_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

فاطمه....

  هوالمحبوب:

 جالبه که شنبه و جمعه اش رو فراموش میکنه اما از اون موقع که تونست عددها رو بشماره ،هیچوقت دهه ی فاطمیه رو از یادش نمیبره.حتی اگه بخواد یادش بره این درودیوار سیاه پوش شده و ناله های روضه نمیذاره . میاد کنارم میشینه و میگه :"آجی!تولدمه ها!".بهش میگم:"تو که تولدت توی شهریوره.توی تابستون.یک ماه مونده به مدرسه رفتنت.". میگه: مگه نمیگفتی چون توی دهه ی فاطمیه به دنیا اومدم اسمم رو گذاشتید "فاطمه"!

-  خوب بله! 

 - خوب دهه ی فاطمیه شده دیگه.پس تولدمه!

بغلش میکنم و میگذارمش روی پاهام وبهش میگم:دهه ی فاطمیه موقع عزاداری و سوگواریه.تولد موقع خوشحالی وشادی.هرکدوم به جای خودش.الان موقع عزاداریه وشهریور موقع جشن تولدت.تو که نمیخوای اینا باهم قاطی بشه؟

-         - خوب نه!

-        اما دوتا کادوی تولدت واسه حالا.یکی یه شکلاتی که  توی کیفم هست ودومی اسمیه که هرروز صدات میکنیم!"فاطمه"!  

براش توضیح میدم،قبول میکنه وقول میده واسم به خاطره فاطمه بودنش دعا کنه 

 

********************************

زیر باران دوشنبه بعد از ظهر 

 اتفاقی مقابلم رخ داد 

  

 وسط کوچه ناگهان دیدم 

 زن همسایه بر زمین افتاد

سیب ها روی خاک غلطیدند
چادرش در میان گرد و غبار

قبلا این صحنه را...نمی دانم
در من انگار می شود تکرار

آه سردی کشید، حس کردم
کوچه آتش گرفت از این آه

و سراسیمه گریه در گریه

پسر کوچکش رسید از راه

گفت: آرام باش! چیزی نیست
به گمانم فقط کمی کمرم...

دست من را بگیر، گریه نکن
مرد گریه نمی کند پسرم

چادرش را تکاند، با سختی
یا علی گفت و از زمین پا شد

پیش چشمان بی تفاوت ما
ناله هایش فقط تماشا شد

*

صبح فردا به مادرم گفتم
گوش کن! این صدای روضه ی کیست

طرف کوچه رفتم و دیدم
در و دیوار خانه ای مشکی است

             *

با خودم فکر می کنم حالا
کوچه ی ما چقدر تاریک است

گریه، مادر، دوشنبه، در، کوچه
راستی! فاطمیه نزدیک است
...  

حمیدرضا برقعی

نظرات 4 + ارسال نظر
بی تفاوت 1389/02/08 ساعت 07:38

الهی ای فلک دیگر نگردی
اگر گِرد سرِ حیدر نگردی

الهی ای نفس بی یادِ زهرا
اگر در سینه رفتی برنگردی

کل شعرش خوندی ادامه ی مطلب داشت .آخه کسی دقت نمیکرد...بازم بیا

من نه منم 1389/02/08 ساعت 13:20

به فاطمه خوشگلتون بگو واسه ما هم دعا کنه
:)
بین دیوار است و در، ماه هلالی رو به پهلو
نازنین از درد می‌پیچد به خود پهلو به پهلو
مست و وحشی در هوا چرخان و چرخان
تازیانه خط سرخی می‌کشد هو هو کش از بازو به پهلو
من خدای غیرتم او دختر نور و نوازش
من کنارش باشم و افتاده باشد او به پهلو؟
می‌رسد با چادر دردی که پیچیده است دورش
می‌رود هر بار دست خسته‌ی بانو به پهلو
درد پهلوی تو می‌دانم که می‌پیچد به جانم
سر به روی شانه‌ام می‌افتد و گیسو به پهلو

زهرا 1389/02/09 ساعت 18:31

سلام گلم مثل همیشه عالی.بوس.برام دعا کن کلی نیاز دارم.
راستی ۱۵ اردیبهشت منتظرتم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد