هــــوالمحبوبـــ :
اگر گاهی ندانسته به احساس تو خندیدم
و یا از روی خودخواهی فقط خود را پسندیدم
اگر از دست من در خلوت خود گریه ای کردی
اگر بد کردم و هرگز به روی خود نیاوردی
اگر زخمی چشیدی گاه گاهی از زبان من
اگر رنجیده خاطر گشتی از لحن بیان من
حلالــــــــم کــــــــن...
و بعد امشب...
که نه!....هــــرشــــب ،
دعایــــــــــــم کــــن.....
الــــی نوشتـــــــ :
یک ) حلال کردم.....بخشیدم...سخت بود
خیلی سخت بود....
دیروز گفتم : من که میبخشم ،چون نبخشیدن بلد نیستم ولی به خدا هم گفتم ،من میبخشم مثل همیشه چون نبخشیدن بلد نیستم ،فقط میخوام ببینم تو هم میبخشی؟؟؟؟
خندید و گفت برای خدا تله میذاری؟؟؟
منم خندیدم....
امشب بخشیدم
سخت بود ولی با درد بخشیدم.این دفعه به خدا گفتم :من میبخشم چون نبخشیدن بلد نیستم....تو هم ببخش چون تو هم بلد نیستی !
بخشیدم ...همه را.....
امشب حتی مظلوم ترین و ظالم ترین آدم زندگی ام را حلال کردم....
امشب الـــــی را بخشیـــــدمــــ
دو)قبول باشه....تمام دعاها و اشکها و گریه ها قبول باشه...تمام العفو العفو ها قبول باشه....از "گل دخترمون " هم قبول باشه....
سه) شنبه بود و آغاز هفته ای برای ما و پایانی برای همه هفته های عمرت در آذربایجان
غمت آوار می شود بر سرم، و آرزوهایی که اینک زیر تلی از خاک
مدفون اند و روزه ای که هرگز افطار نشد
ساعت 4:45 به چه می اندیشیدی؟
به مزارع نخود، به شیر گاوها، به سیب باغ ها، به نتایج کنکور، به عروسی دخترت، پایان خدمت پسرت، به بیست و چندمین قسمت سریال " خداحافظ بچه "...؟؟
«باز میپرسی کهها مردند؟ میگویم: که زندهست؟!»
پیرمرد انگار با خود، زیر لب، میموید این را
دیگری سر میدهد غم نالهی شکر و شکایت
تا کجا میآزمایی ای خدا، این سرزمین را؟
سلام .
داشتم خبرای مربوط به زلزله دیروز رو می خوندم. کلی حالم گرفته شد... ای کاش حداقل دنبال دیدن عکسا نمی رفتم. ..متاسفم و تسلیت میگم به همه...!
چــــــه میــــکشد امـــشب ،
مـــادری کـــه دیــگر فـــرزند نـــدارد ...
.
.
درد یک پنجره را پنجره های مفهمند
معنی کور شدن را گره ها می فهمند
دوباره کفن و دفن زندگــــــی ،
صدای یا خدا خدای کشورم ،
شنیدی؟
خدایا ،
قرار بود هر چه هست ،
در بــــــــــــم ،
تمامش کنی ،
این بود قرار مــا؟
چه ناتوانــم من ،
هنوز درک حکمتت را ندارم ،
گیـج می شوم ،
وقتی می بینم ،
روزی هزار بار می لرزیم ،
اما تو باز کافی نمیدانی ....
"ارگ" را از "بم" گرفتی.
حرفی نزدیم.
دیگر "جان" را از "آذربایجان" نگیر ...
این خاک دگر باره شد از زلزله ویران!
یارب چه رموزی ست در این گوشه ایران !؟
هر تیر بلا می جهد از قوس طبیعت ،
اول هدفش می شود این خانه ویران!!!
.
.
.
.
.
مثل وقتی که دل چلچلهای میشکند
مرد هـــم زیر غــــم زلزلهای میشکند...:(
منم تسلیت میگم
خدایا حاجتــــی دارم که باید مطمئـــــن باشم
تو هم مثل همه امروز و فردا می کنی یا نه ؟!
مرا از ننگ آدم بودن و بیهــــــــوده فــــرسودن
امیـــــد آخــــرین من! مبـــرّا می کنی یا نه ؟!
برای آخــریــن پرسش، و حـتّـی آخرین تهدید
قیامت را بگو ـ مردانه ـ برپا می کنـی یا نه ؟!
.
.
.
ملحفه را رویش کشید و گفت:
«تا اذان بیدارم نکنید! نمی خواهم شب احیا خوابم
بگیرد.»
حالا هم خیلی آرام گرد و خاک صورتش را پاک می کنم.
می ترسم بیدار شود!:(
ممنونم الی
ممنون برای این همه مهرت
3>
من ممنونم آهـــــــو...
.
.
باید خبر را بیخبر باشی بفهمی
در انتظارش پشت در باشی بفهمی
حال مرا وقتی که در فکر تو غرقم
از من مگر دیوانهتر باشی بفهمی
آیا چه میدانی از این خاکستر سرد؟
در عشق باید شعلهور باشی بفهمی
یک ـ دو قدم نه... شعر را باید که وقتی
یک عمر با من همسفر باشی بفهمی....
خدایا ما رو ببخش که همه اینجا مهمون تو هستیم روی زمینی که موقته و ما هی یادمون میره که باید گذاشت و گذشت.اینو خوب مبدونم که مرگ ما معلومه وقتش که بشه باید بریم.خدایا کاری کن که وقتی میایم پیشت شرمنده نباشیم
آمین
راضی مشو که بنده ناچیزی....
عاصی شود به غیر تو رووو آرد....
.
.
دو شب پیش شب احیا ،روضه خون میگفت خدایا العفو...خدایا وقنا عذاب النار....
همون موقع بود که با خودم فکر کردم عذاب النارش هم قشنگه....
بهش گفتم خدا اگه عذاب النار از طرف تو باشه و تو حواست به کم و زیاد شدن شراره های آتیشش باشه الــــی قبول داره
همینــــــــ
از نبودت
سهم دستانم سردیست
سهم دلم دلتنگی!
بی تو
ازخوشبختی دیروزم
خاطره ای بیش نمانده...
تو خاموشی خونه خاموشه
شب آشفته گل فراموشه
بیا کامشب پشت این روزن
شب کمین کرده رو به روی من
تب آلوده تلخ و بی کوکب
شب شب غربت شب همین امشب....
غم انگیز ترین اتفاق این روزها ....
صبوری کن ...
خدا همین نزدیکی ها بود ...
شاید بازگردد !
ناگه سیه شد آفتاب فصل آتش
در شهر ترک از سرزمین زال و آرش
تیغ زمین در قلب آذربایجان شد
مرداد داغش یک شبه رنگ خزان شد
در زیر پاها لرزه بر اندام افتاد
چون صید مغلوبی میان دام افتاد
ون اسب وحشی در میان مردمان تاخت
هُرّای او بر جان مردم لرزه انداخت
فریاد بود و جیغ و خون و سنگ و آوار
از هر طرف، بالا و پایین ، کوی و بازار
یک عمر در هر ثانیه از ذهن رد شد
اوضاع خوب شهرمان یکباره بد شد
آوار می کوبید بر هر جا که می خواست
هر لحظه از مرد و زنان شهر می کاست
با همه ی بی سر و سامانی ام
باز به دنبال پریشانی ام
دلخوش گرمای کسی نیستم
آمده ام تا تو بسوزانی ام
آمده ام با عطش سالها
تا تو کمی عشق بنوشانی ام
آمده ام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظه ی توفانی ام
ماهی برگشته ز دریا شدم
تا تو بگیری و بمیرانی ام
حرف بزن ابر مرا باز کن
دیر زمانی ست که بارانی ام
حرف بزن حرف بزن سالهاست
منتظر لحظه ی توفانی ام
خوب ترین حادثه می دانمت
خوب ترین حادثه می دانی ام؟
ها... به کجا می کشی ای خوب من! ؟
هــــــــــــــــــــــــــــــــــا... نکشانی به پشیمانی ام
داغ بفرست خدا،ما همه طاقت داریم
ما به خون و غم و فریاد عنایت داریم
روزها می گذرد، فاجعه ها می آیند
ما به ایران پر از فاجعه عادت داریم
داغ بفرست خدا ما همه طاقت داریم....
به جون خودت داریم
به خودت قسم داریم
بفرست
بفرست
بفـــــــــــــــرست
محکم تر بزن
محکمتـــــــــــــــــــــــــــر
داغ بفرست خدا ما همه طاقت داریم
ما به خون و غم و فریاد عنایت داریم
داغ بفرست خدااااااااااااااااااااااا ما همه طاقت داریم
چند شبی است تب دارم
تب رفتن عزیزانم
خدایا روحشان را آرام و آرام و عاشقانه پرواز ده
خدایا آذربایجانمان را جان بده
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار...
چو عضوی به درد آور روزگار....
چو عضوی به درد آورد روزگار.......
.
.
خدایا تمام دنیات را روی سر من خراب کن
تمامش را
داغ بفرست خدا این الی طاقت داره....
ولی
طاقت دیدن نداره.....
چو عضوی......
چه زیبا الی را بخشیدی!!!
خدا کند که ببخشد مـــــــــــــرا خدای خودمـــــ....
salam
merc ke sar zadi
ما کلا در حال سر زدنیم
با تشکـــــر :)
آنشب احساس عرش لرزید
و آغوش آسمان بر دستان مرتفع دعا گشوده شد ...
آنشب عده ای را خریدند ...
بی کوشش و دویدن ...
( یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند)
و خوشا بحال کسانی که خدا خریدارشان است .
سلام
از مطالب خوب و قلم زیبای شما بهره مند شدم و بی نهایت ممنون و سپاسگزارم
انشاءالله باز هم توفیق استفاده از کمال دانش و مهر شما را داشته باشم .
سلامت و پیروز باشید.
حقیر هم این حادثه درد ناک رو به همه هموطنان بویژه حضرتعالی تسلیت عرض میکنم .
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند
.
.
چرا باید چنین باشد؟... نمیفهمم سببها را
.
.
باتشکـــــر...
سلام الی جان.ببخش چون خودت شایسته ی آرامشی.
خدا صبر بده به هموطنانمون که قدر اخبار سوریه و جو المپیک مهم نبودن توی صدا و سیمای میلی!!
غر نزن
مگه مهمه که کی برای کی مهمه و کی برای کی مهم نیست؟
اگرچه مهمه ولی مهم نیست
مهم اینه دلمون همونقدر خونه که دل اونا خونه
یعنی ما اندازه ی یه صدا و سیما نمی ارزیم بانو؟؟؟
ما که پر از صداییم و سیما....
.
.
خدایا یه جرعه از صبرت....
بیشتر نمیخوایم
بیشتر نمیخوام
فقط یه جرعه....
قبول باشه عزیز....
منم تسلیت میگم..خدایشان بیامرزد
قبول باشه.....
.
.
.
بد جور به هـــــم ریخته و ترسیده
مادر که دوباره خواب شومی دیده
از بهت و سکوت پدرم می ترسم
ما گاو نداریـــــــم ولـــــــی زاییده
چه بر سر مردم این سرزمین آمده؟ به کدامین گناه؟ به کدامین جرم؟
دلم روحم ...به درد آمدند
مردم سرزمینم...داغدار شده اند
جنگل ثمـــر نداشت ، تبـــــر اختراع شد
شیطان خبر نداشت، بشر اختراع شد !
«هابیل» ها مزاحم « قابیل» می شدند
افسانه ی« حقـــوق بشر» اختراع شد !.....
دنیابه کام بود و … حقیقت؟مورخان !
ما را خبـــــر کنید؛ اگر اختـراع شد !!....
.
.
مستانه فکر کنم عمیق نفس کشیدیم
خدایا تو ببخش
ما نفس کشیدن نخواستیم
نفسم را ببر و کات بده!
:(
مراقب بعضی دلهاباشیم درحاایکه ناجیزند
ولی همه جیزند
خوبی خوشمل جه احوالات خوش میکذره
بعد از سلام عرض شود خدمت شما
ما نیز آدمیـــــــــــــم بلا نسبت شما
بانوی من زیاد مزاحـــم نمی شوم
یکعمر داده است دلم زحمت شما....
من بیش از این مزاحم وقتت نمی شوم
بانـــو خـــــــــــــــــــدا زیاد کند عزت شما
..............
ماننــد طــــرز فکـــــر شمــا چنــدش آوریـــــم
این واقعیتی است که از سگ هم نجس تریم
خــوکیـم و وحشیـانه تــر ازکارهایتـان
در منجـلاب هــرزگــی خــود شناوریم
تنها وظیفه من وتـو بار بـــردن اسـت
فرقـی نــدارد اینکه الاغیـم یا خریــم
دیریست کاه و یونجه به ما دیـر می رسد
جفتک زنان بـــه صاحب خود گرم عرعریم
مـن را به زیـر گام مبادا لگــد کنیــد
کـرمیم ودرتفــاله تان غــوطــه وریم
آه ای شغال ! ما سگ زردیم، گوش کن
گفتنـد ازقـدیم ، کـه با هــم بـــــــرادریم
دوس داشتم اونجا بودم !!
وقتی گریه و بیتابیه عزیزاشونو میکنن در آعوششون میگرفتم.محکم،جوری که انگار عزیزای خودم رفتن..
خدا که زلزله دادی صبرشم بده
من هنوز نتونستم ببخشم الی.سخته
آهسته تر ای قافله سالار حقیقت
مانده است بجا کودک نوپای دل من
.
.
وما هم حتی
شاید خواست و شد
و شاید نخواست و باز.....
.
.
برای قلب فشار چهل تنی سخت است....