_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

پراکنده گویی های شماره 2!!!!!

هوالمحبوب:


داشتم توی اینترنت دنباله عوامل خشکسالی میگشتم که اس ام اس اومد:"خیلی خوشحاااااااااااااااااااااااالم! ........"

گیتاریست بود....رفته بود سرکار...توی یه شرکت خوب وداشت میگفت دیگه از دستم راحت شدید....نمیدونم چرا ولی اینقدر خوشحال شدم که اشک اومد توی چشمام.....خداراشکر...خداراصد هزارمرتبه شکر که وقتی دیگه یادت میره که هست ،خودش رو نشون میده........

بهش گفتم :دیدی بالاخره خدا خودش رو نشون داد؟خوشحالم.....کاش اینقدر سرت شلوغ بشه که هیچ وقت نبینمت.!!!!"

بهم میگه کورخوندی! من تا با هات کل کل نکنم شبا خوابم نمیبره!!!!!

الهی ی ی ی ی ی ی ی !

به غزلک ،گیتاریست  رو تبریک میگم واون هم از خوشحالی توی پوسته خودش نمیگنجه...منم خوشحالم...انگار اصلا همه خوشحالند....انگار خوده خدا هم خوشحاله.....

همیشه همینطوره!وقتی دیگه کم کم از همه جا نا امید میشی سرو کله ش پیدا میشه....

خداراشکر...بازم خدا راشکر......


عصر توی آموزشگاه بل بشویی بودها! بالاخره فرم های رسمیمون رو اوردند وباید میپوشیدیمش. من که بارنگش مشکل نداشتم.من عاشق رنگه سورمه ای ام...بقیه هی غر غر میزدند ولی من از رنگش خوشم میومد......

به تنه همه زار میزد...یا گشاد بود یا تنگ!

صدای همه دراومده بود! یه غوغایی شده بود که نگو!!!! من لباس رو پوشیدم ورفتم سر کلاس! شده بودم عین اونایی که لباس باباشون رو واسه عیدشون دادن خیاط تنگ کرده بعد هم یه گل کنارجیبشون میذارن که یعنی خیلی دوماد بشند!!!!

بچه ها مرده بودن از خنده!!!

بهشون گفتم راجب لباسم نظر بدند.البته اگه کسی گفت زشته روی پاس شدنش آخر ترم حساب نکنه!!!!

غزل گفت من ترجیح میدم بیفتم تا دروغ بگم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

لباسش خوشگل بود ویه خورده واسم گشاد و اون نوار طلاییش میرفت رو اعصابت ها! توی ذوق میزد طلاییش!مثل این زنها که شیش کیلو طلا به خودشون آویزون کردند یا دندون طلا کاشتند وهی لبخند میزنن تا معلوم بشه!

وسط ساعت کلاس رفتم توی دفتر وگفتم :من این رو نمیپوشم! نوار طلایی دیگه چه صیغه ایه! من میخوام با نوار نقره ای بپوشم!

گفتند نوار نقره ای ماله اون شعبه ست!

رفتم توی رختکن ولباس با نوار نقره ای رو پوشیدم و زنگ زدم به خانم رسولی و گفتم: میشه من رو بفرستید اون شعبه؟چون من لباسم رو از تنم در نمیارم!اگه زورتون میرسه بیایید خودتون در بیارید! تا بیاید اینجا کلی خاکیش میکنم که نتونید به کسی دیگه بدید!

کلی خندید .گفت :اندازه تونه؟

گفتم:اوهوم!سایز فقط سایز من!استاندارد!!!

گفت: پس ایرادی نداره!!!!

خلاصه اینم از این واونم از اون!

باید یه خورده توی کمرش رو تنگ کنم ...ولی من تنها کسی بودم که ازلباسم راضی بودم وخوشحال وخرم اومدم خونه! زینب دوشب پیش من رو بعد از ده روز دیده میگه :چرا اینقدر لاغرشدی؟؟بهش میگم مهم نیست...زود چاق میشم!ازبس ماشالا فعالیت ذهنیم زیاده!هرچی میخورم سوخت میشه!!!...الهی بمیرم برا خودم!من اصلا این چندوقت اشتها نداشتم !همه ش یه وعده غذا میخوردم اونم نصفه نیمه!!!چندوقت دیگه هم که ماه روضونه کلا تموم میشم!!!!....................


نمیخوام به چیزی فکر کنم...اما نمیشه......وقتی یادم میاد میخوام خودم رو بکشم!!!


راستی من چه طور به خودم اجازه دادم یه سری حرفها رو بشنوم یا یه سری حرفها رو بزنم؟؟؟؟

به خودم میگم :الی! این تو بودی؟؟؟؟؟؟واقعا این تو بودی؟؟؟؟یعنی اینقدر نمیتونستی از مغزت دستور بگیری؟؟؟؟؟یعنی اینقدر؟؟؟؟؟

وای خدای من! نشستی اونجا وخوب داری با من شوخی میکنی ها!!!!

دلم میخواد شعر بخونم...............خیلی بخونم......تمومه شعرای دنیا رو.....میخوام تا خوده صبح بیدار بمونم و فقط شعر بخونم...بلند بلند ولی نمیشه......شعرم مخاطب نداره....باز همون مار و همون شیلنگ!!!!...دلم شعر خوندن میخواد وشنیدن وشعرم مخاطب نداره!!!!...یه عالمه خسته م....


چقدر بده ،چقدر بده بشی سنگ صبور کسی که هر یه کلمه درددلش ودلتنگیش  تیریه تو قلبت ولی باز دستاش رو بگیری و بگی :آرووم باش! من کنارتم!نمیذارم آب تو دلت تکون بخوره آجی!

همه چی درست میشه!

ودرست شدنه همه چی به قیمت تموم شدنه توست!!!!ولی مهم نیست!!!!

چقدر بده نمیتونم نسبت به اطرافیانم بی تفاوت باشم...چقدر بده......


*************************************************

1. 

2 . تازه یادم افتاد بگم: سید ممنونم به خاطره تمومه نگرانی هات و بودنت ،اینی که دوست خوبی هستی...اینی که سکوت میکنی...راستش شب که پیامت رو خوندم ....هیچی!....من هیچ وقت حواسم نیست کی اینجا رو میخونه...همه ش حواسم به اینه بنویسم تا یادم نرفته...بنویسم تا نترکیدم...بنویسم تا تموم نشدم...بنویسم تا تموم نشده.....اصلا من کاره یواشکیی نمیکنم که نگران باشم...اصلا من.....ولی آره!حق ندارم کسی رو نگران کنم...واسه همین زوده زوده زود خودم میشم.....راستش خجالت کشیدم ولی به خودم گفتم : Take it Easy

3.


4. خدایا شکرت


5.

نظرات 3 + ارسال نظر
سارا 1390/04/17 ساعت 11:01 http://shayad1shab.blogsky.com

سلام
ببیخشید من چند وقتی هست وبلاگتون رو میخونم فکر میکنم زبان درس میدید میشه منو راهنمایی کنید برای مکالمه چه کتابی خوب هست که بعد ادم اماده بشه برای ایلتس!
در واقع ۳تا مسئله ی گرامر و مکالمه و شنیدن را مثلا بشه از طریق کتاب یاد گرفت کدوم کتاب بهتره چون کلاس رفتن برای من سخته ممنون میشم اگر راهنماییم کنید.
مرسی

الهی بگردمت سارا جونم
بهت ایمیل میزنم

افسانه 1390/04/17 ساعت 12:40 http://gtale.blogsky.com

سلام وب خوبی دارید
اسمش خوبه معلمو دختر خوبی هستی بر منکرش

missiiii

شیوا 1390/04/17 ساعت 17:21

خوب باش الی

دارم سعی میکنم باشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد