_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

پراکنده گویی......

هوالمحبوب:


اهل شکایت کردن نیستم ،فقط غر میزنم....به خودم ،به تو، به بقیه....گیر میدم،به خودم ، به تو ، به بقیه.....

حس میکنم اگه شکایت کنم شخصیتم میره زیر سوال ،پیش خودم ،تو و بقیه.....

رفتارهای مصنوعیه بعد از شکایتم را دوست ندارم.....آدمهایی که خودشون نیستن یا سعی میکنن مورد پسندم باشند را دوست ندارم....


خنده م میگیره...این روزها تمامه نوشته هام وحرفام وحسهام حول محوره تو میچرخه!

یک تو که این وسط گم شده!

یک عدد تو!

تو!

یک روزهایی مخاطب نوشته هام او بود وحالا شده تو!

کم کم فکر کنم بشه من ،خودم .....

اینجا احساسه نا امنی میکنم!

تازگیها وقتی میخوام بنویسم خیلی به این فکر میکنم که چه کسایی میان اینجا رو میخونن وبعد چی میشه!

هیچ وقت به این موضوع توجهی نکردم وواسم مهم نبوده......

چون اگه میخواستم به این توجه کنم ، اون موقع با غرض مینوشتم ومن با غرض نوشتن وبرای کسی نوشتن واز دست کسی پنهان نوشتن رو دوست ندارم......

تازگیها حواسم خیلی وقفه این میشه که یعنی کی میخونه وکی نمیخونه وکی چی میگه وکی چی نمیگه وکی چی فکر میکنه وکی چی فکر نمیکنه واین رو بگم یا اون رو نگم؟؟ وچی بگم وچی نگم و.......

وباز هم که فکر میکنم مهم نیست.....

اونی که میخونه تویی، اونه، منم، همکلاسیمه، همکارمه،دوستمه،آشناس،غریبه س، استادمون، شاگردام، دخترعمو،عمه ،احسان،فامیل،.....اگه بخوام حواسم باشه ،همین یه خورده رو هم که داد میکشم تا دلم آروم بشه یا حتی نشه رو هم از دست میدم....

تازگیها دلم یه چیزی میخواد...تازگیها آرزوی یه کسی رو دارم...تازگی ها دنباله یه کسی میگردم...یه کسی مثل خودم.....مثل "الهام"....فقط اون میدونه باید باهام چه طور رفتار کنه!

شاید خودخواهی وسر خود معطلی باشه ولی به تمومه آدمهایی که من رو دارند حسودیم میشه....به تمومه کسانی که واسم درددل میکنن ،برام گریه میکنن،برام میخندن،باهام حرف میزنن ،برام غر میزنن ،عشق میورزند ،کنارم آروم میشن وحتی برام سکوت میکنن ولی هستن چون میخوان باشند......

به تمومشون به خاطر خودم حسودی میکنم...!!!!!

این روزها به تو هم حسودی میکنم....

کلا حسودم!!!!

من و تو یه عالمه با هم فرق میکنیم.....یه عالمه ی یه عالمه....

تو آرزوی دوست داشته شدن داری و من تشنه ی دوست داشتن....

تو عشق میکنی از دوست داشته شدن و من لذت میبرم از دوست داشتن....

تو دنباله چوپ پنبه ای برای پر کردن حفره ی دلت هستی و من حسرت چوپ پنبه شدن!

تو دنباله موندگار شدن توی دل و ذهن هستی ،دنباله خاطره شدن و من دارم تو را که خاطره ام هستی هرروز و هر لحظه ورق میزنم.....

تودنباله فرار از تنهایی هستی و دنباله وسیله ای ، آدمی برای پرکردن تنهاییت و من میمیرم اگه تو رو برای پرکردن تنهاییم بخوام!

تو "من " را "هرکسی "را ،"او" را برای خودت و مرهم دله خودت میخوای و من "او" را،"تو" را برای "خودش" و"خودت " میخوام....


من و تو یه عالمه ی عالمه با هم فرق میکنیم


***************************************


خدایا نخواه آدمها را برای خودم و وسیله ای برای تسکین غصه های دلم بخوام.برای فرار از تنهایی برای پرکردن حفره ی دلم.برای تسکین دردهام.تو خودت برای تمومه اینها کفایت میکنی...خدایا کمکم کن آدمها را به خاطره اونی که هستن بخوام ، به خاطره خودشون......




نظرات 4 + ارسال نظر
گیتاریست 1390/04/04 ساعت 00:40

این روزا دروغ گفتن رو خیلی دوست دارم. عاشق دروغ گفتن به خودم هستم. عاشق اینم یکی رو مثل خودم پیدا کنم عاشق دروغ باشه. بشینیم از شب تا صبح کنار حوض وسط حیاط هی به هم دروغ بگیم. بجای اینکه به هم با تنفر نیگا کنیم عاشقانه همدیگه رو نظاره کنیم. بجای اینکه بگیم به هم ازت متنفرم بگیم عشقم،جونم،عمرم،ستاره شب تارم... . به جای اینکه فکر کنم به هیچکس و هیچ جایی نرسیدم به خودم دروغ بگم که: زندگی زیباست. بجای گریه بخندم، به جای دست کشیدن تحمل کنم، اصلا میخوام سراپا دروغ باشم. کاش کسی مثل خودم کنارم بود که همش بهم دروغ میگفت. دیگه از صداقت بدم میاد. دوست دارم خدا هم بهم دروغ بگه که دوستت دارم بهنامی. دوست دارم تا دم در جهنم بهم دروغ بگن که اونجا بهشته. دوست دارم اونایی که دوستشون دارم به دروغ بهم بگن دروغ گفتیم که دوستت نداریم...! وای خدااااا... تو عمرم اینقدر حرف راست نزده بودم.....

تا آدم شدن یه خورده دیگه مونده....
اعتراف بعدی....

shabshekan 1390/04/04 ساعت 13:19

............................

اشتباه نکن
از حرفهای من بد برداشت نکن
حرفم ودلیلم همونه که گفتم
تموم تو رو میفهمم
امسال غم انگیزترین تولد زندگیم رو دارم
برام دعا کن تحمل کنم
برام دعا کن تموم بشم
همین

امان از دست این "تو" ها .. امان امان

امااااااااااااااااااااااااااااااان
.................

مریم گلی 1390/04/05 ساعت 10:04

الهی قربونت برم چی شده؟
چرا همش غصه میخوری؟
الهام نمیخوای باهام حرف بزنی آبجی؟
چی تو دلت میگذره که نمیگی؟
وقتی الکی میخندی میخوام خفت کنم
باهام حرف بزن دختر

خنده ی تلخ من از گریه غم انگیزتر است
کارم از گریه گذشته ست بدان میخندم
سخت نگیر مریم جونم
درست میشه دادا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد