_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

تابلوی حماقت....

 هوالمحبوب:

دیگه ساعت 6 تبم قطع شده بود وواسه همه مسجل شده بود که مردنی نیستم! وآرزوهای اهالیه خونه رو که به قول بابا به دلشون صابون زده بودند یه شام افتادندرا نقش برآب کردم! تمام طول شب توی خواب داشتم از یه سری پله که تمومی نداشت پایین می اومدم وهرکی فکرش رو بکنی توی این مسیردیدم،حتی اون بقاله که وقتی 6 ساله بودم توی کوچمون کیک یزدی میفروخت ووقتی ازش تخمه میخریدیم تو ی یه قیف کاغذی برامون میریخت!بی نهایت دیشب حالم بد بود ،وقتی از دانشگاه برمیگشتیم،یه خورده سرم دردمیکرد ولی اوج دردم یکی دوساعت بعدش بودوبه شدت تب کردم ودیگه یادم نیست!تا امروز صبح. وحالا فکر میکنم خوبم.حداقل بعداز اینکه از رختخواب پاشدم وکمی راه رفتم ویاد اتفاقات دیروز افتادم واونا روبازگوکردم ، مطمئن شدم خوبم!

خاطره ای ازدیروز مبحث کلام اول صبح من ونشونه ی سلامت مجددم بود. گفتن از نیومدن و خواب موندنه طبق معمول آقای قاسمی ونیومدنش به موقع وصبحونه ی نون وپنیری که من ازخوردنش درحد المپیک منزجرم(آدم گرسنه سنگ هم میخوره!)و کلاس دکتر حسینی مهربان(!) و دیداره آقای غفاری عزیز(!!) تا نبودن

غذا توی دانشگاه وگرسنگی وگم شدنه ژتون غذام ومتلکهای استادسرکلاس به من وفقط لبخندزدن من به اون و دعوت کردن خودم به آرامش وبعدکلاس پاچه خواریه استاد وبرگشتن به خونه واتمام حجت آقای قاسمی به سید که نبینم دیر بیای ها(!!!)وتشنه شدنه من ورانندگیه خفنه راننده وآب پاشیدن من به یکی از دوکبوتره عاشقی که صندلی بغل نشسته بودندومراتب شرمساریه بنده وآوازخوندن وقطارکردنه جملات پرازامیده" امید"(یه پسرکوچولوی بزرگ افغانی!) وسردرده کم کمی که تنها نشونه ی فشار بیش از حدفکری وگرسنگی وبی خوابی وخستگی دیروز بودوبرای سلامتی بغل دستیتون صلوات........

یکی دوساعتی هست نشستم روی صندلی توی اتاقم وزل زدم به روبه رو و وسطهای فکرکردنم تازه متوجه میشم تمام مدت به عکس بچه ی جناب سرهنگ که رو دیواره وداره توی اتاقم سرک میکشه وبهم نیشخند میزنه، نگاه میکنم .پا میشم قاب رو ازدیوار برمیدارم ومیگذارم پشت تلویزیون وبهش میگم تمرکزم رو به هم میزنی وباز میشینم سره جام و بقیه ی فکرم رو میکنم.

یادجمله ای که به سد رضا گفته بودم میافتم!"مدیریت بحران صفر،ادعا 1000!"!

انگار خودم رو گفته بودم!

تازگی ها ضعیف شدم،خیلی!

ازخودم تعجب میکنم،بازهم خیلی!

آدمها را با هم قاطی میکنم و از خودبودنم فاصله گرفتم.پرازتناقضم . قانون سوم نیوتن رو به گندکشیدم و نقض میکنم! بدون اینکه فکری  پشت رفتارم باشه،عکس العمل نشون میدم ودر ادامه درپی رفع و رجوع یا توجیهش هستم.بی منطق شدم.اون هم خیلی!جمله ی "از تو بعیده!" به نظرم بی مفهومه. وانگاریادم رفته آدمها با هم فرق میکنند ودربرابر تمومه تلنگرهایی که میبینم و میشنوم وحس میکنم ولمس میکنم بیتفاوتی رو پیشه میکنم وخری رو میرونم که نمیدونم به کجا داره میره.بد شدم،بازهم خیلی!پا میشم وعین موقعی که بچه تر بودم وتو کوچه راه میرفتیم وبا انگشت روی دیوار میکشیدیم ،قدم میزنم و انگشت اشاره ام  رو که روی دیوار کشیده میشه دنبال میکنم .جلوی آیینه میرسم و خودم رو برانداز میکنم.فکر کنم اون هفته بود که یکی ازدوستای هنرمندم میگفت دلم میخواست میتونستم همه ی حس ها را هم نقاشی کنم تا مردم درک درستی ازاین حسها داشته باشند.مثلا کاش میشد شکل نفرت رو کشید،یا شکل محبت،یا شکل حماقت......

خودم رومیبینم و به هنرمندیه خدا نگاه میکنم .....

تصمیم میگیرم به دوستم زنگ بزنم و بگم که همین حالا من یک تصویروتابلوی حماقت زنده رو ازنزدیک دیدم!

^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^

پ.ن:1-با سخن خودرا نمیبایست باخت/خلق را ازکارشان بایدشناخت....

2-روزه من که یه عمره دارم توی این خونه جون میکنم ومیشورم ،میپزم،میسابم (روزکارگر!)وروز تو که میخوری و میذاری و میری(روز معلم!) مبارک باشه.هرچی واسم خریدی من 10 برابرش میکنم بهت برمیگردونم!(این رو فرنگیس خانوم- نه نه مون- گفت!)

3-من عدد شیش(6)  صفحه کلیده گوشیم کارنمیکنه،نیازمند یه گوشی ازطرف کسی هستیم که گوشیمون رو ضبط کرده وبه قول سید یه بیلچه انداخته بمون!باید دوربین وبلوتوث داشته باشه،دوتا سیم کارت هم بخوره،یه GPS تصویری هم عین اونا که گوشی شیرین داره ،روش نصب باشه که توی راه وبیابون واینا گم نشیم.حالا اگه از اون امکاناتی هم نبود که روی گوشی آقای طالع که16 ساله مدیره هست و هیچکی دیگه روی گوشیش نیست ، اشکالی نداره!

4-نیازمندمطالعه ی یک کتاب ونه حرف زدن با یک انسان(حالا هرکی میخوادباشه!) برای رسیدن به برخی سوالات وشفاف سازی ذهنی ورسیدن به جواب هستم!!!

 :^/

نظرات 1 + ارسال نظر
hackerni 1390/04/06 ساعت 02:35 http://www.hackerni.blogfa.com

salam doste aziz webloge kheyli jalebi dari mamnon misham ye saram be webloge man bezani

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد