_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

رفتـــی ؟بـــرو که اشک مــَنــَت راه تـــوشه بـــاد ...

هوالمحبوب:

رفتـــی ؟بـــرو که اشک مــَنــَت راه تـــوشه بـــاد

 خـُرَّم بــمـــان به دســـت دعـــا می ســپـــارمـــت

هــر جــا که مـی رســـی ز مـــن خستــه یــاد کن

هـــر جا که مـــیـروی به خـــدا می سپارمـــت ...

قرار بود بنویسم:" یکی از چهار چیزی که توی دنیا به من آرامش میدهد بعد از خواب و حمام و بلند بلند گریه کردن ،"جاده" است.میخواستم بنویسم جاده با تمام خاطره های تلخ و شیرینش و اینکه ممکن است تمامش را با اشک طی کنی نهایت آرامش است وقتی روی صندلی اتوبوس و یا ماشین پاهایت را توی بغلت جمع کرده ای و خط ممتد جاده را دنبال میکنی و هی میروی جلوتر."

بعد که توی حرم موبایلم را گم کردم و با فرشته دوان دوان برگشتیم ،میخواستم اینطور بنویسم و شروع کنم که :"خادم حرم که موبایلم را دستم داد گفت خدا رو شکر کن یک شیر پاک خورده موبایلت رو پیدا کرده "و قرار شد بنویسم:" وقتی موبایلم را دست گرفتم یواشکی رو به سوی گنبد زرد رنگ معصومه چشمکی زدم که یعنی فهمیده ام همه ی حرفهای یواشکی ام را شنیده و مطمئنم برایم دعا میکند."

وقتی با عجله به سمت اتوبوس دویدیم و اتوبوسی نبود که مرا به اصفهان برساند و من هم باید زودتر به خانه میرسیدم ، داشتم فکر میکردم بیایم از سه زنی که همراهم تا اصفهان توی ماشین به هم غر میزدند و حسابهای سالشان را با هم صاف میکردند که هر کدام به دیگری چقدر بدهکار است و نگاه نگرانم به صفحه ی کیلومتر شمار ماشین بنویسم که 160 کیلومتر در ساعت میرفت و من شونصد هزار صلوات میفرستادم که نکند در جاده بمیرم و میتی کومون وقتی شصتش خبردار شد،مرده مرده دارم بزند و سرم را برای اینکه درس عبرت آیندگان شوم سر در ورودی شهر آویزان کند!

نمیدانم قرار داشتم با خودم از کدامیک بنویسم که افتادن اسمش روی صفحه ی گوشی همراهم همه ی فکر و ذکر و قلمم را به سوی خودش متمایل کرد.

 اسمش همانطور که توی دلم نشسته بود روی گوشی ام نشست و میان غر زدن های سه مسافر ِزن و سرعت زیاد راننده و خیره شدن من به خط ممتد جاده و سردرد و زیر لب ذکر گفتن هایم گفت که عاقبت مسافر دیار و جاده ای شده که بوی خون و عطشش دنیا را فرا گرفته و در جواب "دوستت دارم " گفتنش،تنها "مراقب خودت باش" به گوشش خواندم و اشکهایم را در تاریکی شب حواله ی جاده و خط ممتد سفید رنگی کردم که به گلویم چنگ میزد و دلم خواست هیچ نگویم و ننویسم الا اینکه برای به سلامت برگشتن ِ مسافری که زیاد دوستش دارم و رخت چرک هایی که تا برگشتنش توی دلم می شویند، کمی دعا کنید.کمی زیاد لدفن.همین!

الـــی نوشت :

یکـ) هـیـــچ زنــی را! مــخصـــوصــن الـــی !

دو)مـن سوختم،همیشـه همینطور بوده است!

نظرات 5 + ارسال نظر
زهره 1393/09/14 ساعت 00:11

شهر خون و عطش....کربلا ایا؟
کسی که دعوتش کرده که دلش خاسته عزیزش کنه...دست به دلش بکشه و .....کاش بگی همون کسی که خیلی دوسش داری برات دعا کنه که زود دعاش براورده میشه
شعر قشنگیه چشم هر دو تاش

گمونم بعله :)

خوش به حال همه شون...راستش نمیدونم چرا وقتی یکی میره زیارت زبونم برای خواستن لال میشه،اصلن نمیدونم باید چی بگم یا ...

انگار که فک کنم همه ی اون لحظه ها مال خودشه و نباس خودمو درگیرش کنم...

+ مال مهدی سهیلیه شعر،خودمم از وقتی بچه تر بودم زیادی دوسش داشتم.خودت چطوریایی زهره ؟

گیسو 1393/09/14 ساعت 11:35

سلام الی
سفرش بخیر

الی این پست های رمز گذار رو ما نباس بخونیم؟هان؟

روزهای پاییزت قشنگ الی شیرین سخن

کدوم رمزدار؟مگه رمز ممز داریم اینجا؟اینجا کسی رمزممز واسه نوشته ش نمیذاره!میذاره مگه؟

روزای پاییزی که داره زمستونی میشه گل گیسو.یه عالمه سفیدی و برف واست آرزومندیم ها

مهران 1393/09/15 ساعت 13:07 http://18ta33.blogsky.com

ما که حضرت جواب گرفته ایم و منتظر مابقیش هم هستیم ...با این سواریهای زرد رنگ دروازه تهران نرو.....اینان تابوتهایی هستند که فقط اسم تاکسی را یدک میکشن....

فقط ترمینال،فقط کاوه :)

ما هم منتظریم مهندس :)

آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش...
لبریزم از آرزوهای قشنگ برایت الی...
ساغر

یک دنیا ممنون ساغر،میدونی؟یک دنیا ممنون :)

رقصنده 1393/09/17 ساعت 10:58

شماره .. ت !

گم شده :|

پریشب که گفتی شما فهمیدم گمش کردی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد