_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

غروب اول آبان قشنگ خواهد بود....

هوالمحبوب:

باید اول آبان بشه...

همون ماه لعنتی که تو هیچ ازش خوشت نمیاد...حتی اگه هزارتا اتفاق قشنگ توی زندگیت بیفته...حتی اگه تولد زینب باشه یا عقد فرزانه یا یادت بیاد یکی از همون شبا "Look at this photograph..." گوش دادی ....یا همون شبی که خدا اومد پایین و گفت تو توی آغوشه منی...

باید اول آبان باشه....همون ماه بی خاطره ،حتی اگه توش پره خاطره باشه...همون ماه قهوه ای که تو هرچقدر هم بخوای زور بزنی دوسش داشته باشی، نمیتونی و همون اول بهش میگی حساب تو از تمام این شیش ماه دوم سال جداست....

باید عصر باشه تا راه بیفتی تمام پیاده روها را نفس بکشی.

باید سرد باشه تا لباس گرم بپوشی و باید دلت بخواد لذت ببری تا توی بغلت "گل دختر " باشه و کنارت فرنگیس....

باید دلت بخواد حرف بزنی و هیچ کی مزاحمتون نباشه تا گوشیت را خاموش کنی و بعد از مدتها فقط تو باشی و اون و گل دختر.... گل دختری که اونقدر معصوم بهت نگاه میکنه که دلت میخواد به همه نشونش بدی و بگی "گل دختره " منو نگاه کنید...من عاشق این دخترم....

باید قدم بزنی و هی دلت بهونه بگیره و خودت را لوس کنی تا فرنگیس واست "چی پلت" و "چیپس" بگیره  و بعد درش را باز کنی و با هم بخورید...

باید اول آبان دلت هوای بافتنه یه شال جدید بکنه و به همین بهونه کلی مغازه را بگردی و دلت باز یه رنگ و طرح جدید بخواد و آخر سر یه کلاف مشکی ِ قلمبه قلمبه و ریش ریشی بخری و از داشتن شالی که قراره بشه کلی توی دلت ذوق بکنی....

باید هرموقع میخوای شال ببافی یادش بیفتی که بهت میگفت :"ازت بعیده وقتت را بذاری برای این چیزایی که وقت آدم را تلف میکنه و در شأن تو نیست...بهتره کتاب بخونی...موسیقی گوش بدی...قدم بزنی....آخه الی و بافتنی؟!!"

و تو بعد از جمله ش تصمیم بگیری براش یه شال ببافی و هر روز تمومه اونایی که قرار بود ب جای شال بافتن ،انجام بدی با اون شال با هم انجام بدید...برای شال شعر بخونی...کتاب بخونی...حرف بزنی...تا تموم بشه و وقتی بهش میدی برق نگاهش را ببینی که فقط داره تحسینت میکنه و هیچ وقت نفهمه اون شال پر از شعر و حرف و جمله های الی ِ....حتی الان که داره هی توی عکس خودش را به رخ میکشه....!!!!هااا!گوش کن به این اپرایی که مدتیست....!

باید پاییز باشه....باید امروز باشه....باید آبان باشه...باید اول آبان باشه تا دلت بخواد هرچقدر هم دوستش نداری این ماه و این روز و این لحظه را اما قشنگ تموم بشه....

باید تو باشی و فرنگیس و گل دختر و غروب اول آبان و نم نم بارون و نسیم و یه عالمه آدم ِ زندگیت که اسمشون و عکسشون و خاطره هاشون و صداشون نقش بسته روی سنگفرش پیاده رو  و تو تمومه حواست هست که دوباره پاهات را روی خط نذاری  و سنگفرشها را با دقت عبور کنی....

باید توی راه چادر فرنگیس را بگیری و گل دختر را به سینه ت بچسبونی و آروم آروم قدم بزنی تا اول آبان تموم بشه....

الـــی نوشت:

یکـ ) "غروب اول آبان را از اینجــا گوش بدید >>>"" نسیمـ  و نمـ  نمـ  بارانـ  نشانهـ ی خوبـیستــ..."

دو) یدالله فوق ایدیهم!...الی وقتی پرنده ش را رها کرد ، حتی تصور اینکه ممکنه دوباره داشته باشدش را هم نمیکنه...نه اینکه امید نداره ها! نه! تصورش را نمیکنه ،تا اینکه نخواد کاری برای دوباره داشتنش بکنه! پرنده ی الی ،آبروی الی ِ...پرنده باید پرنده باشه...باید بره تا به اوج برسه و بزرگ بشه....حتی یک درصد هم تصور داشتنش را نمیکنه....فقط خوشحاله اون پرنده ماله اون بوده و هست حتی اگه مال اون نباشه...حتی اگه خودش هم ندونه ماله اونه...حتی اگه اونی که باید باشه نبوده...حتی اگه اون پرنده درد باشه...الی اگه بخواد تصور داشتنش را بکنه یا بخواد که دوباره داشته باشدش اصلا رهاش نمیکنه که این همه درد هم خودش بکشه و هم پرنده ش...."من را سپرد دست خدا و گذاشت رفتـــ...."....آدم چیزی را که هدیه میکنه دیگه نه میخواد و نه میتونه پسش بگیره..."آدم به مرده تهمت ترسو نمیزند....!!!"

سهــ)یعنی من رفیق شفیق دارم در حد المپیک!...مهندس بیبین کارادا! >>> همـیـن الان کـودومــ؟

نظرات 37 + ارسال نظر
mamad 1391/08/02 ساعت 01:16

دیگران از دوری ظاهر اگر از دل روند
ما ز یاد همنشینان در مقابل می‌رویم

دماغ شکوه ندارم وگرنه میگفتم
به دوستان ز فراموشی ام دعا برسد.....

رهگذر 1391/08/02 ساعت 02:49 http://rahgozarrr.blogfa.com

دارم میخونمت...چقد خودمونی همینویسی..بدلم نشستی..

با تشکـــــــر......

اگر کسی کاری که برایش انجام می دهید را وظیفه تان می داند نه لطفتان، باید به آن کار خاتمه دهید.
سلام خسته نباشید با عنوانهایی جدید به روزم.
razneghdar.mihanblog.com
یاعلی

باید خیلی کارها کرد....
خیلی حرفها زد
و خیلی جاها رفت
خیلی آدمها را دید
ولی......
ختم کردن کاره من نیست
من هی شروع میکنم...
تمام روزهای رفته را........

sahar 1391/08/02 ساعت 11:05 http://sahar-ho.blogfa.com/

غروب اول آبان
چای تازه دم
دو میل و یک گلوله کاموای مشکی
با تو
که در تار و در پودمی
این غروب
به بلندای شالی که می بافم
قشنگ خواهد بود...

غروب اول آبان قشنگ خواهد بود......

بافتم
هی بافتم و هی شعر خواندم
باز هم یک شال دارم پرم از شعر
پر از حرف
که فقط من میشنوم
و دوستش دارم
شالی که یک عالمه حرف شنیده
یک شال عاقل و با احساس.....


غروب اول آبان قشنگ خواهد بود.........

فریناز 1391/08/02 ساعت 12:42

چه غروب خاطره انگیزی!

منم چای دلم خواست

حتی منی که چای خور نیستم هم دلم هی تند تند آرزوی چای داره

داداشی 1391/08/02 ساعت 12:50

وای الی بترکی
خوبت شد.یه ذره بخور
دستش درد نکنه هرکی این کار را کرده
عکست تو حلقم.اینجا چایخونه میدون امامه؟
تویی داری چای میریزی؟آفرین دیگه وقتشه
مثل خاله پیرزن ها میخوای بشینی شال ببافی؟

کلا هر چی مد نظرتونه توی حلقتون
میدون امام نه!
میدون نقشه جهان
من توی عکس نیستم
اصلا این عکس را من نگرفتم


این هم کاره دشمنان ه اسلامه!

مثل الی ها میخوام شال ببافم...
یه خورده دیگه ازش مونده

این عکس منو از وسط نوشته ات برد مشهد ..دیگه نخوندم..اعتراف!! من عاشق این عکسم..


سلام الی مهربانم!

اینجا عکس میدان نقش جهانه
و اون روبرو و اون عمارت عالی قاپوه....
و اون روبرو.....
عجب!


منم گاهی وسط تمام نوشته ها دیگه نیستم
خوش به حالت رفتی مشهد
من توی دالونه هزار توی دنیا گم میشم.....


خانوم اجازه؟!علیک سلام

نگار 1391/08/02 ساعت 16:15 http://meyalood.mihanblog.com

خیلی زیبا نوشتی!
منم از اون شال گردنا موخوااام از اونایی که پر از حرف های الــــــی ه!
چرا با روح و روان من بازی می کنی دختر؟! حالا من با گوشی ام نیتونم این دکلمه ات رو دانلود کنم تو دلم میشه!

یه خورده دیگه ازش مونده
حرفام هی سرازیر میشه منم تند تند میبافمش

پیشکش خانووووم.....


چیزه خاصی نیست...
بعدا گوش بده نگار....

بابک خوبه؟
حالش بهتره بچه م؟

eli 1391/08/02 ساعت 17:03 http://eli1234.blogfa.com/

روزگار...که چنین سخت به من میگیرد

با خبر باش که پژمردن من آسان نیست

گر چه دلگیرتر از دیروزم

گر چه فردای غم انگیز مرا میخواهد

ولی باور دارم

دلخوشیهای دلم کم نیست

زندگی باید کرد... نه؟چه مهر ماه باشد و چه ابان...

چند بیتی به یاد تو غمگین...چند بیتی کنار تو لبخند...

عصرها عشق می زند به سرم، تلخ و شیرین چای من باشی

من بخوانم تو سر تکان بدهی، تو بخوانی دلم تکان بخورد

آخرِ شعر ازخودم بروم، تو بمانی صدای من باشی

من پُرم از گناه و آدم و سیب، از تو و عاشقانه های نجیب

نیتت را درست کن این بار، جای شیطان خدای من باشی.....

شاید این بغض آخرم باشد، چشم های مرا ندیده بگیر

فکر دیوانه ای برای خودت، فکر چتری برای من باشی

بیت آخر همیشه بارانی ست... هر دو باید به خانه برگردیم

این غزل را مرور کن هر شب، تا کمی در هوای من باشی...

سلام حال الی چطوره؟
به به عکس جدید مبارک
وای چه خوشگله
دیر به دیر میام سرم شلوغه
شرمنده
امیدوارم همیشه بنویسی
مثل این چای خوشرنگ
دلنشین بنویسی

من که کلا دختره خوبی ام!

جمالتون مبارک خانووووووووووووووووم

شما خوشگل میبینی....

میدونم سرت شلوغه

امیدوارم همیشه خوب باشی فرزانه م

سامان 1391/08/02 ساعت 19:06

الی جان 1 آبان روز تولدم اینقدر از بدی این آبان زیون بسته نگو

غروب سرد و دل انگیز ماه آبان است

و من تورا چو نسیمی یواش می خوانم

تورا ز دشت و ز جنگل ز کوه می جویم

وخاک و برگ و زمین را نشانه می دانم

تویی نماد شکوه و نشان سرسبزی

و من چو یک تَرَک تشنه ی بیابانم

غمم رسد چو ز عالَم ندارم اندوهی

فراق هرچه که کوتَه نه کار آسانم

عقاب و کبک و پرستو فدای پر زدنت

به وقت پر زدنت من همیشه خندانم

تورا به جان گرانت ثلاثه ی من باش

اگرچه جانم هیچ است و ریز و ارزانم

هماره فخر من این است عاشق تو شدن

وگر کشد به قیامت من ایلیا مانم

دعای بعد نمازم نمی رود از یاد

کنی تو گر به دو ابروت تیر بارانم

از بدیش نگفتم سامان
از دوست نداشتنش گفتم
از بد اومدنم هم نگفتم
از دوست نداشتنش گفتم
و من چقدر تولد دوست دارم
حتی اگه آبان باشه
و حتی اگه اول آبان باشه
و یا حتی آخرین سه شنبه ی آبان
.
.
.
تولدت مبارک آقاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
.
.
.
.
کادوی تولدتون >>>>>

http://s3.picofile.com/file/7384804943/DJ_Tavallod_www_xpana_in.mp3.html

رامین 1391/08/02 ساعت 20:51 http://zamin89.mihanblog.com

واسه من که نیومد وگرنه همشو سلکت میکردم


چی واستون نیومد وگرنه همه ش را سلکت میکردید آیا؟

منم میخوام

متانت 1391/08/02 ساعت 21:55

شما شیرینی دختر شیرین...همیشه مسرور میشم میخونمت...بوسه

و من همیشه پر از یه حس خوب وقتی اسمت را میبینم متانت جان......

نهفتـ 1391/08/02 ساعت 23:27

باید انگاری توی دلت اول آبان را هم ذوق بکنی هم بغض بکنی و همه اش را عصرش خداحافظی ... و دوم آبان بخواهی که باز اول آبان باشد ...


سلام الی.

و من همه ی زندگیم را ذوق میکنم و بغض!
تمام لحظه ها را درد میکشم و ذوق میکنم
من همیشه با کوچکترین بهانه ها خوشحالم
حتی اگه آبان باشه
حتی اگه دوستش نداشته باشم
و من شاید هر روز باید دعا کنم کاش هر روز اول آبان باشه
تا من هی دوستش نداشته باشم و برای دوست داشتنش دنیا را زیر و رو کنم....

سلام آقا.....
باران تان را دوست داریم غزل غزل.....

الی صدای خودته چقده قشنگه وای الی نمیری الهی
دوسیدم خیلی وای چقده با احساس میخونی

و تو چقدر با احساس میشنوی خانوووووووووووووم

شلوغش نکن حالا مردم میگن چه خبره!

یه دفعه دیگه اومدم خوندم تا اومدم نظر بدم عباس کچلم اومد خونه من هم که زن خوبی هستم جون آبجیش نظر نداده رفتم به عباس کچلم برسم

بوووووووووووووووووس دختر با احساس

به تو میگند یه حاج خانوم خانوم!
آدم عباس آقاشون میاد خونه باید آب دستشه بذاره زمین بره پیش عباس آقاشون
نظر گذاشتن در اون لحظه حرامه قطعیه!

مرسی هنگامه ی کدبانوووو

ابانو دوس ندارم
حالا هرچی میخاد باشه،باشه

منم دوسش ندارم
حتی با اینکه قشنگه.....
نه اینکه بدم بیاد ها
نه!
فقط دوسش ندارم
همین...............

قوری گل قرمزیٌ و هوووم این چای قند پهلو .. چ جون میده برای ساختن یک حس قشنگ برای آبانی ک دوستش نداری
خوبی الی ؟ دختری ک شاعر شد ..

و ما زور میزنیم تمام دوست نداشتن هامون را دوس داشته باشیم....
قوریه گل قرمزی!

الی...دختری که شعر شد.....

خوشحالم هستی لیلی....
تو خودت خوبی آیا؟

گلاره 1391/08/03 ساعت 13:14 http://g-elareh.blogfa.com

پرنده بر می گرده .. میشینه روی شونه ت .. بر می گرده ..

من چ این عکس و دوس دارم .. چ حس گرمی داره دختری.

و من درگیره "چرایی" برگشتن پرنده میشم!

و من هیچ وقت نمیپرسم "چرا"

من الی ام

شروع میکنم به خاطره تعریف کردن و تیمار کردنش

تا خستگیش در بره و باز پر بکشه


منم این عکس را خیلی دوست دارم

دلم هی چای خوردن میخواد و عاشقی .....

همه نوشته ت زیبا بود ، اما ....
اما سی و سه پل و قوری چایم آرزوستــــــ !!!
راستی وب خوب به ما سر میزنی !!!! (خلاصه نوشتم !)

هیچ جا میدون نقش جهان نمیشه
هیچ جا شبای خواجو نمیشه
هیچ جا .................
سی و سه پل را دوست ندارم
واسه همین تا از روش رد میشم چشم میندازم به فرودسی تا حواسم نباشه دارم از روش رد میشم
اما
اما این روزا دلم میخواد همه ی چیزها و کسایی که بقیه دوست دارند را امتحان کنم
حتی چایی.....

مرسی که وب خوبی دارم و به ما سر میزنید
بهتون سر میزنیم

شوخ شب 1391/08/03 ساعت 15:00 http://shokhi.blogsky.com

میدونی چیه؟! اگه منطقی به متن ها و نوشته هات نگاه کنم باید اصلا از خوندنشون هیچ لذتی نبرم و بگم این داره چی چی میگه؟! آخه همش محصوره توی خاطرات خودت و به نوعی کاملا "مخاطب خاص نوشتِ"... ولی نمیدونم چه سریه تو کلامت که با اینکه کلا با فضای متنت غریبه هستم از خوندنش لذت می برم!

مخاطب خاص نوشت؟؟؟!!
مخاطب خاص نوشت را فقط مخاطب خاصم باید بخونه و راجبش حرف بزنه...
درست مثل اون شعرایی که توی وبلاگ دکلمه مه و هیشکی نباید راجبش حرف بزنه
یا اون پستهایی که در کامنتدونیش بسته س
که گاهی مخاطبش الی ِ و گاهی مخاطبش تمومه الی هاند...
وقتی چیزی تعریف میکنم گاهی علتش فقط یه جمله ست که توی تمومه اون متن جاریه و من دلم میخواد همه بفهمند و بدونند
و اگه همه نفهمیدند هم مهم نیست همون یه نفری که یه جمله ش را زندگی کنه کافیه
فکر میکنم ممکنه به درد بخوره
. گاهی فقط مینویسم که الی خاطره ش بغض نشه
.
.
.
خوشحالم برگشتی شوخ شب
و ممنون از تعریف و تحسینت
اسم آدمها و شرح وقایه و دونستنه تمومه اتفاقا زیاد مهم نیست
مهم همون یه جمله ست و یا حتی یه کلمه....
و من اونقدر تعریفش میکنم تا هم خودم یادم بمونه و هم بقیه....

خوب این خیلی خوبه الی!
این نشانه ی مقاومت در برابر 97 گزینه ی دیگه ست!!!!
چه جالب آرمــان های امــام راحــل جزو گزینه ها نیست!!!!!

آرمانهای امام راحل جزء همون 91 گزینه باقی مونده ست
و من در اون لحظه آرمان امامم نمی اومد!
.
.
پس یعنی کلی خوش به حالم دیگه؟!

ببین مهندس باز بوگو بترکی الی!

باز هم پاییز است
باز هم پاییز است
فصل تنهایی من
فصل تکثیر علایق در غم
فصل خاکستری خاطره ها
فصل تبعید نسیم
فصل روییدن خار حسرت
باز هم پاییز است
باز هم خاطره ها
باز هم یاد اقاقی بودن
یاد آن زر ورق مهربین امواج تماشایی عشق
که شبی بین طوفان زمان مدفون شد
یاد آن خاطره ها
باز هم پاییز است

باز هم پاییز است
.
.

پاییز یک شعر است
یک شعر بی‌مانند
زیباتر و بهتر
از آنچه می‌خوانند

پاییز، تصویری
رؤیایی و زیباست
مانند افسون است
مانند یک رؤیاست

سحر نگاه او
جادوی ایام است
افسونگر شهر است
با این‌که آرام است

او ورد می‌خواند
در باغ‌های زرد
می‌آید از سمتش
موج هوای سرد .........

سی و سه پل به این خوبی ! چرا دوستش نداری؟!
راستی یه سوالی پیش اومد الان ! تو چطوری رفتی اون بالای سقف بازارچه ؟؟!!

دوسش ندارم خو...باش پدر کشتگی ندارما
فقط دوسش ندارم
کلی هم ازش عکس گرفتم
هم از اون روزاش
هم از این روزاش
وقتش بشه میذارم اینجا ببینی با اینکه دوسش ندارم اما چقدر برام قابل احترامه

گفتم که اولا من این عکس رو نگرفتم
دوما اون بالا سقف بازارچه نیست که
اونجا چایخونه س "یه مقدار از ما" تا حالا نرفتی مگه؟؟؟؟

رامین 1391/08/03 ساعت 16:28 http://zamin89.mihanblog.com

نظر سنجیو میگم آب پرتغال شیر موز بستنی اب البالو اب انار وای دهنم اب افتاد

گوشت بشه به تنتون آقاااا
شما یه خورده فقط مراقب خودت باش



وای دهنش آب افتاد
دلش به تاپ تاپ افتاد

سامان 1391/08/03 ساعت 19:40

وای چقدر با این آهنگ خوشحال شدم مرسی الی جون
خیلی کادو خوبی بود

خدا را شکر که خوشحالی.....

نوش روانتون آقاااااااااااااااااا

eli 1391/08/03 ساعت 19:48 http://eli1234.blogfa.com/

سلام و بهترین سلامها به روی ماهت و بهترین ساعتها و شب ها و ارامشش از ان تو باد...الی من عاشق این عکستم بخدا ژستت فیگورت حالت نشستنت درکل این عکست خیلی دلبری میکنه کمه کم دل من یکی رو که برده ه ه ه

مرسی الی بانو
ببین اگه خوشت میاد این هم بردار برو...
پیشکش

eli 1391/08/03 ساعت 19:52 http://eli1234.blogfa.com/

راستی الی تو میدونی که ایا من میتونم وبلاگم رو انتقال بدم به blogsky یا نه نمیشه نمیتونم این کارو کنم؟

والا من از این نت و مت و اینا سر در نمیارم
ما هنوز کامپیوترمون را از برق میکشیم بیرون وقتی میخوایم خاموشش کنیم
یعنی اطلاعات کامپیوتر و نت واینا در حد ران ِ مورچه!
فقط میدونم میشه سایتش کرد اما انتقال را نمیدونم
بلاگ اسکای چرا؟
بلاگفا که خوبه که
من وبلاگ اولم بلاگفا بود
من که ازش راضی بودم
خدا ازش راضی باشه

mamad 1391/08/03 ساعت 21:21

ما راز سر به مُهر یک آغاز مبهمیم
یعنی در این سراچة بازیچه آدمیم
شاید به شیب درة این جنگل بزرگ
ما سایه‌ای ز شاخه یک بید درهمیم
در پرتگاه صخرة صحرای نیستی
گویا که ما نتیجه لبخند یک دمیم
چون نقطه، کوچکیم به پرگار روزگار
اما برون ز دایره هر دو عالمیم
در ما هزار عالم دیگر نهفته است
ما جام در غبار فرو رفته جمیم
از ما ربوده دیو زمان خاتم روان
آن‌جا که ما تجلی اسماء اعظمیم
سنگینی تمامی عالم به دوش ماست
ما در حریم عشق تو ای دوست محرمیم
جوشیده از بلندی فریاد ما زمان
گاهی چو دود آتش و گاهی چون شبنمیم
در ما بهشت و دوزخ درهم تنیده است
اهریمن و فرشتة یک قصه با همیم
آگه نشد ز سر سویدای ما کسی
ما قصه شگفت مسیحا و مریمیم

حرفها دارم اما ... بزنم یا نزنم؟

با توام، با تو خدا را! بزنم یا نزنم؟

همه حرف دلم با تو همین است که دوست...

چه کنم؟ حرف دلم را بزنم یا نزنم؟

عهد کردم دگر از قول و غزل دم نزنم

زیر قول دلم آیا بزنم یا نزنم؟

گفته بودم که به دریا نزنم دل اما

کو دلی تا که به دریا بزنم یا نزنم؟

mamad 1391/08/03 ساعت 21:24

با هر نگاه ساده، کمی سرخ می‌شوم
با هر صدای زیر و بمی سرخ می‌شوم
هر جمعه می‌روم به ملاقات لاله‌ها
افسوس، در دوسه قدمی سرخ می‌شوم
من بچّة دهاتم و از روی سادگی
گاهی که می‌خورم قسمی، سرخ می‌شوم
باور کنید خشم من از درد خویش نیست
بر هر که می‌رود ستمی، سرخ می‌شوم
تحقیق می‌کنم که دلم خاک پای کیست؟
آخر به هر اشاره، کمی سرخ می‌شوم

ای قونـــیه تا بلخ به غوغای تو مشغــول

بشتاب کـه شمــس تـو به تبریز رسیده

کم گـریه کـن آتش زدن بـاغ گنـاه است

ای ســرخی چشم تــو به پاییز رسیده!

لبخند بزن لب که به هم می زنی انگار

یک سوره ی زیبا به خطی ریز رسیــده...

صدای بارونت که معرکه است دختر!
حرفاتم که مث همیشه دلنشین...
می مونه یه آرزو فقط:
آبان امسالت قشنگ...

غروب سرد و دل انگیز ماه آبان است

و من تورا چو نسیمی یواش می خوانم

تورا ز دشت و ز جنگل ز کوه می جویم

وخاک و برگ و زمین را نشانه می دانم

تویی نماد شکوه و نشان سرسبزی

و من چو یک تَرَک تشنه ی بیابانم

غمم رسد چو ز عالَم ندارم اندوهی

فراق هرچه که کوتَه نه کار آسانم

عقاب و کبک و پرستو فدای پر زدنت

به وقت پر زدنت من همیشه خندانم.........

فقط یه نفر معرکه ست توی تمومه دنیا
اونم نـــرگســـ ِ......!!

artin 1391/08/04 ساعت 02:12 http://mikadecity.blogsky.com/

چه عجب ؟؟؟ راه گم کرده بودین افتادین تو میکده؟؟؟

زنگ زدیم 110ما را پیدا کنه...اونا آدرس اشتباهی دادند...

eli 1391/08/04 ساعت 10:50 http://eli1234.blogfa.com/

سلام الی متلک گفتی که گفتی اینو هم بردارو برو ؟الی بلاگفا دیگه کد قالب نیمده بخاطر این خواستم کوچمو بردارمو بیارم پیش خودت

متلکم کوجا بود خواهر!

من که کلا در این زمینه اطلاعاتم در حد المپیکه!

نه والا تا حالا اون بالا نرفتم !!

برو
قشنگه
از اون بالا تمام دنیا پیداست
چای خونه طبقه بالاست.بالای سر بازار قیصریه
من که چای دوست ندارم
اما اون بالا را خیلی دوست دارم
و یا سفرخاونه "نقش جهان"
از اون بالا هم همه ی میدون زیر پاته
با این تفاوت که درست روبروی عالی قاپویی
یه مقدار از ما تنبل بازی در نیار زود باش برو
زوووووووووووووووووووووووود....

والا فرصت نمیشه یه سر بیام اصفهان وگرنه این حتما جزو برنامه هام میشه !!

ای بابا ! من چرا فکر کردم تو باید اصفهان باشی؟!
آی دونت نو!

هر موقع تشریف اوردید اصفهان حتما برید اون بالا...
سفارش بدید توی قوری گل قرمزی براتون چای بیارین

سلام الی.نمیدونم چیه !!!!ولی یه حس عجیبی تو نوشته هات هست که منو یه جوری میکنه.باید به احساست آفرین گفت که اینطور با جملاتت آدمو قلقلک میده.

قلقلک شدنتون مبارک
ما قلقلک دادن را دوست داریم.....
همین....

ولی من ازآبان هم خاطره دارم

من هم دارم
اما انگار که ندارم
یعنی نمیخوام داشته باشم
اصلا آبان یعنی چی؟؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد