_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

من ارگ بمم خشت به خشتم متلاشی...تو نقش ِ جهان هر وجبت ترمه و کاشی

هوالمحبوب:

میخندید،این دفعه خیلی قشنگتر از همیشه میخندید.انگار که ازم راضی باشه.انگار که کار خوبی کرده باشم که میدونم نکرده بودم!انگار که بهم امید داشته باشه.

روسریش اما سیاه بود.یک سنجاق قفلی هم زیر گلوش بسته بود...پاهاش را دراز کرده بود کنار سماور و میخندید.اتاق شلوغ بود.از این شلوغهای حال به هم زن نه ها!عده ای توی اتاق خواب بودند.اما من و اون بیدار بودیم.میخندید و من هم هی تند تند جواب خندیدنش را میدادم ولی مثل همیشه مریض بود.اصلا این خدا همیشه باید یک مامان حاجیه مریض را بفرسته توی خواب من تا من را دق بده.انگار که حتی توی خواب هم خوشی به من نیومده.

باید میرفتم جایی.کجا را نمیدونم.کار داشتم.نذر داشتم اما جلوی مامان حاجی صدام کرد و من با اینکه دوست نداشتم باهاش تنها باشم، سوار ماشین شدم.

انگار که مامان حاجی هم میدونست داریم کجا میریم اما من نمیدونستم.بهم گفت خدا به همرات و باز از اون لبخندهای قشنگ تحویلم داد!

سوار ماشین شدیم و من صورتم را کردم سمت شیشه که چشم در چشم که هیچ، حتی نگاهم به صورتش هم نیفته.

چادر داشتم.چادر مشکی سر کرده بودم و رو به سمت خیابون همونطور که لپم را به شیشه تکیه داده بودم ،اشک میریختم.

اون حرف میزد.یک چیزهایی میگفت که دیگه مهم نبود.شایدم بود ولی درد بود.و من اصلا نمیشنیدم ،فقط میدونستم برای قلب فشار چهل تنی سخت است...

یکی میخواست بهم بگه تو که قرار نبود بشنوی و حرف بزنی و فقط گریه کنی مگه مرض داشتی سوار شدی؟

ولی نمیدونم چرا انگار مجبور بودم که مسافر اون ماشین باشم.

چادرم را کشیدم توی صورتم که معلوم نباشه اشک میریزم.توی خواب هم مغرور بودم.انگار که سوالی را چند بار از من بپرسه و من جواب ندم و کله شق بازی در بیارم ،زد به شونه م تا صورتم را برگردونم.فقط شنیدم که گفت :"تو پی ساختمون بودی!"

خوب نفهمیدم خوب بود این جمله یا نه و یا اصلا باید به "بودی" توجه کنم یا نه!ولی میدونم باز هم صورتم را برنگردوندم.نمیدونم چرا خیلی دلخور بودم.خیلی...

فقط شنیدم که گفت باشه خودت خواستی و سرعت ماشین بالا رفت.قطعن باید میترسیدم یا صورتم را برمیگردوندم و ازش میخواستم سرعتش را کم کنه ولی توی خواب هم سرخود معطل و کله شق بودم و حتی تکون هم نخوردم.

توی راه یک نفر سوار شد درست کنار من!انگار که توی ماشین دیگه جا نباشه و تنها جای خالیه ماشین کنار من باشه!زنی بود شبیه کولی ها .اون هم سیاه پوشیده بود و یک خالکوبی که سبز شده بود هم توی صورتش بود و موهای بافته ی سیاه دو طرف شونه هاش را از روسریش آویزون کرده بود بیرون!انگار که مسئول تدارکات مراسمی باشه.نشست کنار من و به اون  گوش میداد و هی میگفت خیالتون راحت باشه آقا!

همه جا توی خیابون شلوغ بود.مردم عزاداری داشتند.همه عزادار بودند.انگار که مراسم عزاداریه آدمه خاصی باشه اما اون به زن کولی سفارش کیک داد.اون میون عزاداری ها داشت سفارش مراسم جشن میداد.انگار که تولد باشه یا قراره به همین زودی تولد باشه.

نفهمیدم تولد کی یا جشن چی! هنوز دلم خون بود.دست خودم نبود.غرق بودم توی چراها که باز زد به شونه م و گفت :هی!با توام!میدونی پی ساختمون بودن یعنی چی؟

ناخوداگاه سرم را برگردوندم و باهاش چشم تو چشم شدم که یکهو صدای فرنگیس بلند شد:الــهـــام!الهااااااااام!نمیخوای پاشی؟مگه تو امروز نذر شله زرد نداری؟پاشو !

چشمام را باز کردم.تمام رنگ آبی سقف اتاقم هجوم اورد توی چشمام!

شله زرد!امروز!پی ساختمون! 

لعنت به من!

چشمام را بستم.محکم!

انگار که بخوام بقیه ی خواب را ببینم.انگار که بخوام کله شق بازی در نیارم توی خواب و این دفعه که حرف زد جوابش را بدم.انگار که بخوام ازش بپرسم چه خبره.انگار که بخوام باز بخوابم و باز اون آدمها را ببینم.انگار که بخوام واسه اولین بار ...!انگار که بخوام از رسیدن به امروز و شله زرد و نذر و تمام چیزها و کسایی که من را به شله زرد میرسونه فرار کنم.

چشمام را بستم!نشد. باز هم گم شد!!!!

دوباره صدای فرنگیس مثل ناقوس کلیساها رفت روی عصب من و تمام روزهای گذشته و خوابم!

و من باز جا موندم از گفتن و شنیدن...

و باز صبح از راه رسید...

و باز صبـــح بخیر دنیـــــــــا!

صبح بخـــیر همـــــه ی دنیـــــــا !

صبح بخیــــر الــــــــی ...

الــی نوشت :

یکـ) نذر تمام آدمهای زندگیم ه! نذر تمام اسمهایی که قلبم را از کار میندازه!نذر تمام چشمهایی که دیدند و شنیدند!نذر تمام داشته ها و نداشته هام.نذر تمام آدمهام! قبول باشه آدمهای زندگیم...

دو )گفته بودم صدای شهرام شکوهی از آن صداهای پدر و مادردار است ؟ >>>> دلـش خـونـه "



نظرات 40 + ارسال نظر

من "ارگ بمم" خشت به خشتم متلاشی
تو "نقش ِ جهان" هر وجبت ترمه و کاشی

در هر نفس این است دعایم همه جانا
در زیر و بم ِ خاطره آزرده نباشی ...

صبح بخیر الی

من خوبم

خ و ب):)

صبح بخیر...

هیچ زهرایی بد نیست
بایدم خوب باشی!

:)

نگار 1391/10/22 ساعت 13:19

من که نفهمیدم دقیقا چی شد اون آقا کی بود که می خواستی جوابشو بدی ولی ناراحت نباش بانو :)
ما هم امروز نذر حلیم داریم
دلم برات تنگ شده بود

حلیم دوس داریم ها!
شدید!
مخصوصا حلیم بادمجونه خونگی!

از طرف من هم بو بکش و بخور نگار :)

یعنی بیشتر از من تنگ شده بود؟!

:)

mamad 1391/10/22 ساعت 15:39

رنجیده ای مگر که دگر پا نمی دهی؟
وقتی برای صحبت با ما نمی دهی؟

غزلی گفته ام از گونه ی گل نازک تر

من بجز شعر چه گفتم که به تو برخورده!؟

سلام بانو...
قبول باشه نذرتون...
دلتنگت بودم...چه خوب که برگشتی...!

دلی که میکشی از آن عذاب بی رحم است...
:)

نذر آدمهای زندگیم بود
از شما هم قبول باشه...

خوبی کافه چی ؟
دلتنگ کافه ت بودیم و قهوه هایی که تلخه و کافه چی...

رضا 1391/10/23 ساعت 09:13 http://sarabesakhtegi.blogfa.com

سلام خوبی الی جان؟

حتی این جمله میتونه ادامه هم داشته باشه
خسته شدم از بس داد زدم من کلا دختره خوبی ام!

:)

سلام !
به امید ِ روز های روشن تر .

روشن تر از این چشم را میزنه
حتی روایت داریم باعث کوری هم میشه

:)

سلام
تسلیت رحلت رسول الله وفرزندانش
کافی است شب اگرباردارنیستی کمی سیاه دانه آسیاشده (نصف قاشق چای خوری)قبل ازغذابخوری اگرغذانان پنیروگردوبخصوص باشد انوقت عشق ورزیدن برتو غلبه خواهدکرد
نان ماست ماراربداخلاق میکندمگراینکه دران زنیان(نعنا)بریزیم چای همینطورترشی همینطور
پیغمبر:برشما باد خوردن مویز....واخلاق را نیکومیکند
امام رضا:اگرخواستیدماست که میخورید مریض نشوید دران زنیان بریزید
امام صادق :خوردن لبنیات صبح مضراست شب خوب است
پیغمبرقبل ازغذاهای سرد سیاه دانه میخورد بعدشروع میکردبه غذا یااگرخیارمیخورد شیرمیخوردکنارش خرما میخورد ...

الی همیشه کیفور نسخه هاتونه آقاااا...

این ایام هم به همگی تسلیت و رسیدن ربیع الاول مبارکا باشه حکیم باشی...

:)

علی.م 1391/10/23 ساعت 10:30 http://ashiane313.blogfa.com

سلام..وفت زیبا بخیر
...............................
نذر کردم تا بیایی هرچه دارم مال تو آقاجان
چشم های خسته پر انتظارم مال تو آقاجان
یک دل دیوانه دارم با هزاران آرزو
آرزویم هیچ ، قلب بی قرارم مال تو آقاجان

وقت شمام بخیر آقاااااااااااا

مرسی شعر...
:)

پرهام 1391/10/23 ساعت 11:11 http://skyfall.blogsky.com/

سلام
ایشالا که خوابت خیره .
نذرتون قبول

نذر شمام قبول...

تا یار که را خواهد و ....

:)

روزبه گیج
والله سعى کردم خوب بخونمش ؛
ولى در کل گیج شدم؛
ولى انصافا شعراى اولش ایولا داشت ؛

یه لیوان آب بخور
یه نفس عمیق
یه عرض و طول سالن خونه را قدم بزن
تا برگردی گیجی مرتفع شده و من ازت میپرسم چه خبر؟؟؟
خوبی مهندس؟
:)

«آری آغاز دوست داشتن است// گرچه پایان راه ناپیداست// من به پایان دگر نیندیشم// که همین دوست داشتن زیباست»

فروغ فرخزاد

من به پایان دگر نیندیشم...

پایانی در کار نیست دلتنگ...

:)

گیتی 1391/10/23 ساعت 12:13 http://gitiii.blogfa.com

سلام الی جون نذرت هم قبول عزیزم
چه خوابی................

نذر شما هم...

تعبیر داشت
تعبیر داره
چه خوابی...

:)

خوبی گیتی ؟:)

کاکاپو 1391/10/23 ساعت 12:29 http://balapain.blogfa.com

خانوم خیر باشه
نذرت قبول

ممنون آقااااااااااا

:)

سلام خانمی

ادبیاتت فوق العاده ست.

کاش ادامه شم می دید. خیلی دلم می خواست بدونم چی میشه تهش...

نذرت قبول

مارو هم دعا کن.
خیلی

زور زدم خوابم ببره بقیه ش هم ببینم
نشد...
:)
شما ادبیاتمون را فوق العاده دیدی خانوووم

نذر شما هم....

:)

کیوسک 1391/10/23 ساعت 14:48 http://platonic.blogfa.com

حیف این متن و پست عالی و خوشگل نیست با فونت ریز نوشته شده ؟؟؟
حیفه
+خوشگلی دختر جان :)

به جان بچه م اندازه فونتش شبیه همه فونتهای معمولیه خو!

رو چشم بانو زین پس با فونت چاهاره آریال بولد ایتالیک مینویسم :)

کشف امروزم را دوست داشتم کیوسک بانو
گفتم،نگفتم ؟
:)

sahar 1391/10/23 ساعت 15:17 http://sahar-ho.blogfa.com/

خوابها عجیبند ، عجیب .
گاهی بهتره ازشون سر در نیاریم . تعبیرشون نکنیم .
نذرت قبول
برگشتنت مبارک :)

سحربانوی مستجاب الدعوه ی ما چه طوره؟

تعبیر نکردم
نمیکنم
نمیخوام بکنم
فقط تعریف کردم تند تند با جزییات که یادم نره
شاید بعدها فهمیدمش
شاید هم نه...
اگرچه دیروز لبخند مامان حاجی خودش را نشون داد اما...
:)

بودم
فقط یه خورده نبودم
نه اینکه نباشم ها
بودم فقط هیچ جا نبودم
ممنون سحر بانو :)

نذر شما هم...

زدم دانلود شه ببینم چی به چیه؟!

سلام...

کلیک میکردی کافی بود

علیک مهندس

:)

اسما 1391/10/23 ساعت 17:21 http://manobabajoon.blogfa.com

قبول باشه نذر دختری که شعر شد...قبول باشه الی...

قبول باشه نذر تمام آدمهای زندگیش...

:)

سلام الی تو انگار حالت زیاد خوب نیست حس میکنم خوشحال نیستی من واقعا چیزی نمیدونم اصلا سوال هم نمیکنم ولی واقعا فکر کن ببین ارزش اینهمه غم خوردن داره
دلم برات تنگ شده بود نذرت قبول روزهای خوب در راهند...

اگر منظورت اینه که خوب نیستم خوب...
من دختره خوبی ام !
من همیشه دختره خوبی ام!
اگه منظورت اینه که خوشحال نیستم خوب...
من همیشه خوشحالم حتی اگه خوشحال نباشم
اگه منظورت غمه خوب...
الی و غم همیشه با هم بودند ،تازگی نداره فقط به الی هم گفتم لوس بازی ممنوع!
اگه منظورت اینه که...
خوب....
سوال کردن وقتی خوبه که الی چیزی داشته باشه برای جواب دادن
خوب من واقعن جوابی ندارم
این درد جز گذشت زمان حل نمیشود...
اگرچه دردی نیست بانو
خوبی مامان نسرین
دلمون تنگ بود شدیدا برای مامانمون ها!

خوابو دوست میتونی فرارکنی از هرچی تو این دنیاست بری به یه جایی که دیگه غم نی.....

خوب من دقیقن نفهمیدم یعنی چی
اما خوب حتما حق با شماست

:)

وای چ متنه بزرگی ..چشم دراومد

الان پیداش میکنم بهت میدم بذاری سر جاش
کجا در اومد؟

:)

[ بدون نام ] 1391/10/24 ساعت 00:57

کشفت؟
:))))))))))
ای جانم...
هههههههه
من همین مخاطب های خاصم را دوست دارم دیگر..
ببخشید که اذیت کردیمت :*
+نه چون ریزه میگم فونتت جونم.

بگردمتون خانومه آقای کیوسک :)

اذیت؟
منو؟
عمرا داداش!
ما با این مهر و محبتا اذیت نمیشیم که
ذوق مرگ میشیم
فونتمون هم چشم یه دکتر خوب دیدم قراره عملش کنم
فونتم را میگم ها!
:)

سوسن بانو 1391/10/24 ساعت 01:07

بهت می دش.
یه روز سرش را کج می کنه متمایل به بالا و می گه می خواستم بفروشمش برای جهیزیه ات چندتا تکه مارک دار بخرم اما اگه نمی خوای نخواه خونه برای تو . ولی باید قول بدی تنهایی راه نیوفتی بری اونجا یا با احسان بور یا با عباس آقا . خلاصه شرط من اینه تنهایی بری اونجا فسخ می کنم معامله را. و اون روز تو چقدر خوشحال می ش ی که صاحب یه تکه از آرزوهات شدی
یا به قول روان شناس ها به خانه برگشتی
وقتی آدما یه قصه ی بد یا نیمه تمام داشته باشن دوست دارن برگردن به همان موقعیت شاید زمان را تشه به عقب برگرداند ولی می شه همان آدم ها را جمع کرد و اون موقعیت از دست رفته را دوباره بازسازی کرد و این بار به جای اتفاق ناخوشایند یه اتفاق یه خاطره قشنگ را ساخت
به خانه برمی گردم
اما هنوز می ترسم
وقتی که برگشتم
تمام دیوارهای کاه گلی خاتنه فرو ریخته باشد
دیگر تمام تو و تمام آنچه دوست داشتم رفته باشند
می ترسم
تنها من مانده باشم و قصه ناتمام شبهای سرد بی لالایی

چقدر دلم برات تنگ بود سوسن
مخصوصا دیشب که ....
برات نوشتم
:)
بده به من؟
بعد هم برام شرط بذاره؟
که با عباس آقا برم یا احسان؟
برای جهزیه م کنار گذاشته بوده؟
تیکه مارکدار؟
خوشحالم کنه؟
میتی کومون؟
عجب!
.
.
.
آرزوهات را دوست داشتم
خیلی...
همین...

هوم ....
حرف های نگفتنی بسیاری در گلویمان زندانی شده !
اگر منم بخوام حرفها نمیخوان که بیان بیرون !
نذرت قبول

نذر شما هم...
حرف بزن یه مقدار از ما
حتی اگه حرفت نیاد
حتی اگه خودش نیاد
اصلا سکوتت را حرف بزن
هااا؟

هنگامه 1391/10/24 ساعت 10:44

امروز به عشاق حسین زهرا دهد مزد عزا

یک عده را درمان دهد

یک عده بخشش در جزا

یم عده را مشهد برد

یک عده را دیدار حج

باشد که مزد ما شود

تعجیل در امر فرج

بگردند شعرتون را حاج خانوووم

خوبی هنگامه سلطان؟

:)

سلام دختر خوب مهمون ناخونده میخوای؟
البته منم دختر خوبیم

مهمون ناخونده یعنی از اونا که میاد بعد ما میوه و شیرینی و اینا نداریم آبرومون مثلا میره؟
خوب اصولا تمام مهمونای ما ناخونده اند چون ما باز هم اصولا میوه شیرینی نداریم
در ضمن تا دم دری این حسن ما را هم صدا کن بیاد تو نچاد!

راسی دو دختر خوب در یک اقلیم نگنجد
گفته باشد
:)

بازگشت شما مبارک خانوم.نطر شما قبول.خواب شما خیر.صبح شما بخیر...

شاپری...
هیچی!
فقط خواستم صدات کنم
این روزها فقط پر از یه عالمه حرف که شاید باید فقط شاپری باشی تا بفهمی...

همین روزا صداش در میاد
:)


[ مرد تنهایی ] حلول ماه ربیع الاول تهنیت باد .

مبارک باشه آقااااا

:)

بانوی.... 1391/10/24 ساعت 13:24

نذرشون قبول....

لبخند مامان حاجیت
چادر مشکی
اشک روگونه
راننده ماشین
پی ساختمون
فرنگیس
.
.
.
؟

برای قلب فشار چهل تنی سخت است...

هی یادم میره بهت بگم
اما این دفعه یادم بنداز دیدمت بهت بگه دختر خانوم وفقتی میخوای آرس ایمیلت را بذاری اولش نباش دبلیو دبلیو دبیلو بذاری
آخه من از دست تو چی کار کنم بچه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

البته شوما دبلیو نذاشته عزیزی ها!
اسمتون هم کامل بنویسید بانوی نور و آیینه

راسی رسیدنتون بخیر
مشدی تون زیارتشون قبول
:)
زین پس باید مشدی عباس آقا صداشون کنیم دیگه؟

:)

مبینا 1391/10/24 ساعت 15:54 http://mobina77.blogfa.com

سلام قشنگ مینویسی

سلام...

منیژ 1391/10/24 ساعت 17:36 http://manij.mihanblog.com/

شام چی خورده بودی ؟ با جوراب خوابیده بودی یا پای لخت ؟ رو به مشرق دراز کشیده بودی یا جنوب ؟ اینا همه ش مهمه عزیزم ... ولی به دلت بد راه نده. کسی که میون اون همه سیاه و عزاداری کیک سفارش داده برات حتما هواتو داره. هرجا که باشی. هرجا که باشه.

نذرت قبول .

خوب جوراب نداشتم.من روزه روزش جوراب ندارم پام کنم اونوقت شب جوراب پام کنم که مثلا نامحرم تو خواب پام را نبینه؟
البته یه جفقت جوراب دارم مامانیم بافته همیشه زمستونا تو خونه پام میکنم اما امسال پیداش نکردم!
سمتشم بلد نیستم
یعنی سمت سرم یا سمت پام
یا سمت تختم؟
شام چی خورده بودم؟خوب یادم نیست احتمالا هیچی نخورده بودم ...
نمیخوای بگی از پر خوریه که یوزارسیف منیژ!؟!
بد به دلم ندادم اتفاقا نمیدونم چرا خوشحال بودم توی کل روز از خوابم حتی با اینکه نبودم!
در ضمن برای من اوشون کیک سفارش ندادند برای یه مراسمی سفارش دادند که احتمالا به من هم ربطی نداشته و ایشون گویا فقط خواستند بنده شاهد باشم
راسی یه درضمن دیگه ایشون طبق آخرین هوایی که از بنده داشتند ما هنوز با کمبود هوا روبرویم و بدجور تیر ترکششون توی گلمون راه نفس کشیدنمون را بسته
ما را به خیر اوشون امید نیست ،همین که شر مرسونند کافیه


ممنون منیژ بانو
:)

شاید ان روز خوب بیاید شاید....

میاد
حتما میاد...
حتی اگه نیاد...!

یک کاغذ مچاله توی سطل زباله
و دیگر هیچ
یک خداحافظ ناگفته
یک امضا
و دیگر هیچ
به روی تو نیاوردن گذشته
و دیگر هیچ
یک سطر دست نوشته
و دیگر هیچ

من , رهاشدن , رفتن...
یک حرف نیم خورده
و دیگر هیچ!

یک جفت نگاهِ هرزه پو، دیگر هیچ

یک دنیا حرف و گفتگو، دیگر هیچ

فردای مرا هم از قضا میبینی :

نعشی بر سنگِ مرده شو، دیگر هیچ

سلام.ما توفیق داشتیم با وبتون یه تصادف کوچولویی بکنیم...ازتون میخوم شما هم بیاین و نظرات ویروس کخ دار رو بخونید.

آقا تکون نخور افسر بیاد کروکی بکشه ببینم یهو چیزیمون نشده باشه خودمون نفهمیده باشیم
:)
آقا شما بیمه هستی یا کلا خو ش به حالمون ؟

خواب!
خوش به حالت که خواب می بینی
اونم آدمایی رو که دوستشون داری , حتی اگه فرنگیسی باشه که تو بهترین قسمت خوابت ناقوس صداش تورو به دنیاپرستی دعوت کنه
من تقریبا هیچوقت خواب نمی بینم و اگرم چیزی دیده باشم تا بخوام بیدار شم همش یادم میره


خیر باشه انشاالله

یه مدتی بود نمیدیدم
ولی اکثرا میبینم
هم خوبه هم بد...
بعضی خوابام حرف داره
بعضیهاش درد داره
بعضی هاش مسخره بازیه!
بعضی هاش یادمه
بعضی هاش یادم میره
بعضی هاش هم دنباله داره
یعنی وقتی بیدار میشم و باز میخوابم بقیه ش را میبینم
به بعضی هاش بدجور اعتماد دارم
به بعضیهاش هم بلند بلند میخندم
به بعضی هاش هم بلند بلند میترسم!

ولی این خواب را دوست داشتم
چون یادمه لبخند زدم با اینکه حرص خوردم از بیدار شدنم...
اما الان اصلا یادم نیست چرا؟!

سلام. بین فایل های نابود شده امه، از آرشیوم می تونم در بیارم شعرارو اما طول می کشه. خواستم بدونی که گشتم دنبالش

ما منتظریم مااااااااه کامل بشود....

منتظرم بانوووو
زحمتتون میشه اما....
اما ما شیفته ی شنیدن تمام آنهایی هستیم که شما ذوقشان را میکنید
انگاری باید ذوق کننده باشد

:)

[ بدون نام ] 1391/10/25 ساعت 09:24

با شهرام شکوهی گریه کردم
.....................
خیر باشه الی

دلت قرصه که من هستم

که دنیامو به تو بستم

که هروقت مشکلی باشه

برای تو دمِ دستم

ولی من چی کیو دارم؟؟؟؟؟؟؟

"" که مثل خود من باشه"""

که هر وقت عشق رو کم دارم

مثل معجزه پیدا شه

دلش خوووووووووووووووووووووووووووونه

دلش خوووووووووووووووووووووووووونه

+اگه گفتی اسمت کو؟

بابک 1391/10/26 ساعت 08:02

:-)

مبینا 1391/10/27 ساعت 20:08 http://mobina77.blogfa.com

سلام
مرسی از حضورت

مرسی از جوابت..

:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد