_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

طــهــ ــ ـران برای مــن برهوتـــی، پوشیده از سفیدی بــرف است...

هوالمحبوب:

طــهــ ـ ــران برای مـــن بـــرهــوتــی ، پـوشیده از سفیدی بـــرف است

بــاشـــد که رد پــــای تــــــو ایـنجــا همــــراه خـــود بــــهـــار بیـــارد...

سوار میشم و از خانوم مسن صندلی جلو که اخماش را توی هم کرده میخوام وقتی رسیدیم علاءالدین بهم بگه تا پیاده بشم.مشغول جمع و جور کردن خودم و محتویات جیبم و کیفم هستم که صدای ملودی باعث میشه از همه ش دست بکشم و زل بزنم به یه جفت چشم قهوه ای که لبخند به لب و با چشمهای منتظر آدمها را نگاه میکنه.دست میبرم توی جیبم و با سر اشاره میکنم بیاد طرفم .هر دو تا دستش را میگیرم و باز میکنم و توی یکیش یه دونه هزار تومنی میذارم و توی اون یکی یه دونه شکلات.هر دو تا دستش را میبندم و بهش لبخند میزنم.پسر کوچولوی چشم قهوه ای خوشحال میشه و میره اون روبرو می ایسته و نگاهم میکنه.نگاهم را ازش میگیرم و تکیه میدم به شیشه و با نوای ویلون مردی که همراهشه غرق میشم توی روزی که گذشت ...

پایتخت امروز یه طور دیگه بود...یه شکل دیگه...یه فرم دیگه...

طوری که فکرش را نمیکردم که حدسش را نمیزدم که خیالش را نمیکردم...

با اینکه هوا سرده و همین چند دقیقه پیش داشتم از سرما منجمد میشدم ولی یکهو گرمم میشه ...پنجره ی اتوبوس را به زور باز میکنم تا هوای خنک هجوم بیاره توی صورتم و زل میزنم به عابرایی که توی پیاده رو توی هم می لولند و از کنار هم رد میشند...

از کنار پل هوایی عابر پیاده رد میشیم و ناخوداگاه سرم را بر میگردونم و بعد خنده م میگیره از خودم که داشتم زیر پل دنبالش میگشتم.انگار که توی تموم ه اون شهر ه پر از هیاهو فقط یه پل عابر پیاده باشه و فقط یه آدم ،که منتظرت ایستاده اون زیر و تو از روی همون پل براش دست تکون میدی...

یه آدم که وقتی بهش میرسی از گرسنگی روده بزرگه در حال پنجول کشی به روده کوچیکه باشه و اون ببردت توی اون زیر زمین میدون انقلاب که صاحبش لهجه ی قشنگ ترکی داره و مشتری هاش برای آش های خوشمزه ش صف میگیرند،آش بخورید تا کار به غش و ضعف و آبرو ریزی نرسه!

یه آدم که میتونی باهاش سر اندازه ی ولی عصر بحث کنی و بهش بگی یه بار زمستون هفتاد درصد ولی عصر را قدم زدی و اون هی بخواد توی کله ت فرو کنه که عمرا همچین کاری کرده باشی و برات کف دستش نقشه ی ولی عصر و تهران را بکشه تا بهت بفهمونه که شاید هفتاد درصد اینجا تا اینجا را راه رفته باشی و تو هی بگی نچ! شاید هفتاد درصد نبوده اما خوب حتما شصت درصد بوده و از یه درصدت هم کوتاه نیایی!:)

یه آدم که میشه باهاش تمام ولی عصر راس راسی و نه کف دستش را ،حتی اگه ولی عصرش به اندازه ی دور تا دور ِکره ی زمین باشه ،قدم زد و خسته نشد و دلت خواست باز هم بری و به نق نق کردن پاهات گوش ندی ...

یه آدم که وقتی حرف میزنه کیف میکنی و دلت میخواد دست بذاری زیر چونه ت و فقط نگاش کنی تا اون حرف بزنه و تو لذت ببری و بعد عاشق تمومه آدمای خاطره ها و زندگیش میشی ،عاشق تمومشون حتی اون آدم بده که تمومه اون آدم را تحت تاثیر قرار داده و تباه کرده! 

یه آدم که میتونی باهاش در مورد ِ تموم ه تاریخی که خوندی حرف بزنی.کوروش را کیف کنی،به برادرزاده ی امینه اقدس گروسی فحش بدی ،در مورد اولین سلطانه ی عثمانی حرف بزنی و هیچ هم برات مهم نباشه که فکر میکنی عثمانی همون روسیه است!!!

یه آدم که وقتی اسم "دن بروان" را میاره میتونی دهنت را کج کنی و "براون" را خارجکی تلفظ کنی و اون به اینکه اداش را در اوردی بخنده و غرق بشی توی داستان فراماسون ها و راز داوینچی و فرشتگان و شیاطینی که دنیا را سر کار گذاشتند...

آدمی که با حرفاش به سیاست داخلی و حرفای یواشکی ه خارجی علاقه مند میشی و از تمومشون به همون اندازه  متنفر!!

آدمی که درست دست میذاره روی شعرهایی که قلقلکت میده و تو رو میکشه.فاضل میخونه ،قیصر میخونه، بیابانکی میخونه، مقتل میخونه ،عاشورا به تصویر میکشه ،قاسم را تشریح میکنه،زینب را کیف میکنه،بچه های زینب را درد میکشه،شب تاسوعا را ظهر عاشورا را...اونقدر ردیف و پی در پی میخونه که غرقت کنه و انگاری یادت بره بهش بگی عربی نمیفهمی و نمیدونی اینایی که وسط شعرها داره با روحت بازی میکنه چیه... و دقیقن سر اون بیتهایی که هر آن ممکن ه آبروت را ببره و اشکت را ول کنه ،یه خنده ی با مزه میکنه و میگه :"خیلـــی خوبه الــی...خیلـــی خوبـــه ..." و تو با خنده ش قورت میدی تمام بغضت رو و روبروت را نگاه میکنی و میخندی...

آدمی که شدیدا تو رو یاد "سین" میندازه و وقتی بهش میگی،میگه دلش نمیخواد تداعی آدمی که ازش خاطره ی خوبی نداری توی ذهن تو باشه و تو حتی اگه هزار بار هم تداعی گره سین ها و شین ها باشه ،نمیتونی که دوستش نداشته باشی...

آدمی که باهاش میتونی تموم ه یک پیتزا را کیف کنی و ازش بخوای اول اون غذا را تست کنه که اگه داغ نبود تو بخوریش و از همون پیتزا گریز بزنی به خاطراتی که هیچ دوست نداری بهشون فکر کنی یا تعریفشون کنی و آروم آروم میون لبخند زدن و سکوتش بهشون اشاره کنی...

آدمی که وقتی قرآن میخونه لال میشی...وقتی حرف میزنه گوش میشی وقتی شعر میخونه مسخ میشی وقتی میخنده ذوق میشی وقتی سکوت میکنه درد میشی و وقتی خیره میشه به هیچ جا ،کلافه میشی و وقتی غوطه وری توی افکارت ازت میخواد بلند بلند فکر کنی و تو فقط بلدی بخندی و بری بزنی به کوچه ای که یه روزایی اسمش علی چپ بوده و الان یحتمل خیابون شده!

سرم را روی شیشه ی اتوبوس جا به جا میکنم و به فکر کردن هام فکر میکنم...

به اینکه بیشتر از قبل دلم به روشن بودن ه آخر این قصه روشن ه...به اینکه مگه میشه خدا از داشتن این آدم کیفور نباشه و هر روز و هر لحظه به خودش دست مریزاد نگه...؟مگه میشه از اون بالا هی به بقیه نشونش نده و نگه ببینید این دست پروده ی من ه ها!

بیشتر از پیش به "هر که در این بزم مقربت تر است ..." ایمان میارم و از خودم کیف میکنم که امسال بهمن خدا این آدم را این طور بهم داد...به این فکر میکنم که مگه میشه اینهایی که بهش گذشته عذاب باشه ؟به این فکر میکنم که چقدر خوبه الان که داره خدا به اون نگاه میکنه منم توی تیر رس نگاهشم ...به این فکر میکنم که خوش به حال من که از بین این همه آدم من انتخاب شدم برای بودن...

صدای ویولون با اون مولودی،هرچند که اونقدر ها هم هارمونی نداره اما بدجور چنگ میزنه به قلبی که انگار نیست و تو هنوز داری به لبهای خشکی که پشت میز کافه خشک تر و خشک تر میشه و چشمهایی که خیره به نقطه ی نامعلوم تنگ تر و تنگ تر میشه و دردی که هست و تو نمیتونی براش کاری بکنی فکر میکنی که صدای پیرزن اخموی صندلی جلو تو رو به خودت میاره که :" خانوم این ایستگاه پیاده شید...یه خورده برید یه مجتمع خیلی بد ریخت میبینید .اونجا علاءالدین ه !"

لبخند میزنی و از اوتوبوس پیاده میشی که باز نگاهت میفته به یه جفت چشم قهوه ای .آخرین شکلات توی جیبت را میذاری کف دستش و زود از اتوبوس میای پایین و خودت را توی سرمای هوا جمع میکنی و بغضی که هست و نیست را قورت میدی و میگردی دنبال یه مجتمع بد ریخت...!

الــی نوشــــت :

یکـ) یعنی سهم تو از من به اندازه ی یه خواهر بودن هم نیست؟!آخه این دیگه سوال کردن داره؟دستم کوتاهه...ببخش!کاری بلد نیستم بکنم الا اینکه باشم.میدونم کمه اما همه ش همینه...!

 Hey You...! I'm Here

دو)قشنگ تر از قشنگ این بود که شب شهادت معصومه پیشش بودم.آآآی اون گنبد زرد رنگش تو رو میکشت...آآآی تو رو میکشت...!

 سهـ )خرافاتی نیستم اما همیشه اسفندها بوی شازده کوچولو میاد.حالا هرچقدر هم من ازش فرار کنم بالاخره خودش جلوی راهم را میگیره.به این موقعی بیشتر ایمان اوردم که شیوا کتاب را از توی کیفش اورد بیرون و داد به من! "بازگشت شازده کوچولو..."!...ممنون شیوام به خاطر هدیه ت ...عزم جزم کردید من را بکشید ها :)

چاهار)نیمه ی خالی لیوان مرا پــر نکنیــد

دل من عاشق این گونه گرفتــــاری هاست...

پنجـ) از اینجا الـــی را گــوش بدید >>> " در عـصـــــــر احتــــمال قـــشنگــی نگفـــتــنی ست ..."

نظرات 105 + ارسال نظر
mamad 1391/12/07 ساعت 21:42

هر گنه عذری و هر تقصیر دارد توبه ای
نیست غیر از زود رفتن عذر بی جا امدن
..
ایام نوجوانی غافل مشو ز فرصت
کین اب بر نگردد هرگز به جویباران
..
هرچه کردم تیر آهم با دلت کاری نکرد
گوییا قلب تو از روز ازل رویین تن است
..
پس از وزیدن تو گیسوان سرکش من
چگونه گوش به فرمان روسری باشد؟
..
چشمم به گیلاس لبت وقتی که می افتد
دیگر زبان را جرات (( لعنت به شیطان )) نیست


بین صدها سرفرازی یک تباهی لازم است
گاه در چشم خلایق روسیاهی لازم است

زندگی شطرنج با خویش است تا کی فکر برد؟
در میان صفحه گاهی اشتباهی لازم است

رشته بین من و «او» با گره کوتاه شد
معصیت آن قدرها بد نیست گاهی لازم است
.
.

گاه نفرت حاصلش عشق است، این را درک کن

گاه اگر از تو دلم بیزار باشد بهتر است


گاه نفرت حاصلش عشق است، این را درک کن

گاه اگر از تو دلم بیزار باشد بهتر است


گاه نفرت حاصلش عشق است، این را درک کن

گاه اگر از تو دلم بیزار باشد بهتر است
.
.
یکهو غرق کردید ما را آقاااااا :)

سیده 1391/12/07 ساعت 22:22 http://seyyede72.blogfa.com

وای دختر! تمام پستای این صفحت رو خوندم...وای الی...


همین...وای الی...

نامه هایم چشمهایت را اذیت میکند

درددل کردن برای تو حضوری بهتر است...

واااای سیده....وای سیده :)

افسانه 1391/12/07 ساعت 22:52 http://gtale.blogsky.com


کسی که توحرفاش زیاد میگه بیخیال

بیشتر از همه فکر و خیال داره

فقط دیگه حال و حوصله بحث و صحبت نداره !

راضیم کردی که تنهایی برایم بهتر است

ظاهرا راضی شدم اما عمیقا نیستم


خسته ام از روزها، اغوش وا کن ای خدا

باید امضا کرد جایی را؟ بیا... من نیستم...

مریم 1391/12/07 ساعت 23:41 http://brightns.blogfa.com

وای الی...
چه کردی؟
تک تک حرفاتو چشیدم...آخ که چقدر بی بهانه دوسِت دارم...بی دلیل...

هرچه این احساس را در انزوا پنهان کند

می تواند از خودش تا کی مرا پنهان کند؟

مریم بانوووو...نفس عمیق....یه نفس عمیق دیگه....آهااان

دوست داشتنتون را دوست داریم خانوووم

خوب باشی مریم :)

ارمیا 1391/12/08 ساعت 00:43

با تشکر از مرحوم پروین اعتصامی و سایر بستگان و وابستگان
خانواده محترم رجبی
و
کلیه ، معده ، روده ی عزیزانی که مارا در ای مجموعه یاری دادند:
«پژو» یکروز طعنه زد به «پراید»
که تو مسکین چقدر یابویی!
با چنین شکل ضایعی بالله
... بی‌جهت توی برزن و کویی
رنگ لیمویی مرا بنگر
ای که تیره، شبیه هندویی
من تمیزم ولی تو ماه به ماه
مطلقاً دست و رو نمی‌شویی
بچه می‌ترسد؛ آن‌طرفتر رو!
که به هیئت شبیه لولویی
من نه خودرو،گُلم، سَمن‌بویم
تو نه خودرو، گیاه خودرویی!
من به پاریس بوده‌ام چندی
زیر پای «چهاردهم لویی»(!)
روی «باسکول» بیا،بپر،بینم(!)
روی‌هم‌رفته چند کیلویی؟!
در تو آهن به کار رفته ولی
نازکی عین برگ کاهویی!
صاحبت با تو گر به جایی خورد
سهم الارث ورثّه‌ی اویی!
از «پژو» چون چنین شنید «پراید»
گفت: ای دوست!چرت می‌گویی
بنده گیرم به قول تو یابو،
تو گمان کرده‌ای که آهویی؟!
خویشتن، بی سبب بزرگ مکن
تو هم از ساکنان این کویی!
انتقادی اگر ز من داری
مطرحش کن، ولی به نیکویی
زیر این آسمان مینایی
ای خوشا فکر و ذکر مینویی
برو خود را بسوز و راحت کن
بی‌علاج است آتشین‌خویی
بخت باید تو را نه آپشن و تیپ
ای که در بند چشم و ابرویی
بخت ماشین اگر سپید بُوَد
خواه بژ باش، خواه لیمویی!
ارج و قربم کنون ز تو بیش است
زانجهت در پی هیاهویی
خوار بودم ولی عزیز شدم
کرد دوران ز بنده دلجویی
قیمت من کنون رسیده به بیست
این منم من، «پراید» جادویی!
توی بنگاه پیش هم بودیم
غرّه بودی به خوش بر و رویی
بنده رفتم فروش و یکماه است
توی دپرس، هنوز آن تویی!

گر چه گاهى با کمى اصرار،پیدا مى شود
هر چه مى خواهید در بازار،پیدا مى شود

گر چه نرخش اندکى بالاست! در ایران دلار
کورىِ چشمان استکبار پیدا مى شود

دار، نایاب است اگر،مجرم در این کشور کم است
مجرمى باشد،یقیناً دار پیدا مى شود!

مشکل کار وطن حل شد،خدا را شاکریم
گر چه گاهى چند تن بیکار پیدا مى شود!

گاه مشکل نیست چیزى، جز معاشى مختصر
گر معاش آید خودش امرار پیدا مى شود ...


از قوانین طبیعت لحظه اى غافل مباش
خر که باشد ، کم کمک افسار پیدا مى شود

آن چه بر ما مى رود از ماست!باور مى کنى؟!
آستینت را بگردى مار پیدا مى شود

فرصتى پیدا شد و شعرى سرودم ،چون رفیق
فرصتى مانند این یکبار پیدا مى شود!

ارمیا 1391/12/08 ساعت 00:45

قیصر امین پور‎
یک کلبه خراب و کمى پنجره
یک ذره آفتاب و کمى پنجره

اى کاش جاى این همه دیوار و سنگ
آئینه بود و آب و کمى پنجره
...
در این سیاه چال سراسر سؤال
چشم و دلى مجاب و کمى پنجره

بویى زنان و گل به همه مى رسید
با برگى از کتاب و کمى پنجره

موسیقى سکوت شب و بوى سیب
یک قطعه شعر ناب و کمى پنجره

خود را به نادانی زدن هرچند آسان نیست

گاهی علاجی ساده بر زخمی است پنهانی

ارمیا 1391/12/08 ساعت 00:47

پنج قانون برای زندگی :

۱- پول خوشبختی نمیــآره ولی گریه کردن توی یه مرسدس از روی دوچرخه خیلی آسونتره!
۲- دشمنان‌تون رو فراموش کنین ولی مطمئن بشین اسم لعنتیشون رو فراموش نمی‌کنین !
۳- وقتی یک نفر توی گرفتاری افتاده بهش کمک کنین و اون‌ها وقتی دوباره توی دردسر افتادن یادتون می‌کنن !
... ۴- خیلی‌ها ( و خیلی‌ها) فقط به این خاطر زنده‌ان که کشتنــشون جرمه !
۵- الکل هیچ مشکلی رو حل نمی‌کنه ولی کاری از شــیر هم بر نمیآد !

============================
تا حالا از اینا نذاشته بودم واست.جالب انگیزناکوار بود ولی

در بیستون برای چه علاف مانده ای ؟

فرهاد جان، برایِ تو هیمالیا کم است... :)

ارمیای نبی تو با کی گشتی اینطوری شدی؟؟؟

تو که خوب بودی...!

دو ساعت حواسم نبودا :)

از جالب انگیزناکیش داریم ذوق مرگ میشیم!

saji 1391/12/08 ساعت 01:31 http://www.randeshode.blogfa.com

دلم از مردم شهرت گرفته الــــــــــــــی



از من قبول کن که در این شهر دشمند

با عشق و انتظار و علاقه کلاغ ها...


این شهر مدعی و طلبکار زیاد داره

انگار تنها کسی که طلبکار نیست و مدعی منم

منی که تمام دنیا به من بدهکارند...

دلتنگیتون را میخریم بانووو...میخرییم ها

خانم شوما که تشریف میارید تهران ! خُب بفرمایید که بلکه گاوی گوسفندی چیزی سر راهتون بزنیم زمین !!
نه که فک کنی برای این میگم که من اومدم اصفهان ازم پذیرایی بشه ها !! نه ! فقط خواستم بگم ما اینجا اندک اعتباری داریم که اونم صدقه سر بی بی فیس بودنمونه !!!!
خلاصه ما اعتقاد داریم که هنوزم وب خوبی دارید و گه گاهی هم به ما سر میزنید !!

فقط بزنید زمین یا حتی بکشید هم ؟!!!

بابا ما اهل خون و خونریزی نیستیم ،با مصالحه بیشتر کنار می آیم :)

در ضمن ما در اصفهان گاو و گوسفند زمین نمیزنیم ،دستشون را میگیریم از زمین بلندشون میکنیم

استفاده از اعتبار تمام بی بی فیس بودن شما بماند برای سفرهای آتی...
این پایتخت گردی این دفعه کاملا بدون برنامه ریزی و ناگهانی بود :)

مرسی که وب خوبی داریم و خوشحال میشید گاهی بهتون سر بزنیم مهندس

گیسو 1391/12/08 ساعت 11:48

الی باز گل کاشتی ...
هزار تومان یه طرف و اون شکلات یه طرف دیگه
کاش می گفتی آهنگ دلخواهتو بنوازه دو تومان میدادی خیرشو ببینه .


رفتی علاء الدین برای خریدن گوشی
الی شیرین سخن . بوس

گل را شوما کاشتی گل گیسو ...

واقعن هم اون شوکولات یه طرف
یعنی از اصفهان تا پایتخت چاهارتا شوکلات داشتم هیچ کدومشم نصیب خودم نشد :)

آهنگ دلخواهم "امشب در سر شوری دارم ..." یه بار یه نفر تو شهر خودمون برام زد اما پایتخت فرصت فکر کردن به آهنگ دلخواهم نشد از بس که هی فکرم می اومد !!

گوشی کوجا بود خواهر ؟!
میعادگاه دادامون بود راه بیفتیم سمت شهرمون :)

دلمون برادون اینقده شده سا گل گیسو ( ) ...تا من نیستم حواست به اوضاع و "ذوقمون " باشه

سیده 1391/12/08 ساعت 13:17 http://seyyede72.blogfa.com

من:وای..الی..چقد دوس دارم ببینمت...


الی:وای دختر چقد عجولی تو!

الـــی : به شرطی که یه دونه از اون بستنی سنتی ها که بزرگ هم باشه و کاسه ش نون بستنی ه درست روبروی عالی قاپو و کنار حوض مهمونم کنی و بعد هم یه بازارچه قیصریه را باهام قدم بزنی، من با کله میام :)

سیده : الـــی من برم یه دور بزنم برگردم

همیشه از خوبیهای آدمها واسه خودت دیوار بساز پس هر وقت در حقت بدی کردند،فقط یه آجر از دیوار بردار بی انصافیه اگه دیوار رو خراب کنی

آره بی انصافیه...
حالا بیا یه جور دیگه نگاه کنیم...
دیواری که از محبت آدمهایی ساخته شده که بین هر آجرش گوشت و پوست و خون تو قرار گرفته...
دیواری که بین آجراش قلبت نشسته که داره تند تند میزنه...دیواری که آجراش خوبیهای دوستته اما سیمانی که اون را به هم پیوند میزنه تمام وجوده تو که با اضافه شدنه هر آجر بارش روی تک تک وجودت سنگینی میکنه...
حالا یه دیوار دیگه ...
دیواری که هر دفعه زوور میزنه داد میزنی...ضجه میزنی تو رو خدا آجراش را برندارید...
"این آجرها یه قیمت جانم تمام شد...!" ولی خودش هی میاد جلو تا لگد بزنه زیر دیوار...تو دیوار را برمیداری و میدوی که بهش نرسه...آخه حیفه آدم خوبه یهو این قد بد بشه...ولی غافل گیرت میکنه و با بولدیزر از جلو از روی دیوار و تو رد میشه...
میدونی چیه نوشین...؟
حماقت ه محضه اما پا میشم تیکه تیکه آجرا را برمیداریم میرم تو خلوتم میچینم روی هم .از بنناش دل میبرم و پای هر ذره دره آجرش اشک میریزم و نفس عمیق میکشم...
آره راس گفتی بی انصافیه...
بدجور هم بی انصافیه...
ولی این دیوار معماره نامرد نمیخواد :|

و چقدر دل من گرفته تر شد
با خوندن این همه خاطره که تمام خاطرات پایتخی ام رو زنده کرد
تمام کسی رو که ........
تمام دل تنگی هام وحشی شدند
و چون کودکی عصبانی بر وجودم حمله ور


دلم عشق میخواهد
دلم زنانگی میخواهد
و یک مرد که تا آخر دنیا مــــــــــــــــرد باشد
و برای من

من با یک عالمه خاطره از آدمهای پایتخت ...هر موقع پا میذارم توی اون شهر انگار که اولین باره و انگار که اولین لحظه است...

گاهی تمام پایتخت میشه متــــــــرو و پله برقی و من تا آخرین ایستگاه...

دلم میخواهد برگردم به گذشته... نه خیلی دور...مثلا یک سال پیش...نه!
مثلا یک سال و شش ماه پیش...

شاید خیلی چیزها در من نمیمرد...
مرد نمیخواهم!
مردها همگی مرده اند...
دوره ی نامردهاست ولـــــــــــــــی ...من هنوز زندگی را عاشقم...

چرا ، افسوس !

شاید اینگونه بهتر باشد " نفسی نیاید و راحت شد "

نه به راحتی از دست دادن یک تکه پنیر ، برای یک کلاغ ،..

"مرد تنهایی "

تصوّر همه وارونه است از مُردن

وگرنه،هیچ کس از مرگ غم نخواهد خورد...

افسوس نمیخوریم آقااااا

نمیخوریم... :)

نوشتت یه دنیا عشق توش داره
کلی حس خوب
اما گفتی آش میدون انقلاب
لامصب هوس کردم
آش نیکو صفت عاااااااااااالیه

با عشق و کلی حس خوب خوندی ده شصتی ...

اگه رفتی آش خورون جای من هم یه کاسه بزرگ بخور ها...

اعتراف میکنم آشهای خوشمزه ای داره :)

:))
الـــــــــــــــــــــــی بقرعان من نبودم، ولی حالا که گفتیا یادم باشه هر وخ چیزی کم و کسری داشتیم بیام در خونه شما

بوستم میکنم اصّن همین جا علنی :* :* :)

بیا بسون اما زود پسش بیار

نه نه م هی غر میزِنِد سری جازِش

همون کاسه رَم که نیوُردِی هی میزِنِد تو سری من که بیبین کارادا!

شوما علنی ماچ میکونی بعدنِش به حجی دون چی چی میگی؟

بذا عید شِد منم علنی ماچِد میکونم :*

فاطمه 1391/12/08 ساعت 22:29 http://yadegari20.blogfa.com

بشدی و
دل ببردی و
به دست ِ غم سپردی
شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی....


شاد باشی الــی @};-


باز یه بغضی گلومو گرفته

بازهمون حس درد جدایی

من امروز کجامو تو امروز کجایی؟

حال تو بدتر از حال من نیست

پشت این گریه خالی شدن نیست

همه درد دنیا یه شب درد من نیست

تو از قبله من گرفتی خدارو

کجایی ببینی یه شب حال مارو

فقط حال من نیست که غرق عذابه

ببین حال مردم مثل من خرابه

کجاااااااایییییی؟
.
.
من این آهنگ را وقتی "احسان" لب از لب باز میکنه میمیرم...

یادگاریست از اردی بهشت...

خوب باشی فاطمه م ...

شیـده 1391/12/08 ساعت 22:57 http://soleness.blogfa.com

خوبی دختر خوب ...
دلتنگ حرفهای شیرینت ...

شیده
خودتی دختر؟؟؟

دلتنگ تو و اون صفحه تمام قد سفیدم که من را یک عالمه آدم پیوند زد...

شیده خیلی مررررسی دختر.... :)

شیـده 1391/12/08 ساعت 22:59

از پس ِ این یه تیکه بر نیومدم :
همیشه اسفندها بوی شازده کوچولو میاد
: )
خوب باش !...

من خاطره های زندگیم را باز سازی نمیکنم... خودش میشه...

همیشه اسفند ها بوی شازده کوچولو میاد

همیشه...


زوور میزنـــــــــم دختره خوبی باشم!همین...

سیده 1391/12/08 ساعت 23:14 http://seyyede72.blogfa.com

مگه نمیدونی من دنبال ی جف پام ک نصف جهونو باهاش طی کنم

شما جون بخواه..بستنی چیه

پای سفری بسم الله .نصف جهان که سهله پای سفر باشی کل جهان را شخم میزنیم :)

جون را که نمیشه خورد! همون بستنی کفایتمون میکنه :)

شیدا 1391/12/08 ساعت 23:45 http://sevil59.blogfa.com

اپم

همیشه به آپی و دل خوش :)

مریم 1391/12/08 ساعت 23:50 http://romanestan.tk/

الی جان آهنگ وبلاگت خیییلی قشنگه ... هر روز میام وبت که آهنگ رو گوش کنم ممنون

خوش به حالتون که هر روز گوش میدید...جای من ه تنبل هم گوش بده مریم...

گوش بده ها :)

خوب باشی دختر ه :)

ارمیا 1391/12/09 ساعت 02:11

قیصر امین پور‎
ما گنهکاریم، آری، جُرم ما هم عاشقی است

آری اما آنکه آدم هست و عاشق نیست، کیست؟

زندگی بی عشق، اگر باشد، همان جان کندن است
...
دم به دم جان کندن ای دل کار دشواری است، نیست؟

زندگی بی عشق، اگر باشد، لبی بی خنده است

بر لب بی خنده باید جای خندیدن گریست

زندگی بی عشق اگر باشد، هبوطی دائم است

آنکه عاشق نیست، هم اینجا هم آنجا دوزخی است

عشق عینِ آبِ ماهی یا هوای آدم است

می توان ای دوست بی آب و هوا یک عمر زیست؟

تا ابد در پاسخ این چیستان بی جواب

بر در و دیوار می پیچد طنینِ چیست؟ چیست؟...

نامِ بلبل ز هوا داریِ عشق است بلند

ورنه پیداست چه از مشتِ پری برخیزد...
.
.
این شع ـر با صدای خودتون میچسبه آقاااا ...

:)

کولی 1391/12/09 ساعت 08:50

خصوصی داری


بووووووووووووس

خصوصی تون را بگردند ...

الی تو یه آدم خاصی .. اینو با همه ی وجود و ایمان میگم.. خوش به حال اونی که تو رو داره..سلام!

خوش به حال من که رویا را دارم که ازم جوری تعریف بکنه که از خودم خوشم بیاد و یه نیشگون محبت آمیز از لپ خودم بگیرم...!

با تمام وجود ایمان دارم خدا در آفرینش رویا از لطافت و محبت چیزی کم نذاشته...

خوب باشی خانوم معلم من :)

بگذار تا ز شارع میخانه بگذریم
کز بهر جرعه ای همه محتاج این دریم


خوش به حالت الی که آدم داری دور و برت . . .

عمریست که می بازم و یک بُرد ندارم

اما چه کنم،عاشق این کهنه قمارم...



خوش به حال من که تو هم یکی از اون آدمهایی دختر :)

ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش

گرانی می کند بر خاطرم یادش، نمی دانم

که با این ناتوانی،چون توانم رفت از یادش؟...

می روم خسته و افسرده و زار سوی منزلگه ویرانه خویش
به خدا می برم از شهر شما دل شوریده و دیوانه خویش

می بینی الی

فروغم جایی داشته . . . پناه نداشته اگر پناهگاه داشته . . .

طفلی ساغر . . .

خوبی الی ؟ خوب باش . خب ؟ یه دختر خووووووووووووووووب که حالشم خوبه

در جریان باش کنج دلم و وسط خاطرم جا داری

ترسم به عجز حمل نماید وگرنه من

شرمنده میکنم به تحمل زمانه را...
.
.
.
مگه من مردم ساغر؟

یعنی سهم تو از دنیا به اندازه ی یک الی هم نیست ؟

هر موقع قهرت اومد و رفتنت گرفت بیا ...

من همیشه منتظرم دختر :)

من دختره خوبی ام! تو هم خوب باش... :)

وقتی تو در من جوانه میزنی هنگامه ای در من اوج میگیرد...
وجودم به التهابی سنگین می تپد...
حضورت در رگهای تنم می جوشد
میخواهم فریادت بزنم ...بخوانمت...
با رساترین صدا ترانه ات کنم
با شیواترین واژه توصیفت کنم...
میخواهم با بلندترین طنین فریاد کنم درونم را بی تو... اما...
اما چگونه بسرایمت که در بند قافیه های زمان اسیرم...
چگونه بخوانمت با این صدای نارس و بغض به گلو نشسته و اشک به گونه لغزیده - که اشک شوق است یا درد نمیدانم...-
کمی زودتر بیا تا برای شانه هایت بگریم بی کسی هایم را...
کمی زودتر بیا...


سلام

بهره بردیم ..

موفق باشید[گل]

بی راهه ها به مقصد خود ساده می رسند

اما مسیر جاده به بن بست می رود...
.
.
ما بیشتر مستفیض شدیم با این متن بلند بالا ها

ممنون بهانه ی بودن....ممنون :)

تهران از این ملودی ها زیاد دارد... که هی ساز شاد می زند و هی اشک را جمع می کند در چشم هایمان!

خوش به حالتون پایتختی ها ....

خوش به حالتون که سازها هم با نوای دلتون هماهنگند

ما اینجا یا باید بریم خیابون آمادگاه که خودش به اندازه ی کافی غم داره ....

یا بریم روی سی و سه پل که شاید فلوت زنی باشه و شاید نه که بهش بگیم برامون "امشب در سر شوری دارم " بزنه ...

تهران بودی الی...؟!
گفتم اصلا انگار از چند روز پیش آسمان این جا آبی تر شده...!
چقدر عکس منو یاد یک شب اسفندی انداخت...
همون شبی که دخترک دست منو توی خیابون گرفت و گفت:خاله چه آهنگی دوست داری؟
من گیج به چشمای دخترک و پسری که همراهش بود نگاه کردم و گفتم:الهه ی ناز...
پسر نواخت و من انقدر توی اون خیابون زار زدم که دخترک دلش به حالم سوخت و شروع کرد به ناز کردنم...
اسفند همه اش خاطره است انگار...
خاطرات پر از درد...
زیارتت قبول!

حیف فقط چند ساعت وقت داشتم وگرنه تمام مدت یاد شیرخوارگاهی بودم که قراره یک روز من و تو را با هم ببینه دختر...


من از این سازها و سوزها خاطره ها دارم دختر...

از نوای ساز فلوت زن و بغل کردن خودم و زاار زدن میون ه اون همه آدم...

اسفند تمامش خاطره ست...
تمامش...
خاطره از کسایی که نیستند
از اول هم نبودند
من و الی از اسفند ه بدون کسی خاطره ها داریم...


جات خالی بود
جای همه خالی بود
آآآآآآآآآآآاای گنبد زرد رنگش تو رو میکشت
آآآآی تو رو میکشت...

رقصنده 1391/12/10 ساعت 09:17 http://sh-gh.blogfa.com

این "خواهد بود" چقدر بوی امید می دهد ...

این خ ا و ه د ب و د بوی عشق میده رقصنده

بوی عشق :)

[ بدون نام ] 1391/12/10 ساعت 12:14

شونصد بار اومدم نظراتو چک کردم...کجایی پ..

این دو روز از دنیای ارتباطات دک شده بودیم به قهقرا...

من اینجام :)

اگه گفتی اسمت چیه ؟

parham 1391/12/10 ساعت 23:07 http://aban23.blogfa

ایستگاه بود اتویوسم بود هواسردم میبود ترافبکهم همراهش وبا خاطرات اوج گرفتن پش بندش.

همیشه توی ترافیک و اتوبوس و هوای سرد و یه عالمه هیاهو اتفاق میفته...

مرور خاطرات در اتوبوس همیشه دوست داشتنی ست...

fars 1391/12/10 ساعت 23:42 http://www.fars.eoo.ir

5205402541گاهی شانس فقط یک بار به آدم رو میاره پس باید قدرش رو دونست بهترین فرصت زندگی شما برای ثروتمند شدن مجموعه ای بی نظیر برای اولین بار در ایران برای کسانی که می خواهند بهتر زندگی کنند و از کمترین وقت و هزینه بیشترین سود را ببرند.برای آگاهی از جزییات بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید.
http://www.fars.eoo.ir

بروید به این لینک!


ما که از شانس گریزانیم !دنیا و تمام شانس هایش بماند برای شما...

کامنتدانی هم ک ببندی از پنجره میایم داخل ..
یالله یالله ...
دوستون داریم : )

اگر اومدن را بلد باشی خودم برات موهای بافته شدم را میندازم از پنجره بیرون تا ازش بیای بالا :)

نیفتی دختر :)

hani 1391/12/11 ساعت 11:53 http://hanilam.blogfa.com

دلم تنگته الی....
خیلی...
خیلی....

دلتنگ رویای توأم ...منو دوباره خواب کن...

دنیا اگه تنهام گذاشت
تو
من رو
انتخاب
کن...



دل تنگتون را بگردند ...بگردند...بگردند...

حرف بزن دختر...حرف بزن...

حتی خیال بی توشدن می کشد مرا
کارم به روز های جدایی نمی کشد


در حال حاضر همه سهم من از دنیا به اندازه یک الیِ . . .

ممنونم خاتون اصفهان :)

این ارمیا خان رو هم همیشه می خونم لابلای کامنتات الی :) خیلی حرف داره خیــــــــــــــلی

اجازه دارم ؟ آخه آدمایی که میان اینجا با الی و برای الی حرف دارن :)

هوشمندی که به هنگامه ی مستان افتد

مصلحت نیست که هشیار نماید خود را...

چاکریم آبجـــی

این ارمیا ی نبی که کلی حرف داره و قرار شده ادعای پیامبری بکنه تا من خودم جزء اولین ایمان آورندگانش بشم و البت بگردند بچه م رو که کلا تواضع و فروتنیش زبونزده خاص و عام ه و هی از ما اصرار و هی از اوشون انکار ، کم گوش نداره برای شنیدن ه حرفایی که میگه و حتی نمیگه

اجازه ی ما دست شماست...اینجا تمام آدمای زندگی ه الـــی با هم دوستند...

ما هم این ارمیای نبی را چند دقیقه قرض گرفتیم یه دور باهاش بزنیم یهو دیگه نتونستیم پسش بدیم :)

خوب نوشتی در کامنت دونی را هم بستی

همیشه راه نفوذی هست خانوووم

سر رو شونه هات میذارم تا که گریمو نبینی

نمیخواستم که برنجی نمیخواستم که ببینی

گریه های بی صدامو اشکای بی انتهامو

دونه دونه پس میگیرم با تو من نفس میگیرم

به جان بچه م یه ساعته نشستم به تفسیر این شعر که " بــِــرِنجــی " یعنی چی؟

یعنی کلا آی کیو میخوای من!

تازه فهمیدم منظور شاعر بــِرَنجی بوده

ارمیا 1391/12/11 ساعت 20:04

با اینکه اون بالا رو بستی از اونجا که من خیلی ادم کمرویی ام اینجا میحرفم.
متنتو که خوندم فقط یاد وحشی بافقی افتادم و واسوخت و این داستانا و شعر معروفش.نخواستم هیچی بنویسم.گفتم اگر دوست داشتی کسی چیزی بنویسه کامنتارو باز میذاشتی اما به قول پائولو کوئیلو تو کتاب کیمیاگر:(وقتی طلارو تقسیم بر چهار میکنه پسره میپرسه چرا و جواب میشنوه : من یه عرب پیر خرافاتی ام شاید اگر چیزی یه بار اتفاق افتاد دیگه نیفته اما اگه دو بار اتفاق افتاد حتما بار سوم هم پیش میاد.)
حالا من نه پیرم نه عربم اما میخوام خرافاتی شم.
البوم اقاااااااااااااا چاوشی رو گرفتم و ترک 3 اش مجبورم کرد واست بذارم شعرو.شعر عاشقی که دیگه نمیخواد ناز معشوقشو بکشه:

ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشه‌ی بامی که پریدیم پریدیم
رم دادن صید خود از آغاز غلط بود
حالا که رماندی و رمیدیم ، رمیدیم
کوی تو که باغ ارم روضه‌ی خلد است
انگار که دیدیم ندیدیم، ندیدیم
صد باغ بهار است و صلای گل و گلشن
گر میوه‌ی یک باغ نچیدیم ، نچیدیم
سرتا به قدم تیغ دعاییم و تو غافل
هان واقف دم باش رسیدیم، رسیدیم
وحشی سبب دوری و این قسم سخنها
آن نیست که ما هم نشنیدیم ، شنیدیم
وحشی بافقی

انگار همین پارسال بود ...همین جا نوشتم ...که به احسان گفتم :"از هیشکی توقع نداشته باش...اگه توقع داشته باشی و بعد بد ببینی داغون میشی...چون نمیدونی درد بکشی از بد دیدن یا از "اون آدم " بد دیدن..."

آره ارمیای نبی...اگه یه بار اتفاق افتاد شاید فقط همون یه باره...ولی وقتی دوبار اتفاق افتاد ممکنه هزار بار دیگه هم اتفاق بیفته...
ولی
ولی به صرف احتمالات نمیشه به بدی تمام دنیا مومن شد...
بعضی ها اگرچه توقعی نیست ،حق ندارند بد باشند...

قرار بود ثابت کنیم ضرب المثل :" گربه برای رضای خدا موش نمیگیره" اشتباهه...
قرار شد بگیم ما تنها گربه هایی هستیم که برای رضای خدا موش نمیگیریم و یا حتی میگیریم...
نشد...
نمیشه...
باشه نشه...
ولی من به دنیا ثابت میکنم ...خودم تک و تنها ثابت میکنم ...میشه گربه بود و برای رضای خدا موش گرفت و یا حتی نگرفت...
.
.
قسم میخورم که هرگز به کسی کاملا اعتماد نمیکنم و همیشه یه راه برای بد بودنش میذارم که نمیرم از بد بودنش ولی به همون اندازه قسم میخورم معتمدترین آدم زندگیه تمام آدمهای زندگیم میشم...چون میدونم چقدر درد داره خیانت در حق امانتی که اسمش اعتماده !
.
.
خاصیت آدم هاست ارمیای نبی...
زود همه چی یادشون میره و خودشون را نابود میکننند
تقصیر خودشون نیست...
خدا را شکر که من آدم نیستم...یعنی دلم میخواد که نباشم

+بگردند این کم روییتون رو آقااااا...و مرسی آقاتون چاووشی و ای ول شعرتون که کشیدید و نکشیدید :)
در ضمن واسوخت و نسوخت و بسوخت یعنی چی اونوقت آیااا؟اگه میبینید تماس لازمه یه زنگ بزنیم 125

سلام دختره خوبم

فقط [گل] و سلامی برای تو و احترام به خواسته ای که داشتی

خاطره ها! میدونستی اسمت عزیزترین سرمایه ی من از این زندگیه ....؟

من عشق میکنم با تمام خاطره ها...

با ذره ذره درد کشیدنهاش و خروار خروار لبخندهاش...

ممنون خاطره ها به خاطر خوب بودنت...

hani 1391/12/11 ساعت 23:48 http://hanilam.blogfa.com

یه وقتا شده الی دلت بخواد فقط یکیُ صدا کنی؟
اسمشو بگی؟
امروز از اون روزا بود که دلم میخواست بگم الی...
فقط همین
میدونم که میدونی تهِ اون الی تو همون 3 نقطه ی بعدش چه دردی خوابیده
میدونم که میفهمی
میدونم...

صدا کن مرا دختر...

صدای تو خوبست ...

امروز از اون روزا بود که دنبال یه اسم میگشتم صدا کنم

اونم بلند

حتی اگه آخرش سه تا نقطه هم نبود مهم نبود ...

هانی...
چی تو دلته که اینقدر راه نفس کشیدنت را گرفته دختر؟؟

ببار دختر...ببار...

ارمیا 1391/12/11 ساعت 23:55

اجازه خانوووم؟میشه مارو دعوا نکنید؟میشه مارو نخورید؟ما تخلیم.
خانم اشتباه کردم و واسه همین وقتا گذاشتن.
بغل دستیمون سرمون گول مالید ما اینارو گفتیم.
وگرنه ما چمیدونم اینا چیه؟
تازه اصلا به ما چه که این اقاهه که اسمشم مورد داره و وحشیه چی گفته.
خانوووم به خدا ما درسمونو خوب میخونیم.میدونیم که شما بلدید میخواید از ما درس بپرسید که واسوخت چیه ببینید ما درس خوندیم یا نه
اجازه :
واسوخت یه سبکه شعره در ادبیات که توش ناز معشوق دیگه توسط عاشق خریدار نداره.خیلیا تو این سبک شعر گفتن.اما وحشی بافقی بجورایی اسطوره این داستانه.طوریکه خیلیا اون رو پدر سبک واسوخت میدونن.
وحشی بدتر از من نه پول داشته نه قیافه و بهتر از من عاشق یه دختری میشه که هم پول داشته هم قیافه.مدتها یه عالم غزل بسیار بسیار ناب عاشقانه برای اون خانم میگه اما خانومه وقعی نمینهه(اووووف بخورم کلماتمو)تا اینکه میره به خانومه عشقشو ابراز میکنه.خانومه هم در یک جرکت ناجوانمرگانه میگه برو ایکبیری ( یا بیر ایکی اینو ترکا باید بگن من نمیدونم دقیقا)
تو نه پول داری نه قیافه برو دیگه نبینمت.این دوستمونم چک و لگد عشقی میخوره و همین شعری که بالا گذاشتمو میگه و خیلی جدی این سبکو ادامه میده که البته بیشتر به خاطر استفاده هوشمندانه اش از ارایه تکرار معروف شده این شعر.
تو موسیقی عصار اولین بار با اهنگ
خیال نکن نباشی بدون تو میمیرم
کفته بودم عاشقم حرفمو پس میگیرم
وارد این ژانر شد و بعد اقااااا چاوشی خیلی شیک و مجلسی و مقتدرانه ادامه داد.بعدم که خز شد هر کی از ننش قهر کرد چند تا از اینا خوند.
خانوم دیدی بلدیم.دیگه دعوا نکنمون.میریم وبلاگ همساده ها...

از این به بعد جات را عوض کن که هر کی بغلت نشینه سرت گول بماله.واسه تلخیت هم یه عطاری خوب سراغ دارم آدرسش رو میدم برو افاقه میکنه :)

ما که کلا در زدن در سر معشق استادیم ،به قول فلانی :"به همین چیزا زنده ایم!!!"

از همین تریبون دست استادمون را که الحق والانصاف اسمشون برازنده شونه دو قبضه میبوسیم!

زین پس هم از کلمات مهجور و مورد داری چون "بخورم و بلمبونم و تو حلقم و تو اثنی عشرم" و یا در هر کجای اعضای بدنتون اکیدا خودداری کنید !آقااا شوما دیگه چرا ؟
:)
.
البت یه چیزی بگم ها! اینو یه بار هم تابستون پارسال در مورد آهنگ "لنار" گفتم اونجایی که میگه :"نیابی ای کاش نصیب از گردون...!" که مگه میشه آدم کسی را دوست داشته باشه و بعد بشینه به نفرین کردنش ؟
و البته که میشه چون اون دوست داشتن براش انتظار و توقع ایجاد میکنه در صورتیکه معشوق نسبت به دوست داشتن تو مسئولیتی نداره...
وقتی دوست داشتن بدون توقع و چشمداشت باشه آدم دیگه "وحشی " نمیشه آقااااا :)
.
.
دست به دعا شدیم همراه با سیل کثیری از مریدان که ایشالا هم وضعتون خوب بشه هم قیافتون که معشوقتون براتون جفتک نندازه گلاب به روتون

ارمیا 1391/12/12 ساعت 00:05

چقدر با این کامنتای طولانی فحش برا خودمو امواتم خریده باشم خدا میدونه.طرف داره دنبال اسمش میگرده بعد همینطور که اسکرول موس رو میچرخونه تو دلش دعای خیره که نثار من میشه که بمیری مچم ترکید چقدر فک زدی.
تقصیر این خانوم معلمه است که درس میپرسه
تازشم بمنچه

خوب با اون دکمه های فلش دار جهت نما ی صفحه کلید صفحه را ببره بالا و پایین که مچش درد نگیره یا مثلا به کله ش یا حتی مثلا با پاااش :)

ارمیای نبی دوره ی کم گوی و گزیده گوی گذشته ...این روزا بورسه حرفای مثتنوی هفتاد من کاغذه

تازه شم به من چه :)

شیدا 1391/12/12 ساعت 00:47 http://sevil59.blogfa.com

بانو کی هست

ما همیشه هستیم تا شما هستید...
شما هم که خسته شید و نباشید ما باز هستیم خانوووم :)

آدم وقتی یه حس تکرار نشدنی رو با یکی تجربه می کنه ؛
دیگه اون حس رو با کس دیگه ای نمی تونه تجربه کنه ....
بعضی حس ها ،خاص و ناب هستند !
مثل بعضی آدم ها ... !!!

_____________________

برای پست قبلت سکوت میکنم

فکر میکنم خصوصی تر از اونه که من خط بزنم روش

درست مثل بعضی از کلمات که فقط برای بعضی ها به کار میبردی و الان موقع ای میخوای ادشون کنی فقط اشک میریزی و منصرف میشی و میفرستیش به همون روزا و آدمها...

ممنون از سکوتت زهرا...

الی دلم تنگ شده.شعر می خونی برامون؟
حال دلت چطوره الی.کامنتدو نی رو که آدم میبنده یعنی حوصله ی هیچ کسو نداره.یعنی دلش می خواهد همه هیس باشن.
گفتی بخوان خواندم اگرچه گوش نسپردی
حالا که لالم خواستی پس خود بخوان ای دوست...

این روزها زیاد شع ـر میشم پری و لی نمیخونمشون...

خوبم پری خوبم...

دل نگرانت بودم ...کوشی دختر؟

من همیشه حوصله دارم ...حتی زمانیکه ندارم...برای آدمهای زندگی ام همیشه حوصله هست...

صدا کن مرا...صدای تو ....

farzad 1391/12/12 ساعت 21:31 http://ma2ta11.blogsky.com

سلام دوست من
وب زیبایی دارین اگه مایل به تبادل بودین منو بی خبر نگذارین
مر30

خبر آمد خبری در راه است...

:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد