_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

چــــــــــــــــــــــــــرا؟؟

هوالمحبوب:


ماه رمضون رفت....فطر اومد...نه راجب ماه رمضون نوشتم ونه راجب فطر مینویسم

نه اینکه میخوام بگم چی گذشت در این ماه با برکت ونه اینکه شب عید فطر چه طور خدا پیام تبریکش رو فرستاد...(      )

هیچی نه میگم ونه میخوام بگم....

گل پسر واسم کامنت گذاشتی اگه جای خدا بودی چی از الی میخواستی وچی کارش میکردی ومیخواستی به کجا برسونیش

بهت میگم

نمیگم چی کارش میکرد..فقط میدونم این کار ها رو نمیکردم...

همیشه اعتقادم بوده..همیشه....که خدا وقتی درد میده میخواد ببینه بنده ش چقدر تحمل درکش رو داره ..اصلا داره؟ اصلا آدمش هست..؟

همیشه اعتقاد داشتم خدا داره باهام شوخی میکنه...شوخی شوخی درد میکشم...شوخی شوخی اذیت میشم...شوخی میکنه که این کار رو میکنه واون کار رو نمیکنه...

خدا میخواد ببینه چقدر جنبه وظرفیت چیزها و موهبتهای بزرگتر را داری....

از خودش بپرس

همیشه بهش گفتم :خداااااااااااااا! بهم جنبه ی شوخیات رو بده..نرسه رووزی که بهم بگی بی جنبه! نرسه رووزی که بهم بگی خیــــــــــــــــــــط!

ولی همیشه از خیط گفتنش خوشم اوومده! چون اون هم شوخیه!

ولی

ولی تو تا حالا شوخی شوخی .....خوردی؟تا حالا شوخی شوخی....شنیدی؟..تا حالا شوخی شوخی .......کم شده؟؟

از خود سانسوری متنفرم...ازاینکه بخوام بگم ونتونم بگم واز اینکه بدم میاد چیزایی که به هیشکی مربوط نیست حتی به خودم را دارم به زبون میارم!

بهش گفتم .از خودش بپرس....

خدا! تو میخوای چی  به من بدی که باید این همه به خاطرش باهام شوخی کنی وببینی با جنبه م یا بی جنبه؟؟؟

من اگه اون چیزه بزرگ رو نخوااام باید کی رو ببینم؟؟؟هاااااااااااااااااااااان؟

من نمیدونم اگه جای اون بودم چی از الی میخواستم وچی کارش میکردم..ولی میدونم این کارا رو نمیکردم واینا رو ازش نمیخواستم...

مهم نیست...

من همیشه اینطوری ام!

زود همه چی یاد میره

یادم میره کی چقدر کجا ناراحتم کرد وچرا کرد....یاد گرفتم بی انتظار وبی منت محبت کنم وچشم انتظار جواب نباشم

یاد گرفتم منتظره آخرش باشم

ویاد دادم به همه ی کسایی که میشناسم که آخرش خوب تموم میشه

به شرافتم قسم خوردم که مطمئن باشند وبشند...

باهاش آشتی میکنم..یه روزی از همین روزا که بیاد..آشتی میکنم شاید چوون چاره ای ندارم ولی تا آخر عمرم توی دلم یه دلگیری می مونه که هیچ وقت به زبون نمیارم...نه چون کفره یا....چون شاید ناراحت بشه!!!!

ولی ....

قول دادم آبروریزی نکنم....

"گل پسر" ممنون از تمومه تلاشی که واسه روشنگری وکمک به من کردی...

هم من ممنونم وهم اونی که اون بالاست...

اونی که اون بالاست بابا نیست...فقط وقتی از مقامش سوءاستفاده میکنه میشه بابا!

تعریف آدمها از کلمات فرق میکنه..

ممنونم...از آهنگ وفایلی هم که فرستادی ممنونم وکلی باهاش گریه کردم..ولی سرم رو بالا نکردم بگم ببخشید....

گفتم خوش به حالت خدا!

همین!

اونجایی که اون خانومه میگفت:خدا میگه این سهیلای منه ها!!!!!

فقط اشک ریختم!گفتم :از اون بالا چیه من رو نشون میده ومیگه این الی ه منه ها!؟؟؟؟!!!

مگه من الی ه تو نیستم؟؟؟؟؟پس چراااااااا......؟

اَه....بدم میاد از درد دل..بدم میاد از اینجور حرف زدن..بدم میاد از اینکه ..بی خیال!

خواهش میکنم دیگه راجب این موضوع با من حرف نزن.هیچ وقت!

من گیج نیستم

نامرد نیستم

سردرگم نیستم

ناشکر وکافر هم نیستم

فقط واسه اولین بار بعد از این همه سال بهش گفتم :بیا بشین روبروم وبگوووو چرا؟؟؟؟؟؟

بگو چرا؟

چرای من به خاطره هیچ کدووم از این خزعبلات مادی و بودن یا نبودن آدمهای خاصی توی زندگیم نیست....خودش میدونه من همیشه شرم داشتم از خواستن..همیشه شرم داشتم که بگم بده!همیشه دستام خالی بوده واسه گرفتن وخواستن...

غیر از اینکه واسش شعر بخونم وازش جنبه ومعرفت وصبر وآرامش دل بخوام چیزی دیگه نخواستم ونخواستم که بخوام....

بیا بگوووووو چرا؟؟؟؟

من همیشه سر خود معطل بودم واسه همین با اینکه قهرم منت کشی با تو!

فقط بشین بگو چرا؟؟؟؟

همین!

خیلی حرفا دارم بزنم ولی..مهم نیست....

شاید کفره شاید درده شاید زجره ولی دیشب بهش گفتم :مدیووونی بهم !مدیونی به این روزایی که دربرابر احوالپرسی وحرف بقیه میخوام بگم ایشالا ومکث میکنم و نمیگم!میخوام بگم خدا راشکر  و نمیگم!میخوام بگم تا خدا چی بخواد و نمیگم!میخوام بگم آمین ونمیگم!مدیونی بهم که خودت را از توی حرفام گرفتی!