_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

یک مســــافر کـــش ز راهـــی مـــی گذشـــت...

هوالمحبوب :


 یــک مـــسافــرکــش ز راهی می گــذشت

با سمندی زرد رنگ و توپ و مــَشــت...

یک روز یقیقنن اگه ازم بپرسند بزرگ شدی میخوای چی کاره بشی میگم :"راننده تاکسی!".

یک روز که باز موضوع انشای "دوست دارید در آینده چه کاره شوید ؟"بهمون بدند یا شب فردایی باشه که من قراره با زهرا و عادله برم دبیرستان خدیجه کبری و انتخاب رشته کنم و بابا نشسته و داره به خاطر اینکه دوست دارم ادبیات را  انتخاب کنم باهام حرف میزنه تا متقاعدم کنه که با زبون خوش و با رعایت اصل دموکراسی و اختیار تام خودم و توجه به آینده ی شغلیم و زندگیم حق انتخاب "فقط ریاضی " دارم و مثلا میخوای چی کاره بشی که میخوای بری ادبیات دختر گلم؟!اون روز حتما میگم "راننده تاکسی!"

اون روز برخلاف قبلن ترها که بچه تر بودم بهش به چشم یه شغل ِ کم و "از درد ناچاری " نگاه نمیکنم یا اینکه اضطراب تمام وجودم را بگیره و احساس وحشت کنم وقتی بهم بگند اگه درس نخونی و رشته ی خوبی قبول نشی مجبوری بری مسافرکش بشی یا نون خشکی یا فال بگیری یا تو خونه ی مردم رخت بشوری!

اصلا اگه به من باشه دلم میخواد توی دبیرستان و دانشگاه "رشته ی مسافر کشی " بخونم و تا مدارج بالاتر ادامه تحصیل بدم! و بعد از فارغ التحصیلی یه لباس خوشگل بپوشم و یه روسری زرد قناری و یه لاک زرد همرنگ ماشینم بزنم روی ناخونهای مظلومم و یه مویی آراسته کنم و بشینم پشت فرمون تا مسافرا کیف کنند و منم از همون رشته ای که خوندم و تازه دکتراشم دارم برا اهل و عیالم نون در بیارم!

امروز که هراسون و با عجله سوار تاکسی شدم تا طبق عادت همیشگی دیر نرسم آموزشگاه تصمیمم در این مورد قاطع تر شد! بابا راننده تاکسی بودن شغل نیست ،زندگیه!!!

چند دقیقه ای از سوارشدنم نگذشته بود و باز هم طبق عادت همیشگی داشتم خودم را جمع و جور میکردم و بند کفشم را میبستم و مقنعه م را درست میکردم و محتویات کیفم را مرتب میکردم که شونه ش را از توی جیب بغلش در اورد و شروع کرد موهاش را شونه کردن و خودش را توی آینه بغل برانداز کردن...!به جان خودم نباشه به جان بچه ی آخرم زلفاش کپی برابر اصل ِ "راپونـزل "!

چند دقیقه بعد پشت چراغ قرمزی که نمیدونم چه حکمتیه که همیشه باید پشتش کلی معطل بشم ،عطرش را از اون یکی جیبش در اورد و شروع هیکل محترم را عطر آگین کردن و پشت بندش هم فلاسک چای را از زیر پاش در اورد و برای خودش یه چای قند پهلو ریخت!

چراغ سبز شد ولی انگار حاجی میدونست اگه راه بیفته چای از دهن میفته و مدیون چای قند پهلو میشه ،برای همین همینطور آهسته و پیوسته پا را گذاشت روی گاز که مثلا ما در حال حرکتیم و چای محترم را نوش جون فرمودند!

کمی بعد که سرعت ،حالت عادی گرفت نوبت میوه بود! یه موز همچین خوشرنگ اونم همرنگ تاکسی مــَشــتی ،هیجان ِ تناول شدن توسط فرد مذکور را داشتند و دور از انصاف بود معطل بشند و من هم  چون حوصله ی حرف زدن و همکلام شدن با این قشر زحمت کش را نداشتم ،همچین خوشحال و سرخوش به توی سر زدن خودم و صبوریم ادامه دادم!

موز ناکام که خورده شدند این دفعه نوبت موبایل نازنین بود که دقیقن یه چهارراه مونده به آموزشگاه با صدای "دریاچه قو " ی چایکوفسکی به صدا در اومد و من از این همه لطافت و آرامش اشک تو چشام حلقه زد و ساعت مچیم را از دستم باز کردم و همراه موبایلم انداختم توی کیفم تا هی بی خودی خودم را سبک نکنم و بهش نگاه کنم و حرص بخورم که چند دقیقه دیر شد و حالا چی کار کنم؟!

شب قرار بود جوجه بخوره !داشت دستور آماده کردن جوجه ها را به فرد پشت خط که یحتمل عیال محترم بود  میداد که جوجه های بخت برگشته را بخوابونه توی پیاز و فلفل فراوون تا شب خودش بیاد آماده شون کنه!

داشتم با خودم فکر میکردم یعنی بقیه ی مسافرها هم اندازه ی من دارند لذت میبرند که سکوت کردند یا نکنه از این همه آرامش خوابشون برده! یه خورده با احتیاط سرم را بردم عقب که آرامش بقیه مسافرا بهم آرامش بده که با صحنه ی انس و الفت یه جفت کفتر عاشق که داشتند بق بقو میکردند و به هم نوک میزدند مواجه شدم و کلا آرامشم صد چندان شد از خجالت!

ترجیح دادم حالا که باز پشت چراغ قرمز موندیم این چهارتا قدم را پیاده برم و یه خورده راجع به شغل شریف راننده تاکسی فکر کنم و هیچ هم برام مهم نباشه چقدر دیر شده یا راننده به سبب نداشتن پول خرد ،صد تومن بقیه ی پولم را هم نداده و چه کاریه این همه آرامش را بهم بریزم ،اون هم برای صدتومن پول؟!

الــی نوشت :

یکـ) حالا هی برید آهنگ "راننده تاکسی "عماد قویدل گوش بدید!

دو) نازنیـــن! خوشحالم خوبـــی...

سهــ) تولدت مبارکـ "بابک ــمون " ! هر کجا هستی برات بهترینها را آرزو دارم آدم اردی بهشتی ِ جایی دیگر ...

چاهار )در قشنگ ترین لیلة الرغائب اردی بهشتی باز هم میخونم دور مشو ز منظرم،جز تو چه آرزو کنم؟

پنجـ)با اختیارات تام "دختره خوب " کامنتهای "از عشق تو من مرغم باور نداری قدقد،تبلیغات دور یازدهم ریاست جمهوری،یه لینک میدم یه لینک بده،من آپم شما چه طور؟،تو وب خوبی داری من چه طور ؟"،تایید نمیشه فرزندم!

شیشـ)همه اش را گذاشته ام اینجا! >>> "شبــــیــه یــکـ  دخـــتــر خــوب !"

از اول هم قرار بود همین جا باشد و فقط گاهی بلند بلند میخواندم و میخوانم که بشنوید و بشنوم.هنوز هم غریبه میخواهد این همه شع ـر. تا روزی که بدهم به دست صاحبش آن روز تمام غریبه ها آشنا می شوند! 

نظرات 44 + ارسال نظر
الف 1392/02/25 ساعت 21:35

مرا کامنتی بود روزی
.................
کامنت من کو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
...................کامنت من رو پس بده
که شوخی بود ...
اتفاقا پدر بنده راننده تاکسی هستن ..
من به شغل پدرم افتخار می کنم ...پدرم و هزاران راننده تاکسی مثل پدرم انسان های شریفی هستن که در سرما و گرما روزانه با صدها ادم مختلف با شخصیت ها و درد های مختلف روبرو می شن ...اما ادمها معمولا برخورد خوبی با اونها ندارن ...همه جا حقشون خورده می شه اما تو تاکسی یادشون می افته که می تونن هیرو بازی در بیارن ..البته پدر بنده پشت فرمون میوه نمی خوره اما خب چای رو می نوشند ..
پدرم ...کلمه ای وجود نداره تا توصیفش کنم ..علی رغم کج خلقی هایی که دااره و من اون رو می دم به اعصابی که در ترافیک تهران خرد شده ..
حالا خودمونیم کامنت من کو ..تو پست قبل گذاشته بودم ...

مگه کامنتتون رای تشریف دارند که پس بدم؟

:)

ما هم به راننده تاکسی ها افتخار میکنیم...

پس کلی وضعتون خوب ه ها الف جان...

به نظر من خیلی جالب بود که راننده مذکور دقیقن پشت فرمون و در حین کار داشت زندگی عادیش را میگذروند :)

خوش به حالدون که کلی پول خورد دارید تو دست و بالتون

در ضمن کامنتتون سر جاشه...

آآآآآآآ آآآآن ... ایناهاش :)

فروغ 1392/02/25 ساعت 21:54 http://opaque.blogfa.com

این راننده تاکسی های سرخوش اعصاب خورد کن

پستت با لبخند خونده شد الی ،آره

خوشحالم لبخند شدی فروغ...

خودت خوبی ؟ :)

banuye nuro ayne 1392/02/25 ساعت 23:49

he mann cheghad dus dashtam ddar ayande fazanavard sham
ama fek konam ayande hanuz naumade
shayadam umado ma nashnakhtimesh rad shodim azash

chegune sharh daham ..........?
yani che ...........?
hala un bad mifahme ama mishe u alan behem begi man alan befahmam zarbe shast yani che??

تو را که ترک کنم تازه بعد میفهمی...

بانو...

انگار غیر از اینجا نشه باهات حرف زد...

تو رووحه اون مسنجر ه مسخره که هرچی میکشم از اون ه...

انگار نفرینت گرفته باشه...

یادته گفتی چرا من هستم و تو نیستی؟؟؟

باهاش حرف بزن من رو نخوره....:(

تو که دیگه معنی ضرب شصت را میدونی...

میدونیم، نه؟

شب آرزوها!...یادته ؟

ساسان 1392/02/26 ساعت 00:16

سلام نیم وجبی.من نمیدونم چی بگم بهت.چیزی که میخوام بگم ربطی به این پستی که گذاشتی نداره.یه حرفهایی هست که باید بهت ایمیل بدمو بگم.امتحانام داره شروع مییشه.ایشالله بعد از امتحانا.

از نیم وجبی به ساسان...
ساسان به گوشم ...

زود باش بگو دلمون را آب کردی...

در ضمن من یادم نرفته یه شیرینی به من بدهکاری...

امتحاناتت را خوب بدیا...

:)

احمد 1392/02/26 ساعت 00:20 http://hor-73.blogsky.com

آخییییییییییییییییی
کفترا نوک میزدن چه تشبیه زیبایی داشت
منم یه مدت توکف بودم با ماشین بین شهری کار کنم ته-قزوین
حُرباش برای آزادی...

پس انتظار داشتی به هم پنجول بکشند؟

خوب نوک میزنند دیگه :)

انشالا خدا براتون وسیله ش را فراهم کنه

رقصنده 1392/02/26 ساعت 09:42 http://sh-gh.blogfa.com

دیوونه ای :)

همه همینو میگند

اما شوما که میگید یه مزه دیگه میده

فاطمه 1392/02/26 ساعت 16:20 http://yadegari20.blogfa.com

چه روز خوبی رو گذروندی!! :دی
حیف
ما همچین سوژه ای رو از دست دادیم :دی

جای همگی خالی

خدا تا دنیا دنیاست همچین سوژه هایی نصیبتون کنه

مگه ما بخیلیم ؟

:)

زهـرا 1392/02/26 ساعت 16:30

سلام دختر خوب!

چقد غر می زنی تو دختر! دیگه چیزی نمونده بش گیر بدی؟؟ ضمنا یه بسته پیشنهادیم دارم! حالا که تب انتخابات بالاس یه پستم واس کاندیدا بزن و یه گیر اساسیم به اونا بده! لوووووووووووول

دووووووووووووووووست دارم دیووووونهههههههههه

خوبی الی جون؟ آخ که دلم یه ذره شده واست!

میدونی از کی چش به راتم؟!!

کلی تعریفتو به شوهرجونم کردم منتظرتیم که بیای فقط امیدوارم اسپیدت و پی ست آبروداری کنن
یه پی امم به آی دی یاهوم بده سر جدت

از خدا بهترینها رو واست آرزو دارم .. دعام کن

می دوسمتتتت

ببین کی اینجاست!؟!

دختره ی نامرد روزگار

چشمام درست میبینه؟

خودتی سون بهار؟؟؟

هنوزم میگی "لووووول"؟

آخه مگه دیگه شما به جرگه ی خانوم خانوما نپیوستید؟شوما دیگه چرا؟

:)

امیدوارم حال زهرام و عباس آقاشون و پسرم خوب باشه که میدونم هست :)

خودم هم دلم میخواد یه بار راجع به این تب و تاب خنده داره(!) انتخابات هم بنویسم.به موقع ش :)

زهرا!من که خیلی وقت بود نبودم ،چند شب هم هست که میخوام باشم با این سرعتهای فضایی نمیشه!...تازگیها متوجه شدم یاهو هم ندارم
سرعت یاری کن ه میشم زبل خان و همه جا خواهم بود :)
دلم برای شعر خوندنت تنگ شده با اون لهجه تون
خوشحالم خوشحالی :)

شب عاشقان بی دل چه شبی دراز باشد

لیلة الرغائب ؛شب آرزوها
شبی که هزاران ملائک بر زمین فرود می آیند تا تو هرآنچه می خواهی آرزو کنی و خداوند بی صبرانه منتظر شنیدن است تا اجابت کند آنچه تو می خواهی!

تا دیر نشده بدو بیا

امشب سر خدا خیلی شلوغ ه...

من توشون گم میشم...

میذارم موقعی که سرش خلوته و به جای ملائکه هاش خودش میتونه بیاد...

خودش را میخوام :)

بیا بیا که کعبه دل بی تو کافرستان است 
بزیر زلف تو زنار بستن آسان است

اگر چه فرش من از بوریاست طعنه مزن
چراکه خوابگه شیر درنیستان است




حالا بریم سراغ طوماااار شما…
فعلا!

کاوه ای که شع ـر شد...

:)

طومار ما را که تموم کردید ندا بدید با چای و عرض خسته نباشید ازتون پذیرایی کنیم آقااااا :)

کافه تنهایی 1392/02/26 ساعت 22:04

مه هیچ وقت فکر نکردم که چی کاره بشم

انا الان راضی م

شاید هنوز بهتون موضوع "میخواهید در آینده چه کاره شوید ؟" ندادند

:)

خوب ه که راضی ایید

بـــــارهــــا گفتم به تو ؛
چـشمــها ،
بــــرای ِ نـــگاه اسـت …
امّــــا ..
تـــــو ..
هــــر روز بـــا آنـها ..
حـــادثــه مــی آفــــریـــــنی !


فصل دوم طومارتان هستیم!!
میگم چرا اینهمه نیستی بعدش یهو ظاهر میشی!
بابا نوشتن این به سبک لاکپشتی من دو ماه زمان میبره
خدا قوت خانم…

پس از همین حالا شروع کنید به نوشتن تا دوماه دیگه من یکی منتظر میشینم :)

زنده باشی پسرم :))

سلام
خوبی؟
-------------------------
بزرگترین خیانت به خود آنست که انسان آفریده شده باشیم
ولی ... !!
مانند و حتی کمتر از حیوان رفتار کنیم
-------------------------
موفق باشی

بزرگترین خیانت به خودت اینه که مثل خودت رفتار نکنی


یهو دیدی مثل خودت هم رفتار کردن بشه درست شبیه حیوانات رفتار کردن

از کجا معلوم ؟

:)

دلخون 1392/02/27 ساعت 08:17

نمیدونم چه حکمتیه. منم همیشه به این شغل یه دید و یه علاقه خاصی داشتم
نمی دونم چرا

انشالا با علایقتون محشور بشید

خدا به پای هم پیرتون کنه

:)

سلام الی جان
وقت زیبا بخیر
خوبی؟


بیا که قسمت این عصر بی تو غمگینی است

و چشمها همگی متهم به بدبینی است



دلست کافر مطلق ولی به ظاهر لب

پر از حدیث و حکایات دلکش دینی است



تویی که در پی اجناس ناب میگردی

مگرد چون که به ایران وجود ما چینی است



فریب میوه مهمان کش دروغ مخور

سر بریده من خونچکان در آن سینی است



سرود شاعر لاغر، به شوق زن یک شعر

همان سروده پی سکه شعر آیینی است



ببند لب که کسی نشنود چه میگویی

کر است گوش زمانه، زمان سنگینی است

بیا و بــا غــــــرور مـرده ام بازی نـکن گفتـــــم :

ببینم نازنین گوش شما کر نیست ؟؟؟ شک دارم....


وقت شما هم بخیر آقااااااااااااا

:)

درود بر الی جون خود خودم :)
بودنت خوبه...
بودنتو دوست دارم ...

نرگس خوبی دختر؟

ما هم دوست داشتنی های شما را دوس داریم :)

گیتی 1392/02/27 ساعت 13:45 http://gitiii.blogfa.com

تو ماهی عزیزم همیشه بهترین سوژه ها رو برا نوشتن توداری

ماه هم باشم کوووووووووووووووووووو تا گیتی بشم ؟!

بانوی اردی بهشت!
داره تموم میشه ها :(

یک تکــــه ابر دلگیر را قورت داده ام

باز کرده پشمهــاش را درمعده ام

تمام دلـــــــــــم را گرفته . . .

پیش ازین، بر رَفتگان افسوس می خوردند خلق

می خورند افسوس در ایامِ ما بر زندگان....

sahar 1392/02/27 ساعت 19:31 http://sahar-ho.blogfa.com/

الی از دست تو !
ببخش بانو که نمی تونم زیاد نظر بذارم . آقامون بعد از گم شدن لپ تاپ خودش لپ تاپمو غصب کرده ! با گوشی میام می خونم ولی نظر گذاشتن خیلی سخته !!!
ارادتمندیم ها

الهی من بگردم این همه فداکاری رو پترس :)

آقادون قراره کی لپ تاپشون را پیدا کنند ؟

شوما سختی به خودت نده .همین طور بشین یه گوشه تا نگات کنیم ،ما قبولت داریم سحر بانو :)

نرگس 1392/02/27 ساعت 20:28

واقعا از صمیمه قلب خوشحالم با وبلاگتون آشنا شدم
دیروز کمی خوندم نوشته هاتونو
خوشحال شدم :)

من و این همه "نرگس" محاله...

خوشحالم که نرگس هستی :)

وای الی جوووووووووووووووونم کاشکی سمعکم و گذاشته بودم

میخوای بلند داد بزنم حاج خانوم بشنوی ؟

مــــــــن نـه به راز و افسـون گل سـرخ ِ "سهرابـم"

نـه به دوسـت داشتنـی بـودن گل سـرخ ِ"شـازده کوچولـو"

خــــــــودم هستـم برای دلِ خــــــــودم! غـریب ِ / قـریب

چشـم انتـظار ...

گاه خسـته و پژمـرده از هیـاهوی روزگـار

خـط خـطی هایی میکنم...

از ســـــــر ِ دلتنــــــــگی ...

دلِ من به شیشه ماند، همه سنگ می فروشند

چه اعصابی داری که هیچی نگفتی!
اصن چرا وقتی ما دیرمونه همه چی دست به دست هم میده به همر که ما رو کنه بدبخت؟

قبلن تر ها چرا زیاد حرص میخوردم و گاهی هعم اعتراض میکردم اما...
اما حالا فقط صبر میکنم تا تموم بشه
شاید به خاطر صبوریه و شایدم به خاطر اینکه حوصله همصحبت شدن و غرها و توضیحات اضافی بعد را ندارم

:)

همیشه همینطور بوده.قانون مورفی :))

فریناز 1392/02/28 ساعت 09:42

متن تاکسیتو باید سر صبر بیام بخونم
نوشته هاتو باید آروم خوند تا حسشون کرد:)

مرسی گل دختر
منم خوبم

تا زاینده رود هست من هر روز عاشقم
هر روز خوبم
هر روز می خندم

تا زاینده رود جاریه منم هر روز جاری می شم

ماهی کم طاقتت صبر می کنه
وقتی تو می گی پس صبر می کنه دیگه


اردیبهشت امسال امیدوارم که مبارک تموم بشه برات

ماهی کم طاقتم انگار که باید صبر کنه :|

خوبه که زاینده رود جاری ه...حداقل به خاطر تو فریناز...

اردی بهشت ها همیشه مبارک شروع میشه و تموم میشه ،اصلا مگه میتونه مبارک نباشه؟

اصلا مگه دست خودشه ؟

:)

گندم 1392/02/28 ساعت 12:06 http://spcompeng.blogfa.com

منم هستم الی
فقط حسی برای حرف زدن نیست ...

فقط باش...

اصلا سکوت باش

فقط باش...

ولی ما مردانه اعلام میکنیم که وب خوبی دارید !!!
من از بچگی آرزو داشتم راننده مسابقات اتومبیل رانی بشم !!

خوب پس چرا نگفتی به وب من هم سر بزنید؟؟؟

مهندس پیر شدیا!

یعنی سوار اتوموبیل "رانی" بشی؟

چه خارجی!

بستنی لواشک ،اتومبیل "رانی " !

اتفاقا آدم جالبی بوده چون بعضیا با اعصاب خراب و ریخت گر و کثیفشون بیشتر اعصابت رو خرد میکنن

تا باشه از این جالبی ها نصیبمون بشه !!!!!!!!!!!!!!

:)

عمورضا 1392/02/28 ساعت 16:52 http://madraji.blogfa.com/

سلااااااااام فک کنم دیگه داره ایصفهون گرم میشه نه؟
آها راستی الی که مث همیشه خوبه/؟
رانندگی اونم تاکسی جاب هست ولی خسته کنده موفق باشی دخترجان

" گرچه دور از خط گرما لیک داغ

چون که قلب مردمش از استواست... "

عمو از شهر خودتون اگه راس میگی چه خبر ؟

:)

الی...
چقدر دلم برایت تنگ شده بود...
راننده تاکسی ها آدم های عجیبی هستند...پتانسیل بالقوه ی عجیبی در خراب کردن یک روز بی نظیر یا بی نظیر کردن یک روز خراب دارند...
من عجیب به این جمله ی "روز خوبی داشته باشید" حساسم...اصلا روزم خوب می شود انگار...
راستی فارغ التحصیلیت رو هم تبریک میگم...ببخش که خیلی دیر شده... :(
یک لحظه دلم خواست ببوسمت دختر خوب...!
:* :*
خوب باشی...

دقیقن

گاهی با خوب بودنشون خوب میشی و گاهی با بد بودنشون بد و گاهی اصلا عنصر خنثی اند :)

ممنون کافه چی...

یه دست به سر و روی کافه ت بکش میخوام توی کافه ت مهمونی بدم

خوب باشی کافه چی من

تتمه ی راه، دلهره ی پیاده شدن...
هوس اینکه جاده تمام نشود!!

ساروان مارا چرا از این مسیر آورده ای...؟؟؟

ولی انگار گاهی آرزو داری زودتر تموم بشه ،حتی اگه زیاد به مذاقت خوش باشه :)

سلام!
الی کووووووجای په؟
دفاع کردی؟
شیرینی ما کوووووو؟
اصفهانی!!!
تازه دعوتمونم که نکردی بیایم جلسه دفاع موج مکزیکی بریم برات :))
حالا که دلت اومد کامنت دونی پست بعدی رو ببندی منم اون شعر قشنگه که میخواستم بگذارم رو نمیگذارم :|

افسردگی بعد از فارغ التحصیلی دارم شهرزاد:|

به شرطی که دور زاینده رود من را بگردونی اونم پیاده ،شیرینی میدم :)

اون شع ـر قشنگت رو در گوشم بگو...

برای تو که درها بسته نیست دختر :)

آخی که وقتی دیرت شده همه ی دنیا می فهمن و دست به دست هم میدن که نرسی..سلام عزیزم.خوبی؟

خوبم خانوم معلم :)

توی این مواقع باید بی خیال شد...

اصلا باید با عصبانیت خندید :))

حرص خوردن فقط تو رو تموم میکنه نه اونا رو :)

سلام الــــــــــــــــی خانووووم :)
ینی هیچیه هیچی یه بفرما نزد؟ ببین الی اگه خواستی راننده تاکسی بشیا ازین با مراما باش ک وقتی ازون کلوچه ها داری میخوری و دیدی من دارم چپ چپ نیگات میکنم سریع تعارف بزنی، البته نه تعارف اصوانیا :دی

وااای اگه باهام حرف میزد احتمالا از عصبانیت منفجر میشد م :)

میس راوی من هیچ وقت دوست ندارم خوراکیم را به کسی تعارف کنم

اصلا ترجیح میدم از گرسنگی بمیرم اما خوراکیم را از توی کیفم در نیارم که مجبور بشم تعارف کنم

حالا اگه مجبور هم شدم یه تعارف بیشتر نمیکنم تا طرف خجالت بکشه و برنداره

اما انگاری که نشه وقتی تو هستی کلوچه هام را خودم تنهایی بخورم

مسافر تاکسیم تو بشو ،تمام کلوچه ها مال تو :)

میس راوی 1392/02/28 ساعت 22:40

آها بعدشم یه چیزه دیگه آ ما چاکر شومام هسدیم
چرا ازین آیکونای خاک بر سری نداری یکی براد بذاریم؟
باشِد طلبد
مااااااچ :*

آآآآ شومام هی با این دلی صاب مرده ما بازی کونا

آآآ اِگه اینجا آیکونی خاک به سری داش که ما اینقذه حرص نیمیخوردیم با این همه احساسا قلمبه شدمون که هی هرز میرِد

شوما خانوووومی حج خانوم.اینقذه دلبری میکونی کار دسی خودد میدیا!

اِز ما گفتن

کاکاپو 1392/02/29 ساعت 02:02 http://balapain.blogfa.com

بله بانو
هر تاکسی برای خود دنیایی دیگر است. زندگی در تک تک آنها جریان دارد

و چقدر توی شهر زندگی جریان داره ها


زندگی های همچین خفن :))

فردای اون جمعه من تولدی بودم
االی اصن یه حسی به من میگه اون پل جوبیه خودمونه:)) اگه هم حسم اشتباه کرده که باره اولش نیست :))
چقد هم این اهنگ عماد قویدل دلچسب بود...

کدوم جمعه؟؟؟

دقیقن درسته...

پل جویی خودمونه

و تازه عکسش مال اردی بهشت پارسال ه...

خیلی هم حالم خوب نبود اما این عکس هی بهم میگه چقدر خوب بودم :))

نوش جونتون بچسبه به کامدون :)

hani 1392/02/29 ساعت 06:21 http://hanilam.blogfa.com

الی تو اگه راننده تاکسی میشدی من دلم میخواست دربست بگیرم و هی با تو تمام اصفهان رو گز کنم
بعد تو همینطور که رانندگی میکنی با اون صدات شعر بخونی برام
میدونم توقع زیادی دارم اما خب دلم خواست دیگه
عوضش قول میدم با یه کرایه حسابی از خجالتت درام

من که رانندگی بلد نیستم!

من که تاکسی ندارم!

من که دربست نمیبرم!

من که هزار سال ه شع ــر نخوندم !

فقط شع ــر شدم ...

اگه قول بدی کرایه درست و حسابی بدی هم راننده میشم ...هم تاکسی میگیرم...هم رانندگی بلد میشم....هم اصفهان را باهات گز میکنم ...هم شع ــــر.....................

آره ! شع ــر هم میخونم :)

رقصنده 1392/02/29 ساعت 09:11 http://sh-gh.blogfa.com

باورم نمیشه انقد اون بالایی کوچولوعه :))

باور کن!

میشه

گاهی وقتا نمیشه بیشتر از این بشه

یهو تمام صفحه پر بشه

از کلمه ، نه ها!

از یه صدا :)

رقصنده ببین چقدر کوچولوعه :))

سلام

اولین چیزی که توجهم را جلب کرد دختری که شعر شد


مطالبتو خوندم ساده وارامش بخش


با اجازه لینکتون میکنم شما هم اگر دوست داشتید

ممنون....

بی رامونا

و من اولین چیزی که توجهم را جلب کرد اسمت ه...

بی رامونا...!

دروغ که بگویم شاعر میشوم آیاااااا؟؟؟

بابک 1392/02/29 ساعت 10:05

شرمنده نموده اید بانو -- باشد که شما عزیزان هم شالیان سال خوب باشید و خوش و دلتان خرم

یاد تولدتون افتادم پارسال...

هنوز هم گاهی میرم سراغش که بهم حس تولد میده...

شما خوبتر از اونید که میدونید آآآآقااااااا

بی شک امسال تولدتون زیباتر از هرسال بوده

نه ؟

رویا 1392/02/29 ساعت 11:13 http://royadd.blogfa.com

حوّا که بغض کند...حتی اگر خدا هم سیب بیاورد چیزی جز آغوش آدم آرامش نمیکند!

عصیان حّوا در وجودش بود ،اما

وقتی من آدم نیستم ،تقصیر او چیست؟....


حوا که بغض کند هم مه نیست وقتی................!!!!!

:(

من هی میام نظر بزارم هی نمیشه
اون هفته خوندم نظرات باز نشد هرچی زدم

الـــی برای بار سوم 5شنبه اردیبهشت پایتختی 92 را چشیدم
اما به قدری خسته بودم که نفهمیدم چرا گفتی بروم
اما اینها مهم نیست
مهم اینست که این ماه بهشتی ترین اردیبهشت زندگی ام شده

چه خوب بود توی اردیبهشتی را هم در اردیبهشت میدیدم
قبل از اینکه تمام شود
=========================
آقا ینی تو روح این راننده تاکسیای این مدلی که رو اعصابن اساسی
یعنی من بودم باهاش دعوام میشداااااا


به قول اصفانیا ک تو روحش

دیگه تلاش کردم زیاد هیجانزده عمل نکونم
شوما ببخشید بی ادبیمونا آجی

هنوز تا بهار تموم نشده وقت داریم کولی ، نه؟؟

خوش به حال همه ی کسایی که اردی بهشت را چشیدند حتی با بغض...

و من دلم براش تنگ میشه...


الان یعنی اون نقطه چین را گذاشتی هیشکی نمیفهمه چی چی گفتی؟؟

یادم بنداز بعدا یه خاطره اندر مباحث این کلمه ی "غنی و پربار" برات تعریف کنم :))

همین اخرین جمعه که گفتی ازش:)

خوش به حال تمام آخرین جمعه های اردی بهشت که من با درد میمیرمشان از ذوق

که پر از تولدند

که پر از لبخندند

که پر از اشکند...

که پر از اردی بهشتند...

عاره یه کم اگه بلندتر میگفتی میشنیدم والابوخودا

الی جان باهات شوخی میکنم یه وقت ار دستم ناراحت نشی دخترم خیلی خیلی دوست دارم

هنگامه خاتون مگه دستت چی کار کرده که من حواسم نبوده باید ناراحت بشم ؟؟؟

:))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد