_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

چقـــــدر خواب قشنـــگی ست مال مـــــن شـــده ای ...

هوالمحبوب:

مــــرا به دوزخ بـیـــــــــداری ام نـــیــــازی نیـــــــست

چقــــــدر خواب قشنـــگی ست مال مـــــن شـده ای ...

+هر کس برای درد دل باید مرتضایی داشته باشد؛پس لازم به ذکر نیست که اسم،تزئینی ست!|زیتا|

و من یک مرتضا دارم.مرتضایی که شبیه هیچ مرتضای دیگری روی زمین نیست.چون هیچ مرتضای دیگری جلوی من ننشسته و وقتی بستنی میخوریم برای من اس ام اس بدهد که خیلی دوستم دارد، تا من توی چشمهایش زل بزنم و به تمام کلمه های دنیا لعنت بفرستم که در ادای تمام احساس آن لحظه و تمام لحظه های دوست داشتن ه من عاجزند.

من یک مرتضا دارم.مرتضایی که شبیه هیچ مرتضای دیگری روی زمین نیست.انگار که خدا از تمام مرتضاهایی که قرار بود بیافریند فقط همین را آفریده تا درست توی زندگی من فرود آید تا تنها دلیل دعوا و ناراحتی مان این باشد که چرا وقتی درد دارم و غمگینم از آن پنهان میکنم. که چرا وقتی از دستش ناراحتم یا عصبانی و از من سوال میکند میگویم "اصلا"!که چرا به جای حرف زدن میخواهم فراموش کنم که اگر به قول او قرار بود و بلد بودم و عرضه اش را داشتم فراموش کنم،خیلی آدمها و اتفاقات ِ پیش از این را فراموش میکردم.که چرابه او نمیگویم تمام دیشب تا صبح گریه کرده ام یا اینکه چرا برایش تعریف نمیکنم که چقدر غم روی سینه ام سنگینی میکند.که چرا به دردهایش گوش میدهم اما از دردهایم برایش نمیگویم.یک مرتضا که نمیداند من خیلی وقت است حرفهایم تمام شده و دلم نخواسته و نمیخواهد وقتی درد دارم حرف بزنم ،که درد بکشد و درد بکشم.یک مرتضا که همه ی من را میفهمد و اعتقاد دارد یک روز رفتار من این رابطه را زمین میزند چرا که او آن همه اصرار میکند به حرف زدن و من اینقدر اصرار دارم به سکوت.

من یک مرتضا دارم.مرتضایی که شبیه هیچ کس نیست.چون هیچ مرتضای دیگری وقتی دلم از تمام روزی که گذشت گرفته و بغض دارد خفه ام میکند برایم شعر نمیخواند و با من شوخی نمیکند و دیالوگ های کلاه قرمزی و فامیل دور را که خیلی دوست دارد تقلید نمیکند و نمیخندد که من یادم برود "برای قلب فشار چهل تنی سخت است " و بعد وقتی از او میخواهم که در مورد علت دردم با من حرف نزند نمیگوید که دستم را میبندی که نمیگذاری حلش کنیم ،رفعش کنیم و تمامش کنیم.

من یک مرتضا دارم.مرتضایی که شبیه هیچ کس نیست.چون هیچ مرتضای دیگری برای دوست داشتنم،صدا زدنم،گم کردن دستهایم توی دستهایش،عشق ورزیدنش و پا گذاشتن توی تمام حریمهایی که دیگران را از وارد شدنشان منع میکردم از من اجازه نگرفته است.مرتضایی که حتی با اینکه اصرار میکنم که"من بیشتر تر " دوست دارمش خوب میدانم که "من بیشتر" گفتنش از تمام "من بیشتر تر" های من "بیشتر" است.

من یک مرتضا دارم که شبیه هیچ مرتضای دیگری نیست.چون هیچ مرتضای دیگری وقتی دارم محتاطانه برایش از زمستان و آدمهایی حرف میزنم که درد بودند و بغض میکنم و اشک به چشمهایم میدود ،اسمم را جوری صدا نکرده تا تمام دلم زیر و رو شود و من را از توی خاطره ام بیرون بکشد و وقتی با اشک آرام میگویم "خیلی اذیت شدم"با آرامش و عشق نگاهم نکرده و نگفته "میدانم" تا تو باور کنی که واقعن میداند.هیچ مرتضایی کنار دست من توی سینما ننشسته تا موقع تیتراژ فیلم که سکوهای نفتی را نشان میدهد از او بی مقدمه بپرسم که تا به حال عسلویه رفته یا نه و بگویم که عسلویه در شب فوق العاده است با آن مشعل های همیشه روشنش و درست شبیه همان عکسی ست که توی وبلاگم گذاشتم،تا بگوید که نرفته و من بگویم یک روز که حالم زیادی خوب بود در موردش مینویسم تا او با تمام خوبی اش لبخند بزند تا تو دلت آرام شود و بفهمد که من چقدر با خودم و قشنگی و زشتی عسلویه میجنگم و دارم دست و پا میزنم دختره خوبی باشم و بشوم .

من یک مرتضا دارم.یک مرتضا که شبیه هیچ کس نیست.چون برای هیچ مرتضای دیگری وقتی از من دور بوده اینقدر بی قرار و نگران نبوده ام.چون به خاطر هیچ مرتضایی بغض خفه ام نکرده وقتی با ناراحتی به او گفته ام که "دوستش ندارم".چون به خاطر هیچ مرتضای دیگری شب وحشت زده از خواب نپریده ام و به خاطر خواب ِ از دست دادنش تا صبح گریه نکرده ام و وقتی حرف میزند با او بدقلقی نکرده ام و تلافی ِ رفتنش در خوابم را سرش در نیآورده ام.

من یک مرتضا دارم.مرتضایی که شبیه هیچ کس نیست و فقط شبیه مرتضای من است.مرتضایی که با او میشود حتی سنگفرش های چهل ستون را عاشق شد.مرتضایی که چهل و یکمین ستون ِ چهل ستونی ست که وقتی نیست انگار تمام  آن بیست ستون مسخره که در آب حوض "ما بیشتر از این هاییم" را فریاد میکنند، از ریخت می افتند و به تو دهن کجی میکنند.

من یک مرتضا دارم.مرتضایی که شبیه هیچ مرتضای دیگری نیست .مرتضایی که یک روز،شاید خیلی دور و شاید هم خیلی نزدیک،دیگر مرتضای من نخواهد بود و حق دارد هرگز نفهمد من از نداشتنش میترسیدم،که با تمام منم منم کردن هایم و اصلا مهم نیست گفتن هایم از نداشتنش میترسیدم.مرتضایی که یک روز به من گفته بود برای حفظ رابطه اش میجنگد و از حقش که من باشم نمیگذرد و من با درد و با کمال آرامش(!) به او گفته بودم اما من نمیجنگم و او حق دارد یک روز که از خواب بیدار می شود ،دیگر مرا این همه نخواهد.و حق دارد هرگز نفهمد میترسیدم از اینکه یکی از همان روزهایی که کنار من نیست چشم در چشم کسی شود و دلش سـُر بخورد و یکی از همین دخترهای معمولی سند داشتنش را به نام خودش ثبت کند و من به خودم بگویم که"از اول میدانستم!" و باید هم میدانستم که حالا هر چقدر آدم هم نخواهد ولی سُر خوردن دل که دست خودش نیست.

من یک مرتضا دارم.مرتضایی که شبیه هیچ مرتضایِ دیگری نیست و اصلن شبیه هیچ کس نیست و شبیه همانی ست که باید باشد ...

نظرات 56 + ارسال نظر

بسیار عالی قلم میزنید خدا بیشتر بهتون قوت بده

از وب من هم سر بزنید بسیار خرسند میشم

اپم و منتظر حضور تون

با تشکـــر...

عمورضا 1392/06/28 ساعت 09:43

اصفهانی بازی درنیار
خونتون کجاس؟ الان میگه اصفهان
بعد من میگم کدوم خیابون؟ میگه فلان خیابون تا بیاد ادرس بده ادمو میکشه ای خدااااااااااا

اول باس بگی سوغاتیم چیه عمو :) تازه شم عمر دست خداست ،من چی کاره م ؟

banuye nuro ayne 1392/06/28 ساعت 20:36

az morteza goti hala boro
ham marge (alireza azar(
dl kon gush bede
unam az leyli mige
kheyli vaghte daramesh ama nemidunam chera alan yadam oftad behet begam gushesh bedi
marekas

YADASH HAME JA HAST KHODASH NUSHE SHOMA
EY MARG BARO NANG BAR AGHUSHE SHOMA

من را به گناهِ بی گناهی کُشتـــــــی

بانوی شکار،اشتباهی کُشتــــــــــی...:|

شعرش قشنگ ه بانو...مرسی که یادت افتاد تا یادم بندازی :)

سروان 1392/06/28 ساعت 23:23

این مرتضای شما بسیار دوست داشتنی است.
اگه دختری رو بغل کردید و
تو بغلش احساس آرامش کردید،
به عنوان عیال اختیارش کنید...
اخلاقش با کتک درست میشه
...........

جناب سروان !حالا اگه ما نخوایم عیال اختیار کنیم چی کار کنیم؟

آخه ما آمادگیشو نداریم جناب سروان!

میخوایم ادامه تحصیل بدیم

تازه شم هنوز دختری رو بغل نکردیم که اونقدر به آرامش برسیم که بخوایم به عنوان عیال اختیارش کنیم.تازه شم گمون نکنم اخلاقش با کتک درست بشه ها!
خیلی اخلاقش سگی ه جناب سروان!

رها 1392/06/29 ساعت 14:48 http://raha-vesal67.blogfa.com

خدا هیچ بنی بشری رو بی مرتضی نکنه که هیچ ، بی مرتضی ها رو هم مرتضی دار کنه حتی!

و هر کس باید برای درد دل مرتضایی داشته باشد

الهی آمــیـــــــن...:)

سلام

گویا " نوبت عاشقی" مخملباف را خوانده ای... نوبت عاشقی ای که پایانش پایان نیک نامی ست....

مرا از یاد ببری یا نه/ من خاموش هم که باشم/
می خوانمت...

اشدو قبول شدم... هم پیام نور و هم آزاد که آادو میرم.

خدا را شکر ساناز

خدا را شکر دختر

خیلییییییییییییی خوشحال شدم

اندازه ی همون روز که داشتی نامه ها رو میخوندی و یاد من افتادی

یا همون روز که گم و گور شدی و فهمیدم داری میری تا برسی...

یه دنیا برات خوشحالم دختر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد