گردم وای
لیلا لیلا لیلا
---
به سر شوق سر کوی تو دیرم لیلا خانم
به دل مهر مه روی تو دیرم لیلا خانم
بت من، کعبه ی من، قبله ی من، لیلا خانم
لیلا خانم جان
لیلا لیلا لیلا
---
لیلا وفای تورو گردم
ناز غمزه های تورو گردم
نرمک نرمک راه می ری جان، راه رفتنای تورو گردم وای
لیلا لیلا لیلا
دریافت لیــــنک دانــــــلود لیلا خانوم
پـــــ . نـــــ :
الــــــی بـــــازی نداره
.
.
.
.
الــــــی بازی ......اره!!!!
هوالمحبوب:
نه درد دارم و نه مرگ!
نه ناراحت و نه عصبانی!
نه نگران و نه مضطرب!
نه........
به قول نسترن کلا همه چی آرومه و من چقدر خوشحالم و این حرفا!
یه موزیک لایت....یه عود روشن کنار کیس کامپیوتر ....یه عالمه کتاب و یه عالمه عکس از الی وقتی کودک بود تا الان.....
یه مداد و یه دفترچه که شاید هیچ وقت توش چیزی ننویسم و شاید از همین الان شروع کنم به نوشتن.
کلا خودم را نمیتونم پیش بینی کنم...
رو اوردن به مداد و کاغذ یه اتفاق دور بود..اتفاقی که فکر نمیکردم بهش رو بیارم.شایدم رو نیارم.نمیدونم!
دلم برای هزارسال پیش تنگ شده. برای اون روزا که هیچ کس حتی اندازه ی نگاه کردنه من هم نبود،چه برسه به......!
سرخودمعطلیم ترک برداشته!
باید یه کاری بکنم
" دست به کاری زنم که غصه سر آید"
فقط دلم میخواد شعر بخونم و دیگه سکوووووووووووووووووووووووووووت....
شاید سکوت تا هزار سال دیگه....
شعرهایی از جنس الی!
شایدم شعرهایی به جنس الی!
شایدم................
عجبــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وقتی که دستت از لب من دور میشود
شعرم شبیه ناله ی تنبور میشود
من جیغ میشوم تو مرا کوک میکنی
من اشک میشوم و فضا شور میشود
هی اخم میکنی به دلم زخمه میزنی
اما دلم................................
.
.
کمی شاعر شو و یک شب مرا شکل غزل بنویس
اگر چه وصل ممکن نیست ولی تو محتمل بنویس
کجا هستی؟ کجا هستم؟ کجا جامانده ایم از هم؟
برای چند مجهولم ...........................
پـــــ . نـــــــــــ :
هوالمحبوب:
طنین اسم تو جا مانده پشت حنجره ام
و من هنوز به یادت کنار پنجره ام
شب از بکارت روحم عبور کرده ولی
قسم به ماه نگاهت هنوز باکره ام
شبیه تلخیِ کابوسِ شیشه ها از سنگ
همیشه بی تو من اینقدر غرق دلهره ام
غزل سپاه تو بود و هجومِ یکسره ات
ومن درون همین بیت در محاصره ام
دخیل بسته ام امشب به سبزی چشمت
مرا به پنجره فولاد شب نزن گره ام
زنی میان غزل جان سپرده زود بیا
پــــــ .نــــــ :
هوالمحبوب:
به سینه می زندم سر، دلی که کرده هوایت
دلــی کــــه کرده هـوای کرشمههای صدایت
نه یوسفم، نه سیاوش، به نفس کشتن و پرهیز
کـــه آورد دلــــــم ای دوست! تاب وسوسههایت
تو را ز جرگــــهی انبوه خاطرات قدیمی
برون کشیدهام و دل نهادهام به صفایت
تو سخت و دیر به دست آمدی مرا و عجب نیست
نمیکنــــم اگـــر ای دوست، سهل و زود ، رهایت
گره بـــــه کار من افتاده است از غم غربت
کجاست چابکی دستهای عقدهگشایت؟
به کبر شعر مَبینم کــه تکیه داده به افلاک
به خاکساری دل بین که سر نهاده به پایت
"دلم گرفته برایت" زبان سادهی عشق است
سلیس و ساده بگویم: دلــــــم گرفته برایت !
" حسین منزوی"
هوالمحبوب:
در محرّم، اهل ری خود را دگرگون می کنند |
از زمین آه و فغان را زیب گردون می کنند |
گاه عریان گشته با زنجیر می کوبند پشت |
گه کفن پوشیده، فرق خویش پرخون می کنند |
گه به یاد تشنه کامان زمین کربلا |
جویبار دیده را از گریه جیحون می کنند |
وز دروغ کهنه ی « یا لیتنا کنّا معک» |
شاه دین را کوک و زینب را جگرخون می کنند |
خادم شمر کنونی گشته، وانگه ناله ها |
با دو صد لعنت ز دست شمر ملعون می کنند |
بر “یزید” زنده می گویند هر دم، صد مجیز |
پس شماتت بر یزید مرده ی دون می کنند |
پیش ایشان صد عبیدالله سر پا، وین گروه |
ناله از دست “عبیدالله مدفون” می کنند |
حق گواه است، ار محمد زنده گردد ورعلی |
هر دو را تسلیم نوّاب همایون می کنند |
آید از دروازه ی شمران اگر روزی حسین، |
شامش از دروازه ی دولاب بیرون می کنند |
حضرت عباس اگر آید پی یک جرعه آب، |
مشک او را در دم دروازه وارون می کنند |
گر علی اصغر بیاید بر در دکانشان |
درد و پول آن طفل را یک پول مغبون می کنند |
ور علی اکبر بخواهد یاری از این کوفیان |
روز پنهان گشته، شب بر وی شبیخون می کنند |
لیک اگر زین ناکسان خانم بخواهد ابن سعد |
خانم ار پیدا نشد، دعوت ز خاتون میکنند |
گر یزید مقتدر پا بر سر ایشان نهد، |
خاک پایش را به آب دیده معجون می کنند |
سندی شاهک بر زهادشان پیغمبر است |
هی نشسته لعن بر هارون و مامون میکنند |
خود اسیرانند در بند جفای ظالمان |
بر اسیران عرب این نوحه ها چون می کنند؟ |
تا خرند این قوم، رندان خرسواری می کنند |
وین خران در زیر ایشان آه و زاری می کنند "ملک الشعرای بهار " |
پـــــــــــ .نـــــــــــ :
* از بس که هی تذکر دادید و کامنتهای خفن که چرا سرت را کردی زیر برف ای غیر فرهیخته و تو رو به این حرفا چه!خواستم بگم به همه ی امور واقفیم
به هراونچه که هست ودیده میشه
به اونچیزی که میبینیم ومیشنویم.وجود یه عالمه آدم که با رفتارشون آزارت میدند ،ناقض چیزی که هست وداره اتفاق میفته وهست نمیشه.بارها با خودم فکر کردم این مراسم یعنی چه؟که مثلا اگه نباشه چی میشه؟ولی بعد به اون بچه هایی فکر کردم که بعدها قراره چه طور بهشون بگیم که محرم وعزادری وحسین یعنی چه؟به خودم که اگه این مراسم نبود من الان کجای تاریخ بودم!؟کدوم کتاب و کلام میتونه شورو احساسی که با دیدن وشنیدن این اتفاقها بهت دست میده را شرح بده!دست بردار از این همه فرهیخته بازی.فرهیختگی وروشنفکری اونه که بهت کمک کنه بهتر بفهمی نه اینکه نفی کنی تمومه اونی که با گوشت وخون وپوست عجین شده وتو اصرار داری انکارش کنی.
" کی تا به حال با دهن زدن سگ به دریا ،دریا نجس شده؟"
تو قدم اول را بردار ،نامرده اونکه دنبالت نیاد!!
شاید خیلی آدمها با رفتاروکردارشون به خیلی از ماها و صاحب این روزها مدیون باشند ولی ما هم مدیونیم!
خودت را تافته ی جدا بافته ندون بچه !
باتشکـــــــــــــــــــر
نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی...
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.
پـ.نـ :
*کاش یادم بمونه
** ممنون زهرای عزیز...
هوالمحبوب:
از فکر من بگذر
خیالت تخت باشد
"من" میتواند بی تو هم خوشبخت باشد
این "من" که با هر ضربه ای از پا در آمد
تصمیم دارد بعد از این سرسخت باشد
تصمیم دارد با خودش ، با کم بسازد
تصمیم دارد هم بسوزد هم بسازد
هرچند دشوار است باید پا بگیرم
تا انتقامم را از این دنیا بگیرم
من خسته ام ، دیوانه ام ، آزار کافیست
راهی ندارم پیش رو ، دیوار کافیست
جز دردها سهمم نبود از با تو بودن
لطفا برو دست از سرم بردار کافیست
لج میکند جسمت بگوید زنده هستی
وقتی برایم مرده ای انکار کافیست
با ساز دنیا گرچه مجبورم برقصم
حرفی ندارم چون برایم دار کافیست
من خسته ام ، دیوانه ام ، دلگیرم از تو
خود را همین امروز پس میگیرم از تو
از فکر "من" بگذر
خیالت تخت باشد
"من" میتواند بی تو هم خوشبخت باشد
"الهام دیداریان"