_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

تنبل نرو به سایه،سایه خودش میایه ...!!

یه هوالمحبوب دیگه:  

 

روی شکمم روی مبل دراز کشیدم وهر از گاهی چشم باز میکنم واوضاع را بررسی میکنم وباز چشمهایم را میبندم وچرت میزنم.

نه اینکه کسل باشم یا دمغ واز این قسم حالت ها ،نه!

تازگی ها شدیدا تنبل شده ام وهی همه اش دلم میخواد داراز بکشم یا استراحت کنم ویا بخوابم و کتاب بخونم....یعنی وقتی عقربه های ساعت میره طرف ساعت پنج میخوام خودم را بکشم که قراره از خونه برم بیرون وبرم آموزشگاه....

اون هم من ! منی که از 24 ساعت 48 ساعتش از خونه بیرون بودم وتموم طول این تعطیلات هم منتظره تموم شدنه نوروز بودم تا بزنم از خونه بیروون...

فرنگیس خانوم میفرمایند بنده به قول تهرانی ها "تنبل شدم!!!!!"  

همیشه تا ازم میپرسه امروز نمیری بیرون میگم : "نه! از فردا میرم فلان جا وبهمان جا  !" 

وباز فردا این مکالمه ی تکراری بینمون ردوبدل میشه وباز روز از نو روزی از نو.....

امروز که باز همون جور دراز کشیدم روی مبل میبینم یهو مانتو وشلوار وروسریم نقش زمین میشه جلوی چشمام و صدای فرنگیس خانوم میاد که :" وخــــی وخـــــی!وخــــی برو بیرون وتا شب هم حق نداری پات رو بذاری تو خونه!!!"

بهش میگم : کجا برم؟کاری جایی ندارم .عصر باید برم آموزشگاه که میرم...."

میگه نمیدونم. هرجا میخوای برو.فقط توی خونه نمون که کشتمت ! خجالت نمیکشی یه ماه ونیمه نشستی توی خونه و تکون نمیخوری؟

بهش میگم : جون نه نه ت کوتاه بیا ! آخه پابشم برم کجا؟ مردم از خداشونه دختراشون خانوم باشندو بشینند توی خونه .وردلشون .اون موقع به من میگی برم کجا؟آخه دختر دم بخت که نباید از خونه بره بیرون هی هر لحظه وساعت.زشته وخوبیت نداره خانوووم!!"

-          نمیدونم،هر جا میخوای برو. هی هرچی هیچی نمیگی پرووتر میشه.پاشو برو شرکت ،پیش احسان. پاشو یه ترجمه بکن .یه شاگرد بگیر .یه سر برو به دوستات بزن..بروآرایشگاه...برو بازار....برو پارک...موقع برگشتن هم یه کیلو لوبیا سبز واسه من بگیر وبیا ،ظهر میخوام استامبولی درست کنم!"

-          همین رو بگو مادره من!واسه یه کیلو لوبیا سبز میخوای من رو آواره کوچه خیابون کنی؟!مردم چی میگن؟!!!! 

-          میخوام صد سال سیاه لوبیا نخری!!!

پا میشه میره زنگ میزنه به احسان ومیگه :این دختره یه ماهه همینجور نشسته توی خونه ،عاطل وباطل!صداش کن بیاد تو ی دفتر اقلا به یه دردی بخوره!"

با احسان صحبت میکنم وبهش میگم یه خورده کار دارم.راضیش میکنم تا فردا پس فردا بهش یه سری بزنم...

ازبس غر میزنه ،لباس میپوشم ومیزنم از خونه بیرون تا واسه حاج خانوم لوبیا سبز بخرم.تادر رو میبندم یهویادم میفته  ازش نپرسیدم چقدر بخرم.زنگ خونه را میزنم ومیگم : چقدر لوبیا میخوای؟ 

-          میگه هیچی!لوبیا داریم.تا تو بری آرایشگاه یه دست به سرو روت بکشی و یه دور توی خیابون قدم بزنی و چهارتا آدم ببینی وبرگردی منم ناهار را آماده کردم. دیـــــر نــــکنــــــی ها!...... 

*کــــــــــــــــــلا عاشـــــــقـــــــــتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم حاج خانوم!

نظرات 2 + ارسال نظر
EhsaN 1390/01/28 ساعت 00:35 http://raz-eshgh.blogsky.com/

وبلاگ زیبایی داری
و زیبا هم می نویسی
موفق باشی

علی.م. 1390/01/28 ساعت 06:11 http://hobnob.blogsky.com

سلام الی خانم. اولین باره که به وبلاگتون سر میزنم. باحاله.
وبلاگ منم توی همین مایه هاست. تازه راهش انداختم.
خوشحال میشم سری بزنی.
موفق باشی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد