_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

چقـــــدر خواب قشنـــگی ست مال مـــــن شـــده ای ...

هوالمحبوب:

مــــرا به دوزخ بـیـــــــــداری ام نـــیــــازی نیـــــــست

چقــــــدر خواب قشنـــگی ست مال مـــــن شـده ای ...

+هر کس برای درد دل باید مرتضایی داشته باشد؛پس لازم به ذکر نیست که اسم،تزئینی ست!|زیتا|

و من یک مرتضا دارم.مرتضایی که شبیه هیچ مرتضای دیگری روی زمین نیست.چون هیچ مرتضای دیگری جلوی من ننشسته و وقتی بستنی میخوریم برای من اس ام اس بدهد که خیلی دوستم دارد، تا من توی چشمهایش زل بزنم و به تمام کلمه های دنیا لعنت بفرستم که در ادای تمام احساس آن لحظه و تمام لحظه های دوست داشتن ه من عاجزند.

من یک مرتضا دارم.مرتضایی که شبیه هیچ مرتضای دیگری روی زمین نیست.انگار که خدا از تمام مرتضاهایی که قرار بود بیافریند فقط همین را آفریده تا درست توی زندگی من فرود آید تا تنها دلیل دعوا و ناراحتی مان این باشد که چرا وقتی درد دارم و غمگینم از آن پنهان میکنم. که چرا وقتی از دستش ناراحتم یا عصبانی و از من سوال میکند میگویم "اصلا"!که چرا به جای حرف زدن میخواهم فراموش کنم که اگر به قول او قرار بود و بلد بودم و عرضه اش را داشتم فراموش کنم،خیلی آدمها و اتفاقات ِ پیش از این را فراموش میکردم.که چرابه او نمیگویم تمام دیشب تا صبح گریه کرده ام یا اینکه چرا برایش تعریف نمیکنم که چقدر غم روی سینه ام سنگینی میکند.که چرا به دردهایش گوش میدهم اما از دردهایم برایش نمیگویم.یک مرتضا که نمیداند من خیلی وقت است حرفهایم تمام شده و دلم نخواسته و نمیخواهد وقتی درد دارم حرف بزنم ،که درد بکشد و درد بکشم.یک مرتضا که همه ی من را میفهمد و اعتقاد دارد یک روز رفتار من این رابطه را زمین میزند چرا که او آن همه اصرار میکند به حرف زدن و من اینقدر اصرار دارم به سکوت.

من یک مرتضا دارم.مرتضایی که شبیه هیچ کس نیست.چون هیچ مرتضای دیگری وقتی دلم از تمام روزی که گذشت گرفته و بغض دارد خفه ام میکند برایم شعر نمیخواند و با من شوخی نمیکند و دیالوگ های کلاه قرمزی و فامیل دور را که خیلی دوست دارد تقلید نمیکند و نمیخندد که من یادم برود "برای قلب فشار چهل تنی سخت است " و بعد وقتی از او میخواهم که در مورد علت دردم با من حرف نزند نمیگوید که دستم را میبندی که نمیگذاری حلش کنیم ،رفعش کنیم و تمامش کنیم.

من یک مرتضا دارم.مرتضایی که شبیه هیچ کس نیست.چون هیچ مرتضای دیگری برای دوست داشتنم،صدا زدنم،گم کردن دستهایم توی دستهایش،عشق ورزیدنش و پا گذاشتن توی تمام حریمهایی که دیگران را از وارد شدنشان منع میکردم از من اجازه نگرفته است.مرتضایی که حتی با اینکه اصرار میکنم که"من بیشتر تر " دوست دارمش خوب میدانم که "من بیشتر" گفتنش از تمام "من بیشتر تر" های من "بیشتر" است.

من یک مرتضا دارم که شبیه هیچ مرتضای دیگری نیست.چون هیچ مرتضای دیگری وقتی دارم محتاطانه برایش از زمستان و آدمهایی حرف میزنم که درد بودند و بغض میکنم و اشک به چشمهایم میدود ،اسمم را جوری صدا نکرده تا تمام دلم زیر و رو شود و من را از توی خاطره ام بیرون بکشد و وقتی با اشک آرام میگویم "خیلی اذیت شدم"با آرامش و عشق نگاهم نکرده و نگفته "میدانم" تا تو باور کنی که واقعن میداند.هیچ مرتضایی کنار دست من توی سینما ننشسته تا موقع تیتراژ فیلم که سکوهای نفتی را نشان میدهد از او بی مقدمه بپرسم که تا به حال عسلویه رفته یا نه و بگویم که عسلویه در شب فوق العاده است با آن مشعل های همیشه روشنش و درست شبیه همان عکسی ست که توی وبلاگم گذاشتم،تا بگوید که نرفته و من بگویم یک روز که حالم زیادی خوب بود در موردش مینویسم تا او با تمام خوبی اش لبخند بزند تا تو دلت آرام شود و بفهمد که من چقدر با خودم و قشنگی و زشتی عسلویه میجنگم و دارم دست و پا میزنم دختره خوبی باشم و بشوم .

من یک مرتضا دارم.یک مرتضا که شبیه هیچ کس نیست.چون برای هیچ مرتضای دیگری وقتی از من دور بوده اینقدر بی قرار و نگران نبوده ام.چون به خاطر هیچ مرتضایی بغض خفه ام نکرده وقتی با ناراحتی به او گفته ام که "دوستش ندارم".چون به خاطر هیچ مرتضای دیگری شب وحشت زده از خواب نپریده ام و به خاطر خواب ِ از دست دادنش تا صبح گریه نکرده ام و وقتی حرف میزند با او بدقلقی نکرده ام و تلافی ِ رفتنش در خوابم را سرش در نیآورده ام.

من یک مرتضا دارم.مرتضایی که شبیه هیچ کس نیست و فقط شبیه مرتضای من است.مرتضایی که با او میشود حتی سنگفرش های چهل ستون را عاشق شد.مرتضایی که چهل و یکمین ستون ِ چهل ستونی ست که وقتی نیست انگار تمام  آن بیست ستون مسخره که در آب حوض "ما بیشتر از این هاییم" را فریاد میکنند، از ریخت می افتند و به تو دهن کجی میکنند.

من یک مرتضا دارم.مرتضایی که شبیه هیچ مرتضای دیگری نیست .مرتضایی که یک روز،شاید خیلی دور و شاید هم خیلی نزدیک،دیگر مرتضای من نخواهد بود و حق دارد هرگز نفهمد من از نداشتنش میترسیدم،که با تمام منم منم کردن هایم و اصلا مهم نیست گفتن هایم از نداشتنش میترسیدم.مرتضایی که یک روز به من گفته بود برای حفظ رابطه اش میجنگد و از حقش که من باشم نمیگذرد و من با درد و با کمال آرامش(!) به او گفته بودم اما من نمیجنگم و او حق دارد یک روز که از خواب بیدار می شود ،دیگر مرا این همه نخواهد.و حق دارد هرگز نفهمد میترسیدم از اینکه یکی از همان روزهایی که کنار من نیست چشم در چشم کسی شود و دلش سـُر بخورد و یکی از همین دخترهای معمولی سند داشتنش را به نام خودش ثبت کند و من به خودم بگویم که"از اول میدانستم!" و باید هم میدانستم که حالا هر چقدر آدم هم نخواهد ولی سُر خوردن دل که دست خودش نیست.

من یک مرتضا دارم.مرتضایی که شبیه هیچ مرتضایِ دیگری نیست و اصلن شبیه هیچ کس نیست و شبیه همانی ست که باید باشد ...

نظرات 56 + ارسال نظر

الــــــــــیِ مــــن


امشب اونجا که میدونی بودم تا اروم شم

و دقیقا به یاد تو بودم شعرِ من :)

خوش به حال زهرا...

ماهی شدی دختر؟

کاکاپو 1392/06/23 ساعت 00:23 http://balapain.blogfa.com

:)

Me too

شاید امروز نه
اما من ایمان دارم که
سرانجام همه چیز درست خواهد شد
آری ، روزهای خوب خواهند آمد .

و کور شوم اگر دروغ بگویم...

من خواب دیده ام...

zed 1392/06/23 ساعت 08:15

نگران نباش....
در این اقیانوس
هرکس که غرق شود
زودتر به خشکی می‌رسد.

_سیدمحمد مرکبیان__

و من تازه یاد گرفتم ماهی شوم

پس مونده تا به خشکی برسم :)

رقصنده 1392/06/23 ساعت 10:29

الی ...کاش ی اسم دیگه انتخاب کرده بودی

و اسم اونقدر ها هم مهم نیست اگر چه من هم نسبت به اسم مرتضا حس خاصی ندارم.اما همه ش تقصیر "زیتا" ست و اسم هم که لازم نیست بگوییم تزیینی ست :)

نگار 1392/06/23 ساعت 11:01 http://respina94.blogfa.com/

مرتضای من کجاست؟

پیش من نیست نگار

این مرتضای خیلی مهربون و خیلی خوب و آقا، باید از آن طرف ابرها بیاید روی زمین، آدرس خانه‌تان را حتمن بلد است، بیاید و در بزند و حتا نگوی من مرتضا هستم چون تو خودت می‌شناسی‌اش، حتا اگر اسمش تزئینی باشد

باید فرود آمدن بلد باشد

و آدرس خانه مان هم

و در زدن

و حتی نگوید که مرتضاست

که انگار نه من،بلکه تمام دنیا بفهمند مرتضاست

و مگر مهم است اسم که مرتضا باشد یا نباشد وقتی که خودش شده است تزیین زندگی ِ الـــی... :)

منم ی مرتضی شبیه مرتضی هیچ کس نباشه میخوام

چرا اینطوری نگا میکنی خو یهویی دلم خواست

چشم عباس آقاتون روشن!

ما که بخیل نیسیم،خدا قسمتتون کنه .

مسئولیتش هم باخودت :)

کنار برکۀ شب
زیر درختان عاطفه
قاصدک های دلم
در نسیم خاطره می رقصند
و من ...
چون پاره ابری تنها
سنگین از بوی نای باران ها
در آسمان تو پرسه می زنم
و بر منظرۀ عشق تو
چکّه می کنم

و من و این همه خوشبختی محاله هنگامه خاتون :)

این مرتضای ِ تو چقدر بهت می‌آید :*
+ این جایی ک شعر میخوانی هم خیلی عالیست .

انگاری که خدا فقط برای من آفریده باشدش.درست قد و قواره ی خودم ه که بهم میاد،نه عطیه ؟

+دیگر شع ـر هم نمیخوانیم حتی!

من هم یک مرتضی دارم ..هرچند اسمش این نیست..

سلام عزیز دلم. خیلی ممنونم از لطفت .. منم شاکرم به داشتن تو ..توی عزیز..توی خوووووووووب ..

و هیچ مرتضایی اسمش مرتضا نیست :)

تولدت یه عالمه مبارک رویا

:)maRjAn 1392/06/23 ساعت 14:55 http://www.zodiack.blogfa.com

خدا یکی از این مرتضا ها بذاره سر راه ما صلوات بفرس :))


+ دلم واست تنگ شده بود بهترین شهر دنیا :*
خوبی ؟

غلط املایی داری !نوزده

لدفن دعا کنید مرتضای خودتون را سر راهتون بذاره که شبیه هیچ مرتضایی نیس.چه معنی داره مرتضای شوما شبیه مرتضای ما باشه؟؟؟

حالا صلوات :)

سلام

ممنونم
www.mazdeh-sari.blogfa.com
با یادواره شهدا در وبلاگ روستای مزده آپم

با تشکر...

سلام الی...

وبت فوق العادست...مطالبشو دوس دارم
و معرفتت بیسته
از شعر گریه میکنم و شعر میشوم...

احوالات ه شاعر خودمون ؟

ما خودتون را دوس داریم خانووووم :)

سلام
قول بده که از دستش ندی چون دردش اینقد زیاده که تموم زندگیت رو نابود می کنه
وقتی تو سنگ صبور اونی اونم دوس داره جایی تو زندگی تو داشته باشه پس بهترین جای زندگیتو بهش بده
شاید تعریف کردن یکی از دردات برا مرتضا از صد تا دوست دارم گفتن باارزش تر باشه

دیگه جایی براش نمونده از بس همه جای زندگی رو پر کرده :)

خودم 1392/06/23 ساعت 18:27

روزهایم سنگین شده
و گاهی هم سخت!

خوش به حال مرتضی که چون تویی دارد
و خوش به حال تو که چون او را!
من که از بس گهم لابد
همیشه تنها و همیشه ...

اولن باید اعلام کنم دور از جون

بعدشمممممممممم...

اتفاقا اونا که (گلاب به روتون )گهن خیلی خواستنی ترند برای اومدن ه مرتضا .درست مثل "خودم"،درست مثل "الی...".اصلن دلشون بخواد دخترایی به این گ...(استغفرالله!)

اریسا 1392/06/23 ساعت 21:13 http://hersam.blogfa.com

چه زیبا دوست عزیز ...

مرتضا که زشت نمیشه :)

الان چی میشه گفت؟
دعا میکنم
مرتضاتون در کنارتون جاودان باشه
شما در کنار مرتضاتون شاد

ما با دعای ساده به جایی نمی رسیم

دل تا نبیندش که مصمم نمی شود...

ممنون آقاااااا

خاتون 1392/06/23 ساعت 21:49 http://dordasttt.blogfa.com/

خدا نصیب جمیع آرزومندان کند

چی رو؟

همونی رو که هر کی باید یکی داشته باشه؟

ایشالا :)

ماریا 1392/06/23 ساعت 23:25 http://paeeze1363.blogfa.com

خدا حفظ کنه این مرتضی ها رو...

سلام الی جان
خوبی؟

و مرتضای ِ الـــی رو :)

تولدت خفن خانوم دکتر

mosaieb 1392/06/24 ساعت 00:01 http://secret65.blogsky.com

دست هایم به آرزوهایم نمی رسند


آرزوهایم بسیار دورند


ولی درخت سبزم می گوید


امیدی هست، خدایی هست

کلیدِ قفلِ اجابت زبان خاموش است

امیدی هست :)

رویا 1392/06/24 ساعت 01:26 http://royaddd.blogfa.com

مرتضای ما که بی خیال همه لباس چارخونه هایی که براش خریدم و رفته پی زندگیش!
و من هیچ جایی تو اون زندگی ندارم

وااااای فک کن رویا!

آدم مرتضاش لباس چارخونه بپوشه یا مثلا سورمه ای،اونم همونی که تو براش خریدی.باید برای این مرتضا مــَرد حتی اگه ....!

اصن غلط میکنه چارخونه ی تو رو بپوشه بره توی ِ زندگی ِ یکی دیگه!

رعیت!

اعتراف میکنم بچه که بودم فکر میکردم خرمالو همون گوجه فرنگیه که رسیده شیرین شده!

MATNE GHASHANGIYE...:)

و من اعتراف میکنم همچین حسی رو نسبت به خربزه داشتم و خیال میکرئم خیاری ه که یادشون رفته بچینندش!

قشنگ خوندید :)

سلام الی ! صدام پر از بغضه ببخش خوب نبود خوب صدات نکردم دلتنگ یه دوست بودم از جنس تو

صدا کن مرا!صدای تو خوبست حتی اگه بغضی باشه

ممنون فرشته :)

عمورضا 1392/06/24 ساعت 10:24

سلام
الی جان سوغاتیا پررررررر
حالا شوما مرتضی ما چی؟
حتما صغری یا کبری
خوش به حال مرتضیت حتی اگه خیالی باشه
دیه چه خبر اونوار هوا هنوز گرمه؟

هیچ مرتضایی خیالی نیست

و هیچ کبرایی

و هیچ صغرایی

و البت هیچ عباس آقایی

همه واقعی اند فقط هنوز سر و کله شون پیدا نشده یا یادشون رفته پیدا بشه یا هنوز فرصتش را پیدا نکردند :)

+به من چه؟!سوغاتی منو بدید بیاد :|

نگار 1392/06/24 ساعت 11:13 http://respina94.blogfa.com/

واقعا؟
الی من فکر می کردم تو قایمش کردی دخترک

نه به جان بچه م!

این وصله ها به ما نمیچسبه!

به این سوی چراغ قسم....نه به اون سوی چراغ قسم...اییییش!یکی این چراغو روشن کنه میخوایم قسم بخوریم خو:|

خوش بحال تو و مرتضای تو

خوش به حال من که میمیریم برایش ایــــــــــــــــــــــن همه :)

گیسو 1392/06/24 ساعت 12:44

سلام الی جان خوبی؟ آقا مرتضا خوبن؟
خدا به شما ببخشه مرتضا را که شبیه هیچکس نیست خدا حفظ کنه برات .

و خدا همه ی مرتضا ها را گل گیسو :)

و مرتضای ِ الـــی رو...

تو خودت خوبی گل گیسو؟

من...من دلم می خواست برای این پست هیچ نگویم...
اصلا سکوت که بد نیست الی...
من دلم می خواست ساعت دو نصفه شب بیایم، دو پاراگراف آخر این پست را مثل دیازپام با یک لیوان آب یخ بخورم...
بعد چشمهایم بسوزد و من فکر کنم غدد اشکی ام حتما سوراخ شده اند که بند نمی آید این اشک لعنتی...
خودت بهم گفتی انگاری باید هیچی نگفت...
سکوت که بد نیست دختر...

............................

و من دلم میخواد که یک روز درست وسط دی ماه توی برف کم رمق زمستون با دختری که براش مهم نیست قدم بزنم و اسمش رو صدا کنم تا بدونه که مهمه چی صداش بزنند کافه چی...

کافه چی !تو یک دی ماه و یک قهوه ی گرم به من بدهکاری!

با شـِکـَر لدفن :)

الی جون سلام.
همش با خودم میگم که بیام برای الی نظر بذارم تا بدونه که کل پستای وبلاگشو ۲-۳بار خوندم و ازشون کلی لذت بردم، تا بدونه از خوش به حال بودناش چقدر خوش به حالم شده. بعد با خودم میگم اصن چه کاریه؟ خب دوست داشتم بخونم؛ منتی هم نیست. هم اسم الی... الف خوش قامت من بوده که خوندم... هم حس روزای دیوونگیم بوده که خوندم... شبیه یه خودش بوده، شبیه یه الی خوب دوست داشتنی بوده که خوندم.
ولی اینبار باخودم گفتم بهتره یه بار سنت شکنی کنم و براش نظر بذارم تا شاید دوستیمون دوطرفه بشه! هرچند وبلاگ نویس ماهری نیستم، مثل الی یا نیکولا یا الف نیستم، مثل کافه خرداد یا سیاه سرفه نیستم...
نمیدونم دارم دعوتت میکنم که بیای چی رو بخونی ولی دوست دارم که باشی! همین! صادقانه گفتم...
:)

این الف خوش قامتتون را بگردند "دیوونه ی معمولی "!

و من دیروز همونجا بودم که الف خوش قامتتون در موردش نوشته بود و خوشحالم که دوست الف خوش قامت اینجاست

دوست الف دوست الی هم هست

اصلن دوست همه ی دوستای الی و آدمای الی هم .

تو قرار نیست شبیه زیتا باشی و بنویسی یا شبیه نیکولا یا الف

همین که شبیه خودت مینویسی یعنی قشنگ!

شمع و چراغون کنید تا برسیم خدمتتون :)

محمد مهدی 1392/06/24 ساعت 14:14

این مرتضی همون متولد تیر ماهه که خدافقط به خاطر تو خلقش کرده بود؟

من از خدا که هم "او " آفرید ممنونم :)

سوگلی 1392/06/24 ساعت 14:17 http://sev-goli.blogsky.com/

اصلا مرتضی ای که مرتضی نباشد،مرتضی نیست
مرتضی باید مرتضی باشد حتی اگر من سوگلی اش نباشم

و حتی اگه الــــی ،الـــــی ش :)

رویا 1392/06/24 ساعت 15:46 http://royaddd.blogfa.com

فعلا که داره همون چارخونه هایی رو میپوشه که اون واسش خریده نه من!

مرتضاها همین که خوش باشند بسه حالا چه با ما چه با بقیه

آدم باید چارخونه هاش را برای همون بپوشه که براش خریده

برای غیر اون حرومه :|

امان از مرتضا ها :)

سلام.
بی مرتضایی سخت است
خیلی سخت.


دعوتید به جن زده!

وقتی مرتضا داشته باشی و بعد نداشته باشیش آره،سخته!سخت نه،درده!

ولی وقتی از اول نداشته باشی ،نه !خیلی هم سخت نیست.یعنی اصلن سخت نیست!

ما که انگاری یه عمر ِ جن زده ایم ها

رویا 1392/06/24 ساعت 20:02 http://royaddd.blogfa.com



اردی بهشت 1392/06/24 ساعت 20:41

الی خوبی؟

گمونم بعله :)

تو خودت خوبی دختر ؟

و مرتضای من..

«اگر کسی گلی را دوست داشته باشد

که در میلیونها ستاره فقط یکی از آن پیدا شود

همین کافی است که وقتی به آن ستاره‌ها نگاه می‌کند،‌

خوشبخت باشد.


"گل من در یکی از این ستاره‌ها است..." »

/آنتوان دو سنت اگزوپری/

من مـــَردم الف!

همین...

م... 1392/06/25 ساعت 01:07

منهم یه الی...دارم که شبیه هیچ الی دیگه ای نیست تازشم شنا را هم خیییییلی دوس داره!!!

میشه بگید چند مرحله دیگه بریم جلو تموم ه حروف اسمتون هویدا میشه؟

خدا الـــی تون را براتون نگه داره!

حانیه 1392/06/25 ساعت 03:24

چه خواهدکرد باماعشق؟پرسیدم و خندیدی، فقط با پاسخت پیچیده ترکردی معما را.....إلی ی ی مثله همیشه عالی ی ی ی ی :)

و تو مثل همیشه قشنگ خوندی حانیه :)

البت در مورد مرتضا نوشتن بد نمیشه

حانیه 1392/06/25 ساعت 03:58

اگرپرنده مرا آفریده اند،چرا ؛ قفس بسازم و دربند آشیان باشم؟ اگرچه ریشه دراین دشت بسته ام،باید ؛به جای خاک گرفتارآسمان باشم

بگردمدون با این شعر شدنتون خانوووووووووووووووم :)

مجید پارسا 1392/06/25 ساعت 07:16

با من هنوز مثلِ خودم مرد می زنی
مغرور و سر به زیر و کمی سرد می زنی
ژرفایِ شعرِ من به حضورِ تو می رسد میزانِ تلخی اش به غرورِ تو می رسد
حرفی که باز گریه بیفتم بیا نزن
قولی بیا به هم بدهیم اشتباه ِ من
با خنده ای خیالِ مرا تخت تر نکن
این قدر ساده کارِ مرا سخت تر نکن
چیزی که هست ، زود فراموش می کنی
دشوار نکته هایِ مرا گوش می کنی
دارم برایِ ماندنِ تو دیر می کنم
بی تو میانِ قافیه ها گیر می کنم
داری حسابِ قلبِ مرا خوب می رسی
کم کم به آشیانه ی آشوب می رسی
دامن به آتشِ دلِ من بیشتر نزن
این گونه مخفیانه به این خانه سر نزن
گفتی چه خوب این که مرا درک کرده ای
حالا بیا بگو که مرا ترک کرده ای
شاید پری شدی که مرا دور می زنی
گشتاوری شدی که مرا دور می زنی
آنقدر ״ واقعا که״ و ״ فرضا که ״ گفت ، شد
اینگونه شد که پوست ما هم کلفت شد !
از دستِ تو کلافه ام و دم نمی زنم
دیگر دم از سیاهیِ بختم نمی زنم
اما تو را کنارِ خودم کم می آورم
باز از نوشته هایِ تو یادم می آورم
گاهی گلی به لحظه ی چیدن نمی رسد
اغلب گلایه ها به شنیدن نمی رسد !
حالم خراب و تیره و تار است خانه ام
از آسمان به شکلِ غبار است خانه ام
این قدر صاف و ساده کسی مسخ می شود ؟
این قدر بی اراده کسی مسخ می شود ؟
باید نشان دهم به تو اندوه ِسخت چیست
فرقِ میانِ بوته ی یاس و درخت چیست !
من این اواخر از همه ی شهر خسته ام
باید به تو نشان بدهم دلشکسته ام
پروانه بعد از آن که به گل دست می زند
خود را به هر چه می رسد و هست می زند !
وقتی کسی از عاشقِ خود سیر می شود
آن مرد ناگهان به شبی پیر می شود
با احتمالِ یک به هزار است اعتماد
باور کنید عینِ قمار است اعتماد
هرگز کلاه و چکمه به دامن نمی خورد
یک مرد ، هیچ وقت به یک زن نمی خورد !!

داری حسابِ قلبِ مرا خوب می رسی ...

سنگ تموم گذاشتید آقای پارسا

خیلییی قشنگ بودید آقااااااااااااااا :)

سلام بر الی جان
وقت بخیر
خوب هستید ایشاالله


انگشتان تازه میخواهم ، تا طور دیگری بنویسم. میخواهم الفبایی کشف کنم برای او ،
متفاوت با الفبای تمام زبانها ؛ که در آن چیزی از هارمونی باران باشد ، از غبار هاله ای ماه ،

اندوه ابرهای خاکستری ، درد برگهای بید. میخواهم جنگی از کلمات به او هدیه کنم ؛

که هیچکس هدیه نگرفته باشد. میخواهم او را به عشق خود تبدیل کنم.

میخواهم او را به خود زبان های مهم دنیا ترجمه کنم.

او هر کجا باشد عشق همانجاست. میخواهم او را به عشق ترجمه کنم

البت عشق را باید به اوشون ترجمه کرد

اوشون که خودشون عشقند:)

وقت شما هم بخیــــر آقاااااااااااااااااااااا

ermia 1392/06/25 ساعت 11:09

یک اشتباه ساده ... و انگار ... نیستی

گم می‌شوی و باز ... و اینبار ... نیستی

سر می‌کشم به سطر سوّم و ... شاید هنوز تو

شاید دوباره باز تو تکرار ... نیستی

تقصیر من که نیست که آن‌روز بی‌خبر

رفتی و ... باز می‌کنی انکار ... نیستی

اصلا اگر فکر کنی خواب بوده و ...

از خواب، صبح تا که تو بیدار ... نیستی

پر می‌شود تمام ورق از نبودنت

تا اینکه می‌کنم به بودنت اقرار ... نیستی

از بس سه نقطه میکشمت آخرش شبیـ ...

...ـهِ نقطه‌های خالی جادار ... نیستی

این سطر آخر است، بیا دست از

این بازی عجیب –که- بردار ... نیستی

اینجا درون بی کسی ام تاب می خورم
تصویر توست در سرم اما تو نیستی

گویی هزار سال از این خانه رفته است
خورشید...عشق...عاطفه...گرما...تو نیستی

من پا به پای بغض زمین گریه میکنم
هر روز تا همیشه ی فردا...تو نیستی

یک زخم نو به عمق غزل های من نشست
مومن شدم به درد..به سرما... تو نیستی
.
.
+میخواستیم آگهی بدیم ببینیم کسی ازتون خبر داره؟کجایید ارمیای نبی؟!

خیــر باشه غیبتتون :)

فرشته 1392/06/25 ساعت 14:46

سلام ...
چه کنم تقصیر من نیست ...هجوم خاطره هاست و دلتنگی ...

...یادت هست یکبار نوشته بودی از یک سجاده ی قهوه ای ... یک تسبیح و یک عطر..که سوغات بود به گمانم ...که سوغات آن گنبد طلایی بود ..که هنوز نرفته بودی...
چقدر دلتنگ دیدارش هستم ...دیدار خود خودش...بی هیچ واسطه ای ...
دختری که شع ـــــر شدی ...برای دلم دعا کن ...

سوغات بود...

سوغات هست...

زیر تختم خیلی وقته قایم شده...!

که هنوز نرفتم!

عزم جزم کردی بکشیمون ،خلاص؟

فرشته 1392/06/25 ساعت 14:51

مگذار مرا در این هیاهو آقا
تنها و غریب و سر به زانو آقا
ای کاش ضمانت دلم را بکنی
تکرار قشنگ بچه آهو آقا ...

الی.....
...
...
...

من یک کلمه شع ـر نمیشم براش!

انگاری که سکوت را بیشتر از من دوست داشته باشه...

فرشته 1392/06/25 ساعت 15:01

فقط ...
وقتی داره قل می خوره و میاد پایین ...
وقتی داری نگاه می کنی و ..
داره قل می خوره و میاد پایین ...
وقتی می شنوی اسمش رو ...
داره قل می خوره میاد پایین ...
وقتی که دلت می لرزه و
داره قل می خوره و میاد پایین ...
داره قل می خوره و میاد پایین ...
داره قل می خوره و میاد پایین ...
....


منتظر یه اتفاق قشنگم برات ...
درسته چهارشنبه نیست ...اما سه شنبه روز قبل چهارشنبه است ...

کاش همونی بشه و باشه که تو میخوای فرشته...

دوشنبه و چارشنبه و سه شنبه فرقی نمیکنه براش وقتی فرشته بخواد...

کاش همون بشه که میخوای

banuye nuro ayne 1392/06/25 ساعت 22:42


CHERA man hey mikhunam harfato o
hey
fek mikonam in morteza ehsanetune
chera

آخه داداشمه خـُب :)

+رسیدن بخیر بانوووو .خوش گذشت؟

و من مرتضایی ندارم
که بخـاطرش گریه کنم
بخاطرش شعر بشم
و یا حتی شعر بخونم
اما دور نیست روزی که مرتضای منم پیدا شه

قول بانو فروغ
من خواب دیده ام که می اید
اما چرا کسی کاری نمیکند که آنکسی که بخواب من آمده است ، روز آمدنش را جلو بیندازد
؟؟


خدا جفتتون رو واسه هم حفظ کنه بانـــو
و منُ واسه مرتضام

دور نیست که همه یه مرتضا داشته باشند که براش درد دل کنند

بگو ایشالاااا :)

خودم 1392/06/26 ساعت 15:28

مشکل از جای دیگری ست الی!

داشتن آنکه می خواستی اش
و تلاش برای به دست آوردن دیگری را
مرض می نامیمش دیگر!؟

توی زندگی ه هر کسی همیشه یکی هست که نداریمش :)

عمورضا 1392/06/27 ساعت 10:17

خب بفرمائید کوووجا برفستم سوغاتیارو؟

خونمون دیگه :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد