_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

فـــرسنــگ ها از قیـــل و قال عاشقـــی دورنـــــــد...

هوالمحبوب:

فـــرسنــگ ها از قیـــل و قال عاشقـــی دورنـــــــد

هـــنـــد و سمرقـــند و بخـــارا را نمـــی فــهمند ...

باز موقع رفتنش شد و باز لقمه ش را از تو کیفش در اورد و پشت بندش هم گفت :" بشینم صبحونه م را بخورم بعد برم خونه".بهش گفتم :خانوم فلانی تا خونه تون که ده دقیقه بیشتر راه نیست.خوب برو خونه یه دل سیر ناهار بخور .آخه یه لقمه چیه به اسم صبحونه میخوری؟

چادرش را روی سرش صاف کرد و بادی به غبغبش انداخت و گفت :"شوهرم دعوام میکنه ببینه لقمه صبحونه م را نخوردم.باید بخورمش و برم.خیلی روی غذا خوردنم تاکید داره"

خانوم بهمانی که داشت گوش میداد انگار که بخواد از معرکه جا نمونه با حالت نزاری گفت :"شوهر منم خیلی روی خورد و خوراک من حساسه.همه ش با هم سر غذا خوردن بحث داریم.بهم میگه راضی نیستم ازت اگه از خورد و خوراکت کم بذاری".

خانوم گـُل مـَن گـُلیان هم زود پرید وسط بحث و گفت:منم هر موقع غذا نخورده از خونه میزنم بیرون ،بابام تا شب لب به غذا نمیزنه تا برگردم.واسه خاطر بابام هم شده باید غذا بخورم.گاهی وقتی عجله دارم لقمه میگیره دم در خونه بهم میده تا توی راه بخورم...."

خانوم چغندریان هم که فکر میکرد کلاه سرش رفته که خودش و مهر و محبت شوهرش از چشم بقیه پنهون مونده خودش را چسبوند به بحث و گفت:"وااای من که دیگه خسته شدم از بس شوهرم صبح تا شب و شب تا صبح میگه به خودت برس و من زن لاغر مردنی دوست ندارم و اگه یه کیلو کم کردی میفرستمت خونه بابات!"

خانوم سکنجبین هم که تازه از راه رسیده بود هم ادعا میکرد که فقط کافیه لب تر کنه چی دلش میخواد تا دوست پسرشون به طرفه العینی بیاد دم آموزشگاه و همون جنس آرزو شده را تحویل بدند تا خانوم روحشون مستفیض بشه و بچه ش نیفته!!!

و من هیچ وقت این آدم ها را درک نکردم و نمیکنم.آدمهایی که اگه یه خورده بهشون روو بدی و بحث عشق و عاشقی و نجواهای عاشقونه را پیش بکشی تو رو تا توی اتاق خواب و حرفای یواشکی که فقط توی گوش اونا گفته شده میبرند تا بهت بگند و بفهمونند و به رخ بکشند که چقدر دوست داشتنی اند و آقاشون کمتر از آقای شما بهشون علاقه نداره!

یاد  این داستان که چند وقت پیش خوندم افتادم و خنده م گرفت و باز گوشم را دادم دست این کشمکش خاله زنکونه ی عاشقونه که کی کیو بیشتر دوس داره و کی قراره کیو به خاطر غذا نخوردنش دوست نداشته باشه و همینطور نیشم شل بود و ماجرا را دنبال میکردم که خانوم بند تنبونی انگار که تازه به صرافت بیفته که چرا من چپ چپ نگاهشون میکنم و با این همه زبون درازیم ساکتم و فقط سرم با تغییر متکلم بحث میچرخه اون سمت و نیشخند میزنم گفت:شما چرا چیزی نمیگید و ساکتید؟

نیشم را بستم و نگاهم را پهن کردم روی زمین و به حالت درموندگی درست همون جوری که اونا دلشون میخواست یکی از این همه علاقه ی عباس آقاهاشون حسرت بخوره و به سر منزل مقصود برسند و روحشون شاد بشه گفتم :"چی بگم والا؟ما که نه عباس آقا داریم برامون غش و ضعف کنه که چرا هیچی نمیخوری،اگه نخوری میفرستمت خونه نه نه ت.نه بابامون دنبالمون میدوه تا در خونه و بعد برای همدردی با شیکم ه گرسنه ی من تا شب کف و ضعف کنه.نه کشته مرده مون پرده از رخ میکشه زیارتش کنیم که بعد دلم مثلن سیب بخواد نصف ه شبی تا مثل حمید مصدق واسم درخت سیب بدزده بیاره در خونمون تا از حسرت نخوردن ه سیب بچه م مونگل به دنیا نیاد و بعد هم بگه این درخت را تا صبح تموم میکنی و گرنه شیرم را حلالت نمیکنم!...ما فقط یه داداش داریم تا بحث غذا و خوراکی میشه و میگیم گشنمونه با نهایت عشق و علاقه میگه بـُپـُکـی! بیا منـم بخور!"

یه نگاه به ساعت کردم که میگفت دیر شده و انجمن زنان ِ کشته مرده دار که از حرف من روی زمین غـَلت میخوردند از خنده را با قصه های مسخره ی عاشقونه شون تنها گذاشتم تا باز مثل احمق ها متر بردارند سر اندازه گرفتن عشقی که هیچ ازش نمیفهمند و سر در نمی اوردند،و جمله ی عاشقونه ی داداشم که هیچ متری نمیتونست عیار محبتش را بسنجنه و اندازه بگیره را بغل کردم و رفتم سر کلاس...

الـــی نوشت :

یکــ ) یک روزهایی نه خیلی دور،تمام بهـــار را با این شعر سر کردم.از بس گوش میدادمش گوشم زنگ میزد اما هیـــــچ خسته نمیشدم.صبح...ظهر...شب...نیمه شب...یک روزهایی رفیق گرمابه و گلستانم بود این شع ـر.هنوز هم شنیدنش مرا میبرد به همان بهار لعنتی که دور میشدم از تمام دنیا با شنیدنش و غرق میشدم توی ِ....

همین صدا بود که یک روز گفت :الـــی خود ِ شع ـر است!" دروغ چرا؟ از ذوق مــُردم از این تعریف!قشنگ ترین توصیف زندگی ام بود و من ... و من از همان روز شدم "دختری که شع ـر شد " ...

با این صدا مرداد را لطیفتر نفس بکشید >>> فـرسنگ ها از قیل و قال عاشقی دورنــد..."

دو )با موزیک این وبلاگ شوق شوید و با خواندن جمله اش درد...!همان موزیکیست که قرار بود بزنید به نام مـــا !

چقدر خوبه صبح که از خواب بیدار میشی سردت میشه.

این یعنی اینکه خبر آمد خبری در راه است...:)

نظرات 54 + ارسال نظر

پروانه‌ها در پیله دنیا را نمی‌فهمند

تقویم‌ها روز مبادا را نمی‌فهمند

دریا برای مردم صحرانشین دریاست

ساحل‌نشینان قدر دریا را نمی‌فهمند

مثــــــل همـــــه، ما هم خیال زندگــــی داریم

اما نمی‌دانم چرا ما را نمی‌فهمند ....

دریایی شدم الی ...

هر شب توی رختخوابم دریاست ...


گرسر برود سر زهوایش نرود
تاثیر طلسم چشمهایش نرود

+

برای این پستت حرفها دارم ... حرفها

خوب دختر قبل از خواب گلاب به روتون برو یه جا بعدن بخواب

آخه چه کاریه؟

سن و سالی ازت گذشته ...تو که خارجی هستی دیگه چرا؟
.
.
.
تمام حرفات را سرا پا گوشم دختر :)

پسر 1392/05/25 ساعت 17:22 http://iamman.blogfa.com

در دنیایکه دروغ و ریا ،سکه بازار است
گفتن حقیقت یعنی دروغ
نیاز می شود هوس،حتی اگر صادقانه بیان شود
و حتی اگر به ناب ترین احساس آدمی بیان شود

دراین سامان بغیرازشوروشرنیست
شرافت جزبدست سیم و زرنیست

شرف،هرگز خریداری ندارد
درستی،هیچ بازاری ندارد

همه دام و دد یک سر دو گوشند
همه گندم نما وجو فروشند

«عبادت» جای خودرا بر «ریا»داد
صفا و راستگویی از مد افتاد

جوانمردان،تهی دست و تهی پای
لئیمان را بساط عیش،برجای

منم زیاد تو این جمع آ بودم .انگار همه چیز ارزش خودشو از دست داده .حتی حس قشنگ دوست داشتن هم پا به عرصه چشم و هم چشمی گذاشته...
+دختر غافلگیرم کردی زدم روی "این وبلاگ" ببینم با چه آهنگی باید شوق شویم...فکر نمیکردم اومده باشی وبلاگم ،خوشحالم کردی...

تا آهنگش را شنیدم و جمله ش را دیدم مسخ شدم...دیگه نتونستم عرض ادب کنم

تا باشه از این جمعهای خاله زنکونه که هی بخندیم:))

نشود فاشِ کسی آن چه میان من و توست!

گوش کن با لب خاموش سخن می گویم

پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست

دست و بالم از حرف خالیست ...
هرچه هست تویی

و تو ...
           حرف نداری...

و شمـــــا که یه دنیا محبتیــــد آقااااااا...

احوالات عالیه تون چه طوره آیا ؟ :)

خاتون 1392/05/26 ساعت 00:10 http://dordasttt.blogfa.com/

سکوت و اون لخنده بهترین کاره توو این مواقع. آخ که چقد خوب بود که شوهراشون اتاق بغلی بود و این سوالو از اونام میپرسیدن

جدا از اون مسئله ی خالی بندی کردنشون که راست و دروغش پای خودشون،اینه که یاد نگرفتند و یادشون ندادند عشق را باید نفس کشید و لذت برد نه جار زد و به رخ کشید و توی کلمه های سخیف و مسخره جاش داد

انگاری از بس که ندیدند و نشنیدند :)

کافر نیستم اما
یک‌بار نشد "آیت‌الکرسی" بخوانم و
از سفرِ چشم‌های تو
سلامت برگردم!

من خدا را باختم پای تو، فکرش را بکن

یک نفر هم‌ کیش من مابین کافرها نبود

خبــر آمــد خبــریــ در راهـ اسـتــــ

ســر خــوشــ آنــ دلــ کــهـ از آنــ آگــاهـ اسـتــــ!

بسیــار دلــنشیــن

بهــ راســتی کهـ صــدای تــو

خــوبــــ اسـتــــ الــــــی جــانــ

و به راستی که صدای شمایی که مرا صدا کردید :)

داره پاییز میاد

فک کن :)

خانوم سکنجبین !!!

بامزه بود

با کاهو با مزه تر و خوشمزه تر میشه :)

وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست
عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست

ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد
کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست


سلام الـــــــــی...

عالی بود خانم
خصوصاً..!

یه عالمه ارادت داریم قربان

مرسی از این الــــی... گفتنتون ها :)

افتادهِ دلِ بت شکنِ معبد ِ چشمت

درآتش هجری که گلستان شدنی نیست

الی جان کلمات خیلی جالبی به کار بردی

مثل :

طرفه العینی،جنس آرزو شده،خانوم بند تنبونی

و بـُپـُکـی!

خیلی بجا بودن تو جمله و بسی خوشمان آمد

انصافا چن بار خوندمش

چ نگارش قشنگی

فقط جسارتا کلمه قلت مگه اینجوری نوشته نمیشه؟

" غلت "

معنی کلمه " صرافت " رو متوجه نشدم

لبت همیشه خــنــ:)ــدونــــ

بهــــروز باشــــی گــــود لیــــدی

+اصلاح شد :)

صرافت هم یه چیزایی تو مایه های سر ِ آفت بودن ه :)

خوب باشی بـــ✿ــــツــــ✿ــــلآ

(میگما اسمت چه جوری خونده میشه؟بلد نیستمش :) )

رقصنده 1392/05/26 ساعت 09:52 http://sh-gh.blogfa.com

الی :(
راستش نخوندم
دوباره میام میخونم

منتظرما....زودی بیا خال ِ کنج :))

پر وانـه هـادر پیـله دنیـارانـمی فهمند

تـقـویـم هـا روز مبـا دارا نـمی فهمند

دریا بـرای مـردم صحرا نشیـن دریـاست

ساحـل نشینـان قـدر دریـا را نمی فهمند

مثل همـه مـا هـم خیـال زندگـی داریـم

امـا نـمی دانـم چـرا مـا رانـمی فـهمند

هـر روز سـیبـی در مسیـر آب می آیـد

دیگـر نیـا این شـهر معـنا را نمی فهمند

این مردمان مانـند اهـل کوفـه می مانند

انـدازه یـک چـاه مـولا را نـمی فـهمند

اینجا سه سال پیـش دست دارمـان دادند

این قوم درد اینجاست اینجا را نمی فهمند

فرسنگ ها از قیـل وقـال عاشـقی دورند

هنـد و سمـرقنـدو بـخارا را نمی فهمند

چاقـو به دسـت مـردم هشیـار افـتاده

دیـدار یوسـف بـا زلیخـا را نمی فهمند

از روز اول بـا تـو در پـرواز دانـستـم

پروانـه ها در پیـله دنـیا را نمی فهمند


و اما همچنان صدای تو خوب است الـــی!

مثل همـه مـا هـم خیـال زندگـی داریـم

مثل همـه مـا هـم خیـال زندگـی داریـم

مثل همـه مـا هـم خیـال زندگـی داریـم

مثل همـه مـا هـم خیـال زندگـی داریـم ...

و همچنان صدای شما :)

نگار 1392/05/26 ساعت 12:56 http://respina94.blogfa.com/

خوبم عزیزکم...

+
این خاله زنک های عاشق پیشه همیشه مرا متحیر می کنند...
نمی دانم چه معنی دارد که عشق خانگی ات را برای همه عریان کنی...
راستش را بخواهی من که تمام حرف هایشان را کافرم...
خیلی هایشان در لباس باورم جا نمی گیرند...

بعضی وقتها باید تظاهر کنی مفتون و مسحور حرفهاشون شدی

اینچجوری زودتر دست از سرت برمیدارند و در ضمن توی دلشون احساس خود کوفت پنداری میکنند که این براشون خوبه که گمان کنند خبریه :)

درود بر شما

با نیمایی جدیدم منتظر قلمهایتان هستم

سپاس

و علیک درود ....

با تشکـــر....

رویا 1392/05/26 ساعت 14:36 http://royaddd.blogfa.com

چه اسمای قشنگی :))
والا هیشکی به فکرما هم نیست هروقتم میگم گرسنمه چپ چپ نگام میکنن و میگن تو که گرسنه نمی مونی و اینجانب لال میشم

اصلا همین چپ چپ نگاه کردنها خودش یه دنیا عشقه ::)

خودم 1392/05/26 ساعت 15:41

عادت کردم
چ بد که به زندگی
عادت کردم

عمریست که می بازم و یک بُرد ندارم

اما چه کنم،عاشق این کهنه قمارم...

فرشته 1392/05/26 ساعت 17:10

سلام الی
سلام ...
می دانی چند وقت است که هی می آیم اینجا تا برایت بنویسم که چقدر دلتنگت هستم و چقدر دوست دارم رقص قلمت را و چقدر ...اما هی خجالت می کشم ..هی نمی شود ...هی حرفهایم کلمه نمی شود و هی من سر به زیر می شوم و می روم ...
دقیق یادم نیست کی بود سال 89 یا 90 بود که برای اولین بار خواننده ی نوشته هایت شدم ...آن روزها الی یک جور دیگری بود ...خوب یادم هست آن روزها را ...آن نوشته ها را ...نمی دانم چه شد که مدتی گمت کردم ...شاید خودم بودم که گم شدم ...تا دوباره امسال پیدایت کردم و نمی دانی چقدر ذووووق داشتم از اینکه دوباره دوباره پیدایت کرده بودم ...
من دختره ی خوبی ام ...الی ...دختری که شعر شد ...
چقدر این اسمها را دوست دارممم.

آن روزها الی یک جور دیگری بود...

آره! آن روزها الی جور ِ دیگری بود فرشته...

زور زدم...خیلی زور زدم از میون ه تمومه جمله هایی که نوشتی به خاطر ِ این جمله ت عین دخترای لوس و ننر نزنم زیر گریه...

تو که الی ِ آن روزها را یادت هست باید کلی برام حرف بزنی...

هیشکی ِ الی ِ اون روزا را یادش نمیاد

حتی خودم که بغض شدم...

یادم بنداز فرشته ،باشه؟

آوا 1392/05/26 ساعت 17:33 http://coraline.blogsky.com

ای جانم چه باحال

با حالی از خودتونه :)

هنگامه 1392/05/26 ساعت 22:07

الی جان با تو هستم

سلامتی کسی که اونقدر یادشم که اگه یاد خدا بودم نصف بهشت مال من بود....

استغفرالله ربی و اتوب الیه!

با خدا باش و پادشاهی کن

با الی باش و هر چی خواهی کن !!!!!

banuye nuro ayne 1392/05/27 ساعت 02:00

شازده کوچولو پرسید

:آدم ها کجا هستن؟آدم توی بیابون احساس تنهایی میکنه

مار گفت:با آدم ها هم آدم احساس تنهایی میکنه


haminjuri

شازده کوچولو که نمیشه همینجوری !

حتمن باید تلنگری باشه تا تو رو برسونه به شازده کوچولو

انگاری همون شعربی که چند شب پیش برات خوندم و خندیدیم :

" زندگی مثل سیا بازی ست ،آدم هر چقدر

دوستدارانش فراوان تر،خودش تنها تر است :) "

فاطمه 1392/05/27 ساعت 14:29 http://toranj135.blogfa.com

کمبود نگران شونده....این جمله با مفعول،نهاد ندارد...

اگه گفتی مال ِ کجاشه ؟!!!

رضا 1392/05/27 ساعت 19:30 http://sosis.blogsky.com

ثابت شده اینایی که زیر پست خودشون نظر میدن مجرم نیستن بلکه بیمارن

آقا دکتر خوب سراغ داری؟



+نظر با شعر فرق میکنه ها :) ولی عجالتن شما دکتر خوب سراغ داشتی معرفی کن :)

امین 1392/05/27 ساعت 20:13

بسم الله الرحمن الرحیم


شما ناراحتی از کامنت های من به زهرا؟

بسم الله الرحمن الرحیم

زهرا کیه؟

شما کی هستی؟

کدوم کامنت؟

آقا ما تازه از راه رسیدیم از همه جا بی خبریم به جان بچه م

کی از کی ناراحت شده؟

صدق الله علی العظیم...

یادداشت های روزمرگی 1392/05/27 ساعت 20:25

الی ممنون بابت آهنگ. بدجوری عادت کردم به این صداو آرامشی که درش هست. ممنونتم بانو. :)

دست آقا رضا درد نکنه با آرامشی که پر و پخش میکنند :)

نوش روانت مائده :)

saji 1392/05/27 ساعت 21:36 http://www.randeshode.blogfa.com

هر بار خواست چــــای بریزد نمانده ای
رفتی و باز هم به سکوتش نشانده ای

تنهادلش خوش است به اینکه یکی دوبار
بــا واسطــه سلام برایش رسانده ای

حالا صدای او به خودش هم نمی رسد
از بس که بغض توی گلویش چپانده ای

دیدم دوباره شهر پر از جوجه فنچ هاست
گفتند باز روســـــری ات را تکـــانده ای

می رقصـــی و برات مهم نیست مرگشان
مشتی نهنگ را که به ساحل کشانده ای

بدبخت من ، فلک زده من ، بد بیار من...
امروز عصر چــــای ندارم ... تو مانده ای

همون و چــــــــــــــــــــــــای دغدغه ی عاشقانه ی خوبیست...

برای با تو نشستن بهانه ی خوبیست...

+قابل توجه بابکـ شـون :)

بابک 1392/05/28 ساعت 07:56

والاچی بگم بانو ، بحث تان خانمانه است و ما مردان را اذن ورود نمی باشد اما یحتمل ما بانویمان را دوست نمی داریم که به غذا خوردنش گیر نمی دهیم ... یادم باشد درخت سیب بدزدم من بعد ...

از معدود صفات مردانه همین یه قلم را خیلی دوست دارم

غیرت از به زبان اوردن ه عشقشون در جمع هاشون ،چه برسه به رخ کشیدن و هوار زدن و جار زدن و این جور خاله زنک بازی ها...

من که از شما عاشق تر سراغ ندارم درست همون موقع که گفتید توی کوچه شون بوی یاسمن می اومد :)

از شما پرتقال هم از باغ پدری قبوله :)

ermia 1392/05/28 ساعت 09:17

چه کسی دیده تمنّای پلنگ از آهو؟!
چقَدَر اشک بریزم که بفهمی بانو؟!

تا بفهمی که تو را دوست... نشد! باز که هی
می‌بُری رشته‌ی افکار مرا با ابرو!

چه کنم؟ دست خودم نیست، کمی می‌ترسم
از دو ابروی تو... از تیغ نگاه... از چاقو!

کافرم! کفر من این است که مؤمن شده‌ام
جای هر معجزه‌ای با دو سه تایی جادو!

من که گمراه نبودم، تو خودت می‌دانی
همه‌اش زیر سر زلف تو بوده؛ شب بو!

بید مجنون سیاهی است، پریشان در باد
این خسوفی که شبیخون زده است از هر سو

وقت اعدام رسیده است؛ فقط یک خواهش:
زحمتی نیست اگر، دار مرا از گیسو...

{رضا احسان‌پور}

باران که می گیرد به هم می ریزد اعصابم
تقصیر باران نیست...می گویند: بی تابم...!

گاهی تو را آنقدر می خواهم به تنهایی
طوری که حتی بودنم را بر نمی تابم

هر صبح،بی صبحانه از خود می زنم بیرون
هرشب کنار سفره،بُق کرده ست بشقابم

بی تو تمام پارک های شهر را تا عصر
می گردم و انگار دستی می دهد تابم

شب ها که پیشم نیستی...خوابم نمی گیرد
وقتی نمی بوسی مرا...با "قرص" می خوابم...!

ermia 1392/05/28 ساعت 09:18

چقدر بغض بخوانم سکوت بنویسم؟
چقدر حرف دلم را منوط بنویسم؟

چقدر درّه بمانم به قلّه خوش باشم؟
به پای دامنه‌ها از سقوط بنویسم؟

چقدر دست من از پا درازتر باشد؟
برای آمدنت هی قنوت بنویسم؟

چه می‌شود که بیایی و شعرهایم را
به خط بوسه به زیر گلوت بنویسم؟

و یا به جوهری از رنگ سیب روی لبت
دو آیه از لب خود، از هبوط بنویسم

به جای بودن و ماندن، به جای آغوشت
نصیب من شده از جستجوت بنویسم

ﻧﯿﺎﻣﺪﯼ ﻭ ﺯﻣﺎﻧﺶ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﮐﻪ ﺑﺮﻭﻡ
قطار می‌رود و من به سوت بنویسم …

{رضا احسان‌پور}

شکفتم آمدی از دور،باغ، در چشمت

دلم به چشم تو روشن،چراغ در چشمت

اتاق و پنجره ای رو به آسمانی سرخ

سکوت تلخ دوتا چای داغ در چشمت

غم غروب...که من با تو نیز تنهایم

و پرسه های غم یک کلاغ در چشمت

کسی که در دل چشمان تو نشسته منم

که از غم تو بگیرد سراغ در چشمت

هوای رفتن و تکرار آخرین لبخند

بخند تا بوزد عطر باغ در چشمت

رقصنده 1392/05/28 ساعت 09:47 http://sh-gh.blogfa.com

عاشق خانم چغندریان شدم :‌)))


کدوم شعر؟‌!

گمونم ایشون هم عاشق شوما شدند :)

چی کدوم شعر؟

دیگه از دیروز هر چی شعر "خال" دار میبینم یاد تو می افتم ها :)
.
.
سوختم دیدم قدیمی ها چه زیبا گفته اند

دانه ی فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه...

طلبه از شما سوال شرعی داره!!!
چیه؟؟؟یعنی نمیشه؟؟؟
بدو بیا
((راستی دست به قلمتونم خیلی عالیه ها))

کی میگه نمیشه؟


کلا همه از ما سوال دارند شمام رووووش

الــی ِ پاسخگو هستم بفرمایید :)

باور کن همون یه جمله ی داداش به هزارتا از این عاشقونه های خرکی می ارزه :)


/تقویم ها روز مبادا را نمی فهمند/..

ما خودشون و جمله ی عاشقونه شون را بسی بسیار عاشقیم :)

تو چه طوری بانو؟

اریسا 1392/05/28 ساعت 11:17 http://hersam.blogfa.com

سلام نوشته تون بسیار عالی بود

عالی خوندید :)

گیسو 1392/05/28 ساعت 11:20

الی جان سلام خانوم گل

..میگم چقدر این خانوم ها گفتتن ها... یعنی راسته حرفاشون؟ بشنو و باور نکن کلاسه فقط ....
الی بیا روم بعضی اوقات صدات با دکلمه های قشنگ و اجراهای قشنگت پلی میشه و ما هم که سراپا ذووووووووووووووووووق . سر بزن خانوم .
منتظرتم در روم ببینمت .

والا ما به صحت و سقمش دست نزدیم فقط یاد داستانی افتادیم که خونده بودیم کلی تو دلمون غش و ضعف رفتیم...بعدم به فرض راست باشه به ما چه اصلن؟:))
.
.
آقا برا خودمون هم پلی کنید خوب :(

از همین جا برا خودم گل بزنم تا برسم خدمتتون در شب های آتی :)

راسی از طرف من "عامل ذوق " را با گوش جان نیوش کنید تا برسیم جهت عرض ادب :))

گیسو 1392/05/28 ساعت 12:51

الی جان تو خودت عامل ذوقی خانوووووووووووم سریع تر بیاااااااااااا هی می خونی هی همه و عامل ذوقع ها گل می زنن و دست می زنن و کل می زنن و خلاصه اینکه جیغ دست هورااااااااااا
بدو بیا بخون که منتظر شنیدن اجرای قشنگت هستم .
اونوقت خودم جیغغغغغغ دستتتتتتت هوراااااااااا
الی گل . دست

دلمون به اندازه ی همون هزار سال نبودنمون تنگ شده واسه تون و واسه شون و واسمون :)

عامل ذوق بودن ه ما کجا و اوشون کجا ؟:)

پاییز که از راه برسه شاید هوای ما هم کمی معتدل شد :)

خوب باشی گل گیسو :)

ادیب 1392/05/28 ساعت 13:12 http://19paknevis.blogfa.com/

جامتان لبریز شعر وشادی..

خوب باشید آقاااااااااااااااا :)

mamad 1392/05/28 ساعت 13:31

گنجایش حضور تو در صحن چشمهام
در باور تغزل طبعم نمیشود

چندیست که آواره ی چشمان شماییم

مصلوب غزلواره ی چشمان شماییم

تکرار غزل پشت غزل چاره جز این چیست؟

فریاد که بیچاره ی چشمان شماییم ...

parva 1392/05/28 ساعت 13:40

salammmmmmmmmmmmmmmmm ajiiiiiiiiiiiii

خوبی پروا ؟ :)

امین 1392/05/28 ساعت 14:00

بسم الله الرحمن الرحیم

باریک الله!

سرت تو کار خودت باشه!!

از رو زمینم بلند شو شلوارت خاکی میشه!

ومن الله توفیق...

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم اشف کل مریض...

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

به اخمت خستگی در می رود ، لبخند لازم نیست

کنار سینی چای تو اصلاً قند لازم نیست

روی لب های تو وقتی ردی از لبخند نیست

در وجودم سنگ روی سنگ دیگر بند نیست

اخم هایت را کمـی وا کن که تاب آوردنش

در توان شانه های خسته ی الوند نیست

امـــــا مهـــــم بـــــــــــــــاور اوســـــت

آری فقط به وسوسه هایش دلم خوش است;)

mamad 1392/05/28 ساعت 14:55

گاه گاهی به یادت غزلی می خوانم
تا نگویی که دلم غافل از آن عهد و وفاست

دارم بــــه دوری از تــــو عــادت می کنم کم کم

هر کس به دردی خو کند در فکر درمان نیست!

mamad 1392/05/28 ساعت 15:03

تو از دردی که افتادست بر جانم چه می دانی
دلم تنها تو را دارد ولی با او نمی مانی

تمام جاده را رفتم غباری از سواری نیست

بیابان تا بیابان جستــه ام رد نشــانت را

mamad 1392/05/28 ساعت 15:10

هنر عشق فراموشی عمر است، ولی
خلق را طاقت پیمودن این صحرا نیست

من رود نیاسودنــم و بودن و تا وصــل

آسودگی ام نیست که معنای من اینست

هر جا که تویی مرکز تصویر من آنجاست

صاحب نظرم علـــم مرایـــای من اینست

mamad 1392/05/28 ساعت 15:16

تو کودک گستاخ و منم ظرف سفالی
هی لــج نکن و سنگ نزن بر ترک من

سیلی خورند چون دف در عشق فخرجویان

زخمه به چنگ آور می زن سه توی ما را

سلام الی جان
وقت بخیر


من بدیوانگی از عشق او افسانه شدم
عشق گفتی و من از عشق او دیوانه شدم
رستم از سرزنش و مرحمت دشمن و دوست
شکر که از دولت عشق از همه بیگانه شدم
رفت جان در هوس آن گل رعنا و مرا
عاقبت در سر آن شمع چو پروانه شدم
سالها درد کشیدم که در این دیر خراب
همدم ساغر و هم صحبت پیمانه شدم

عهد نا بستن از آن بهـ که ببندی و نپایی آقااااا :)

وقت شما هم بخیر معلم عشق :)

حامد 1392/05/28 ساعت 22:39 http://aaghol.blogsky.com/

با مردم هم که نمی شود برید. و این مردم دوستانند،اقوامند.بزرگترند، کوچکترند و هر کدام حالی دارند و شعری و بچه ای و ضعف هایی و احساساتی و می خواهند تو آنها را همانجور که هستند بپذیری. و تو هم می خواهی اما نمی توانی..... چون وضعی استثنایی داری!
جلال آل احمد

هر طور میخواند باشند اصلن!!

دیگه پذیرفتن و نپذیرفتن و اینطور بودن و اون طور بودن و چرا اینطوری اند و کاش اونطوری بودند و بیاند اینطوری باشند از سرمون افتاد!!!

خوب باشی آقاااااا :)

وحید 1392/05/29 ساعت 12:12 http://pichayam.blogsky.com

سلام
دانلود کردم و لذت بردم . گذاشتم مدام تکرار کنه .

نوش روانتون آقاااااااااااااااااا :)

اولش که دلم برات خیلی تنگ بود :*

دل من بیشتر دختر مامان فاطمه :*

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد