_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

زندگی شکلات است....گازباید زد با پوسته!!

هوالمحبوب: 

اوج علاقه ولذت وعشق من بعد ازخوردن بستنی ،خرید خوراکی ازفروشگاه رفاه هستش.وقتی ترولی(فارسیش میشه اون سبد خریدچرخ داره ها که هلش میدی میره جلو وتو خرید که میکنی ،وسایل خریداری شده را میریزی توش وگاهی هم بچه ت رامیذاری تووش که مفتی مفتی کیف کنه وتو هم سختت نباشه که بچه ت سنگینه وهی نق میزنه واینا!) را پر ازخوراکی میکنی وهی درطول گذر از سطح فروشگاه بسته ها رو یکی یکی باز میکنی ومیخوری وبعد به درخروجی که رسیدی،فقط پوسته هاش را میذاری روی کانتر واونا را حساب میکنی.

اون قبلا قبلنا ،حال میکردم توی سطح فروشگاه هرچیزی دلم میخواست میخوردم وهی اگه خوشم میومد چندتا بسته ش رو میریختم توی ترولی ،اما حالا تا توی چشم ودماغت هم نوشته نصب کردند که خوردن وباز کردن بسته ها درسطح فروشگاه ممنوع!

کلا حسودند به خدا!چشم ندارند کیف کردن یکی روببینند!

همیشه آخرماه که حقوق میگرفتم میپریدم توی فروشگاه رفاه وکلی واسه خودم خوراکی میخریدم وبعد هم می اوردم یواشکی زیرتختم قایم میکردم وهی وقت وبی وقت میخوردمشون!تا اینکه لو رفت ویه شیرپاک خورده ای کشف کرد زیر تخت من چه خبره وهر موقع دست میکردم زیر تختم جنازه ی خوراکی هام رو میدیدم!

این خرید من از رفاه سلسله مراتب داره ها!

اولها با نفیسه میرفتیم خرید وسبدهامون را پره پر میکردیم!!آخه خرید دونفره اوجه لذته ها!بعدها که نفیسه ازدواج کرد با محمد میرفت ومن تنها با خودم.گاهی بهش میگفتم خجالت بکش تو دیگه شوهرکردی،دیگه نباید از این کارا بکنی ،باید سبزی پاک کنی ورخت چرک بشوری!یعنی خانوم شدی ها!

اون هم میخندید ومیگفت :"چون خانوم شدم ،تا میرم فروشگاه اول یه اسکاچ وسیم ظرفشویی برمیدارم ،بعد سبدم را پر ازخوراکی میکنم!!!!!

خلاصه....خرید ماهیانه ی من به دو یا سه بار درسال تقلیل پیدا کرد وبعدها دیگه واسم یه جور جایزه یا یه جورمحرک برای تغییر حالم به حساب میومد.گاهی که زیاد خوشحال وسرکیف بودم میرفتم خرید یا گاهی که دلم میخواست یه چیزی را ازدل خودم دربیارم یا مثلا وقتی که دلم میخواست واسه خودم به خاطره مثلا خوب بودنم سنگ تموم بذارم!

امروز صبح یهو بعد از یک سال ونیم دلم هوای خرید از رفاه رو کرد.انگار که دلم بخواد خودم را ببرم گردش یا مثلا یه چیزی را ازدل خودم دربیارم ...!

صبح ازاون کارخونه کذایی که من قراره برم اونجا سرکار زنگ زدند ومن هم جواب ندادم،همینطور الکی!حس خرید از رفاه داشتم.گوشیم را خاموش کردم ولباس پوشیدم ورفتم فروشگاه.

ازخونه فاصله داره اما به رفتنش انگار می ارزید.یه ترولی برداشتم وشروع کردم به خرید.چشمام رو بستم روی تموم نوشته های روی درودیوار وتا تونستم شکلات خوردم وکیف کردم.درب خروج که رسیدم پوسته ها رو گذاشتم روکانتر وبالخند گفتم چقدر میشه؟ 

آقای صندوق دارباتعجب یه نگاه به پوسته ها کرد ویه نگاه به من وگفت:خانم ممنوعه درسطح فروشگاه چیزی بخورید.مگه سواد ندارید؟ تیکه به تیکه فروشگاه نصب کردیم...

لبخند زدم وگفتم میدونم.حالا چقدر باید تقدیم کنم؟

بازبا تاسف وتعجب نگاه میکنه ومیگه :سی هزار تومن... 

پول را میذارم روکانتر وشکلات های باقی مونده را میریزم توی پاکت وخوشحال تا خونه قدم میزنم وشکلات میخورم....

********************************************************

پ.ن:

1.      این خط این نشون_________%% من همون شنبه که "ممدی" داشت کشک وبادمجون وکباب ترش وترایفل درست میکردو من پای تلویزیون غش کرده بودم از بس خوشمزه درست کردوتا بیست وچهارساعت غر زدم که من کشک وبادمجون میخوام وکباب ترش ،وبالاخره خانوم خونه تسلیم شد وواسم کشک وبادجون درست کردوهی بهم گفت :بخور تا نمردی وناکام از دنیا بری، به همه گفتم "ممدی" میبره واسه این هفته ی بفرمایید شام.بعد نگی نگفتــــــــــــــــــــــــــــی!

2.آخ جون که این فروردین لعنتی داره تموم میشه!حالم اصلا از این ماه بد میشه.دوهفته اولش که به کسل بارترین شکل ممکن میگذره وحروم میشه ودوهفته ی بعدش درحسرت از دست رفتنه دوهفته ی اول!!!مرده ی اینم که داره اردیبهشت میـــــــــــــــــــــــــتاد!هرکی من رو میشناسه میدونه من عاشق اردیبهشتــــــــــــــــــــــــم.وای خدارا شکر که یه اردیبهشت دیگه به زندگیم اضافه کردی ومن رالایق دیدن یه اردیبهشت دیگه دونستی.خوش به حال تموم آدمای اریبهشت واردیبهشتی!

3 .شبها قبل از خواب ودو سه صفحه درس خوندن شروع کردم سریال کره ایه "Boys before flowers" را میبینم.وقتی فیلم را میبینم حال میکنم از "جاندی"!دختره ی اعجوبه ی یاغی کلا شبیه منه!"غزل" یکی از شاگردای کلاسم ،خوره ی فیلم کره ایه!اورده فیلمش رو تا مثلا حال کنم!افتادم به صرافت اینکه برم کره ای یادبگیرم.تو ی لیست بلندبالای برنامه های بلند مدتم بعد از شنا وسنتور وزبان فرانسه ، زبان کره ای رو هم اضافه کردم!

4.فعلا همین سه تا بســــــــــــــــــــه...

نظرات 2 + ارسال نظر

آریو 1390/01/31 ساعت 23:06

دیدی گفتم امید می بره! قبول نکردی!!

حالا که دیدی ممد برد!
برد مگه نه؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد