_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

دارم از دســــت مــــی روم امـــــا... نگـــرانــــم نباش،مـــن خـــوبــــم...!

هوالمحبوب:

روی پـــیشــــانـــی ام ســـیــاه شـده،

دستـــمــــال سپـــــیـــد ِمـــرطـــوبـــم

دارم از دســــت مــــی روم امـــــا...

نگـــرانــــم نباش،مـــن خـــوبــــم...!

نوشته : " نمی دانم بگویم تصادف کرده ام یا نه...! می گویــم...! ما زن ها به طور جنون آسایی از نگران کردن کسی که دوستش داریم لذت می بریم! شاید احساس امنیت میکنیم ... شاید ... نمی دانم ! " *

و من به این فکر میکنم که چرا همیشه از نگران کردن کسی که دوستش داشتم هراس داشتم.از اینکه نکند به خاطر من غصه بخورد،هر چند کم!یا نکند که غصه ام ،دردم یا وضعیتم نگرانش کند و نگرانی اش دردم را بیشتر از قبل.

چرا هیچ وقت برای کسی که دوستش داشتم تصادف نکردم،یا دست و پایم بشکند یا دلم درد کند!

چرا در هر کدام از این وضعیت ها هم که بوده ام پنهانش کرده ام و کتمان؟!چرا هر گاه دل درد امانم را می بـُرد خودم را در هزار پستو پنهان میکنم و حتی المقدور سعی میکنم عادی به نظر برسم.یا سر درد. یا وقتی با میتی کومن بحث میکنم،یا وقتی بغض تمام وجودم را چنگ میزند یا وقتی از زندگی خسته شده ام و دلم میخواهد بمیرم؟یا...؟

نمی دانم!...شاید احمقم،زن بودن بلد نیستم و دلبری نمی دانم و یا شاید هم نویسنده من را جزء زن ها حساب نکرده!شاید...نمی دانم!

*احتمالا گم شده ام

نظرات 19 + ارسال نظر
mamad 1392/12/18 ساعت 14:37

لباست را در آوردی و من را بر تنت کردی
مرا دکمه به دکمه بستی و پیراهنت کردی
که در سرمای بهمن طعم آغوش تو می چسبد
که چسبیدی و من را مسخ گرمای تنت کردی
من عاشق شد ،همینکه با لطافت دستهایم را
گرفتی و مرا درگیر حس بودنت کردی
که من در چنگ استبداد آغوش تو آزادم
تو از دوران مشروطه به قلبم سلطنت کردی
من عاشق شد ،همانکه بی تو بودن را نمیفهمد
تو از بس که مرا وابسطه ی خود بودنت کردی

شاعری ، هم قد اشعارم ، پر از کوتاهی ام

چون تو دریائی و من خیلی که باشم ماهی ام !

از تو غرقم در میان دفتر شعر و خیال

یا که در حال نوشتن از تو یا طراحی ام

روز و شب دنبال ردّی از تو می گردم ولی

آخر هر گشتنی باز اوَّل گمراهی ام

شعرهایم ، کودکان زاده ی عشق تو اند

حیف ،من هم مثل آنها کودکی سرْ راهی ام

مانده ام در ابتدای این غم بی انتها

من غمینم . چون تو اینگونه مرا میخواهی ام .

زهره 1392/12/18 ساعت 15:49

چقدر با احساساتت همزاد پنداری می کنم...دلبری میدونی...خوبم میدونی...اما قدر لحظه های باهم بودنو خوب بلدی....نمی خوای اون لحظه هایی که باهم بودنو با درد بگذرونیم...باور داریم لحظه ها می گذرن....پس بزا خوب بگذرن...واسه اینه که از دردامون چیزی نمی گیم . سکوت میشیم....بغض چنگ میندازه تو گلومون....اشک پشت چشمامون نی نی میکنه اما لبامون می خنده....
:)
بعد اونوقت یه سوال
شوما چرا جدیدا دوس نداری صدای نکرالاصوت ما رو بشنوی؟
خو من دوس دارم واسه هر کدوم از نوشته هات نظر بدم
بده الی دختر خوبی باش و این کار بدو نکن
:)
درکت میکنم گاهی دلت سکوت می خاد

زین پس در کامنتدونیا جاست به خاطر ِ شما بازه

اصن اگه بسته بود هم شما اون قسمت تماس با من هر چی دلتون خواست نظر بدید.اصن همه ی نظرهای دنیا مال شما خانوووم :)

زور میزنیم خوب باشیم شومام دعا کنید:)

دلم گرفته است…
دلم عجیب گرفته است
و هیچ چیز،
نه این دقایق خوش‌بو، که روی شاخه‌ی نارنج می‌شود
خاموش،
نه این صداقت حرفی، که در سکوت میان دو برگ این
گل شب‌بوست،
نه، هیچ‌چیز مرا از هجوم خالی اطراف
نمی‌رهاند.
و فکر می‌کنم
که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد…

به ایوان میروم و چراغ های رابطه تاریکند و دستم را بر پوسته ی شب میکشم...؟

سلام..
عکس پست پایینی خیلی قشنگه

عکس پست ِ بالایی ِ پست ِ پایینی چی ؟:)

سلام (: .
با خوندن جمله اول همش از خودم دارم می پرسم واقعا چرا ؟
چرا لذت می بریم ؟ یعنی دلمون احساس امنیت و حمایت می خواد ؟!!

دوست داشتم پستت رو (:.

شاید اینکه یکی این همه واسمون نگران میشه و براش مهمیم خوشحال میشیم.شاید هم از خود لوس کنی هامون ولی...
من لذت نمیبرم.اگه اینقدر دوستش داریم فک کنم باید از نگرانیش نگران باشیم و غصه دار تا خوشحال...
نمیدونم!
من که بلد نیستم که .شما بوگو چرا ؟:)

الی چرا این کارها را کردی ؟؟؟؟

چکاری؟؟؟


همون ک پنهانش کردی و کتمانشچرا ؟؟؟


پس از کجا باید بفهمه حس تورا عشق تورا زن بودن تورا

یعنی واقعن از کجا آیا ؟

خدایم را دوست دارم چون وفادارترین است

و شاید به رسم همین وفاداریست که دوستانم را به او میسپارم

تنکیو وری ماچ ها :)

من بیست و هفت سال خودم را دویده ام

تازه بـــــه نقطــه ی نرسیدن رسیـــده ام

می ترسم از خودم که شبیه م به هیچ کس

از تــــرس تـــــــــوی آینـــــــه آدم ندیده ام

حتی حواس پرتی من مضحک است، که

دیروز کفش لنگــه بـــــه لنگه خریـده ام

من که خودم نخواستم عا شق شوم ، فقط

حالــــی نمــــی شود بــــــه دل ورپریده ام

این لقمه هم برای مگس ها،نخواستم

یک عنکبــــــوت مرده ی درخود تنیده ام

این دردهای مسخره تقدیـــر من نبود

من بیشتر از آنچه که باید کشیده ام

بابا ولــــم کنید! سرم درد می کند

حتی هوای دور و برم درد می کند

زیر فشار طعنه و گوشه کنایه و

زخم زبانتان کمـــرم درد می کند

از اینکه گفته اید تو شاعر نمی شوی

مضمون شعرهـــــای ترم درد می کند

نامه رسان عشق شما بوده ام، اگرـ

تا استخوان بال و پــــرم درد می کند

پس هیج جا نمی روم؛ آخر نمی شود

پاهـــای مانده از سفـــرم درد می کند

دیگر قسم نمی خورم، از بسکه خورده ام

روح شکستــــــه ی پدرم درد می کنـــــد

طبل چرندیـــــات نکوبید،بس کنید!

سلول های مغز سرم درد می کند

دیگه شوما چرا عروس؟

این شعرا واسه ما بدبخت بیچاره هاس

شوما باس "پسری دارم شااااه نداره " رو بوخونین :)

گیسو 1392/12/19 ساعت 10:34

...
وقتی بغض تمام وجودم را چنگ میزند یا وقتی از زندگی خسته شده ام و دلم میخواهد بمیـــــــــــرم
حالا که آخرین بار است
دیگر دل هیچ کسی را نلرزان
نگران هیچ کسی هم نشو
مبادا فراموش کنی خنده هایم را
خنده هایی که دوستشان داشتی
راستی بهم بگو از خدا چه می خواهی
من سفارشت را خواهم کرد و حوصله اش را سر خواهم برد
موهات را خیلی کوتاه نکن
خیلی هم روشنشان نکن
الی.... وقتی حرفهام رو میخوانی که تازه توی خاک مهمان شده ام...
الی .... راستی خاک سردتره یا سردی این ماه ؟!
آره بارون می اومد ... خوب یادمه ..
الی ... خیالم را گهگاهی نوازش کن
بگذار معین دوباره بخونه ... راستی چی شد .. چه جوری شد ... این جوری عاشقت شدم .....
الی .... من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم...
الی .. شاید باز هم بنویسم قبل از دقیقه های آخرم
وااای چقدر کار دارم این دم رفتن ....!
چقدر همیشه آخرین چیزها سخته ...؟!
الی... داریم به فصل نرگس میرسیم اما موعدش که شد و من نیستم و تو هستی برای خودت گل نرگس بخر...
الی...هی گریه کنم ، هی دلم بلرزد ة هی بمیرم از تو ...
الی ... لب دریا که رفتی ، یا هر غروب .. یا هر وقت هوا بارانی بود یاد گل گیسویت با خنده های نخودیش باش
الی ... چقدر داشتن کسی که دوستت دارد خوب است
اینکه آدم خیال کند کسی تا لحظه ی مرگ هم رهایش نمی کند
چقدر دلتنگـــــــم !! چقدرررررررررحال دلم خوب نیست الی ... فردا که صبح میشود من می مانم و خدایم و تو میمانی و دنیا
خورشید هم فردا از دست من راحت خواهد شد
دیگر توی هیچ کدام از غروبهایش نیستم که دلم بگیرد
بار و بساط دلم جمع شده زیر خاک...
دفتر شعرم را خواستی بگیر و بخوان که خوب می خوانی و خوب بر گوش و بر دل می نشیند
الی ...میروم که آماده رفتن شوم و یادت برود که پشت سرم آب بریزی و من بروم و بروم و بروم...
چقدر وقت دارم؟ چقدر زود دیر میشود
الی ... آهنگ مدام میخواند و تکرار میشود : رفتم که رفتم .....

الی .... نوشتم که بخوانی و بعد با هم بغض شویم و گریه کنیم و گریه کنیم ... الی جان شده بعضی اوقات دلت بگیره ندونی چرا ولی دلت گرفته باشه و دلتنگ باشی و ببغض بشی و اشک بشی و .... بنویسی و بنویسی . رقص قلم من هم اینجوری رقصید . ببخش الی جان . تا بعد ... برایت از ابدیت نامه خواهم نوشت .
قربانت به قول خودت گل گیسو. این بار مرحومه صدایم کن صدای تو خوبست ...

یعنی دست بهت برسه و چشمم بهت بیفته چپ و راستت میکنم گل گیسو که واسه من "حالا چهار پایه و بغضی شکسته " راه نندازی.
بذار دستم برسی
بذار...

نگار 1392/12/19 ساعت 11:32 http://chand-khat.blogfa.com/

همه ی زن ها شکل هم نیستند الی...
زنانگی های تو هم مثل ِ خودت ناب است و بی نظیر...

یعنی ما هم بعله؟

چه خارجی هستیم ما

+الان که یه سال گذشت ب قول خودتون ،موقع خونه تکونی یه دستی هم به رنگ و روی اونجا بکش لدفن :)

سلام الی جون
خوب منم به این سوال خیلی فکرمیکنم ولی یکی نیست جوابش بهم بده
بوس واسه خاله الی نی نی خودم

شوما کلن راحت باش

خودت رو اذیت نکن

واست خوب نیس دخترم :)

یا ابوالفضل! الان ینی بالاخره تصادف کردی یا دوس داشتی اینطوری بشه که بگی و نگران بشه یا اصن میشدم نمی گفتی یا بالاخره الان خوبی؟ اوکی یی؟ سالمی؟ حالت خوبه الییییییییی؟؟؟؟؟


راستی دخترهای اصفهانی وبلاگم شنبه دعوتن به مراسم عزاداری حضرت فاطمه زهرا...

آدرس بدم بت؟
خونه یکی از بچه هاس تو خیابون شریف واقفی

زیارت با معرفت

میای آیا؟

ما سرحالیم خانوووم :)

نو نگران پلیز :)

ما تا چارشنبه خیر سرمون باس بریم سر کار.حالا اگه شنبه اون وسط مسطهای تونستیم چشم خانووم:)

آدرسش رو یواشکی بنداز توی صندوق کسی شک نکنه :)

نرگس 1392/12/19 ساعت 14:18

الی من منتظرم هان اصفهان بازی در نیار اصلا شماره کارتتو هم بده من پولشو برات بفرستم

واقعنی؟
یعنی میخوای بدبختم کنی؟
حالا میخوای یعنی چند تومنی بفرستی؟
کم نباشه؟زشت نباشه؟یعنی میشه یه اصفهانی ؛اصفهانی باشه و اصفهانی بازی در نیاره؟
یعنی ؟

مهری 1392/12/19 ساعت 19:58 http://barani1211.blogfa.com

خدانکنه الیییییییییییی....دردوزخمت به جون دشمن

کی خسته است ؟؟؟

صدای جمعیت : دشــــــمن !

الی فک کرد یبه حرفهام؟؟؟ عایا

کامنت های قبلی و بخوون میفهمی چی میگم

ما اصن از صبح تا شب نشستیم پای کامنتهای شوما :)
ما هنگامه میخونیم،شوما چیطور؟

کجا گم شده ای ! میاد خودش پیدات می کنه!!!

عمرن!
خودمون باس داد بزنیم تا پیدا بشیم :)

بابک 1392/12/25 ساعت 08:12

راستش را بخواهی بانو
به دهه شصتی ها دلبری و ناز کردن را یاد نداده اند ... از ما که موقع ناز کردنمان جنگ بود و هیس بود و خاموشی دیگر نازی نمانده که نثار خلق اله کنیم ...

شوما که باس نازبکشین آقاااا
حالا چه دهه پنجاهی چه شصتی!
دهه هفتادی ها و هشتادی ها و یحتمل نودی های عناصر ذکورند که مشغول نازند بلا به دور :))

من الی میخونم از بس ک شوما تبلیغش و کردی

الی تبلیغات نمیخواد که!

شما همچین آهسته و پیوسته مشغول باشین حاج خانوم :)

Shahrzad 1393/01/08 ساعت 16:33 http://fartooclose.blogsky.com

پست قبلت که نظراتش بسته س رو اصن قبول ندارم الی!!!!
ینی تا یه زمانی منم مث تو فکر می کردم ولی یه ادمایی و دیدم داخل همین مهندسا و دکترایی که تو کلهمشونو جمع بستی که واقعا من و تو داریم تو این جامعه بهشون ظلم می کنیم بابت ندیدنشون بابت کم ارزش کردنشون بابت همه ساعاتی که مث من و تو می تونستن کنار زن و بچه خوش باشن ولی واسه بالا بردن سطح علمی این مملکت از همه ش گذشتن، همه اونایی که مدیرای خری بالا سر خودشون دیدن که دو زار نه علم داشتن و نه شعور ولی قهر نکردن برن! اگه بخوام از این مقوله برات بگم سر به درازا میذاره ولی همینو بگم اگه کسی واقعا علم اندوخته باشه نه ادعاش گوش فلک رو کر می کنه نه بیشعور باقی می مونه!!!!! علم،دانش و فطرت و ذات ادمیزاد اجزای لاینفک هستن مشکل ماها اینه که دانشمند نماها رو جای عالم های واقعی برامون جا زدن و برای خودمون جا زدیم!

الان دست و جیغ و هورااای بلند :)

خانوم مهندس،این آدمها از دید هیچ کس پنهان نیستند اما خودت هم میدونی که رأی با اکثریته!

اونم توی این بازار ِ سواده کیلویی و لقب و عنوان :)

کم نداشتم و نداریم از این استادها و دکترها و مهندسهای قابل احترام و تقدیر اما خوب دیگه خواهر،گیر ما اون کج و کوعله هاش افتاده :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد