_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

کاشان.. الو! -حکایت دوریست در سرم ...سهراب هست؟ وقت زیادی نمیبرم

هوالمحبوب:


هیچ وقت واسه نوشتن زور نزدم

همیشه نوشتم چون داشته سر ریز میکرده ....

اوایل...از اون اول اول عاشق یه مداد اتود بودم و یه دفتر که هی بنویسم و بنویسم و بنویسم و بعد از اون شب زمستونی که راه افتادم دنبال اشتباه نشدن....خو کردم به تایپ کردن و باز نوشتن و گفتن....

یادمه بهم میگفت:کاش منم دست خط خوبی داشتم تا مینوشتم و بعد هزار بار میخوندمش!ولی شاید یه روز شروع کردم به تایپ کردن!

راس میگفت،دست خط خوبی نداشت!

بهش گفتم من نمیتونم تایپ کنم! تا بیام حروف را پیدا کنم تمام حرفام در رفته...

ولی بعد از اون شب که اعتمادم از خودم سلب شد و دلهره ی عجیبی افتاد توی دلم ...اومدم به تایپ کردن...

از اون شبی که سید گفت بنویس....بهتره بنویسی...باید بنویسی....

و من شروع شدم....

هنوز عاشق یه مداد اتود و یه کاغذم....خود خدا میدونه هنوز هم وقتی روی کاغذ مینویسم آسمون را سیر میکنم ولی....

عجب!

الان دیگه حروف را گم نمیکنم...دیگه کلماتم گم نمیشه....اینجا هم تمومه احساسم کلمه میشه و هزار بار میخونمش....

خوبی اینجا به اینه هر چقدر هم رووش اشک بریزی چروک نمیشه...

دفتر همیشه ورقهاش چروک میشه و تو وقتی باز دوباره میای سراغش قلبت می ایسته تا برگه های چروکش را میبینی....

.

.

.

دارم خجالت میکشم....

دارم زور میزنم که خجالت نکشم...

که خوب حرف بزنم

که درست حرف بزنم....

که درست مثل الی حرف بزنم...

که این دفعه برای الی نه،برای دوستای الی حرف بزنم...

که بگم خوبم

که همیشه خوبم

که کلا دختر خوبی ام!

که هنوزم الی ام!

که همیشه الی ام!

که تا آخرش الی ام!

"شاعر شدم همان که تو را خوووب میسرووود....."

دلم میخواد برم کاشان....

کاش برم کاشان

نمیدونم توی کاشان چه خبره

ولی

یه روز چهارشنبه ،انگار که هزار سال پیش بود....مامان نرگس گفت بریم کاشان...نمیدونم چرا کاشان؟ ولی گفت برید بیرون ،مثلا کاشان!

اون روزا یه چیزی بود که نمیشد گفت...که کلمه نداشتم که بگم و نمیخواستم بگم....

نمیدونم چرا ولی راه افتادیم به سمت کاشان....صبح زوود...توی گرمای تیر ماه....من و نرگس...

تمام شهر را زیر پا گذاشتیم....

توی باغ فین کنار جوی آب دراز کشیدیم روی اون ملافه ی سفید و پامون را گذاشتیم توی آب و زل زدیم به سقف منقش باغ....

یادته نرگس؟؟؟

من هیچ وقت یادم نمیره...

من هیچ کدوم از خاطره های زندگیم یادم نمیره

من هیچ کدوم از آدمای زندگیم یادم نمیره....

من آدمای زندگیم را ..خدا را...خاطره هام را به آسونی به دست نیوردم....من برای هر کدومشون زندگیم را دادم...نفس کشیدم و ذره ذره به دستشون اوردم...من از توی کتابا نخوندمشون....من با تمام وجود نفس کشیدمشون....

برای چی باید یادم برم؟

اون روز

اون چهارشنبه،کلی از احساسام را توی کاشان جا گذاشتم و کلی احساس جدید از کاشان سوغات اوردم و برای اولین بار موقع ناهار توی اون سفره خونه ی سنتی کنار باغ فین، بغض شدم و نمیدونم چرا ولی برای نرگس با خجالت اعتراف کردم.....

دلم برای کاشان تنگ شده....

نمیدونم چرا ولی با اینکه توی کاشان هیچی نیست اما دلم کاشان میخواد...

روبروی خدا نشستم و لپم را باز میذارم روی جانماز زرشکی که یه عمره منو اینجور شنیده و دیده...

بهش میگم :" من یادم نیست اما تو خوووب یادته!

تو خیلی چیزا این همه سال شنیدی که من برات گفتم و تو لبخند زدی....

خوش به حالم که تو رو دارم...."

میخوام ادامه بدم و باز بگم که یهو یادم میاد نباید خودم را لوس کنم...

الان یکی هست که خدا باید حواسش را جمع اون کنه.نه من!

بهش میگم:ببخشید!!باور بکن که حال و هوایم مساعد است....این شایعات شیوه ی برخی جراید است!! باور کن!!!!میگما بعدا با هم حرف میزنیم....حالا حواست را بده به اونی که باید...

. بلند میشم....

گوشیم را برمیدارم و مینویسم:

" دلم میخواد برم کاشان....دلم کاشان میخواد....درست مثل اون روز....چقدر خوبه که من یه عالمه خاطره ی قشنگ توی زندگیم دارم....چقدر خوشبختم که تو رو دارم....چقدر خوشبختم که یه عالمه آدمه خوب توی زندگیم دارم...."

و برای "نـــــرگس" میفرستمش....

آدمهایی که جای " سکوت" را خوووب بلدند را دوست دارم....


الـــــی نوشت:


یـــک )توی چشماش که نگاه میکنم با اینکه چشماش میخنده ولی قلبم میخواد بایسته!

از چشماش فرار میکنم....وقتی باهاش حرف میزنم به حرکت لب و دست و پاهاش نگاه میکنم و به صداش گوش میدم....وقتی توی اون یه جفت چشم طوسی نگاه میکنم تمومه وجودم یخ میکنه...انگار که حس کنم نمیتونم تمومه درونم را ازش قایم کنم....انگار که فقط اون میفهمه که....!بغلش میکنم و باز براش حرف میزنم اما حواسم هست توی چشمای "گل دخترم" نگاه نکنم....

دو) با اینکه کلی امروز استراحت کردم ولی از روزای تعطیل بدم میاد....از وقتهایی که یه عالمه وقت برای فکر کردن داری....دلم خستگی میخواد از نوع جسمی تا منو ولو کنه وقتی از راه میرسم خونه...درست مثل یه مـــَرد!(به قول نازنینمون مثل مردای قدیم!)

ســـه )میگه کلا گیجم! درست مثل اینکه دارم فیلم میبینم!سکوت میکنه و بعد میگه نمیدونم!ولی میدونم تو تنها کسی بودی توی این قصه که.........!بهش میگم :مــهـــم نیست!

چاهار) کلا هر موقع این آهنگ گوش میدادم در دوران طفولیتم ذوق مرگ میشدم...وقتی ویدئو کلیپش را میدیدم که دیگه نگوووووووووووو....سه چهار روز پیش پیداش کردم و تا گوشش دادم نیشم تا بنا گوش باز شد .یعنی تا این حد که یکی باید میگفت:"مــرررگ! نیشت را ببند!"

امروز هزار دفعه گوشش دادم تا.....نمیدونم تا چی ولی باید گوشش میدادم !

به یاد دورانی که بچه تر بودم از اینجا " گــــوشـــ بــــدهــــ "


I'm a Barbie girl in the Barbie world
Life in plastic, it's fantastic
You can brush my hair, undress me everywhere
Imagination, life is your creation
You can touch, you can play
If You can say I'm always yours, oooh whoa
Come on, Barbie, let's go party, ha ha ha, yeah
Come on, Barbie, let's go party, oooh, oooh
Come on, Barbie, let's go party, ha ha ha, yeah
Come on, Barbie, let's go party, oooh, oooh




نظرات 4 + ارسال نظر

it's fantastic

خیلی حال کردم با این پست

و خداوند حالتون را زیاد کنه

.
.

Make me walk, make me talk, do whatever you please
I can act like a star, I can beg on my knees
Come jump in, be my friend, let us do it again
Hit the town, fool around, let's go party

سون باهار 1391/04/24 ساعت 00:01

life is your creation
.
.
.
.
و یک نکته
.
.
نوشتن برای فراموش کردن است نه برای به خاطر آوردن!
.
.
.
.
.
برای من که اینطور بوده
.
.
.

نمیدونم این نعمته یا درده که خدا بهم داده
اینکه هیچ وقت فراموش نکنم لحظه های زندگیم را
آدمهای زندگیم رو
خاطرات زندگیم را
و همیشه فراموش کنم عامل دردهام را
عامل غم هام را
عامل اشک هام را
نمیدونم نعمته یا درد
هر چی هست دستش درد نکنه

کسی شبیه خودم 1391/04/24 ساعت 09:00

منم دلم تنگه
واسه تو
واسه کاشانی که نمی دونم و یادم نیست رفتم یا نرفتم
واسه حرف زدن !!!!!!!!!
پست قبلیت می خواستم بنویسم باید هنوز به دلیلی که هنوز خودمم نمی دونم سکوت کنم
بعد اومدم سراغ این پست و آخرش ، اون جمله آخرش
گفتم ولش کن
حالا تا یکی می خونه فکر می کنه خواستم خود نمایی کنم
که حالا مثلا که چی
خودت رو می چسبونی به اون آدما که مثلا بلدند سکوت کنن !!!!؟؟؟ نه من بلد نیستم اما با اینکه پره حرفم با اینکه پر بغضم و پره درد اما بازم سکوت می کنم
نه اینکه تو خوشت بیاد نه
نه اینکه واسه دلتنگ شدنم زور بزنم 1 دقیقه هم شده تو این شلوغی زندگیت صدات رو بشنوم
اما با هزار تا امید اس میدم که بیداری ؟ بی جوابم می گذاری
زنگ می زنم خاموشی
چرا الی
چرااااااااااااا
توام ؟؟؟
به قول خودت هزار بار آدم رو بسوزونی اونقدر سخت نیست که مبایلت رو خاموش میکنی
طوری نیست
من سالها پیش با جسم زنانه ام مرد شدم گلم
اما بازم طوری نیست
عوضش مرد می شوم
قرار نبود بیخیال ما بشی
یاد گرفتم حرف نزنم
نه اینکه درد نباشه
دیگه درمونی واسش نیست
اخر هفته بریم کاشان ؟ نزنین زیرشا .. هر دوتاتون
می کشمتون
البته نیومدین هم طوری نیست
نمی کشمتون خودم تنها می رم

نازی به تو بیشتر از همه بدهکارم
میدونم
به نفیسه که شیش ماهه ندیدمش و باهاش حرف نزدم که مبادا از دهنم چیزی بپره بیرون که بشم براش بغض و حالا هم که دیدمش فقط ازش خواستم ازم چیزی نپرسه!
به نرگس که خودم را هوار کردم سرش
به فرزانه
به هانیه که توی عروسیش نبودم و چشم به راه من چیزی از عروسیش نفهمید!
به همه....
من نمیخوام عامل درد باشم
میفهمی؟
من میخوام همیشه وقتی اسمم میاد جایی یا کسی من رو میبینه فقط یه چیز یادش بیاد
:
دختری که همیشه نیشش شل ِ و چشماش مثل سوباسو خط میشه از بس میخنده!
فقط یه چیز یادش بیاد:
چقدر این دختر شیطونه ،باحاله،میخنده،بی خیاله،زبون درازه!
میفهمی؟؟؟
اگه این نباشم نمیخوام باشم تا باز همون بشم
.
.
بیخیالت نیستم دختر
من نمیتونم بیخیال کسی باشم
حتی اونایی که بهم درد میدند ،چه برسه به تو
دلم کاشان میخواد
و سکوت
آدمایی که سکوت را بلدند دوست دارم
.
.
Come on, Barbie, let's go party, ha ha ha, yeah
Come on, Barbie, let's go party, oooh, oooh
Come on, Barbie, let's go party, ha ha ha, yeah
Come on, Barbie, let's go party, oooh, oooh

سکوت 1391/04/24 ساعت 09:29

شما چه باکلاس بودی بچه بودی!
ما عمو زنجیر باف میکردیم و گرگم به هوا و شعر دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده

الللیییییی

میبینی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
میبینی چه باکلاس بودیم؟
حقمون را خوردند!
عمو زنجیر باف دیگه چیه؟؟؟
ما که عمو زنجیر باف نداشتیم.
ما میخوندیم:
uncle vegetable seller
oh ye
Do you have vegetable
oh ye
i want a lemon
oh ye
i want u alone
oh ye
uncle vegetable seller?
oh ye
i want a cherry
oh ye
strawberry
oh ye
i want an apple
oh ye
can we be a couple
oh ye

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد