_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

مــــازوخیســـــمی کــه دوستـــــش داری ...

هوالمحبوب:

نشسته بودی درست کنارم و دعای مشلول میخوندی.یک بار قصه ش را برام تعریف کرده بودی و من یادم نبود،اما یادم بود تو دوستش داشتی و من کنارت نشسته بودم و سریع معنی ش را میخوندم که بفهمم قصه از چه قراره و تو با اون صدات که آدم را میکشت میخوندی و من زیر چشمی نگات میکردم.حتی وقتی نماز میخوندی و من دلم میخواست دست بذارم زیر چونه م و زل بزنم به دستات!ولی باز هم زیر چشمی نگات کرده بودم.پیغمبرهای دعا را رد کردی و به موسی که رسیدی لبخند زدی،انگار که ذوق کرده باشی و گفتی که موسی را دوستش داری و من یادم اومد که یکبار قبلن گفته بودی که "خشم ِ موسی" از اون خشم ها بوده و باز هم یادم افتاد که گاهی وقتی عصبانیت میکردم موسی میشدی و من با وجود اینکه می ترسیدم پرروتر از این حرفها بودم و باز هم به روی خودم و خودت نمی اوردم!

خوندنت که تموم شد رو کردی بهم و بی مقدمه پرسیدی:"اگه من بمیرم چی کار میکنی؟!"سریع گفتم:"تا چهلمت صبر میکنم!".همون موقع بود که به من خیره شدی و من باید با نگاهت حساب کار خودم رو میکردم و حرفم رو اصلاح میکردم یا لااقل معذرتی چیزی از دهنم پرت میشد بیرون ولی با لحنی که انگار بخوام از دلت در بیاورم گفتم:"خوب بااااااشه!تا سالت صبر میکنم!" و تو باز نگات را تیر کردی توی قلبم و گفتی:"خیلی بی شعوری!" و من انگار که مثلن به پر قبام برخورده باشه به حالت قهر نگام رو ازت گرفتم و گفتم:"خیلی پروویی!حالا خوب بود بعد از یک هفته میرفتم سراغ زندگی ه خودم؟قراره یک سال به پات بشینم !"

سرت رو انداختی پایین و انگار که فهمیده باشی افتادم روی دنده ی بدجنسی م ،با حالتی آزرده گفتی :"باشه!"و کمی صبر کردی و مثلن لحنت را جدی کردی که جدی جواب بدم و گفتی:"الـــی!واقعن اگه من بمیرم تو از کجا میفهمی؟!"گفتم:"خوب زنگ میزنم بهت میفهمم دیگه!"

گفتی :"آدم که مرده که گوشیش جواب نمیده"!گفتم:"زنگ میزنم خونتون،بالاخره یکی جواب میده میگه!" و بعد رفتم توی فکر و انگار که به نکته ی مهمی پی برده باشم با حالت گیج ازت پرسیدم:"ولی اگه سرگرم مراسم شیون و زاری باشند که کسی جواب نمیده!پس من چه جوری بفهمم؟!"

گمونم دلگیر شدی که نگفته بودم "دور از جونت"که نگفته بودم " من بدون تو می میرم"که نگفته بودم"از این حرفا نزن" که با لحنی مظلوم گفتی :"ناراحت نباش!به یکی میسپارم بهت زنگ بزنه خبر بده!"

و من با لحنی کنجکاو و هیجان زده پرسیدم :"مثلن کی؟!"و تو حرص خوردی که:"مگه مهمه؟مثلن فلانی" و اسم دوستت رو که میشناختم گفتی و من گفتم :"نه!اونکه زن و زندگی داره!"

و تو با تعجب نگاه کردی و گفتی :"یه خبر میخواد بده چی کار به زن و زندگیش داری؟!"

گفتم :"اولش یه خبر میخواد بده!بعدش که من غش کردم و حالم بد شد و رو به موت شدم،اون هم از روی انسان دوستی هی هر دفعه بهم زنگ میزنه و دلداری م میده .خب نه اینکه من قراره یک سال به پات بشینم،هی هر دفعه به من امید به زندگی میده و میگه روح ه تو هم در عذاب ه از غصه خوردنه من و بعدش دیگه گلاب به روتون به من چه که چی میشه!من که بهش روو نمیدم چون قراره یک سال به پات بشینم خب!ولی بعد از یک سال چی؟واسه همین نباس زن و بچه داشته باشه ،من که نمیخوام بعد از یک سال پایه های یک زندگی رو متزلزل کنم که آه و نفرین زن و بچه ش پشت سر من و تو باشه که!"

 موسی شدی با اون طرز نگاه کردنت که گفتی :"خیلی پررویی!"

نباید نگات میکردم که حرف زدن یادم بره.واسه همین سرم رو انداختم پایین که مأخوذ به حیا به نظر بیام و نفهمی ترسیدم و گفتم:"به من چه؟!من که یه سال به پات میشینم!اما آخرش که چی؟من میدونم روح تو هم اون دنیا راضی نیست من همه ش بی تابی کنم واست.نه اینکه فقط من بگم و یا فکر کنی خام حرفای دوستت بشم و قبول کنم ها،نه!مامانت یه روز میاد میگه اومدی به خوابش و گفتی که نباس اینقدر غصه بخورم،من که نمیتونم روی حرف مامانت حرف بزنم.تو هم که هی میری توی خواب این و اون و یه تک پا نمیای به خودم بگی از بس که من حساسم!میگی چیکار کنم؟مامانت رو ناراحت کنم؟تو راضی میشی مامانت ناراحت بشه؟من راضی میشم روح تو توی عذاب باشه که واسه من غصه بخوری؟"

گفتی:"عجب!" و به روبروت نگاه کردی و من دلم تنگ شد و زیر و رو وقتی دستات رو توی هم گره کردی و نفس عمیق کشیدی و هیچ نمیدونستی حتی وقتی کنارم هم هستی چقدر دلم واست تنگ میشه.

موقع برگشتن،وقتی توی پیاده رو کنارم قدم میزنی و من باز سر به سرت میذارم و میخوام که یکی از دوستای خوب و محجوبت رو برای قاصد شدن انتخاب کنی که ترجیحن کچل نباشه و زیاد دوستت داشته باشه که اگه یهو یه شب خوابت رو دیدم و بهش گفتم با پشت دست نزنه توی دهنم که پر خون بشه و هی من رو بیاره بهت سر بزنم(!)،دلم پر از دوست داشتنت میشه وقتی زیر زیرکی نگاهت میکنم که "چَشم چَشم" و "عجب عجب" راه میندازی و از سرما توی خودت جمع شدی و هی میگی سردت نیست و شالگردن دستبافم رو روی گردنت محکم میکنی.میون حرف زدنم یهو وسط پیاده رو بهت تنه میزنم و وقتی نگاهم میکنی بهت میگم که چقدر دوستت دارم و تو با بی خیالی بهم میگی "آره معلومه!" و هیچ نمیدونی که من این قیافه معصوم و خونسردت را به دنیا نمیدم.

موقع خداحافظی و دور شدن ازت،بدجنسی هام ته میکشه و مثل همیشه بغض میشم و انگار نه انگار که چند دقیقه قبل داشتم چه قصه ای سر هم میکردم و به این فکر میکنم که منی که طاقت یک سانتی متر دور شدن ازت رو ندارم چه طور...زبونم لال...و چیزی نمیگم.

حتی وقتی اتوبوس حرکت میکنه و تو از اون بیرون نگاهم میکنی و میخندی،لالم.حتی وقتی دارم ازت دورتر و دورتر میشم و به این فکر میکنم که با همه ی بدجنسی م، تو از من بدجنس تری که اینطوری میخندی،که دستات رو جلوی چشمای من تکون میدی و برام مینویسی "من خود به چشم خویشتن،دیدم که جانم می رود..." تا اینکه تا خونه بغض نبودنت چنگ بزنه توی گلوم و بنویسم "خدا امشب اگر از من تو را منها کند،بی شک... به او شک میکنم،او را چنین مبهم نمیخواهم" و برات نفرستم!!

الـــی نوشت :

یکــ) به خاطرِ کیلومترهایی که بیشتر شدند!

دو) پونزده سال پیش هم مبعث سه شنبه بود!مبعث مبارک :)

سهـ) من دلم دلش مشهد بخواد پـُرروه ؟

چاهار) اردی بهشت ه خوب ه سنگین ه سخت ه غمگینی بود که تمام شد!

نظرات 45 + ارسال نظر
فاطمه 1393/03/06 ساعت 15:42 http://yadegari20.blogfa.com

چقد بغض دار بود این پست :'(
خدا صد سال برای هم نگهتون داره الی جووونم :*

و قرار شد صد سال عمر کنیم....

فاطمه ی گل

خدا امشب اگر از من تورا منها کند، بی شک... به او شک می کنم، او را چنین مبهم نمی خواهم...
دلم گرفت...

همه ی شعرها در عین شادی و زیبایی بهت یه غم و دل گرفتگیه عجیب میده ...

رضا 1393/03/06 ساعت 17:35

ایول!

awesome

یه چیزی ازت بخوام... میدونم که ما خیلی دوست نیستیم ولی... همین که به وبلاگ همدیگه سر زدیم یعنی یه جورایی دستمون رو دراز کردیم به نشانه ی دوستی... من میخوام دعام کنی... میدونی نوشته هات هم واسم لبخند داره و هم بغض... الی خاونم میدونی من میخوام تو وقتی دستاتُ می بری بالا پیش معبودمون منم دعا کنی... نمی دونم چرا اینجا دارم می نویسم ولی...

یه ساغر ِ دیگه ...:)

اگر چه من اونی نیستم که خیال میکنی اما همیشه ساغر رو یادم می مونم

سمیه 1393/03/06 ساعت 17:46

چقد قشنگ مینویسی تو الی...
همیشه میخونمت ولی اولین باره کامنت میزارم.
کاش میتونیتم ببینمت...

بعضی اسم ها بعضی حس های خوب را چه بخوای و چه نخوای بهت میده

مثل سمیه :)

خوبه که هستی و میخونی و میبینی

سمیه 1393/03/06 ساعت 18:23

ممنون الی...
ولی به قشنگی الی نمی رسه...

ای بابا باز ما رو غرق خجالت کردین

دل تهرانــی ات شاید نمی بیند اراکی (اصفهانی ) را

که می ریزد کماکان روی دستش آب پاکی را

چه گیسو های " خودمختار " درهم برهمی داری

کـــه بر هم می زند نظــــم خیابان های خاکی را

تو در جریان نبـــودی سال ها جریان مشکوکی

که در طول ِ تنت می گفت عرض ِ سینه چاکی را

"اولوالعزم " خیابان های عالم می شوی روزی

مده فتوا " پیمبر زاده " ! قتل ِ کرم ِ خاکی را

مگرگیسوی " هردم بیل ِِ " خود ْرنگت " نمی داند

کـه می پیچد سر طومار مجنون های شاکی را ؟

به سمت ِ پایتخت ِ عشوه ها آهوی تهرانی

کماکان می برد با غمزه مجنون ِ اراکی ( اصفهانی ) را ....



شاعرش میدونه چی به سر شعرش اوردی ؟

اراکی اصفهانی را


مرسی شعر :)

دل تهرانی اش شاید نمیبیند...!

کاکاپو 1393/03/06 ساعت 19:39 http://balapain.blogfa.com

خانوم عیدت مبارک. شعرایی هم که انتخاب می کنی خیلی دوس دارم. مرسی

دوست داشتنتون مستدام آقااااا :)

عید شما هم حتی

سلام الی جونی خودم راستی سه شنبه میام اصفهان اگر شد حتما میام میبنمت دلم واست تنگ شده عزیزم کلی حرف دازم باهت
راستی انقدر با این پستات اشک من در نیار عزیزمدوست دار م بوسسسسسسسسسسسسسس

اشک واسه شوما که بار شیشه دارین خوب نیس

حواستون به بچه مون باشه :)

شوخ شب 1393/03/07 ساعت 01:09 http://shokhi.blogsky.com

یاسر قنبرلو چییییییییییی گفته
تو هم کم چییییییی نگفتیا
:)

کلن ما گروه "چی نگویان" هستیم ؛دقت کردی؟

یک آدم هایی اگر کم شوند از دنیات مثل این است که هوا باشد، ولی راه نفست گرفته باشد... و دیگر نباشد حتی بهانه ای برای نفس کشیدنت، و و دیگر نباشد حت تقلایی در سینه ات برای رسیدن به جرعه ای هوا !

خرداد ماه من است الی با خرداد مهربان باش

ما به خرداد پر از حادثه عادت داریم

و البته امسال خرداد به خاطر ساره یه بوی دیگه میده

گیسو 1393/03/07 ساعت 09:01

الی بغض شدی و من رو هم بغض کردی
دنباله ی حرفات هم که نوشتی بنویس تا اینکه تا خونه بغض نبودنت چنگ بزنه توی گلوم و برات بنویسم :

لعنت به خـوابـی که تو در قـــابش نبــاشی
یا بر شبــی که شخــص مهتـابش نبــاشی
رؤیـــای تو یعنـــی تمــــام خــــــوب بــــودن
لعنـــت به دل وقتــی تو در خوابش نباشـی
قحـــطی زیبـاییست در باغــــی که آنجـــــا
تو غنچه ی بی مثـل شــــادابش نبـاشــی

الی .....

گیسو ...گیسو ...گیسو...چقدر قشنگ بودا :)

دنباله ش رو نوشتم ولی نفرستادم

اشکمان درامد

قبول باشه :)

نبودنت چرا اینقدر پیداست؟
در و دیوار چرا
نبودنت را به رخم می‌کشند مدام؟
وقتی نیستی در نبودنت می‌چرخم
وقتی هستی در بوی تنت
در گل‌های پیرهنت
عشق من!
آوارگی وادی چندم بود؟

وقتی که نیستی در و دیوار خانه را...!

مگه دست خودشه نباشه ؟

نگار 1393/03/07 ساعت 10:37 http://chand-khat.blogfa.com/

اردی بهشت رو زیاد دوست دارم اما...
نمی دونم این اردی بهشت چرا اینقدر سنگین و پر درد بود...

+

مشهد و آدم هاش هم دارن صدات می کنن دختری...می شنوی؟

اردی بهشت هیچوقت کاملن به مذاق آدم خوش نمیاد امل لعنتی بدجور دلبره...بدجور...!

اولین باره بعد از این همه سال دلم خیلی دلش میخواد و تازه به زبون هم میاره...فک کنم حسوده :)

نجوا 1393/03/07 ساعت 10:54

یه وزنه سنگینی ته دلم آویزونه لا مصب
دوست دارم اما
خوندمت
مثل همیشه

راستش نمیدونم اون وزنه هه به چی بنده وگرنه بهت میگفتم بندش رو پاره کن!

میترسم بند دلت باشه و نباس پاره بشه:‍

باران 1393/03/07 ساعت 11:49 http://baran819.blogfa.com

از تمام دنیا تنها یک چیز دارم...
دوستش...

دوستش...

من از گریه هایم آینه می سازم...

من و آینه و ماه گرد هم جمعیم؛

من از ما می خوانم و اینجا آینه بندان می شود٬ بی تو

من از ماه ...ماه از تو...:)

خدا امشب اگر از من تو را منها کند،
بی شک... به او شک میکنم،
او را چنین مبهم نمیخواهم"


=========================

یعنی داغوونم کردی ....

از اون داغونای خوب یا داغونای ناجور؟

کاش خوب باشه

کاش همه ی داغونی ها آخرش خوب باشه و بشه

یعنی ... الی من خیلی وقته که به خدا شک دارم ....

من خود به چشم خویشتن،دیدم که جانم می رود.

من بهش شک ندارم...گاهی فقط غرم میاد...

غر هم که جز قوانینه زن بودنه

خدا همیشه حواسش هست اما گاهی بازیش میاد

من گاهن طاقت بازیش رو ندارم

همین

به جهنم که نیستی!

مگر مغول ها یک قرن ِ تمام حمله نکردند؟ مگر نگذشت!؟ نبودن ِ تو هم می گذرد! به هیچ کجای جهان هم بر نمی خورد؛

فقط یک تکه از دل ِ من کنده می شود و از دست می رود...! "


(مهدیه لطیفی)







به جهنم که از این خانه فراری شده ای
عاشقت بودم و هرگــز نشنیدی به درک

فرق خرمهره و گوهر تو نفهمیدی چیست
جنس پاخورده ی بازار خریدی بـــــــه درک

عاقبت سنگ بزرگی به سرت خواهد خورد
میکشی از تـــــه دل آه شدیدی بــــه درک

عجب!

اینجور شیطنت توی دوست داشتنو خوب میفهمم و بلدم
خدا از هم نگیردتون

و ما شدیدن دختره خوبه شیطانه خوبی هستیم و خوب هستیم ها

الهی آمین و ممنون

ببینمت الی...
بهت گفته بودم قلمت کم نظیره یا بگم؟!:))

نگفته بودی میشه یه بار دیگه بگین ؟

خانوم خجالتمون میدینا

متانت 1393/03/07 ساعت 20:13

اردی بهشت ه سنگین ه سخت ه پر از بغض ه غمگینی بود که تمام شد...

اردی بهشت ه سنگین ه سخت ه پر از بغض ه غمگینی بود که دوستش داشتم و تمام شد...

متانت

نه دیگه شاعرش نمیدونه که اگه بدونه شبونه حمله میکنه منو خفه میکنه

ما با حمله ش مشکلی نداریم اما در مورد خفه کردنش باس یه تجدید رای بکنند

مهری 1393/03/07 ساعت 21:16 http://barani1211.blogfa.com

سلاممممم الی جون ...

خدامیدونه چقددلم برای اینجاونوشته های قشنگت تنگ

شده بود

بازبدجمس بازی درآوردی دخترم ؟؟!!! خوگناداره اینقدر

اذیتش نکن ...منم دلم مشهدمیخوادالییییی

خسته شدم ازبس نشدبرم زیارتش

بعله ایشون خیلی گناه دارند!!!
زیارت....

مهری 1393/03/07 ساعت 21:18 http://barani1211.blogfa.com

الیییی..چراوقتی میخوام ازشکلک استفاده کنم بعدش

کادرش بسته نمیشه میادرونوشته هام نمیتونم اصن ببینم

چی دارم می نویسم ؟ راهنمایی کن لطفا

رفته بودم سفر..تصادف کردم وتاالان درگیرش بودم ...

مسافرت تواردیبهشت اصن اشتباست..باورکن

چی عرض کنم خواهر.من بی اطلاعم والا!

کاش خوب باشی.خوبی که ؟

پشت چراغ قرمز!
اعتراف کردم”دوستت دارم”
تا هر جا مجبور شدی کمی مکث کنی…
یاد من بیفتی
نمیدانستم قراراست بعد من
تمام چراغهای زندگیت سبز شوند

تووو روحه همه چراغا

سلام الی جوووووون

مدیونی فک کنی متن و نخوندم ک بتونم کامنتی بزارم در مورد نوشته ات

مدیونتون نشم یهو

نیلو 1393/03/07 ساعت 22:48 http://qenti.blogfa.com/

سلام!

علیک :)

گیتاریست 1393/03/07 ساعت 23:47

مثل همیشه زیبا،بغض دار ولی دلنشین بود. هر کسی تو زندگیش روزهای خوبی داره. برای بعضیا روزهای خوبشون هنوز نیومده برای بعضیام مثل من گذشته. خیلی وقته گذشته. یادش بخیر دورانی که من و غزل و تو و دوستان دور همی نقش خاطره بر ثانیه های زندگیمون میزدیم. دلم تنگ شده. نه برای گلنار خوندنم..برای گلنار گوش دادنتون که سرشار از غرورم میکرد. برای بیخیالیهامون از های و هوی دنیا. دلم برای خودم،خودت،خودشون... تنگ شده! همیشه که به اینجاش میرسم چشمام دستشوییشون میگیره..با اجازه برم تا صورتمو خیس نکردند. بدرود

ولی من دلم واسه گلنار خوندنت تنگ شده خنگول خان...میشه ...همیشه.

تو و غزل و دختر کوچولوت و قوم ابابیلتون و اون روزها و همه ی کل کل کردنت و همه ی اون شبها بهترین های زندگیه من بوده و هست.به امیده روزی که گلنار رو واسم زنده بخونی پیر مرده غرغرو

banooYe noOR O AYnE 1393/03/08 ساعت 02:31

هوای عشق رسیده است تا حوالی من

اگر دوباره ببارد به خشکسالی من





مگر که خواب و خیالی بنوشدم، ور نه

که آب میخورد از کاسه سفالی من؟




همیشه منظرم از دور دیدنی تر بود

خود اعتراف کنم: بوریاست قالی من




مرا مثال به چیزی که نیستم زده اند

خوشا به من؟ نه! خوشا بر من مثالی من




بهوش باش که در خویشتن گمت نکند

هزار کوچه این شهرک خیالی من




اگر چه بود و نبودم یکی است، باز مباد

تورا عذاب دهد گاه، جای خالی من




""...هوای بی تو پریدن نداشتم، آری

بهانه بود همیشه شکسته بالی من...""




تو هم سکوت مرا پاسخی نخواهی داشت

چه بی جواب سوالی است، بی سوالی من

محمدعلی بهمنی

تو که میدونی علت شعر نشدنم رو بانو...

من دو ساله میکروفن ندارم...و اونجا هم...!

الان هم با یه سیستم خارجی مواجهم که صفحه کیبوردش بازی در اورده!!
ولی شعر میشم یواشکی برات.باشه؟
.
.
اگر چه بود و نبودم یکی است، باز مباد

تورا عذاب دهد گاه، جای خالی من :(

یادم باشد از آب درس آرامی بگیرم
و از آسمان درس پاک زیستن.....
یادم باشد سنگ خیلی تنهاست
باید با او لطیف رفتار کنم
مبادا دل تنگش بشکند...

+
خیلی تامل برانگیز بود

الهی که هیچ چیزی بینتون قرار نگیره ...

ممنون ازلطفتون آقااااااا

الهی آمین...

زهره 1393/03/08 ساعت 13:38

الی تو خیلی شبیه به دیروزهای منی....
مبعث از سال 82 هر سال تو این روز میرم مسجد....عیدی می خوام اما میگن تو دیگه بزرگ شدی ....اما فعلن ما سرتق تشریف داریم و میریم
مشهد....یادم فقط می نوشتم من مشهد می خوام من گنبد طلا می خوام....من می خوام یک سال نشد رفتم تو هم بخواه میری گل دختر
اردی بهشت....دختر پائیز روزهات بهشتی باشه

فک کنم همه مون در دیروزمون مشترکیم!!

مبعث برای من یه معنایی متفاوت از همه ی دنیا داره!

سرتقیتون رو بگردند:)

من نمیرم.من هزار ساله میخوام ولی....

فک کنم دیگه هم نگم.نه اینکه نخواما...نه!فقط دیگه نمیگم

:)
من به اشغال تو در آمده ام
صهیونیسمی که دوستش دارم...!
الی خوبه چون عشق خوبه

تو مرا زجر میدهی عشقم

مازوخیسمی که دوستش دارم

من به اشغال تو درآمده ام

صهیونیسمی که دوستش دارم !!! :)

مرسی باران ولی...عشق خوبه ربطی هم به الـــی نداره که دلش میخواد خوب باشه :|

نگار 1393/03/08 ساعت 22:52

چرا حسود؟

چون تازگی ها همه میرند مشهد...

البته دیگه نمیگم.دلمم بیخود کرده

هرچند پیش روی تـــو غرق خجالتند

چشمان این غریبه فقط با تو راحتند

بانــو...به بی قراری شاعـــر ببخش اگــر

این شعرها به حضرت چشمت جسارتند

آغوشت آشیانه ی گرم کبوتران

لبخندهات ... حس نجیب زیارتند

دور از نگاه سرد جهان...دست های من

با بافه های موی تـــو سرگـــرم خلوتند

دنیا سکوت های مرا ساده فکر کرد

از حرف دل پرند ... اگر بی شکایتند

بی خواب کوچه گردی و بدخوابی ام نباش

دلشــــوره های هرشبم از روی عادتند

هی کوچه...کوچه...کوچه...به پایان نمی رسم

شب هــای سرد و ابری من بی نهایتند...!

هرچی دارم از غرورم دارم

داره می شکنه غرورم از غــَـمــت

من ِ دیوونه رو که میشناسی...

اگه عاشقم نشی می کـُـشــمــت !

مهری 1393/03/09 ساعت 23:54 http://barani1211.blogfa.com

آره ..خوبم ..ینی بعدازبیستوخورده ای هرروزاونم دووعده

آمپول جنتامایسن زدن وکلی سفاکسین خوردن ..خوب

شدم ..چقدرهم این آمپوله دردخفنی داشت ...

خلاصه مسافرت امسالی زهرمارم شدالی ...توخوبی ؟

من از قرص ها و دواها فقط مفنامیک اسید رو میشناسم و بروفن و استامینافون و ا آر اس!! ولی با این اسم ها حتمن خیلی بد و سخت بوده .خدا رو شکر که خوبی

مهم اینه که الان خوبی

من همیشه دختره خوبی ام :)

banooYe noOR O AYnE 1393/03/10 ساعت 02:53

اگر چه بود و نبودم یکی است، باز مباد

تورا عذاب دهد گاه، جای خالی من :(

manam in Tikasho mimiram

قصدم فریب تو، خودم یا دیگران نیست
قصدم شکایت از تو یا از این و آن نیست

این چند بیتِ ساده یعنی حال و احوال
اینکه چرا رفتی و رفتم، در میان نیست

دیگر تمام آرزوهایم پلاسید
اینجا کسی از خشکسالی در امان نیست

بی‌‌غُرزدن‌های تو خانه سوت و کور است
انگار غیر از تو کسی در این جهان نیست

آن عکس‌هایی را که گفتی، پاک کردم
دیگر نگاهت با نگاهم مهربان نیست

یادت بماند کادوهایت را بگیری
یک تابلو، یک عطر که چندان گران نیست

ظرف غذایی را که دادی، خوب شستم
بفرستمش یا اینکه فعلا وقت آن نیست؟

هرگز مزخرف‌تر از این هم شعر دیدی؟
باید ببخشی طبع من دیگر روان نیست:|

لاله 1393/03/10 ساعت 09:23 http://loco-laleh.blogfa.com

هیچی مثل نوشته های شما نمیتونه درمورد عشق از من "نگرانی زدایی"کنه
.....ک دوستش دارم

اون نگرانی همیشه هست فقط باید حواست رو جمع کنی که غافلگیر نشی .که بتونی همه ی سعیت رو بکنی که از دست ندی
اون نگرانی نباید مانع دوست داشتنت بشه

ساغر 1393/03/10 ساعت 12:53

الی... دوست داشتنی من :*

با گلوی خشک و زبون روزه، برای تو که انقد خوبی :)

http://www.uplooder.net/cgi-bin/dl.cgi?key=97bbc93d09a3b8ef045a99cb4032ba59

چرا باز نشد ،خب ؟

قبول باشه دختره خوب :*

زهرا 1393/03/10 ساعت 13:19 http://unknown-me.blogfa.com/

اتفاقا دو روز پیش حرم بودم

شب هایش ب یاد ماندنیست الی جانم

حتما بیا پیشمون :)

کلن خوش به حالتون

خدا به هر کسی اندازه ی لیاقتش میده.دستش درد نکنه که نداد!

زهرا 1393/03/10 ساعت 13:21 http://unknown-me.blogfa.com/

برای من اردیبهشت پر بغضی بود حتا

برای ما هم کم بغض نداشت ولی مثل همیشه دوست داشتنی بود

زهرا 1393/03/10 ساعت 13:31 http://unknown-me.blogfa.com/

من و بگو ک همیشه ...
بیخیال ... چشم هایم را این بار میبندم ک جان کندنم را نبینم
لااقل این بار

همیشه ...؟؟

بیخیال نداریم!

عمرتون طولانی و با عزت :)

http://s5.picofile.com/file/8125017076/Screenshot_%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B4_%DB%B0%DB%B5_%DB%B3%DB%B0_%DB%B1%DB%B1_%DB%B1%DB%B1_%DB%B1%DB%B6.png

الی...
دیروز که دیدم این عکس را نفسم گرفت انگار...
غم عالم ریخت توی دلم...
هی نگاهش کردم هی بغض شدم...هی سر رفت غصه از چشمانم...
هی رفتم آمدم نگاهش کردم...صلواتش را خواندم...شعرش را گریه کردم...
هی دلم پر کشید...هی جرات نکردم آن شماره ای که می دانی را بگیرم...
نخواستم بپرسم چرا...هی کز کردم کنج اتاقم...زار زدم...زار زدم...زار زدم...

با هزاران امید آمده است ، تا بخواند غزل برای دلت
اگر او را تو اعتنا نکنی ، شاعری گوشه گیر خواهد شد

بیش از این در توان شاعر نیست ، باید اما دوباره از تو نوشت
آن امامی که عاشق شعر است ، مگر از شع ـر،سیر خواهد شد؟؟؟ :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد