_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

تو امر کن که بمیرم ، فدای گفتارت......

هوالمحبوب: 

 

دست میذارم زیر چونه م وسیر نگاهش میکنم..هی چپ چپ نگاه میکنه وگاهی نگاهش رو ازم میدزده وگاهی زیر لبی میگه:«لااله الا الله! خل شدی؟؟!» 

باز راه رفتنش رو نگاه میکنم و توی نگاهش غرق میشم..خرامان خرامان که راه میره تا مرز دیوونگی میرم و وقتی لبخند میزنه دلم میخواد بمیرم..... 

صدبار میام به زبون بیارم که چقدر دوستش دارم وچقدر ممنونه بودنش هستم ولی منه مغرور اگه یهو این جمله از دهنم بیاد بیرون شاید منفجر شدم ونیست ونابود شدم.... 

دیگه داره کم کم حرصش در میاد....داد میزنه نمیخوای از سر جات بلند بشی؟؟ 

نیش خند میزنم ومیگم میخوام فقط بشینم ونگات کنم...میدونی چندوقت سیر نگاهت نکردم وباهات حرف نزدم؟میشه بشینی با هم حرف بزنیم؟؟ 

از تعجب چشماش گرد میشه ومیپرسه چیزی شده؟اتفاقی افتاده؟کسی بهت چیزی گفته؟؟ 

میگم بشین یه خورده حرف بزنیم.... 

با اشتیاق وتعجب ودلهره میشینه ومیگه :«بگو...چی شده؟» 

میگم هیچی!  تو حرف بزن....من میشنوم.... 

میگه : وا! چی بگم؟تو گفتی بشین میخوای یه چیزی بگی.... 

بهش میگم :نه! بشین واسم حرف بزن...... 

- از چی بگم؟ 

- از هرچی دوست داری.فقط حرف بزن.... 

- تعجب میکنه واز دیروز وپریروز وتمومه روزهایی که نبودم وخبر نداشتم حرف میزنه...حتی از پول بیگوشه ای که راننده تاکسی بهش پس داده ....!  

نگاهش میکنم وبا تمومه وجود ازش ممنون میشم که تمومه این سالها تحملم کرده..چیزی نمیگم...فقط واسه اینکه دستاش رو لمش کنم وگرم بشم از گرمای وجودش....دستش رو میگیرم ومیگم چی تو دستت قایم کردی؟ 

میگه :وا!حالت خوبه؟هیچی 

گرمای دستاش تمومه وجودم را گرم میکنه..دستش رو فشار میدم وچشم میندازم تو چشماش...

حرفاش که تموم شد..میگه :حالا بگو چی شده؟ میگم: هیچی!فقط دلم واست خیلی تنگ شده بود..همین...واسم دعا کن اونقدر زنده باشم که جبران کنم...همین!  

و واسه اینکه گریه م نگیره میام توی اتاقم..... 

آهنگ «فرنگیس» سیاوش قمیشی رو میذارم وبلندش میکنم.... 

سرک میکشه توی اتاقم وهنوز فکر میکنه اتفاقی واسم افتاده....! 

بلند میخونم :«آخ که دیگه فرنگیییس ....عشق تو داغونم کرد......به کی بگم که  چشماااااات.....؟؟؟» 

که یهو وسط خوندنه من سرش رو از رو تاسف واسه من تکون میده ومیگه :«به بابات بگو!!!!دیوونه!!»  و میره و من فقط از خدا به خاطرش ممنونم..... 

 

 

*********************************************** *******

* پ.ن : 

باید بذارم دوروزه دیگه بعد عین آدمهای ندید بدیده تازه به دوران رسیده ی خنده دار که توی طول سال هیچ ندیدندت سر خم کنم وبا یه کادوی مسخره وچهارتا جمله ی خنده دار بگم روزت مبارک تا تو مثلا ذوق کنی وباز ازفردا خر خودم رابتازونم وبه جبرانه کادووی که دادم تا سال آینده باز همین روز وهمین ساعت هی ازت ،انگار که نذر داشته باشی خودت را وقف کنی وتباه، کاربکشم ولال بشم که میگم، «سواری بگیرم» ؟؟!!!!! 

عمرا! 

عمرا! ببخش که ظاهر سازی توی مرام من نیست!!

از حالا تا آخره عمرم همه ی لحظه هات مبارک.   

تو امر کن که بمیرم فدای گفتارت....کنم بدون تامل همان که فرمایی...!

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد