_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

شـــــب که اینقــــدر نبـــاید به درازا بکشــــد!

هوالمحبوب :

آدم دختر فراری بشه توی جوب بخوابه ،بعد گشت امنیت اخلاقی  بیاد بهش گیر بده ببرندش کلانتری بعد باباش بیاد سند بذاره آزادش کنه و بعد ببردش خونه به چارمیخش ببنده تا درس عبرت بشه برای تاریخ ،اما با داداشش توی یه اتاق نخوابه!

اصلا یه اتاق چیه؟توی یه ساختمون هم نخوابه!

اصلا دقت کنه ببینه اگه اون طبقه بالا میخوابه اون بره پایین بخوابه اگه اون طبقه پایین میخوابه اون بره طبقه بالا!

اصلا یه کار دیگه، ببینه اگه میتونه و موقعیتش هست یه مسافرتی چیزی بره!

خوب برای تنوع توی زندگی هم بد نیست!

کلا زمان مسافرتت را جوری تنظیم کن که وقتی اوشون میاند شوما بری!!!

وگرنه مجبوری تا ساعت یک و دوی نصفه شب صدای اس ام اس و زنگ گوشیش را تحمل کنی و هی چشم غره بهش بری و اون هم انگار نه انگار، هفت پادشاه خواب باشه و فقط از این دنده گاها به اون دنده تغییر موقعیت بده و تو مجبور بشی گوشیش را برداری و اس ام اس بدی به اون گور به گور شده ای که خواب را ازت گرفته و بهش بگی :"دوست عزیز! مشترک مورد نظر شما خواب تشریف دارند و من ِ بدبخت باید صدای ابراز احساسات تو رو تحمل کنم! خواب به خواب بشی ،میشه بخوابی یا بیام بخوابونمت رعیت؟؟؟!!!"

و بعد که داری قهرمانانه لبخند میزنی و چشمات داره گرم میشه یهو زلزله شونصد ریشتری آوار بشه روی سرت و تا خود ِ صبح صداهای عجیب غریبی به نام "خرو پف" را تحمل کنی و هی سرت را بکوبی توی دیوار و هی پاشی از سر جات و هی تکونش بدی تا درست بخوابه و اون همچنان تمایل داشته باشه روی همون دنده ای که دلش میخواد بخوابه و تو دلت بخواد متکا را بذاری رو صورتش ولی هی تحمل کنی تا سپیده بزنه .تازه اون موقع آلارم گوشیش شروع میکنه به جفتک انداختن و ایشون هم خم به ابرو مبارک نمیارند! یعنی فکر کنم آلارم را گذاشتند برای من بخت برگشته که پاشم ببینم چه صبح دلپذیری!!! یعنی تا  یکی دو ساعت این آلارم وق میزنه و شمام هی باید سرت رو بزنی اونطرف دیوار! بعد هم که دیگه خسته میشی و  بلند میشی آلارام را خفه کنه،بیدار بشه و همچین زل بزنه توی چشمت و بگه :با گوشی من چی کار داری!!!!  و  تو همچین شیک و تمیز  بگی :صبح بخیر پسرم!دیشب خوب خوابیدی؟ " و اون سرش را بخارونه و بگه نه! خیلی سرد بود!!!!

و تو دلت بخواد خودت را از سقف حلق آویز کنی که اوشون شب بدی را گذروندند و خواب به چشمشون نیومده .....!الهی آجیت بمیره که تو اینقدر سختی میکشی!

حالا من هی بهت بگم دختر فراری شو برو توی جوب بخواب ،حداقل وقتی امنیت اخلاقی گرفتت یه شب راحت توی انفرادی میخوابی...

هی تو بگو نه! !!!


الــی نوشت:

یک) امروز به خانه ی خانوم "میم" معلوم الحال رفتیم و همچین با کلاس شماره رمز را وارد کردیم و مربع را زدیم و  با کلاسانه رفتیم طبقه ی مذکور و قهرمانانه موقع رجعت کلید مخفیه در را زدیم و هیچ هم شگفت زده نشدیم!انگار که یک عمر است ما کلید مخفی فشار میدهیم و در منزلمان مثل غار علی بابا وچهل دزد باز میشود!

دو )

بین جماعتی که مرا سنگ می‌زنند

می‌بینمت برای تماشا،خوش آمدی...

ســهــ )امان از ایرانسل....همیشه تا اس ام اس میده و کلمه ی  Mosabeghe نقش میبنده روی گوشیم ،تا بیام تشخیص بدم کلمه را، قلبم هزار دفعه میاد توی حلقم !!!هی ایرانسل من اهل مسابقه نیستم...این اسم ِ لعنتی را هی برام نفرست!

چــاهــار )دلم برای دانشگاه تنگ شده....برای قــم...برای اون گنبد فیروزه ای....برای جاده...برای الــی....

پنـجـ)"عشق"را با صدای الــی از اینـجـا گوش بدید >>>"ایـهــا الناســ عشقــ  یعنیــ  چهــ ؟!"


نظرات 35 + ارسال نظر
متانت 1391/07/23 ساعت 14:50

شما شیرینی ...

ای چشم تو دشتی پر آهوی رمیده
انگار کـــه طوفان غــــزل در تو وزیده

دریاچه ی موسیقی امواج رهایـی
با قافیه ی دسته ی قوهای پریده

اینقدر که شیرینی و آنقدر که زیبا
ده قرن دری گفتن ،انگشت گزیده....

...صدای توی خوب است

مگر چندان تواند اوج گیرد

صدائی دردمند و محنت آلود؟

چو صبح تازه از ره باز آمد

صدایم از “صدا” دیگر تهی بود

ولی اینجا بسوی آسمانهاست

هنوز این دیده امیدوارم

خدایا این صدا را می شناسی؟

من او را دوست دارم ، دوست دارم

sahar 1391/07/23 ساعت 15:05 http://sahar-ho.blogfa.com/

سلام بر الی رمز گشا

خدا رو شکر که داداش ندارم .
هر چند پدر و مادر جتران مافات می کنند حسابی.
به مامانم می گم اگه نصفه شبی دزد بیاد توی این خونه از ترس این صداهای وحشتناکی که از حنجره مبارک شماها در میاد ، یادش می ره واسه چه کاری اومده بوده . لز ترسش در می ره

علیک درود بر سحر پر ماجرا!
حیف شد که داداش نداری
پس یادمون باشه نیایم خونتون دزدی

نگار 1391/07/23 ساعت 15:20 http://meyalood.mihanblog.com

خیلی ستمه
فاجعه است....
اصن حس و حالی به آدم دست میده و چنان می سوزونت که تا بعد ها هم جاش..... بله!!!!
تجربه شو داشتم
آمااااا نه از نوع داداشیش! زمانی که خانه مان شده بود هتل پنج ستاره و مهمون هوی جوری از سر و کولمان بالا می رفت تقریبا هر شب و هر روز تجربه اش می کردیم
خدا صبر بده تموم درد کشیدگان این راه رو
بوگو آمیـــــــن

الهــــــــــــــــــــی آمیـــــــــــــــن

وای مادر کجا کاری که کلا ما تجربه همه جورش را داریم
حالا اینجا خونواده نشسته نمیشه بگی
خوبیت نداره

یعنی عاشق آدمایی مث داداشتم !!! ریــــــلـــــکــــــس !!
از اونجایی که من به بیماریه مزمن رعایت حقوق دیگران و ملاحظه گریه افراطی مبتلا هستم در نتیجه گوشی از ساعت 10 شب لقایت 7 صبح silent تشریف دارن !!! که خُب خودش گاهی باعث مشکلات دیپلماتیک میشه !!
و صد البته در زمان خوابِ دیگران از دیوار صدا در میاد از من در نمیاد !! گاهی وقتا نفسم نمیکشم که یه وقت کسی بیدار نشه !!!
اینم یه جور خود آزاریه دیگه !!

خدا به وصال برسوندتون با آدمایی مث داداش من!

خدا بهتون صبر بده با این همه مردم داری!
تازه یادت رفت بگی وب زیبایی دارم بهت سر بزنما!

الی اومدی قم خونه ما هم بیا
یه کار یادت میدم دماغش رو بگیر و با آرنج بزن تو پهلوش خرخرش میفته من با شوهری عزیزم همین کارو میکنم

با هون کچل چشم کوچولو؟
من مونده بودم چرا کچل و چشم کوچولوه ،نگو تو اینجوریش کردی
خدا ببخشدت!
برو از خدا بترس
برو توبه کن
:(
قم هم حتما

eli 1391/07/23 ساعت 21:35 http://eli1234.blogfa.com/

پروردگارا همانطور که افرینش با رحمت و محبت ات اغاز شد .و رحمتت هر چیزی را فرا گرفته است . پس ای رحمان!!!!!! رحمت وبخشندگیت را نثار دوستانم کن هرچند اگر برخی مواقع محبت ورحمتت را از یاد برده ام !!

خـــدایـا؛ متبــرکـم گردان تا " عشـق ورزیـدن " و " خنـدیدن " را بیامــوزمــ . به " همــه " عشق بـورزمــ ، حتی کسانی که مـرا دوست ندارند ، درکم نمیکنند و به من آسیب رسانده اند.... از من بـد گفته اند و از مـن بـهـره کشـی کرده اند. بـادا که در همه ی شرایط و مـوقـعیت های زندگـی" بخندمــ " و " بدانمــ " در هـر چـه روی میدهد ، رحـمـت تــــو نـهفتــه استـــــ . همینــــ


شهرزاد 1391/07/23 ساعت 22:28

وااااااای الـــــــی!
یادش به خیر دو تا داداش دارم 6و7 سال بزرگتر من هستن، یاد بچگیمون افتادم،چه دورانی بود... یاد پفک نمکی ها که خورد می کردیم با قاشق مربا خوری می خوردیم، یاد اون روزا که مامان بابا سر کار می رفتن مثلا داداش ها مراقبم بودن،بعد درو روی من می بستن میگفتن غول وجن و... میاد می خورتت، یاد اون روزا که صد تا بچه توی کوچه می شدیم بازی می کردیم، دعوامون که میشد پشتم در میومدن منم کلی کیفور می شدم، یاد...
هعی!
دلم تنگ شد، وقتی شوهر کنن و برن (درست نوشتما!، پسرای این دوره زمونه شوهر می کنن زن نمیگیرن )اونوقت، تک تک این خاطره ها یادت میاد و...

ما که زیاد همدیگه را کشتوندیم
البته اون من را کشتونده
من فقط کتک میخوردم

من همیشه خاطره ها یادم میاد
حتی الان....

(فراموش کردی شهرزادو یه چیزی بنویسی!...شهرزاد آدرس وبت را بذاری با اون شهرزاد قاطی نمیشه! )

رامین 1391/07/23 ساعت 23:56 http://zamin89.mihanblog.com

میتونم دعوتت کنم دانشگاه اصفهان

یعنی اونجا میشه شبا راحت بخوابی؟
من تشکر میکنم از مسئولین

نگار 1391/07/24 ساعت 00:07 http://meyalood.mihanblog.com

چرا می زنی خواهر؟؟؟؟!!!!
نه بابا المیزان که به خیر گذشت
لبتاب و پی سی رو جمع کردن و من دسترسی بهشون ندارم با گوشیم میام بالا! و نمی تونم با گوشیم آپ کنم . هر موقع دستم به کیبرد رسید و آپ کردم خبرت میدم

نگار بانو نفس عمیق بکش
آهاااااااااااااااااااان
آخیش
آفرین
خبرش را ببند به دم کبوتر برفست بیاد

توای کسی که هیچ گاه نیامدی به وعده گاه هنوز هم سه شنبه ها به وقت مرگ آفتاب کنار نرده های باغ من انتظار می کشم

مارا اسیر خواب بی تعبیر کردند در چها چوب قابها زنجیر کردند

من پیش از این با چشمه ها هم راز بودم روح مرا مردابها تسخیر کردند

در کنج پستوها اسیر خویش ماندند آنان که لفظ اوج را تفسیر کردند

در ساحل رخوت به امید سلامت خود را وبال گردن تقدیر کردند

وقتی که بعضی ها قلم را می جویدند یاران صفا با قبضه شمشیر کردند

آن شب که می رفتند تا مرز خطر ها گفتند می آییم اما دیر کردند

ای کاش ما رانیز می بردند همراه مارا گرفتار دل بی پیر کردند

این جمعه و جمعه ها تمامش حرف است
عشقش بکشد،سه شنبه هم می آید.....
.
.
.
.
امان از سه شنبه ها.....

داداشی 1391/07/24 ساعت 09:25

ببین.اومدی و نسازی ها!همین کارا میکنید آدم مجبور میشه بره توی پارک بخوابه تا شما نرید توی جوب بخوابید و بعد هم آبرو برای آدم نذارید.بیبین کارادا!
الی آدم نمیهمه خوشحالی یا ناراحت.کلا توهم زدی ها!خونه اون خانم میم چیزی زدی؟اشتباهی شدی
حالا ولمون نکنی با این دکلمه خودنت ها.چقدر صدات افتضاحه.دکتر خوب سراغ دارم عملش کنی.میخوای بهش معرفیت کنم؟
برو خدا راشکر هر روز برات اس نمیاد کدمورد نظر آهنگ رایگان برنده با شارژ بیشتر فرزند کمتر شماره فلان را به فالان برفستید.مسابقه که خوبه
بین جماعتی که تورا سنگ میزنند من هم برای تماشا که آمدم خوش آمدم

الان تو مثلا پترس شدی رفتی توی پارک خوابیدی؟
عجب!
همه چی آرومه ...من چقدر خوشحالم
من خودمم نه خاطره....من ذره ام نه پنجره.....
.
.
همه همینو میگندوووتو دکتر خوب سراغ داری اگه تضمین شده ست شماره ش را بده شاید فرجی شد

اگه هر اس ام اسی میخواد بیاد مهم نیست
هرچی
فقط کلمه ی مسابقه را نفرسته
به اون کلمه حساسم
یعنی نه اینکه حساس باشم ها...تشخیص حروفش برام سخته
.
.
بین جماعتی که مرا سنگ میزنند
میبینمش برای تماشا،خوش آمد ست.....

الف 1391/07/24 ساعت 09:42 http://www.alefsweb.blogsky.com

ما که برادر نداریم اما ترجیح می دهیم در نا خانه ای که پدرمان مثل ماشین دودی های شهر ری ازخودش صدا در میاورد و شب ها به جای خرو پف تحویلمان می دهد نباشیم ..یکی از بدترین کابوس های دوران کودکی من برمی گرده به شبی که 5 ساله بودم وبابام گفت دخملکم بیا بغل بابا بخواب پدر ما ان موقع در عنفوان جوانی بوده تقریبا هم سن حالای ما بوده عشق و مهر پدری داشته گفتیم قلبش را نشکنیم و بخوابیم ونصفه شب گریه کنان وشیون سرزنان به اتاق خودمان رفتیم چون پدرمان چنان خرناسی (استفاده از این کلمه برای یک پدر بی احترامیست ایا؟)کشید که من در خواب زهره ام ترکید و از خواب پریدم ....
..................
میبینی چقدر زود با عیان ها اخت شدی .....ادم به چیزهای بد زود عادت می کنه دختر خوب (البته ثروتمندی در این مملکت صفت خوبی نیست:) )

و بدترین کابوس من وقتی بچه تر بودم علاوه بر خیلی چیزها ...وقتی بود که بابا بوسم میکرد
یعنی اینقدر تیغ تیغی میشدم که احساس میکردم دارم میمیرم....
.
.
خرناس بی احترامی به بابا نیست
به اون صداست
که اونم مرتفع میشه
.
.
.
لاکپشتی اسیر گودالم مادر
من کجا و بلند پروازی ها؟؟؟؟

داداشی 1391/07/24 ساعت 09:47

دوست عزیز! مشترک مورد نظر شما خواب تشریف دارند و من ِ بدبخت باید صدای ابراز احساسات تو رو تحمل کنم! خواب به خواب بشی ،میشه بخوابی یا بیام بخوابونمت رعیت؟؟؟!!!"


با اون بدبخت چی کار داری؟عجب خواهر شوهری بشی تو!اگه میخواست با داداشت عروسی کنه دیگه منصرف شد.هند جیگر خواری به قرعان.اژدها هفت سر

تو از کجا میدونی اون بد بخت دختر بوده یا پسر؟
اولا
دوما من خواهر شووهر بشم عروسمون دق میکنه من اینقدر میخوامش
سوماآدم هند جگر خوار باشه ،تو نباشه

بابک 1391/07/24 ساعت 12:03

کاش می شد از دست این وابستگی ها و اعتیاد به موبایل و اینترنت و هزار کوفت زهر مار دیگه که قرار بود باعث ارامش و بهبود کیفیت زندگی بشن و الان بر عکسش شده، راحت بشیم ...... اما بابت خر و پف هم بعدا میشه جزو خاطرات قشنگ زندگی :)

الان هم جزو خاطرات قشنگمه
تو دیگه چرا مهندس؟
تو که میدونی تمام زندگیم جزو خاطرات قشنگمه
.
.
.
باید از بستن به تخت شروع کنیم؟
ترک اعتیاد را عرض میکنم

خوندمت الی جان
"اینبار هم برندهء میدان تویی..." بهت تبریک میگم برای صبرو تحملت




این بار هم برنده ی میدان تویی
بازی بهانه بود که رسوا شوم
همین........


من به خدا تبریک میگم......


چشم سحر جان .....حتما خبرت میکنم
لطف حضرت عالی مستدام بانووووو


گهگاهی سفری کن به حوالی دلت
شاید از جانب ما خاطره ای منتظر لمس نگاهت باشد

هرشب برای من دو سه رویا می آوری
خورشیدی و ستاره به دنیا می آوری....

farzad 1391/07/24 ساعت 18:24 http://ma2ta11.blogsky.com

مرسی از حضورتون

یور ولکام آقااااااا

eli 1391/07/24 ساعت 22:20 http://eli1234.blogfa.com/

غصه هم خواهد رفت به حباب نگران لب یک رود قسم و به کوتاهی آن لحظه ی شادی که گذشت غصه هم خواهد رفت آنچنانی که فقط خاطره ایی خواهد ماند لحظه را دریبابیم باور روز برای گذر از شب کافیست.........

به حباب نگران لب یک رود قسم
و به شب
که به صبح میرسه
و به "او" قسم......

eli 1391/07/24 ساعت 22:23 http://eli1234.blogfa.com/

سلام مهربان
اگر روزی کارگردان شوم
صدای نفس هایتان
موسیقی متن تمام فیلم هایم بود…

و من ترجیح میدهم همچنان عروسک خیمه شب بازی باشم
حداقلش اینه بازیم میدند نه اینکه بازیشون بدم.....


علی 1391/07/24 ساعت 22:23 http://saba1359.blogsky.com/

سلام دوست عزیز
عشق یعنی ندامت یعنی گرفتاری یعنی...
یا حق

دلبری گفت: شوخی لوسی است.

تاجری گفت: عشق کیلو چند؟

مفلسی گفت: عشق پر کردن شکم خالی زن و فرزند.

شاعری گفت: یک کمی احساس مثل احساس گل به پروانه.

عاشقی گفت: خانمان سوز است بار سنگین عشق بر شانه.

شیخ گفتا: گناه بی بخشش.

واعظی گفت: واژه بی معناست.

زاهدی گفت: طوق شیطان است.

محتسب گفت: منکر عظماست.

قاضی شهر عشق را فرمود، حد هشتاد تازیانه به پشت.

جاهلی گفت: عشق را عشق است.

پهلوان گفت: جنگ آهن و مشت.

رهگذر گفت: طبل تو خالی است، یعنی آهنگ آن ز دور خوش است.

دیگری گفت: از آن بپرهیزید.

گلاره 1391/07/24 ساعت 22:44

صدای تو خوب است .. صدای توی ...


این همه زیر و زبر های پست هات را دوست دارم الی ..

و من تمام گلاره را.....
و دست خطی که شبیه تمام دست خط هاست ولی منحصر به گلاره ست....

سلام پ ن اول رو نفهمیدم

پستت درباره داداش بامزه بود

چاهارمین پ.ن رو هم خوب درک میکنم

بامزگی از خودتونه
ما هم خیلی هاش را نمیفهمیم.....

درکتون را برم بانووووو

mamad 1391/07/25 ساعت 01:20

زمین تا آسمان فرق است‌، چاه اینجاست ماه آنجا
خدایا! خوش به حال ماه‌، گاه اینجاست گاه آنجا
زلیخای من‌! آنجا که تو هستی عشق ممنوع است‌
ولی من زیرچشمی می‌کنم گاهی نگاه آنجا
زلیخا! بوسه‌های آبدارت را نمی‌خواهم‌
به کنعان باز می‌گردم که چاه آنجاست‌، ماه آنجا
کجا می‌گردی ای درویش‌؟ یک شب دل به دریا زن‌
که راه آنجاست‌، شاه آنجاست‌، یعنی شاهراه آنجا
کنار چشمه پنهانی قراری با کسی دارم‌
دلی شاید برایم کرده باشد رو به راه آنجا
دلم لرزید پای چشمه‌، پایم ماند از رفتن‌
نمی‌دانم چه با من کرد آن چشم سیاه آنجا
کنار چشمه پای نخل‌، جبراییل می‌خندد
جلوتر می‌روم‌، مریم نشسته پابه‌ماه آنجا

امشب ای ماه به درد دل من تسکینی

آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی

کاهش جان تو من دارم و من می دانم

که تو از دوری خورشید چها می بینی

تو هم ای بادیه پیمای محبت چون من

سر راحت ننهادی به سر بالینی

هر شب از حسرت ماهی من و یک دامن اشک

تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینی

همه در چشمه مهتاب غم از دل شویند

امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینی

من مگر طالع خود در تو توانم دیدن

که توام آینه بخت غبار آگینی

باغبان خار ندامت به جگر می شکند

برو ای گل که سزاوار همان گلچینی

نی محزون مگر از تربت فرهاد دمید

که کند شکوه ز هجران لب شیرینی

تو چنین خانه کن و دلشکن ای باد خزان

گر خود انصاف کنی مستحق نفرینی

کی بر این کلبه طوفان زده سر خواهی زد

ای پرستو که پیام آور فروردینی

شهریارا گر آئین محبت باشد

جاودان زی که به دنیای بهشت آئینی

سلام الی جون.خوبی؟ من داداشی ندارم که کنارش بخوابم...

و اینکه صدات عااااااالیه ..یادم رفت بهت بگم..عالی.

و خوش به حال من که دارم......


تو عالی میشنوی خانووووم

اجازه خانوم؟اجازه شما خوبید آیا؟؟؟؟

بگذار دنیا هر چقدر که میخواهد پیله کند
ما عاقبت یک روز پروانه خواهیم شد....

پروانه ها در پیله دنیا را نمیفهمند
تقویم ها روز مبادا را نمیفهمند......

سامان 1391/07/25 ساعت 10:42

...................

من هم گاهی همینطورم


من امیدوار نیستم پرده بیفته
مطمئنم میفته و اون موقع فقط درد داره
همین


شما بخند
همیشه
همین

حــوا 1391/07/25 ساعت 10:54 http://monshain.blogfa.com

..................
........................
کمی فقط کمی اگر روزگار دست در دستم می رقصید دیگر لبخندم را دریغش نمیکردم .

شاد باشی

افسوس نمی خورم اگر در به درم

یا بدتر از ایــــن اگــر بیاید به سرم

می مانم و با هر چه که شد می سازم

ای چــــرخ فلک! من از تــــو لجبــــاز ترم

تنهای اول 1391/07/25 ساعت 10:54

آخی...
دلم واقعا به حالت سوخت!!!
با حال بود.

دلا بسوز که سوز تو کارها بکند....


با حالی از خودتونه س.....

سلام الی خوبی؟
راستش چی بگم والا همون که نگم بهتره
این ایرانسلم کشت خودشو با این پیامک مسابقه دهههه
دل منم شدید برای دانشگاه تنگ شده اووووف
عشق اگه کسی دیگه ای دونست چیه آدرسشو بده ازش بپرسیم.......

پرسید عشق چیست؟تهی کرد جام و گفت:
"بر هرکسی به شیوه ای این داستان گذشت...."




خوبم عمو......
من همیشه خوبم
من کلا دختره خوبی ام!
شما خوبی عایا؟

ما که عشق را سپردیم دست خدا هروقت خواست بدهد هرچند درد آورست ، باشد و ببینیش اما صبر کنی تا خواست خدا را ببینی برای رسیدن به اون عشق مجازی...
هرچند مهم نیست چقدر درد میکشیم
مهم اینست که چقدر صبر می کنیم

سالها عاشق یک شخص مجازی سخت است
در خیالات خودت قصر بسازی سخت است

مثل اینست که کودک شده باشی آن وقت
هی تو را باز نگیرند به بازی سخت است....

یادش به خیر اینو یه بار واسه گیلاسی خوندم....


کلا ما صبوریم تا آخر عمر.....




الـــــــــــــــــی...

چیکارش داری؟!! داداشتو...

والا ما که کاریش نداریم
گویا اوشون با ما کار دارند گویا!


عالی بود
و هزار بار قشنگتر با صدای گرم و دلنشین الــــــی...

شما عالی خوندید
و
گرم و دلنشین شنیدید آقااااااااااااااااااا

رامین 1391/07/26 ساعت 01:05

نه بابا نوشته بودی دلم واسه دانشگاه تنگ شده واسه اون نوشتم وگرنه تو خوابگاه خواب تعطیله مثلا همین الان ساعت 1:20 بامداده فک نکنم یه نفر هم تو خوابگاه 404 نفری ما خواب باشه

برای دانشگاه خودمون تنگ شده نه دانشگاه مردوم که!
.
.
.
ظهر بخیر مهندس

اگه ما بخوایم پسر فراری بشیم کی رو باید ببینیم
آخه مگه فقط دختر ها حق دارن که فرار کنن
ما بخوایم فرار کنیم نمیشه؟
قانون نداره
میان بهت میگن پاشو جمع کن بساطتو
خرت پالان داره لابد؟؟؟

دخترها چون نمیتونند فراری بشند بهشون میگند فراری!
پسرها میتونند فراری باشند و بشند
اصلا از بس هی فراری اند دیگه اسم روشون نمیذارند
هر چیزی غیر متعارف باشه به چشم میاد
وگرنه حکایت فراری بودن پسرهایی که از وقتی "ه" را از "ب" تشخصی میدند فراری اند که حکایت تازه ای نیست....

خر اگه خره ماست پالان نداره!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد