_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

شب است وشاهد وشمع وشراب وشیرینی....

هوالمحبوب:  

ترگل ورگل میکنم واز زیر تخت سجاده ی قهوه ای رنگ رو که نقشه بته جقه داره درمیارم.همونی که« بچه ی جناب سرهنگ» واسم از مشهد سوغات اوورد.همونی که از داشتنش 4 سال داره میگذره وفقط شبای خاص بازش میکنم و رووش آروم میشم....پهنش میکنم همونجا روی گل وسط قالی وعطره داخل جانماز رو برمیدارم ومیکشم روی سجاده وجانماز وخودم وچادر سفید گل منگلی....کتابچه ی دعاهام رو میذارم سمت راستم وحافظ رو میذارم سمت چپم....

چادر میندازم سرم و میشینم روی سجاده...سرم رو میگیرم بالا وبهش میگم:به من ربطی نداره امشب سرت شلوغه وخاطرخواهات ازآسمون وزمین ریختن سرت و وقت نداری....من واسطه ماسطه قبول ندارم....اگه کسی رو فرستادی حرفام رو گوش بده ویادداشت کنه وبعد بذاره تو نوبت که هروقت وقت کردی بخونی، کاملا دراشتباهی.....فرشته بی فرشته.....بپر بیا پایین کارت دارم....با خودت کار دارم..بیا پایین.....

تمومه سجاده رو بو میکشم ونفسم رو با تمومه وجود هل میدم پایین....لپ سمت چپم رو میذارم رو سجاده و مثل همیشه خودم روواسش لوس میکنم....حسم میگه الان سرم رو زانوهاشه...هیچی نمیگم...هیچیه هیچی....با خودم میگم :الانه که صداش دربیاد وبگه منو تو این همه کاروبار کشیدی پایین که هیچی نگی وهمینجور سرت رو بذاری رو زانوهام؟؟؟..من کار دارما......

ولی باز هیچی نمیگم وفقط گریه میکنم.....مگه نمیگن تو صدای دله همه رو میشنوی....پس بشنو.....

گوشیم رو از بعد ازظهر خاموش کردم، که سیل عظیمه اس ام اسهای تکراری بهم یاد آوری نکنه که منو امشب یادت نره وهی من رو به خودش مشغول کنه.....فکر کردن من کسی رو یادم میره...من تمومه آدمهای زندگیم یادم هست.....حتی احمد،پسر همسایمون که وقتی سه سالم بود تو کوچه موهای منو کشید یا عبدالله که باباش بستنی فروشی داشت ومنه 4 ساله همیشه باهاش مهربون بودم تا وقتی میرم در مغازه باباش،بهم بستنی بده.....

تمومه آدمهای زندگیم رو مرور میکنم وبعد نیم ساعت سرم رو از روی زانوهاش برمیدارم وچشم میندازم روبه روم ، که نشسته وزل زده بهم....الهی بمیرم که چقدر صبوری میکنه......

میخوام دعا کنم...میخوام واسه ی تمومه آدمهای زندگیم دعا کنم اما....اما دستم خالیه.....

به واسطه ی چی یا کی یا چه کاریم چیزی بخوام؟..نکنه به خاطره بدیه من خواسته ی آدمای زندگیم رو اجابت نکنی؟؟؟؟

تو که لجباز نبودی.....تو که خوب بودی...تو که همیشه حواست بود....نکنه باهام لجبازی کنی؟؟؟...لجبازی کاره منه...کاره الی....خدا که لجبازی نمیکنه بچه!!!!

به خاطره من نه،به خاطره فداکاری وصبوریه "فرنگیس" ،به خاطره معصومیت "فاطمه" ،به خاطره مظلومیت "الناز" ،به خاطره خوبیه "احسان" ،به خاطره مهربونی "عمه "، به خاطره نگرانی های قشنگه "بچه ی جناب سرهنگ" ،به خاطره پاکیه دله "محمد حسین" ،به خاطره نجابت "هانیه" ،به خاطره لبخندهای "نفیسه "،به خاطره غروره لذت بخش "نرگس"، به خاطره دله شکسته ی "صدیق" ،به خاطره سجاده ی پر از ربنای "فرزانه "،به خاطره معصومیته تمومه معصومها ومظلومیته تمومه مظلومهات وبه خاطره خوبیه تمومه خوبهات وبه خاطره مقدسیه تمومه مقدساتت ،به خاطره تمومه دلهای شکسته که تو توشون خونه کردی وبه خاطره همه ی خوبیهات وبه خاطره خداییه خودت دعاهای خوبه  آدمای زندگیم رو بر آورده کن .

دعاهای قشنگه :

فرنگیس،احسان،الناز،فاطمه ،نفیسه ،بچه ی جناب سرهنگ ،نرگس، محمد حسین ،هاله ، فرزانه ، عمه معصوم ،هانیه ،مانیا، باباحاجی،مامانی ، هویدا ؛ زینب ،سمیه ، زهرا ، مهسا ، آزیتا ، مهدیه ، فرشته ، مهندس ، فهیمه ، سوده ،شیرین ،لاله، سید ، عمو جعفر ،نغمه ، خوشبو ، آقای قاسمی ،آقای اسدی، مژگان ،فائزه ،خانم منصوری،کاظمی،ملکی،حائری،خانم شادانی ،جباری،شهبازی ،آزادمنش،پورکیوان،خانم بهارلویی،ستاره ، عمو اکبر ،عمو ناصر ،عمو بهرام ، عمو بهمن ، عمه اعظم ،عمه فرزانه ، عمه اشرف ، عمه سکینه ، خاله ها ودایی ها ، بچه هاشون ، فریبا ، اعظم ،سارا و سمانه، دلارام ، مرضیه ، طاهره ، سعیده ،علیرضا ، رضا ، سپیده ، مریم  ، صدیق ،رولی؛سینا؛ آرش کمانگیر، سمیرا عمو، امیر، مهدی، محسن ، نیلوفر،آریوِِ؛ مانی، آرین،عادل،  یگانه، صفورا، غزل، بهاره، خانم سامانی ،رسولی ، افضلی ، عسگری ، عاطفی ، اسدی ، میرزایی ،فاطمه ، رحیمه ، آچیلای ، بابا نرس ،ساربان؛پردیس ،مهران ،راشا ،بچه های Bey ،مغفوره؛دخترشرقی؛باشلق؛ نگار ، علی ، فرنوش؛فرحناز،آقای میاندار،غفاری ،باعزم،جمال شرف،فلاح،حسینی،چاووشی،سلیمی ، مینا، مهناز، بهناز، لیلا، سارا، غزل وبهنام ، آتــنا ، محمود ، همسایه ها ، همون احمد و عبدالله؛فاطی ، دلــیله ، بچه هاشون ،شوهراشون ،زنهاشون،مامانهاشون ،باباهاشون ،داداشهاشون،آجی هاشون،برای زنده ها ومرده هاشون ، برای همه وبرای بــــابــــا !

باز نوبته خودم که رسید هیچی نگفتم وباز براش شعر خوندم:

عشقی به من بده که مرا سازد

همچون فرشتگان بهشت تو

یاری به من بده که دراوبینم

یه گوشه ازصفای سرشت تو

راضی مشو که بنده ی ناچیزی

عاصی شود به غیر تو روو آرد

راضی مشو که سیل سرشکش را

درپــــای جـــــام بــــــاده فرو آرد

دل نیست این دلی که به من دادی

درخون تپـــــیده آه رهایـــــــــش کن

یا خالی ازهوا وهــــــــوس دارش

یا پایبنـــــــده مهرووفایـــــــــــش کن....

خدا همیشه وقتی این شعرروواسش میخونم ،خوشش میاد... 

هیچکدوم از دعاهای مخصوصه امشب رو نمیخونم ؛دعایی که دوست دارم رو میخونم : 

« مولای یا مولای انت الدلیل وانا متحیر و هل یرحم متحیر الا الدلیل.....مولای یا مولای.....  »

بازم خدا خوشش میاد .واسش حافظ میخونم و باز سرم رو میذارم رو زانوهاش.....

نظرات 5 + ارسال نظر
محمد 1390/03/20 ساعت 13:08 http://delino.blogfa.com

بی نهایت زیبا نوشته بودی .

[ بدون نام ] 1390/03/20 ساعت 16:10

خدا از بندگی بنده هاش خوشش میاد
اما بیشتر خوشش میاد اگ با اون رسمی که خودش یاد دهده بندگیشو کنی

خدا الی رو این مدلی میشناسه
میدونه اگه غیر این باشه داره ریا میکنه.....میخواد خدا رو گول بزنه.....داره تظاهر میکنه...داره خودشیرینی میکنه....
نمیدونم والا!

comix 1390/03/21 ساعت 12:28 http://reminders.blogsky.com/

سلام
چه ناز نوشتی.
دوس داشتم!
واااای من عاشق مناجات امیرالمومنینم
آخ جون کلی دوس داشتم این پستتو

دوس داشتم دوس داشتنت رو

دخترشرقی 1390/03/23 ساعت 16:42

سلام خانومی
چه عجب این ورا.
قدم رنجه فرمودین
چون نمیومدی فکر میکردم دوست نداری بیام و نظر بدم واست!!!
یکمی توو فاز قهری بودم

میکشمت ها!

عجب
نگفتن دلیله نشنیدن نیست دختر
قهر نکن بهت نمیاد

ستاره شب♥ 1390/03/27 ساعت 12:25 http://hony.blogfa

سلاممممممممم.
خیلی جالب مینویسی.
به من هم سر بزن.
با تبادل لینک موافقی؟

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد