_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

خطبـــــه های عقـــــــد هم مـــــا را به هم مـَحـــرم نکرد...

هوالمحـــبوب :

آنـــقـــــدر دنـــیــــای مــــا بــا هـــم تــــفــــاوت داشــــت کــه

خــطبـــه های عـقـــد هم مــــــا را به هـم مـــَحــرَم نکــرد...

همیشه عادتم ه همه جا دیر برسم.دقیقن اون ثانیه آخر و یا حتی چندین و چند دقیقه بعد از ثانیه ی آخر!

عادت ه گندی ه اما هیچ رقم ه نتونستم درستش کنم و کلا شهره ی عام و خاص شدم برای دیر رسیدن و رفتن و اومدن!

دارم تند تند دکمه های پالتوم را میبندم و همزمان مقنعه م را نصفه نیمه روی سرم میکشم و جلوی آینه موهام را مرتب میکنم و نصفه نیمه یه آرایش میکنم که باز این خانوم ه :" کاف " که من اسمش را گذاشتم خانوم ه " کازمـِتیک" ،توی آموزشگاه ازم آویزون نشه که ازش کرم و کوفت و زهرمار بخرم که جلوی شوهرم خوش  قیافه بگردم و ازم حظ کنه و چشم و دلش دنبال زن های رنگاوارنگ کوچه خیابون ندوه! انگاری که مثلا میشه مرد جماعته حریص را به این حربه توی چارچوب خونه و قانع به زن خودشون موندگار کرد!!!

تند تند از پله ها میرم بالا و کفشهام را پا کرده و نکرده میپرم توی کوچه ، همینطور که دارم ساعت مچی م را میبندم و توی کوچه تند تند میدوم و هی میزنم توی سرم که باز دیرم شد یهو چشمم می افته به حلقه م که نیست!

رسما خاک تو سرت الی! الان هرکی توی اون آموزشگاه کوفتی دستت را ببینه که خالی ه فکر میکنه از شوهرت سیر شدی یا نمی خواییش یا به زور شوهرت دادند یا دلت میخواد همه فکر کنند مجردی تور بندازی برای رجال محترم ه طفل معصوم و به تعداد طرفدارات اضافه کنی و ...! هیشکی توی کله ش نمیره که خوب بابا یادم میره دستم کنم! خیر سرم مثلا تازه انگشتر به دست شدیم ها! یعنی رسما تو رووح تفکراتشون!!

خیلی دیرم شده اما نمیتونم نگاه پرسشگرانه ی خانوم "میم" مدیر آموزشگاه را تاب بیارم و براش فلسفه بافی کنم که چی شد حلقه م دستم نیست .برای همین تند تند راه را برمیگردم و از جلوی آینه  حلقه ی مثلا نامزدیم را برمیدارم و یه فحش دیگه نثار خودم میکنم و باز دوان دوان میرم سمت خیابون ...

تقریبا به نفس نفس افتادم تا سوار تاکسی میشم و دیگه میتونم این ثانیه های آخر سکان را بسپارم به راننده و خودم را جمع و جور کنم که کج و معوج داخل آموزشگاه نشم.حلقه م را دستم میکنم و غرق میشم توی دیزاین خوشگلش!یه حلقه ی ساده با چهارتا نگین ساده و قشنگ  که کنارش به صورت متقارن از سمت راست و چپ یه طرح تیغ ماهی داره و حالت مشبک به حلقه داده که همه ی اینا مطمئنن نشون دهنده ی سلیقه و کم توقعی ه مثلا من ه عروس بخت برگشته است و اینکه من چقدر دختره خوبی ام و طبق توضیحایی که به همکارام و مخصوصا خانوم "میم" دادم حلقه نشونه ای برای تعهد و تاهل ه  نه داد زدن واسه اینکه ملت ببینید من اینقدر می ارزیدم!

همیشه این نکته سنجی ها برام زجر آور بوده ولی به قول همون خانوم "میم" این قصه ها مال دوران ه تجرده و وقتی متاهل میشی همه ش حواست جمع این باید بشه که چه جور بپوشی و زیور آلات از سر و گردنت آویزون کنی که چشم حسود بترکه و با این کار قدر و منزلت خودتو توی فک و فامیل شوهرت بالا میبری و ارج و قرب پیدا میکنی و جلوی بقیه زن های اطرافت کلاس بذاری!

بیچاره من! بیچاره شوهرم!از تصویر کشیدن شوهرم و زندگیم و اینکه یه روز شاید این مدلی بشم یه لبخند عمیق میشینه روی لبام که اگه جلوش را نمیگرفتم تبدیل به خنده میشد.

حتی تصورش هم برام مزخرفه برای همین واسه اینکه قاطی ه این بازی کثیف و خنده دار نشم همیشه یه طوری میرم آموزشگاه که بلافاصله برم داخل کلاس و با کسی دمخور نشم که راجع به این مسائل حال به هم زن حرفی بینمون رد و بدل بشه :)

اونقدر غرق شدم توی افکارم که متوجه نمیشم به مقصد رسیدم و صدای راننده که میگه :خانوم هشت بهشت؟" بهم میفهمونه باید خالی بشم!!

در تاکسی را میبندم و با عجله خودم را میرسونم اون طرف خیابون و تا میام از در آموزشگاه وارد بشم یهو متوجه میشم حلقه دست راستم ه و کلا قربون حواس جمع و تا بیام عادت کنم مثلا شوهر کردم و حلقه ی ازدواج باید دست چپ باشه یه قرن گویا طول میکشه.

حالم داره از این بازی به هم میخوره.نمیدونم چه طور قبول کردم این اتفاق بیفته.همه ش تقصیر خانوم "میم" بود که وقتی برای اینکه از شر کلاسای ترم جدید آموزشگاه و برادرزاده ی دیلاقش خلاص بشم و هر بهونه ای اوردم قبول نکرد که نمیتونم این ترم در خدمتمون باشند ،مجبور شدم همه ی تقصیرا را بندازم گردن ازدواج قریب الوقوع و شوهر بخت برگشته ای که نهایتا برای اینکه میخواد بیشتر پیشم باشه به گرفتن نهایتا یه کلاس توی آموزشگاه رضایت داده و وظیفه ی خطیر همسر بودنم را سپر کنم تا دیگه پام را توی اون آموزشگاه نذارم و بعد برم بازار و یه حلقه ی ساده با چاهارتا نگین ساده و قشنگ که کنارش به صورت متقارن از سمت راست و چپ یه طرح تیغ ماهی داره و حالت مشبک به حلقه داده که همه ی اینا مطمئنن نشون دهنده ی سلیقه و کم توقعی ه مثلا من ه عروس بخت برگشته است و اینکه من چقدر دختره خوبی ام،واسه خودم اون هم فقط با یک اسکناس ده هزارتومنی بخرم!!!


الـــی نوشت :

یکــ) روزهای سختی را پیش رو داریم.باکی نیست...به قول رهـــا :"ما مرد روزهای سختیـــم...". من این دختر را عجیــب قبول دارم! عجیب!

دو) من از دست دیگران ناراحت نمیشم .فقط نظرم در موردشان عوض میشود.

سهــ) هرچه قدر هم بگویم این شعر را عاشقم کم گفته ام.هرچقدر هم که بخوانمش باز بغضهایم برایش تازه است.همیشه اشکی میشوم وقتی میخوانمش.هر بار هم به بهانه ای خواندمش و هی تکرار کردم ش.سر آغاز این شع ـر پایان تمام روزهای زمستانی ه عمرم بود.

با ملودی تمام زمستانهای عمرم کوک است >>> " از همیـن ثانیـه آزاد ...و بغ ـضم ترکــید ..."


نظرات 48 + ارسال نظر
احمد 1391/12/12 ساعت 15:47 http://hor-73.blogsky.com

اول
حُرباش برای آزادی...

مبارکتون باشه ...

احمد 1391/12/12 ساعت 18:34 http://hor-73.blogsky.com

وجودتوعشقه
حٌرباش برای آزادی...

تقبل الله :)

'خدا گاه دلم برای تنهاییت می سوزد
...
خبر این است که من نیز کمی بد شده ام
اعتراف اینکه در این شیوه سر آمد شده ام
مثل آیینه که از دیدن خود می شکند
مثل عکسم که نمی خواست بخندد شده ام
...
خدا تنها ، خدا غمگین ، خدا درد

عشق برخاست که شاعرتر از آنم بکند
که همان لحظه ی دیدار تو شاید شده ام

شعر و عشق، این سو و آن سوی صراط اند که من
چشم را بسته و از واهمه اش رد شده ام

مدعی، نیستم-اما-هنری بهتر از این؟
که همانی که کسی حدس نمی زد شده ام
.
.
مرسی شع ـر ...مرسی بهمنی...

ما این شع ـر را بدجور در عین غم شادیم :|


خبر این است که من نیز کمی بد شده ام
اعتراف اینکه در این شیوه سر آمد شده ام
مثل آیینه که از دیدن خود می شکند
مثل عکسم که نمی خواست بخندد شده ام
...
خدا تنها ، خدا غمگین ، خدا درد

سلام
بالاخره ما دوباره پیدامون شد
و آستان حضرت دوست در شکلی جدید
خوشحال می شویم دوباره ببینیمتان

قصه تلخ است ولی جای شنیدن دارد...

مبارکا باشه آقااااا

:)

hani 1391/12/12 ساعت 22:14 http://hanilam.blogfa.com

چه بازیا که نداره روزگار الی چه بازیا...
یه حلقه هم دست من بود که افتاد
خیلی وقته افتادِ...
بگذریم...
اومدم بگم آرومم
خوبم الی
اومدم بگم که عاقم نکنی
اما میدونی که دلیل اصلی اومدنم رو!
انگار تا نگم الی و بعدش اون سه تا نقطه خوابم نمیبره!
خوبم الی....
خوابم الی...

خدا را شکر که خوبی...

حلقه را گذاشتند برای افتادن

گاهی از چشم
گاهی از دل
گاهی از دست....


از بیخ گوشت گذشت ....:)

خدا راشکر که خوبی...خداراااا شکر


صدا کن مرا دختر...صدای تو
خ
و
ب
س
ت
....

بانوی نورو اینه 1391/12/12 ساعت 22:15

قول دادم که مــــن از سهم خودم میگذرم
بروید و دلتان شاد. . . و بغضم ترکید
نه
نمیشه
نصفه
نه
او از عشق تو خبر داد و بغضم ترکید
گوشی از دست من افتاد و بغضم ترکید

گفتم این حس به خدا دست خودم نیست ولی
از همین ثانیه آزاد. . . و بغضم ترکید

قول دادم که مــــن از سهم خودم میگذرم
بروید و دلتان شاد. . . و بغضم ترکید

رفت و من ماندم و یک عالمه دلتنگی محض
توی آن وضعیت حاد و بغضم ترکید

هر چه کردم پس از آن حادثه دیدم دل من
هیچ غیر از تو (نمی خواد) و بغضم ترکید

آمدم زنگ زدم از تــــو بپرسم که چرا
تو مرا ساده قلمداد. . . و بغضم ترکید

بعد از آن سال فقط آه کشیدم شب و روز
تیر و شهریور و مرداد و بغضم ترکید

تا دو شب پیش که پیچید توی شهر شما
که فلانی شده داماد و بغضم ترکید !

حالا شد
شاید.....

قسمت این بود که من موج و تو ساحل بشوی

من بکوبم به تو هر روز که خوشگل بشوی

ابر و باد و مه و خورشید و فلک جمع شوند

دور تا دور سر ِمن که تو نازل بشوی

نیمی از آتش و آب و نیمی از خاک و نسیم

قسمت این بود به این شکل و شمایل بشوی

نیمه ی خالی ِ مهتاب تو را پر کردم

دیگر آنقدر نمانده ست که کامل بشوی
.
.
.
من این شعر را خیلی سال است میمیرم

خیلی سال...

انگار درست از لحظه ی تولدم...

تا دوشب پیش که پیچید توی شهر شما....

عجب بانوووو...عجب...نه نمیشه نصفه....

خوبی دختر ؟خوبی؟؟؟

فاطمه 1391/12/12 ساعت 22:30 http://yadegari20.blogfa.com


سلام الــی عزیز
فکر کردم جدی جدی عروس خانم شدی :)

رفـت و من ماندم یک عالــمه دلتنگـــی ِ محض ...

یه روزی خواستم این ُ مث شما دکلمه کنم
نتیجه ش این شد ...
هیچ وقت نتونستم مثل شما دکلمه کنم ...

http://s3.picofile.com/file/7506202468/Boqzam_Terekiid_Z_Sh.mp3.html

خوب شاید یه روز جدی جدی هم عروس شدیم!

شاید هم دوماد شدیم
.
.
این صدای تو ه فاطمه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

وااااااای فاطمه بگردم احساستون را...بگردم آهنگ پشت صحنه....

دختر تو دیگه بغض نکن :(

وای دختر چقدر صدات متین ه....
من عاشق متانت ه صدااااام....
حرف نداشت دختر کوچولوی الی :)

سلام ...

اندر احوالات بدی نبود ...

موفق باشید

خدا را شکر...

:)

| دفتر عشـــق که بسته شـد
| دیـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــــــــدم
| خونـم حـلال ولـی بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون
| به پایه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
| اونیکه عاشـق شده بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود
| بد جوری تو کارتو مونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
| برای فاتحه بهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
| حالا باید فاتحه خونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
| تــــموم وســـعت دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو
| بـه نـام تـو سنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد زدم
| غــرور لعنتی میگفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
| بازی عشـــــقو بلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
| از تــــو گــــله نمیکنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
| از دســـت قــــلبم شاکیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
| چــرا گذشتـــم از خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم
| چــــــــراغ ره تـاریکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیم
| دوسـت ندارم چشمای مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
| فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
| چه خوب میشه تصمیم تــــــــــــــــــــــــــــــــو
| آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه
| دسـت و دلت نلــــــــــــــــــــــــرزه
| بزن تیر خـــــــــــــــــلاص رو
| ازاون که عاشقـــت بود
| بشنواین التماسرو
| ...............
| .........
| ....
|.

وای چقدر شما با استعدادی

کلا مسحور خلاقیتتون شدیم ها!

:)

عسل 1391/12/12 ساعت 23:57 http://rozegar65.blogfa.com/

الی جان تا کی باید برای رها شدن از دست این آدما نقش بازی کنیم؟!
حلقه بدست شدن صوری مبارک

ای عابر بزرگ که با گامهای تو ...
از انتظار پنجره تجلیل می‌شود

تا کی سکوت و خلوت این کوچه‌های سرد
بر چشم های پنجره تحمیل می‌شود؟

آیا دوباره مثل همان سالهای پیش
امسال هم بدون تو تحویل می‌شود؟
.
.
صوری چیه؟
عباس آقامون بفهمه بهش گفتی صوری ناراحت میشه ها

هی
تو بیـــــــــداری؟!
تو هستی
تو .....
آره تو همیشه هستی
حتی وقتی که نیستی

هستم اگر میروم گر نروم نیستم و این حرفا ...:)

اینجا بیداریست اونجه چه طور ؟

میشه منم مرد روزهای سخت بشم؟؟؟
:دی

فکر کنم این روزها مرد روزهای سخت نباشی همه زندگی را باید مردگی کنی و بس

چقدر عجله دارم برای خوندنت

هر فصلی از سال باشد
بی امان می بارم

هی تو !

بنفشه زار دلت ، روییده کدام باران است

که نمی فهمد

لهجه ی اشک هایم را .. ؟

[ بدون نام ] 1391/12/13 ساعت 00:30

مادرم گفت : زود باید زد آستینی برای تو بالا
درک باید کند که گل پسرش از رسوم زنانه بیزار است

از دست زمانه تیر باید بخوری

دائم غم ناگزیر باید بخوری

صد مرتبه گفتم عاشقی کار تو نیست

بچه! تو هنوز شیر باید بخوری!

:)

تو فکر گاز گرفتنت بودم
که تو کی شوعر کردی که ما بی خبریم؟؟؟

تو فکر یه سقلمه که تو اولین دیدار حالتو بگیرم که دفعه بعدی شوعر میکنی یادت باشه زودتر و به موقع خبر بدی

و من تا پاراگراف آخر هر خطی خوندم مثل دونه تسبیح گفتم
شوهر کرده
شوهر نکرده
.....


عجب آدم بند کننده ای :))
خوب نمیدونم بگم آدم چی که خوب باشه

وای من بنازم شووری شوما را که میخواد بری کلاسی فوقی برنامه آ دنس آ اینا
اگه سراغ داری یه خوبشم برا ما ردیف کن آجی

اما دیر کردن که نکو
آقا خونه ما تا شرکت 1 ربع راهه
طرف از اون سر شهر میاد قبل 8 میرسه و من همیشه 8:15 میرسم
یعنی هر روز فوشه که نثار روح مرحومم میشه

گاز گرفتن؟؟؟

لگد تو لوزالمعده؟

با ماشین هم حتما میخواستی از رووم رد بشی؟

یا حسین ! شوما چقدر لطیفید ها :)

بابا از خداتون باشه یه گل دختری مثل من بره خونه ی بخت و دست راستم پشت کله همتون :))

بالاخره تسبیح چی گفت؟
گفت شوهر کرده یا نکرده؟
راستشو بوگوا!

ما عباس آقامون یه پارچه آقاست و اصن دلش نیمیاد ما اِز وری دلش تکون بخوریم ...

کلاسی دنسم قباحت داره ...من میخوام برم آشپِزی برا آقامون تند تند غذا بِپِزَم ،حَظَما بوکند :)

الی من اخیرا به این نتیجه رسیدم که خر بودن یک نعمت الهیست
فهمیدن و ذره ذره دقیق شدن به محیط اطراف همیشه احساس بدی به ادم میده چون چیزایی که در اطرف ما میگذره اصلا خنده دار نیست و من نگرانت میشوم گاهی از این دقتت و فهمیدنت میترسم
همیشه نوشته هاتو دوست دارم. اما من گاهی خیلی از دست بعضیا ناراحت میشم و همیشه یک بغض و چند دانه اشک اماده دارم که با هر حرکتی بریزمشون بیرون
حلقه نو مبارک!!

با اشک هایمان

بهتان به جاودانگی درد می زدیم

با دردهایمان تهمت به عشق

بیگانگی رسالت ما بود
.
.
.
.
مامان نسرین...مامان نسرین ه من آروووم باش .همه چی سر جاشه

زندگی چیزعجیبی ست که بی چیزش نیست...

منم آن گاو که در عین خریّت ،بشرم
.
.
حلقه را بی خیال مامان نسرین...
گریه کن پس شانه ی مردانه ی الی را میخواهی چه کار ؟

.... 1391/12/13 ساعت 01:48

............

شیرینی لبان تو در قند ِ توت نیست

موسیقی ِ صدای شما در فلوت نیست

عادت نمی کنم ولی انگار تا ابد

سهم من از لبان ِ تو غیر از سکوت نیست

کاکاپو 1391/12/13 ساعت 02:31 http://balapain.blogfa.com

الی دروغ؟
اونم ب این گنده گی ؟!

دروغ واسه چی؟
من؟
دروغ؟
کی؟
چی ؟
هااا؟

خوب ما گفتیم راجع بهش حرف بزنیم یهو پیش اومد

پود 1391/12/13 ساعت 04:48 http://www.pud.blogfa.com

و چقدر این حلقه کار ساز است گاهی

اما من فک کنم بختم دیگه بسته شد .خوب ملت گمان میبرند ما را بالخره اِسِدند و دیگه نا امید میشند و میرند میزنند به کوه و کمر و دیگه ...

البت همه ی اینا فقط واسه اینه که من به عباس آقامون وفادارم ها! مستحضر هستید که :)

علی.م 1391/12/13 ساعت 06:20 http://ashiane313.blogfa.com

سلام..وقت زیبا بخیر

کجا باید رفت؟.....
ز که باید پرسید؟!!!
واژه عشق و پرستیدن چیست؟
جان اگر هست چرا در من نیست؟
من که خود می دانم ..
راه من راه فناست
قصه عشق فقط یک رویاست....
اه ای راه سکوت...
اه ای ظلمت شب...
من همان گمشده ی این خاکم
به خدا عاشق قلبی پاکم

یک عمر سرگرمیم با نازک خیالی ها

فصل سراب است و هجوم خشک سالی ها

از آب ها محروم ، در مرداب ها محصور

بی چاره ما ، بی چاره تر شاید شمالی ها


مرسی شع ـر. امیدوارم یه قلب پاک نصیبتون بشه آقاااا

علی.م 1391/12/13 ساعت 06:23 http://ashiane313.blogfa.com

من با عشق آشناشدم

وچه کسی این چنین آشناشده است؟....

هنگامی دستم رادراز کردم که دستی نبود.

هنگامی لب به زمزمه گشودم،

که مخاطبی نداشتم.

وهنگامی تشنه آتش شدم،

که دربرابرم دریابود ودریا ودریا....!

آری ، نرسیدیم بــــه هــــم ، حیف... ولی نه

«تا بوده همین بوده و تا هست همین است!»


یک جامعه شناس گفت: «احتمال انتقال ایدز به خصوص از سنین نوجوانی به دلیل ناآگاهی و عدم تجربه و نیز افزایش روابط جنسی میان دختران و پسران می تواند افزایش یابد که بنابراین باید از همین سن نوجوانی اقدام به آموزش در رابطه با این مسئله کرد.»

عباس صداقت، رئیس اداره کنترل ایدز وزارت بهداشت گفته است: تا پایان تابستان سال جاری حدود 24 هزار مبتلا به HIV در کشور ثبت و گزارش شده است؛ ولی بر اساس آمار تخمینی در کشور حدود 90 هزار مورد ابتلا وجود دارد:

با سلام
من با این موضوع جدید به روز شدم منتظر حضورپررنگ شما دوست عزیز هستم
موفق و پایدار
مهدی
رفاقت برای همیشه تعطیل

قابل توجه افرادی که میخواند راجع به افعال خاک بر سری اطلاع کسب کنند



ممنون آقااااا

الی مهربان...
همه ثانیه ها لحظه ای است ازنبودنت...

بانـــــوی قصه های شبانه ! ترانه پوش !

بنشین کنار من ، غزلی تازه دم بنوش !

بنشین کنار من ، نفسی تازه کن ، بخواب

در من بپیـــــچ دختـــــر زیبـــای دیرجوش !

بیشترین سهم من از دوست داشتن زمستان به خاطر ه توست دختر .خوب باشی باران :)

وای الــــــی
من نوشتنم خوب نیست

اما تو رو که میخونم نوشتنم میاد
مونده تا برسم به اون چیزی که دوست دارم

اما وقتی مینویسم برات کیف داره
بعد جواب تو


آخرش کاری از تسبیح نیمِد
خودم فهمیدم شوعری در کار نبودس
آ خان باجیا بعث شدند درورغ بوگوی
اما طوری نیست
بعضیا حقشونه
دوست دارند دروغ بشنُوند :دی

آ من شوما را بگردم با این حجب و حیا
آباجی دنس خوبساااااا
دلی شوورد میرد آ دیگه هیشکی به چشش نیمیاد
حالا بش فکر کن شایدم بد نباشد بری

شوما که کاردون خیلی درســِس .

شوما کوجا ما کوجا؟

حالا هی بوگو شوعری در کار نبوده س تا آخــِرِشم هیشکی نیاد منو بسوندا!

آ من دوروغ نگفتم که هی همه دون میگی دوروغ گفته ی

من نه کلا جذبم بالاس اِسمی عباس آقا را که میارما مثی اینِس موشا آتیش بِزِنم یهویی پیداش میــشــِد

تازه شم من نگفتم عباس آقای در کارِس که ! من گفتم نیمیتونم بیام خانومه گفت :نکونـِد خبریـس؟
منم یهو به نظرم رسید باس خبری بــشــِد
.
.
اصی حرفی دنسا نزن همینم مونده س قر و قوور را بندازم پیشی حجی!
آ خاکی عالم!

از دکلمه ات چیزی نمیگویم
فقط

.... بغضم ترکید

حرفی نمانده است کـــــه حرفی نمی زنم

لعنت به من که این همه با دوست دشمنم...

ای بـــــــــــــــــــــــــــــــا بـــــــــــــــــــــــــــــا !!!!
خانم ما یه لحظه همچین دلمون قنج رفت که ایول بالاخره عباس آقا ظهور کرد !!
خُب آخه این چه کاریه ! شوخی شوخی با عباس آقام شوخی !!
همین جوری با احساسات جوانان مملکت بازی میشه دیگه !!

آ شوما م باید دلدون قنج بره . یه درصد فک کن یه مرد روی زمین خوشبخت بشه باعثه قنج رفتن ه دل تمامی مردان روی کره ی زمین بالاخص بی بی فیساشون ه :)

عباس آقا شوخی نداره!برو با ناموسه خودت شوخی کن! اهه!

سلام گلم.خوبی؟ همش منتظر بودم بگی که داری تظاهر می کنی به تاهل

راستی شعر رو گوش دادم..این روزا دارم مشتری صدای آرومت میشم و از یه لینک صدای دوستت رو هم گوش دادم.اتفاقا همون شعرو .. دوستت دارم..

کلا مشتمون برا همه باز شده از بس که ما خانومییم :)

دیگه باید فکر یه حنا دیگه بکنیم :)

باور کن اگه بیام اینجا راجع به دخترم هم حرف بزنم همه فک میکند دختر عمه ی پسر همسایمونه !:(

صدای اون که اصلا حرف نداره...آدم با صداش دلش میخواد بمیره...

من این همه لطف رویا را چه جوری هضم کنم آخه ؟

خوب باشی خانوم معلم :)

گیسو 1391/12/13 ساعت 10:08

سلام الی جان
متن را خوندم و چقدر ذوق کردم که الی جان ما هم عروس شده مبااااااااااااارک ولی .... فقط با ده هزار تومان؟؟؟!!! ای داد بیداد امان از دست این الی .
به زودی بشنویم عروش شدنتان را . عروس خانوم بگو بلللللللللللللله

گل گیسووووو

من دلم برای اون عوامل "ذوق " و خودتون تنگ شده ها :(

دیدی باز نشد بشه؟؟!!!

:|

من عروس بشم بعد شوما خبر نداشته باشی؟؟؟

فرمایشا میفرماییدا :)

میبینی کم توقعی م را گل گیسو؟

مردوم با چه خرج و برجایی میرند خونه بخت ما با چه توقعاتی :)

مرغ آمین کجاست بگم برسه خدمتتون

saji 1391/12/13 ساعت 11:52 http://www.randeshode.blogfa.com

نه الـــــــــــــــــــی :(
سخته
نمی شه ناراحت نشد
البته بعد از اون دیگه هیچ نظری نمیشه بهشون داشت
هیچی
همین که هیچی نمیگی واسِ خودش یه مرگ می تونه باشه
مرگ لب هات
مرگ لبخند هات
مرگ کلمه هات
مرگ همه ی روزای خوب تو ذهنت حتی

کاش آدما رو نمیشد شناخت
آدما وقتی شناخنه میشن دیگه دوست داشتنی نیستن
شناختنشون آزارت میده
اما
ناشناخته ها به طور غریبی دوست داشتنی ان

میدونی چی میگم؟؟؟؟

فصل عوض میشود

جای آلو را خرمالو میگیرد

جای دلتنگی را

دلتنگی!..........


کاش آدمها خودشون بودند ساجده...

حالا هم که خودشون نیستند مهم نیست

برای اینکه خودمون را سبک نکنیم "کاش " مون را هم قایم میکنیم...

میدونم چی میگی دختر :|

گیسو 1391/12/13 ساعت 13:07

الی جااااااااااااان از دست تو این شیرین زبونی های شوما
چرا نمیایی که عوامل ذوق بخونن و ذوق زده بشی...
بابا جان بیا بگو ... یه حلقه ی طلایی اسمتو روش نوشتم ....
الی می بینی ترا خداااااااااااا . اما خودمونیم عجب حلقه ده هزار تومنی قشنگی خریدی ها اینطور که نشونی دادی از شکل حلقه خیلی خیلی کم توقعی لا اقل می نوشتی یک میلیون که باز هم کم توقعی تو را می رسونه .. از دست این الی چه کنیم

گل گیسو از طرف من "عوامل ذوق " را نایب الزیاره باشید تا توفیق حاصل بشه برسیم خدمتتون
ما همچنان همان معضل سابق را داریم که مانع زیارتتون میشه

در ضمن یه حلقه ی طلایی اسممو رووش نوشته از مد افتاده این روزا "کفتر کاکل به سر های های " توی بورسه ...

میبینی عروس به این کم توقعی :)

فاطمه 1391/12/13 ساعت 13:26 http://yadegari20.blogfa.com


مرسی الــی
خودم که دوسش ندارم!
متانت هم ... :دی
چه عرض کنم والله!! :دی
همش فیلمه!
اگه بدونی من چقد دکلمه هاتونو دوس دارم ...
به قول الــی:
من صدای شوما رو میمیرم ...

مگه شما باید دوسش داشته باشی؟
من باید دوسش داشته باشم که دارم :)

در ضمن مهمترین اصل توی دکلمه خوندن "اصل متانت " ه

ک تو از عهده ش خوب بر اومدی

ما از صداون شادیم خانوووم :)

mamad 1391/12/13 ساعت 13:37

پس از وزیدن تو گیسوان سرکش من
چگونه گوش به فرمان روسری باشد؟

یک دقیقه زل زدن در چشم زیبای تو چند ؟

افتخار ناز پیچ و تاب موهای تو چند ؟

حال چون آرامشت سهم کسی غیر من است

غرق گشتن در هجوم موج غمهای تو چند ؟

خوب پس برداشتی ما اشتبا بودس
شوما دروغ نگفتی


ایشالله که زبونش خیرس آ یهو
میبینی که حلقه راس راسکی دسد کردی آ
دلی توو که رفته س آدلی حج آقا دون که کفی پا شوماست


شوعری در کارس آباجی
به زودی
آ به خوبی
انشالله

باس برداشددونا دُرُسِش کونید

آ چه معنی دارِد شوما فِک میکونید ما دوروغ گفتِیم؟

مگه شوعر شوخی ور میدارد؟

عباس آقا جاش رو گولیا چشی ماس!

آ ما که گولیا چشمون آب نیمیخورِد مرغی آمین برا رسیدن به وصالی عباس آقامون به را باشِد !

آ خدا اِ ز دهندون بشنفد :)

باشه الی خانوم...قبول...
داستان ظاهرسازی برای خانم "میم" قبول...ولی...
ولی من می دانم که از همین جا شروع خواهد شد...همین حلقه ی ده هزار تومانی می شود ده میلیون تومانی...!
همین عباس آقا کم کم شکل آدمای واقعی میشه...
حالا تو بگو نه...!ولی من که می دونم دور نیست روزی که عروس شدنت رو تبریک بگم...!

از همین جا مدتهاست شروع شده

عباس آقا ها می آیند و میروند و ما موقع ه عبورشان فقط لبخند میزنیم که خود را عباس آقا فرض میکرند :)

عباس آقا وقتی عباس آقا شود ملیون و میلیارد و ریال بی معناست :)

شوما پیش پیش تبریک بوگو ما حسرت به دل نمیریم :))

ارمیا 1391/12/13 ساعت 19:25

محمد علی بهمنی‎
دریغ می کنی از من ...نگاه را حتی
و نیز زمزمه ی گاه گاه را حتی

من و تو ره به ثوابی نمی بریم از هم
چرا مضایقه داری گناه را حتی ؟
...
تو اشتباه بزرگ منی ! ببخشایم
بدیده می کشم این اشتباه را حتی

بمن که سبز پرستم چه گفت چشمانت ؟
که دوست دارم - بخت سیاه را حتی

بدیدن تو چنان خیره ام که نشناسم
تفاوت است اگر ره و چاه را حتی

اگر چه تشنه ی بوسیدن توام - ای چشم
بخواه ،‌می کشم این بوسه خواه را حتی

بیا تلالو شعرم بر آب ها - امشب
تراش می دهد الماس ماه را حتی !

گاه نفرت حاصلش عشق است، این را درک کن

گاه اگر از تو دلم بیزار باشد بهتر است...
.
.
.
.
.
+راسی تا یادم نرفته من این بیت بهمنی را همیشه عاشق بودم ارمیای نبی

:

تـــــــــــو اشتباه بزرگ منی ! ببخشایم

بدیده می کشم این اشتباه را حتـــــــــی

ارمیا 1391/12/13 ساعت 19:31

محمد علی بهمنی‎
باران که می گیرد به هم می ریزد اعصابم
تقصیر باران نیست...می گویند: بی تابم...!

گاهی تو را آنقدر می خواهم به تنهایی
طوری که حتی بودنم را بر نمی تابم
...
هر صبح ،بی صبحانه از خود می زنم بیرون
هرشب کنار سفره ،بُق کرده ست بشقابم

بی تو تمام پارک های شهر را تا عصر
می گردم و انگار دستی می دهد تابم

شب ها که پیشم نیستی...خوابم نمی گیرد
وقتی نمی بوسی مرا...با "قرص" می خوابم...!

ده سال بعد از حال این روزام

تو ، توی آغوشه یکی خوابی

من گفتم و دکتر موافق نیست!

تو بهتر از قرصای اعصابی

ده سال بعد از حال این روزام

من چهل سالم میشه و تنهام

با حوصله قرمز سفید آبی

رنگین کمون میسازم از قرصام


+در ضمن بی صبحونه از خونه بیرون رفتن و شبا بق کرده سر سفره نداریم! چه معنی داره آدم واسه اوشنشون از گشنگی تلف شه خوب؟!ولی بقیه ش قبوله :)

به اندازه ی کافی

ارمیا 1391/12/13 ساعت 19:33


با زبانی سوخته در وحشت کابوس ها
قصه از خورشید می بافیم ما فانوس ها
کورسویی از خدا مانده است و پنهان کرده ایم
در شکاف دخمه ی این شهر دقیانوس ها
آفتابی نیست اما طبل نوبت می زنند
... آسمان خواب است در بیداری ناقوس ها
جاده آنک در هوار مه گم است اما هنوز
می دمند آوارگان بی جهت بر کوس ها
پشت این رنگین کمان نور، حشر سایه هاست
پرده بردارید از پای این طاووس ها
دست بردارید از ما آی عیسایان کذب
دردهای ما شمایید آی جالینوس ها!
انتخابت چیست حالا؟ ماهی کوچک بگو!
تنگ و این کابوس ها؟ دریا و اختاپوس ها؟
فاضل نظری

در قلب من اگر هوسی دیده‌ای بگو
یک لحظه جای پای کسی دیده‌ای بگو

روراست با تو حرف زدم ، در کلام من
گر نکته‌های پیش و پسی دیده‌ای بگو

دیریست در هوای دلم پر نمی‌زنی
در دست من اگر قفسی دیده‌ای بگو

از من که در تو با دل و جان ذوب می‌شوم
نزدیک‌تر به خود چه کسی دیده‌ای ؟ بگو

پیداست ریگ‌های کفم ، بس که روشنم
در رود من تو خار و خسی دیده‌ای بگو

تو نونهال عمر منی گر به چشم خود
با من تو قیچی هَرَسی دیده‌ای بگو...
.
.
عجب!

گیتی 1391/12/13 ساعت 20:35 http://gitiii.blogfa.com

چقدر تو ماهی دختر خوب من ....چقدر به دل میشینی

من نهنگم گیتی
شوما ماه میبینی :)

احوال دختر ما چه طوره آیا ؟:)

سیده 1391/12/13 ساعت 21:05 http://seyyede72.blogfa.com

مرد روزهای سخت!

نتوانستن در مرام تو نیست...

می مانم و با هر چه که شد میسازم

ای چرخ فلک
من
از
تو
لجبازترم

:)

ما مرد روزهای سختیم بانو :)

الحق که فیلمی هستی برای خودت دختر
خب این چه حرفی بود آخه
اینجوری هر روز باید فکرت درگیر دروغ سر هم کردن شوهر خیالیت باشی که

الحق که بیننده ی خوبی هستی :)

نقد فیلمتون را شادیم:)

اولا شوهر که خیالی نیمیشد

در ثانی مجبور شدم یعنی مجبورمون کردند
در ثالث همین یه ترمه ترمه دیگه طبق قرار قبلی عزیمت میکنیم به دیار عباس آقتا در علی آباد سفلی :)

ارمیا 1391/12/13 ساعت 22:51

در جـمـعـشان بـودم که پـنـهـانی دلـم رفت

بــاور نـمـی کــردم بــه آســـانی دلـم رفت

از هـم سـراغـش را رفـیـقـان می گـرفـتـنـد

در وا شـد و آمــد بـه مـهـمـانی... دلم رفت

رفــتــم کـنــارش ، صـحـبتـم یـادم نـیـامــد!!

پـرسـیـد: شعـرت را نمی خـوانی؟ دلم رفت

مـثـل مـعــلـم هـا بـه ذوقـــم آفـریـن گــفـت

مــانـنــد یـک طــفــل دبـسـتــانـی دلـم رفت

مــن از دیــار «مـنــزوی» ، او اهــل فـــردوس

یک سیـب و یـک چـاقـوی زنجانی ؛ دلم رفت

ای کاش آن شب دست در مویش نمی بـرد

زلـفش که آمــــد روی پـیـشـانی دلم رفــــت

ای کـاش اصـلا مـــن نمی رفــتـم کــنــارش

امـا چـه سـود از ایـن پشیــمـانی دلـم رفـت

دیگـر دلـم ــ رخت سفیدم ــ نـیـست در بـنـد

دیـروز طـوفـان شد،چه طـوفـانی... ( )رفت

کاظم بهمنی

خیلییییییییییییییییییییییییییییییییی خووووووووووووووووووووووووووووووووووووب بووووووووووووووووووووووووووووووووووود

زیر باران که راه می افتی شاعران شعر تر می انگیزند

عده ای بی تو سخت "منزوی" و عده ای "قیصر امین پور" ند
.
.
.
.
نوش روانمون !

ما که دلمون رفت.........

ارمیا 1391/12/13 ساعت 22:52

می رسد یک روز فصل بوسه چینی در بهشت

روی تـخـتـی با رقیبـان می نشینی در بهشت

تـا خـدا بـهـتـر بسوزانـد مـرا خواهـد گذاشت

یک نمایـشگـر در آتـش ، دوربـیـنـی در بهشت

صاحب عشـق زمیـنـی را به دوزخ می بـرنـد

جا نـدارد عشق های این چنـیـنـی در بهشت

گـیـرم از روی کـرم گـاهی خـدا دعـوت کـنـد

دوزخی ها را بـرای شب نـشینی در بهشت

...بـا مـرامـی که من از تـو بـاوفـا دارم سـراغ

می روی دوزخ مـرا وقتـی بـبـیـنـی در بهشت

مـن اگـر جـای خـدا بـودم بـرای «ظـالـمـیــن»

خلق می کردم به نامت سرزمینی در بهشـت...!

کاظم بهمنی

نمیدونم چی بگم

هنوز هم که هنوز است عاشق ماهم

ولی بدون تو مهتاب را نمی‫خواهم

برای آمدنت گرچه راه کوتاه است

هنوز هم که هنوز است چشم در راهم

سلام... روز قشنگی است... دوستت دارم ...

چقدر عاشق این جمله‫های کوتاهم

هوای بودن یک عمر با تو را دارم

منی که دلخوش دیدارهای گه‫گاهم

برای گفتن یک حرف عاشقانه فقط

اسیر سخت‫ترین زخمهای جانکاهم

بدون تو همهء لحظه‫ها به این فکرند

که تیغ را بگذارند بر گلوگاهم
.
.
میخوای من کمکت کنم یا از دوستان بخوام کمکتون کنند برای گفتن ارمیای نبی؟

شما با این حسن انتخاب شع ـراتون آدم را میکشید ها!

فکر قلب ما هم باشید آقااااا

میس راوی 1391/12/14 ساعت 16:43


بهونه دیگه ای نبود بیاری؟
مثلن میگفتی نمیشه آخه یکی از همسایه هامون (ینی من :دی) قراره بیاد تو خونمون پاس شه نمیتونم

بابا شوما این خانوم میم را نمیشناسی یه پیرزنی ه اون سرش نا پیدا...میخواست با آقااامون حرف بزن ه فک کن!

مام گفتیم خانوم ما از او.ناش نیستیم بذاریم هر زنی با آقامون چش تو چش بشه

همینم مونده بیفته در دام یه پیرزن !

اگه میگفنتم میس راوی اومده خنمون خودشم پا میشد می اومد بد بخت میشدم کلا :|

sanaz 1391/12/18 ساعت 00:35 http://www.sani68.blogsky.com

mobarak bashe azizaaam, vali kolan neveshtehat yejoraie gham bareee

اگه گفتی دقیقن چی مبارکه ؟

:)

اههههه عقد کردی. طفلی... عیب نداره حالا خب طوری نیست از سرطان که بدتر نیست. دهه راستی نگفتم مبارکه... تبریک مارو هم بپذیر.
بذار یه نقل قول کوچولو از عبید برات بکنم: می گه تا وقتی ما مجرد بودیم همه لال بودن حالا که متاهل شدیم همه کر شدن. تفسیرش رو می سپرم به ذهن مهار ناپذیر خودت.
راستی بد نشد تو هم قاطی مرغ ها شدی ها حداقل فایده اش اینه که کمتر می ای اینجا و مخ ملتو می خوری

وقتی عباس آقا بالاخره پرده از رخ کشید و ما را گرفت و شد غلام درگاه خانه ی پدر زن حتما از این توصیه ی گرانبار استفاده میکنم استاد :)

فک کن من وقتی قاطی مرغا بشم حرفهام کمتر بشه برای گفتن

در ضمن از اون به بعد با آقامون میایم برای سرو کردن ه مخ ملت :)


با دقت نخوندی ها


وای معذرت می خوام. بذار به پای گیجی. راستش انقدر ذوق کردم که متوجه پاراگراف آخرت نشدم. حالا طووووووووووووووری نیس بالاخره عروس می شی. راستی با این عباس آقا ازواج نکن ادم از اسمش می ترسه. اون رعیتی که همیشه می گی... فکر کنم همون دیگه

میذارم به حساب ذوق کردنتون :)

یعنی اینقدر خورده نشدنه مختون ذوق داره ؟؟؟:))

خدا این ذوقا را ازملت نگیره به حقه پنش تن

اصلا از بس اسمش ابهت داره ما را شیفته کرده :)

ما با "رعیت " ها وصت نمیکنیم .دنبال پسر کدخداییم

تعجب کردی؟
بعید میدونم

هیچ چیز بعید نیست....

ما هم بلدیم تعجب کنیم :)

الهه 1392/02/20 ساعت 15:53 http://htt

دلتوکی اینجورشکسته؟یه یاعلی بگو...وبلندشد

اعوذ بالله من نفسی!

شما حرص نخور ...خودم میکشمش!

:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد