_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

یک سینه حرف هست، ولی نقطه‌چین ...

هوالمحبوب:


صبح که زنگ زد دلم آروووم شد.....وقتی داشت حرف میزد وتوضیح میداد مطمئن بودم این کار رو واسه آرامشه من  وبقیه انجام داده.....مطمئن بودم از دیروز که باهاش درددل کردم دنباله تموم کردنه دردم بوده....مطمئن بودم تموم سعیش رو کرده که یه جوری غصه ها کمتر بشه.....

کلی حرف زد ومن گوش دادم ودلم آرومتر شد وبهش گفتم عصر میرم دفتر پیشش.....

تا بعد ازظهر شرکت ؛ مشغوله صحبت وکار وتحقیق وتفحص بودم وبعدش هم با تماس مهندس زدم بیرون..... 

خیلی وقت بود از مهندس خبر نداشتم 

اینقدر این چندوقت حالم بد بود که هرموقع هم باخوندنه وبلاگم میفهمید حالم خوب نیست وتماس میگرفت همه ش سر میچرخوندمش وبه قول خودش ضد حال میزدم... 

دلم براش تنگ شده بود.دلم همیشه برای دوستای خوبم تنگ میشه....برای همه ی کسایی که بی ادعا بهت محبت میکنن ونگرانتن چون دوستتند...چون توی بانکشون اعتبار داری وچون توی بانکت یه سرمایه گذاریه بزرگ کردن.... 

مهندس از اون دسته آدمهاس.....از اون دسته از آدمها که از داشتنش توی زندگیم خوشحالم واز دوست داشتنش هم نگران نیستم.....همیشه واسم دوسته خوبی بوده.شاید واسه همینه که همیشه  وقتی توی اوج درد باهاش صحبت میکنم آروم میشم واز خدا ممنون. 

لازم نیست بگم چی شده یا بپرسه؛همین که هست ومیفهمه باید چه طور رفتار کنه کافیه..... 

بهم میگه میدونسته حالم این چندوقت خوب نیست وترجیح داده وقتی حالم بهتره خودم باهاش صحبت کنم....بهش میگم کاش من چهارتا دوست مثل تو داشتم...اون موقع هیچ دردی نداشتم.... 

باز میخندیم..باز شوخی میکنه وباز سر به سرم میذاره وباز من خوشحالم از وجود آدمهای خوب توی زندگیم... 

میرم دفتر پیش احسان.....نماز خونده وناهار خورده ونخورده میرم آموزشگاه!!! 

به قول مهندس واحسان :اینجا هتله؟!!!!  بازم یه بستنی میخورم

«سید» پیام میده خوشحاله حالم بهتر شده ومن خوشحالم که آدما ودوستای خوبه زندگیم حواسشون بهم هست وباز خدا ممنونم. 

یادمه شب شکن یه بار گفت بهم به اینکه دوستایی دارم که نگرانم هستن غبطه میخوره...غبطه هم داره....من خودم هم به خودم غبطه میخورم!!!!!!!!!!!!!!!!

توی کلاس با بچه ها یه تیم تشکیل میدیم واسه ریشکنی «مردها»!!!! 

از کلاسم خوشم میاد...از بچه های کلاس خوشم میاد اصلا چون اینها بودند این کلاس رو قبول کردم...واسه همدیگه لقب انتخاب میکنیم وکلی میخندیم...اونقدر بلند که صدای بقیه کلاسها درمیاد. 

چقدر خوبه که آدمها بلند بلند میخندن!!! 

برمیگردم خونه وتا خونه با عمه صحبت میکنم. »غزل» بی مقدمه بهم اس ام اس میده وبه عشقش اعتراف میکنه وازم میخواد باهاش توی رازش شریک باشم!!!! 

همیشه وقتی آدمها باهام درد دل میکنن نگران میشم! 

نگران مسئولیتی که درقبال این درد دل بهم واگذار میشه.نگران اینکه باز باید مراقب یکی دیگه از آدمای زندگیم باشم که آب تو دلش تکون نخوره...... 

میام خونه.....خونه آرووومه 

آروووم ومن از خدا ممنونم. 

دیشب به خدا التماس کردم آروومم کنه...خودم رو زندگیم وخونواده ام رو آدمهای زندگیم رو وحالا من نشستم ودارم تمومه روزم رو مرور میکنم..... 

احسان میگه :امشب رو زندگی کن ومن دارم زندگی میکنم.....  

دیروقت میخوابم....ولی آروووووم!

به خاطره آدمای خوبه زندگیم ازت ممنونم خدا..... 

به خاطر مهندس؛سید؛احسان؛عمه؛فرنگیس؛الناز؛گیتاریست؛زهرا؛نفیسه وهمه.... 

نظرات 4 + ارسال نظر
گیتاریست 1390/04/14 ساعت 16:00

آدم باید خیلی خوب باشه که الی اسمشو جزء آدم خوبای زندگیش بنویسه....ممنونم آبجی

حتما خیلی خوبی
حتما

دوست خوبش غنیمت

من دلم میخواهد،خانه ای داشته باشم پر دوست....

[ بدون نام ] 1390/04/14 ساعت 21:04

اوووخیشششششششششش
:">

OooooooooOooFeysh

زهرا - شیراز 1390/04/16 ساعت 17:14

عزیزمی دوست گلم....
همیشه رو من حساب کن
راستی این مهندس هم خوبه ها روش فکرکن
بووووس

من همیشه به مهندس فکر میکنم
ان شالا شاد باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد