_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

گیس و گیس کشی....

 هوالمحبوب: 

عمه ی آقا رضا فوت کرد ونامزدیه نیلوفر و رضا کنسل شد تا رفتن به دانشگاه من قطعی بشه وخبر بدم به بچه ها که پس جلسه ی ساعت 10 را برقرار کنید حالا که ما میایم دانشگاه و سد رضا بگه:" ولش کن آبجی!مگه من مسخره دست شمام شل کن سفت کن در آوردید؛میام نمیام؛میشه نمیشه! "و اصرار از ما که ما اهل کوفه نیستیم،علی تنها بماند و انکار از اون که حرف سید دوتا نمیشه و حالا هم که شده دیگه کلاهمون برای کسی پشم نداره وما بگیم مگه شهره هرته؟همشهری گوشت همشهری رو میخوره استخونش رو دور نمیندازه و اگه کسی گفت بالا چشمت ابرو ،چشم و چار براش نمیذاریم و اون بگه من خیلی شاکی شدم و ما بگیم قهر نکن ،جلو درو همسایه خوبیت نداره و اون بگه راه نداره و  حالا ببینم چی میشه وباز اصرار از من که اقلا بیاید دانشگاه برای روحه اون مرحومه مغفوره یه فاتحه بخونیم و طلب آمرزش کنیم وچه دردسرتون بدم که قرار شد بریم دانشگاه برای پاره ای از مباحث و اگه هم نشد بزنیم چش و چار همدیگه رو در بیاریم .اصلا انگار نذر کرده بودیم همه یهو بریم دانشگاه گیس و گیس کشی.....

رسیدیم دانشگاه دیدیم کسی نیست و ما هم بیکار،گفتیم بریم فیلممون را نقد کنیم!آخه جلسه نقد فیلم" درباره ی الی" بود و ما هم با جنبه! گفتیم بریم ببینیم کی پشت سرمون چی میگه و هی همه از مظلومیت ما حرف زدند و ما هم هی قیافه مظلوم گرفتیم و دیگه داشتیم پخش زمین میشدیم و یاد تمام رنجهای دوران افتاده بودیم که چقدر در حقمون اجحاف شده  و جو گیر شده بودیم نه اینجور.......بد جور و میخواستیم مرثیه سر بدیم که یادمون افتاد ما که فیلم رو اصلا ندیدیم و مرثیه را بذاریم بعده دیدن فیلم! 

فائزه جون احضارمون کرد بیا با استادگرده عزیز بحرف بگو این نمره بود به ما دادی؟این  چی چی بود اووردی؛آبرومون را بردی! ما هم که کار راه انداز و دست به خیرمون عالی و گفتیم بریم کار خلق الله را راه بندازیم وتا گرد را بدیدیم دامنمان از دست  برفت و بعد از دیدن نمره مدیریت مالی بعضی ها که افتاده اند خر ذوق شدیم و دیگه صم بکم از خودمون هیجان در وکردیم و هی فائزه به ما نگاه بکن که پس یه چیزی بگو و ما هم غرق در ابهت استاد، زبانمون الکن و چون تندیس ابوالهول فقط خوش بدرخشیدیم! و به قول دوستان چون انسانی که خری زبانش را گاز گرفته باشد لال شده و هی لبخند ژوکوند پخش و پلا میکردیم.از دفتر اومدیم بیرون و دیدیم دوستان شفیق و گفتار بلیغ و البته با صدایی شبیه جیغ بدون ما جلسه را شرو ع کردند و دارند در باب مباحث علمی و این چند وقت اخیر و اساتید و امتحانات و استراتژیک بودن پاره ای از مسائل و....تبادل اندیشه میکنند(مثلا!). از مباحث بیش از اندازه داشتیم لذت میبردیم و نه اینکه تا دهنمون را باز میکردیم ربطش میدادند به یکی و دوکی و سه کی(!)و  ما هم اومده بودیم دانشگاه به همین منظور،دیدیم اوضاع بر وفق مراد و ایام به کام،چی کار کنیم چی کار نکنیم؟بیا کاسه کوزشون را بریزیم به هم وچون منه گردن شکسته ی از خدا بی خبر  مرض داشتم(ساری! سد رضا فرموده اند ادبیاتمان را تغییر دهیم!)جمله ام را اصلاح میکنم که چون کرمی بس سمج در وجودمان رخنه کرده بود و هی قلقلکمان میداد و ما هم ناشکیبا!دهانمان را باز کردیم که عجبا!چرا هرچی میشه پای اینا رو میکشید وسط(منظور از اینها خس و خاشاک میباشد!) و جمله ای بس کفر آمیز و آسمان بلرزان گفتیم که سید نتونست تحمل کنه و گفت" وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای بر تو ای ناآگاه!از دست بوس میل به پابوس کرده ای.....نابخردا ترقیه معکوس کرده ای؟!بچه ها نظرتون چیه بزنیم تو سرو مغزه همدیگه که درس عبرت بشیم واسه بقیه تا هم سعادت دنیا نصیبمون بشه هم آخرت!" و عمو جعفر وWell- Educated گفتند امرتون مطاع! کیه روی حرفه شما حرف بزنه واین رو بسپارید به ما چون هم تجربه اش را داریم و هم زمینه ش را!

 و الحق و والانصاف روح نیوتن در آرامش کامل  به خاطره کاربرد قانون سوم  "عمل و عکس العمل" اش  از لرزیدن به ترکانیدن و منفجرشدن هی تغییر حالت میداد!

حال بماند چه کسایی رو از قبر کشوندن بیرون و چه کسایی رو بی غسل و نماز میت کردند تو قبر وچه کسی را فرستادند درک و چه کسایی  رو Transfer کردند بهشت و  چه کسی رو به چه چیزی ربط دادند و چه اسناد و مدارکی را رو کردند و کی میخواست چه کسی رو لو بده و وای بر تو ای انسان خاطی و اهدنا الصراط المستقیم ودستت رو بنداز داداشه من !جوجه حیف که اینجا خونواده نشسته و محیط فرهنگیه و آخ مهره هشت و نه ام و آخ موهامو  ول کن ونکش، مگه خودت خواهرو مادر نداری(!!!!)  وبی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ادب واونکه به ما.........نبودکلاغه......بودو2 کلمه بشنو از مادر عروس و اگه گفتی خیابونx چند متره و چندتا آدم توش جا میشه؟حماسه ی 22 بهمنتون را عشقه !برو بینیم بابا و من میدونم یا تو؟میزنم له و پهت میکنما!  حتما منم  می ایستم بربر نگات میکنما؟ مطلق نداریم،تو که نسبی نبودی ها!از تو بعیده ! رجوع شود به رساله ی فلان صفحه ی بهمان.قضاوت کردن یا نکردن،مسئله این است.تو اصلا میدونی قضاوت رو با کدوم "و" مینویسندا! منافق یا مجاهد و" غیرالمغضوب علیهم والضآلین" ویا بگو  بله یابگو  نخیر و شایدو اما و اگر نداریم وفقط حتما !درد زایمان بد دردیه و یک نفر ببینه چقدر وقت داریم؟اگه به کل وقت دوستان گند زدیم دیگه تمومش کنیم و همه تون شاهد باشید من از حالا تا هیچ وقت با این عموبحث نمیکنم و باتشکر از دوستانی که در این مبحث شرکت کردند بریم ناهار بخوریم!(جهت درک مطلب به صورت کاملا ملموس به فیلم Mr. & Mrs. Smith  توجه شود! و اگر خارجیتون خوب نیست Tom & Jerry پیشنهاد میشه!)

ناهار میخوریم و برای عمه ی آقا رضا طلب آمرزش میکنم که سبب خیر شد!!!!!!الفاتحه مع الصلوات.

یه چیزی سر جاش نیست،یعنی یه چیزی درست نیست.هی توی ذهنم تجزیه و تحلیلش میکنم و اما برای سوالهای بی جوابم پاسخی پیدا نمیکنم.علم بشر محدوده و ناقصه رو به سوی غلط و جالبه که خودش رو عقل کل میدونه!به مانیا میگم بعضی ها فقط به درد این میخورند که آدم سرشون را ببره بذاره لبه طاقچه و تقدیسشون کنه ،چون وقتی دهنشون را باز میکنند گند میزنند به خودشون و نسل بشریت!حرفم را تصدیق میکنه ،نمیگه اما  فکر میکنه منظورم شخصی با اسم خاصیه!اما اشتباه متوجه میشه.تند تند غذا رو میخورم تا فرصت واسه فکر کردن نداشته باشم ولی هی فکرهام توی ذهنم میاد و میره.چقدر میان ماه من تا ماه گردون.....تفاوت از زمین تا آسمونه!

کلمه پیدا نمیکنم که بخوام منظورم را حتی به خودم بفهمونم.اما ناراحتم نمیدونم شاید بیشتر گیجم!

دلم گرفته!نه از شخص خاصی، بلکه از اتفاقی خاص! چقدر کم شده ایم .کم شده ایم و کوچیک!

سرکلاس خانم"y" را تنها میبینم و سراغ دوستش که همیشه باهاشه رو میگیرم و اون میگه ماجرا داره و من به شوخی میگم با هم بزن بکوب و گیس و گیس کشی داشتید؟ اون میگه نه اونقدر ولی میدونی  با هم بحث کردیم راجبه اینوری ها و اون وری ها و منجر به کدورت شد!

دلم میگیره.از کلاس میرم بیرون و تا جا دارم هوا قورت میدم تا حالم جا بیاد.از اون لحظه هاست که باید با کسی حرف بزنم و احسان گوشیش خاموشه!

برام جالبه!یارو باباش رو دست میندازند قبل از اینکه صدای نفسی بلند بشه خودش قبل از همه صدای خنده ش هفت تا محله میپیچه ولی کافیه یه لطیفه یا متلک به جناح  مقابلش بگند مرده و زنده ش رو جلو چشمش میاره بعد هم واسه خالی نبودنه عریضه چهارتا بند حقوق بشر رو به انضمام چندتا آیه و حدیث به خوردت میدند که حق با اونه.از هرکدومشون بپرسی ازدرس تاریخ خوششون میاد یا نه در حد انزجار متنفرند اما هر شونصدتا تاریخه جنایت طرف مقابلشون را به همراه جزء به جزء اتفاقات حفظ که هستند هیچ ،تازه به 5 زبان زنده ی دنیا ترجمه میکنند اون هم با مدرکه مستدل!!کاش هدفشون آگاهی دادن بود و روشن کردن.هدف اینه که این که من میگم درسته وگرنه خاک بر سرت!

نا آگاهانه تعصب داریم و گاهی جو گیر میشیم و یادمون میره این هم قسمتی از زندگیه نه تمامه زندگی و اگر این رو در بایسی ها نبود احتمالا مثل دوران گشنه الدوله همدیگه را میخوردیم!کاش سکوت طلا نبود و میشد حرف زد!

خنده ام میاد!

دیدار با استاد حسینی شاید قشنگترین اتفاق امروز بود.(تعارف که نداریم!)و بارونی که بعد کلاس و موقع رفتن به خونه شاهده باریدنش بودیم نشون میداد هنوز خدا دوستمون داره.

آقای قاسمی همونطور استراتژیک با بالشتک خوابش رو به فرداها میخوابه و مسافت طولانی راه با گوش دادن به حرفهایی که ارزش شنیدن داره کوتاه میشه.

زیره بارون نم نم میرسم خونه و بعد از سوال و جوابهای متداول سر میخورم تو اتاقم.تازه وقتی رو به روی خدا میشینم یادم می افته که هنوز دلم گرفته .امروز را با هم مرور میکنیم و خجالت میکشم .از نگاههای خصمانه ی امروز و خاک بر سری خودم خجالت میکشم. از اینکه خودمون را به خنگیه مفرط زده ایم خجالت میکشم.از اینکه چی میخواستی و چی شدیم خجالت میکشم!حتی از خجالت کشیدنه خودم خجالت میکشم. بی نهایت احساس بی عرضگی میکنم.چرا؟نمیدونم ولی حس گنگی دارم.

دلم برای آدمهای زندگی ام میسوزه و نگرانم.نگران اشتباههایی که اسم گناه به خودشون میگیرند.

چقدر آدمها کم اند ،کم اند و کوچیک!انگار یادشون رفته  میتونند بزرگ باشند!

گریه ام میگیره و بدون شام میخوابم و تا صبح خوابه همه را میبینم.حتی خوابه عمه ی آقا رضا  که هیچ وقت ندیدمش!!!! 

--------------------------------------------  

پ.ن:به من چه؟!

نظرات 9 + ارسال نظر
بی تفاوت 1388/12/09 ساعت 07:32

سلام
همه چی زیبا و خوب بود.
فقط اونجاش که.....................................................
باز هم بنویس
سپاسگزارم

سرمان را کلی چرخاندیم و نفهمیدیم آنجا کجاست
اشکال از مجهول ماندن آنجا نیست
اشکال از کله ی ماست که نمی چرخد!

به تو چه 1388/12/09 ساعت 14:14

خیلی ناراحتی؟
برو خودت را بکش

دلیل خود کشی آدمها:
فقدانه راه حل،امید و جنبه!
نظرت چیه تا یکی خودکشی نکرده همدیگه را بکشیم؟
؛-)

[ بدون نام ] 1388/12/10 ساعت 09:29

خیلی بی ادبی

در بی ادب بودنه من شکی نیست
در باهوش بودنه شما هم
اما میشه بگی چی شد به این کشف مهم دست پیدا کردی؟
:$

[ بدون نام ] 1388/12/10 ساعت 09:32

تو مشکلت چیه؟
اینکه چرا مردم دردشون توی یک کیلو گوشت و پیاز و سیب زمینی خلاصه نمیشه؟
اینکه مردم آگاه شدند و نمیتونند بی تفاوت باشند؟
موضعت را مشخص کن
جنبه ی بحث سیاسی نداری پای دیگرون ننویس
چندتا آدم مثل تو وضع ما را به اینجا رسوندند

شنیده بودیم آدم مهمی هستیم،اما نه اینقدر!
ولوله ای شده در مملکت به خاطره ما!
ای ول به ما!
مشکل من همینه دوست عزیز
اینکه زود باش موضعت را مشخص کن ،
یا این وری یا اون وری
مرگ به هر چی هر وری!
تازگی ها گوشت و مرغ فراموش شده و همه به رنگت نگاه میکنند و باهات حرف میزنند
حتی این هم مهم نیست
مهم اینه که هدف آگاه کردن و روشن کردن نیست
سرکوب کردنه هرکی غیره تو فکر کنه
همین
:)

درودهای فراوان به مدیر مسئول وبلاگ:
محقق عزیز وبلاگ جامعه شناسی ایران http://www.arja.blogsky.com
شمار دعوت به این وبلاگ می نمایم و از نقدهای خوبتان دریغ نورزید0 انجمن حجتیه مهدویت مزدوران انگلستان در ایران ـ در باره ملت و مسأله‏ ملی ـ آزادی بیان و ولایت فقیه ـ هنجارها و ناهنجارها ـ هویت ملی در ایران ـ چرا کاندیداها نمی توانند نماینده واقعی شهروندان جامعه ایران باشند ـ ارتباط مارکسیسم با الهیات هگل ـ فرهنگ رشوه در نظام اداری جمهوری اسلامی ـ طرفداران دیکتاتوری در ایران ـ مشروعیت بخشیدن به یک نظام دیکتاتوری دینی، سنتی ـ ایران در چمبره نفوذ دینی، سنتی ـ تهاجمات و جنایات ارامنه، اسماعیل سیمیتقو و سردار ماکو ـ بیانیه محکومیت جنایات ارامنه و عناصر واپس گرا و مارکسیسم ـ نقش آزادی ها در سرنگونی دیکتاتوری سنتی ـ آدمیت برتر است یا انسانیت، جامعه دینی برتر است یا ـ گفتگوهای شبانه بین پروفسور دکتر استاد احمدی نژاد با امام زمان غایب ـ انسانیت از دست رفته ـ من هنوز انسانم!!!!!! ـ فروپاشی مارکسیسم و علل فلسفی آن ـ تئوری ئوطئه قدرت بر علیه جامعه ایران ـ جامعه شناسی دین ـ مبارزه با استعمارگران ـ طنزی از دکتر، پروفسور استاد احمدی نژاد را بهتر بشناسیم ـ قاچاق کالاهای وارداتی ـ عامل تثبیت جامعه دینی، سنتی ـ آموزش تفکر دینی، سنتی در واپس گرائی و انتخابات ـ اضمحلال و فروپاشی شاهنشاهی ساسانی ـ اقتصاد دولتی ـ علل عقب ماندگی ایران ـ محدودیتهای زبان و منطق ـ 000 و مقالاتی دیگر با تشکر کوروش آریامنش

Faez 1388/12/12 ساعت 09:36

راستش رو بگم، دلِ منم میگیره...
ازین افراط ها و تفریط های وحشتناک... ازین تکرارِ اشتباهات...
ازین که همه خودشون رو به حق میدونن و به خاطرش به خودش اجازه میدن به همه توهین کنن...
درسته که منم خودم خیلی ها رو موردِ عتاب قرار دادم، اما خب همیشه سعی کردم جمع نبندم، یه بازه ی خطا برا خودم بذارم و اینا...
اما خدا میدونه چه قدر علنی خودم موردِ سرزنش و عتاب قرار گرفتم...
این روزا دلم ازین بیشتر میگیره که حق حرف زدن هم ازت گرفته میشه...
نمیتونیم مثل قدیم به عقایدِ دیگران احترام بذاریم و بپذیریم‏شون.
هرچند من هی سعی میکنم تو دوستی هام واردِ سیاست نشم و ندونم، که راحت تر باشم...
.
میدونی دختر!
بارون که میاد، وقته نزولِ رحمته... واسه همینه که سبک میشی و آروم....
.
درس هم اگه قراره ما رو به یه سری اساتیدمون (اسم نمیبرم حالا) شبیه کنه، اصلن نباشه بهتر!
انگیزه زدایی یا ایجادِ انگیزه؟ دل زدگی یا دل سپردن؟ مسئله اینست!
.
دلت شاد باشه (:

Take it easy Honey-!
:)
-همینطوری قشنگتره که گذاشتی
- E-mail هم به چشم ولی فکر کنم باید باشه اما چشم visible میکنم
- Emotion هم واسه کامنت باید load کنم فعلا فرصت نکردم
-همه رو چشم
؛-)

بی تفاوت 1388/12/12 ساعت 11:11

منتظریم تا
هر روز؛به روز تر از دیروز؛ به روز باشین
با به روز کردنِ روزنوشته هاتون

:)
آخر سر هم نفهمیدیم اونجا کجاست ها!

بی تفاوت 1388/12/12 ساعت 20:54

کجا کجاست؟

اینجا کجاست؟
من کی ام؟
شما کی هستی؟
چی به کجاست؟
به جونه مادرم من بیگناهم
!!!!!!

well egucated 1388/12/13 ساعت 22:35

من موافقم با نشکستن حرمت ها چون هر کدوم هم که پیروز باشیم بعدش زندگی با همه است که معنی داره و یه جهان بدون اختلاف نظر معنی نمیده ولی الان باید همه موضع رو مشخص کنن نه خودی و غیر خودی ،بلکه دلیل بیارن .دلیل یعنی بحث منصفانه و سازنده ولی الی جان بحث سیاسی اینقدر که میگی زننده نیست اینطور که نوشتی اگه خودم اونجا نبودم فکر میکردم ما فقط دو ساعت به هم فحش دادیم ! راستی منظورت رو هم تو سلف فهمیدم منظورت خود من هم بود ولی من ناراحت نشدم چون همه حق دارن اگه دلیلشون درست باشه
زنده با مخالف من
راستی ما دوستیم یادت رفت کیف همدیگرو نگه داشتیم تا اون یکی وضو بگیره حتی اگه خودمون نمازخون نیستیم و ناهارمون رو با هم قسمت کردیم؟ بیا دوستیها رو هم ببینیم
به امید اون روز

دقیقا چون دوستی ها را میبینیم کم لطفی ها برام درد آوره عزیزم
(تکرار میکنم:کم لطفی ها!)
یادته سدرضا چی گفت؟
منم یادم نیست:)
من مرده مرامتم:) دقیقا حق با شماست(شونصدتا Emotion بوس!)
(خانومها آقایون اینجا اعتراف میکنم هیشکی به هیشکی فحش نداده ها.واسمون حرف در نیارید.مگه کم الکیه!؟!)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد