_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

ماجرای کفشهای میرزا الــــــی !

هوالمحبوب:

وقتی رسیدم خونه وکفشهام رو نشون دادم فرنگیس داد زد من اینا را نمیپوشم ها!!!!

گفتم :وا! اینا رو واسه خودم خریدم.کی گفت باید شما بپوشی؟

گفت :به هرحال گفته باشم من اینا را نمیپوشـــــــــــــــــــــــــــــم!(این تیکه را با داد گفت!)

بعد هم رفت و پاهاش رو کرد توی کفش و گفت واسه من تنگه!شماره چند گرفتی؟گفتم 38!

گفت :پس چرا واسم تنگه؟!واسه تو تنگ نیست؟گفتم چرا تنگه اما اگه بزرگتر میگرفتم وقتی راه میرفتم از پاهام در می اومد!!!!

دوباره چپ چپ نگاهم کرد و گفت :من اینا را نمی پوشم ها! هرچی کفشه گره گوریه ردیف کردی واسه من!حیف پوووول! صددفعه نگفتم تنها نرو کفش بخر؟!نگاه کن پاهام رو، به خاطره این کفش قهوه ای هاست که تاول زده.حالا اون خردلیه یه خورده بهتره.اون مشکی و سفیده هم که کلا از توی پاهام در میاد ولی گفته باشم فردا گردنت را کج نکنی بگی اینا را بپوش من بلد نیستم  بپوشم ها!

راست میگفت.همیشه وقتی از این کفشها میگیرم آخر سر پاهای فرنگیس را میبوسه.آخه من بلد نیستم کفش خانومانه بپوشم اونم پاشنه دار!فکر کن!

اما همیشه یهو یه جای وجدانم میزنه بیرون و میگه :خاک برسرت!یعنی خیر سرت دختری!خجالت نمیکشی همه ش کفش فوتبالی میپوشی؟(حالا شما بگو اسپرت!)...آآآآآی بدم میاد چون یک کاری را بلد نیستم یا عرضه ش رو ندارم بگم دوست ندارم انجام بدم ....

ماجرای همون گربه دستش به گوشت نمیرسید میگفت پـــــــــــــــــــــیـــف بو میده!

دلم میخواد بلد باشم ولی مثلا چون دوستش ندارم انجام ندم!

شاید واسه همینه گاهی یهو به مغزم میزنه دلستر بخورم با اینکه حالم بد میشه و زور میزنم تحمل خوردنش را داشته باشم اما میلم نکشه!!!!یا مثلا یهو به این نتیجه میرسم کفش پاشنه دار بخرم یا بپوشم با اینکه میدونم حتی دوتا قدم بلد نیستم باهاش راه برم...

یا یهو تصمیم میگیرم برم کلاس رقص و رقص بلد بشم و بعدش تا بهم گفتند پاشو برقص بگم نچ!چون دلم نمیخواد نه اینکه چون بلد نیستم یا مثلا هزارتا کاره دیگه....

تا پول از شرکت گرفتم رفتم سه تا روسری خریدم رنگاوارنگ :صورتی وقرمز وسورمه ای! هرکی هرچی گفت خودشه و کلاخودت جلفی .....نمیدونم چرا؟! اما احتمالا اون صورتیه رو واسه اون کفش صورتیه خریدم واون قرمزه رو هم واسه اون کفش اسپرت قرمزه (حالا شما بگو فوتبالی !) و اون سورمه ایه هم کلا سرجهازه تمومه خریدهای منه!کلا نمیشه من یه چیزی بخرم وسورمه ای نباشه...کلا عاشق سورمه ایم....

بعدش هم رفتم اونجا که همه ش بچه های کلاس ازش ساعت میخرند و یه ساعت سفید خریدم...البته مغازه بغلی همون ساعت را 5000 تومن ارزونتر میداد ولی من دلم میخواست از همون مغازه ای خرید کنم که فرشته ونسیم و غزل هم ساعتشون را خریده بودند(!).کلا خوشحال بودم گویا و کلا پول از سر و رووم میبارید فکر کنم!

بعدش هم رفتم کفش فروشی و چندتا از این کفش پاشنه دارها رو امتحان کردم و جلو آینه هی راه رفتم و هی به به و چه چه به خودم گفتم و آخر سر هم رفتم اون کفش لژ داره رو پوشیدم ،یه شماره هم کوچیکتر از سایز پاهام برداشتم که موقع راه رفتن از پاهام در نیاد...

به قول نفیسه تو کلا عرضه وسلیقه ی کفش خریدن نداری و کلا گلاب به روتون خاک بر سرم!

از بس مثلا ندید بدیده بودم همونجا پولش را که حساب کردم یه پلاستیک گرفتم وکفش قبلی ها رو گذاشتم توی پلاستیک و کفشهای نو را به پا کردم وگفتم تمرین از حالا آغاز میشود.... و شدم الی گوووود لیـــــــدی!

خودم قشنگ حس میکردم دارم مثل اردک راه میرم ولی مهم نبود ،آخرش که چی؟؟ باید از یه جا شروع بشه و شد.....باپای داغون دو سه تا مغازه رفتم و بعد هم کلا سلانه سلانه رفتم تا خونه و کلی هم فاطمه و الناز بهم خندیدند....

امروز هرکی من را میدید میخندید. اولش فکر کردم چون حساس شدم خیال میکنم نگاهها متفاوت شده ولی تا اومدم داخل کلاس و یهو همه زدند زیر خنده و بعد هم همکارا کلی مستفیض شدند  و توی شرکت هم خانم "ک" وخانم "الف" از بس خندیدند که چرا اینجوری راه میری و شده بودند عینه لبو،به این نتیجه رسیدم که واقعا گویا یه چیزی درست نیست !

البته عده ای از دوستان جان هم تشویق کردند که تا بیای عادت کنی طول میکشه و تو میتونی تو میتونی.....

از بس کج ومعوج راه رفته بودم و هی تعادلم را از دست میدادم و صد دفعه هم تا مرز افتادن پیش رفتم ،پاهام درب و داغون شده بود. امشب احسان من را تا سر کوچه رسوند و خودش رفت دنبال کارهاش.تا پیاده شدم و خداحافظی کردم،هنوز دو قدم نرفته بودم که یهو گوشیم زنگ خورد و دیدم احسان ِ .

- چیه احسان؟چیزی شده ؟

گفت:الهام!چرا اینجوری راه میری؟بلد نیستی از این کفشها بپوشی مگه مجبوری؟ تو رو خدا همون کفشهای قبلیت را بپوش و یاغی باش!خانومی پیشکش!!!!

از سر کوچه تا در خونه جونم بالا اومد. تا رسیدم خونه و فرنگیس و دخترا اومدند به استقبال.نیشم را شل کردم و گردنم رو کج و گفتم:سلام فرنگیس جــــونــــم! میگما تو این کفشها را میپوشی و به سلیقه ی خودت یه جفت کفش واسه من بخری که بتونم مثل بچه آدم راه برم آیا؟.......



***************************************************

پـــ . نــــــ :


 این عکس کفشمه که گیـــتــاریســت واسم کشیده!  


حالا کاش کفشم این شکلی بود!نصفه اندازه ی  این هم پاشنه نداره! کلا ما را به خانومی چه؟! اصلا مگه خانومی به کفشه ؟هاااان؟! به قول احسان تو همون یاغی باش ما قبولت داریم! والااااااا با این نوناشون

نظرات 10 + ارسال نظر
بهزاد 1390/07/19 ساعت 23:11

سلام الی خیلی خوب بودممنون

خواهش میکنم
ممـــــــــــــــنون

نازی 1390/07/20 ساعت 09:11

سلام الیییییییییییییییییییی
خره من میگم بازم تمرین کن
تو می تونییییی
می خوای یه دوره فشرده برات بذارم !
لول
دلم برات تنگس خاااااااااااااااااااار
کوجای پسسسسسسسسسسسسس !

تا بیام عادت کنم تموم میشم
می تو
داره سرم خلوت میشه
راستی تو دختر شهرستانی به من گفتی...............؟

گل پسر 1390/07/20 ساعت 13:02

فکر کنم تصویر کفشت رو توی اتوکد کشیده
.
.
.
حالا یعنی از لحاظ سازه ای اون قسمت بتنی وسطش میشه با قسمت بالایی اش چسبندگی لازم رو داشته باشه؟
=(((((((((
حالا سفارش بده یه تصویر هم از کفش فوتبالیت بکشه
=(((((((
.
.
.
فقط پیشنهاد میکنم واسه کفش فوتبالی از تیرآهن استفاده کنه!

جون داداش بتن با اولین لگد سنگینی که بخوای بزنی! (مثلا به بختت!) فرو میریزه!
.
.
.
=(((((((((
حالا یه تصویر هم از روسریت دیگه محشر میشه

الحسود لایسود
گرتوبهتر میکشی بستان بکش

گل پسر 1390/07/20 ساعت 13:35

راستی اگه گفتی چرا به تصویر گیر دادم؟
.
.
.
واسه اذیت کردنه آیندگان!
.
.
.
آخه یه ماه دیگه آپلودت رو پاک میکنن و اگه کسی بخواد بیاد و گذشته رو بخونه
از اینهمه تعریف و تفسیر تصویری که نیست دق مرگ میشه!
.
.
.
با خودش میگه یعنی کفش بتنی یا روسریه فولادی این وقت بعد از ظهر یعنی چی میتونه باشه آیا؟ =((((((
.
.
.
آهاااااااااای
آقا یا خانومی که بعدا میخوای بیای و توی خاطره ها عقب بری!
اینا رو واسه تو نوشتم که خیلی دلت نسوزه!
.
.
.
چیز خاصی رو از دست ندادی
اما شنیدن کی بود مانند دیدن!!!
.
آخ آخ
.
.
.
آخ نمیدونی عجب تصویریه!
رمانتیــــــــــــــــک،
حتی اون بند کفش هم توی تصویر مشخصه
.
.
.
و یه نفر که کنارش ایستاده و داره میخنده
البته نمیدونم چرا دو تا پوست تخمه چسبیده به دندوناش
یعنی داشته تخمه میخورده این عکسو گرفتن ازش
=((((((((((
میشه، شاید،
آدمی زاده دیگه،
شایدم پیر شده و دندوناش افتاده!
و این سیاهی، حلقشه که دیده میشه
=((((((((

من داشتم واسش تعریف میکردم بابا
خودش کشید
فکر کردی کفشم اینطوریه آیا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نه داداشه من
از این وحشتناکتره

گیتاریست 1390/07/20 ساعت 16:03

این پستت رو که خوندم یاد اون شعر زیبا افتادم که میگفت: محتسب مردی به ره دید و گریبانش گرفت مرد گفت ای کثافت آشغال بی همه چیز این پیراهن است افسار نیست...
خلاصه اینکه بهش گفت می بسیار خورده ای زان سبب افتان و خیزان میروی...
خلاصه اینکه به همه حرکاتش و لباسش و اینا گیر داد و آخر سر هم حریفش نشد..
ولی مثل اینکه این مامورانی که دور و برتن خیلی حریفت هستناااااا.

باباجان!تو یه جفت کفش بپوش بلدی نباشی خودت را کنترل کنی
بعد ببین کی حریفه کیه!
شد قضیه اون یارو که خودش وپسرش والاغش هر سه تا پیاده میرفتن مردم بهش گیر میدند وآخر سر الاغه با کل مایحتویاتش میفته تو دره!
میرم باز کفشام را میپوشم آبروووتون میره ها!
عجبا!

آرش (D.E.K.L.A.M.H) 1390/07/20 ساعت 22:55

درود الی جان
جالب بود ممنون.
همون گیتاریست خودمونه؟

علیک درووود
والا گیتاریست که ماله خودمونه،مگه اینکه خودش را به کسی یا جایی یهو همینطوری تقدیم کرده باشه!

سفیر سیمرغ 1390/07/21 ساعت 09:05

بهنام اینقدر هنرمند بود ما خبر نداشتیم؟
تو اینقدر بی عرضه بودی ما خبر نداشتیم؟

شما دیگه از چی خبر نداشتی بهت بگم؟
راستی،سفیر سیمرغ یا صفیر سیمرغ آیا؟

بابک 1390/07/21 ساعت 09:56 http://cloudysky.blogsky.com

چرا همه پستا به کفشات مرنبطه ؟

والا چه عرض کنم؟
یهو پیش اومد

گل پسر 1390/07/21 ساعت 12:40

میگم بچه ها غیرت به خرج بدید،
همت کنید،
ما می تونیم!
این پست هم نظراتش دو رقمی بشه!!!
.
.
.
آخه پست کلاه کامنت هاش دو رقمیه!
جون داداش قشر زحمتکش کفش بهشون بر میخوره از کلاه عقب بمونن!
.
.
.
حالا اونم از کلاه نمدی!
فکر کن!
.
.
.
مثل اینکه طرفدارای پرسپولیس که کلا شونصد بازیه رنگ برد ندیدن بیان بهمون بگن شیش تایی ها!
.
.
.
ما هم بر میگردیم میگیم شپش تایی ها!

آخه کلا زور داره آدم سه تا دربی پشت سر هم ببازه، از آخر جدول آویزون باشه، اونوقت بیاد کری هم بخونه!!!

BASEHD!!!!

محمد 1390/07/21 ساعت 12:56

سلام الی جان
خیلی باحال بود.به نظر منم همون یاغی باشی خیلی بهتره لوول

لول چیست؟
واژه ای غریب ونامانوس که نشان میدهد مخاطب چش شده؟
خوشحاله؟
بدحاله؟
نیمه حاله؟
ذوق داره؟
شوق داره؟
چی داره آیا؟
لـــــــــــــــــــــــــــــــول

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد