_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

می دویدم همچو آهـــــــو ... نپـــــریدم از لـــب جــــو...! ِ

هوالمحبوب:

از راه رسیدم و با لبخند گل و گشاد به همکاران بخش که کنار میز آقای نون جمع شده بودند صبح بخیر گفتم و حال پریسا و آقای ب و آن یکی آقای ب و آقای ز و آقای میم و اووسایم را پرسیدم و بعد از حواله ی یک جمله ی قصار من باب این که چرا همیشه اینقدر خوشحالم ،رفتم سراغ یگانه و منصوره تا آن ها را هم از رسیدن و وجود خودم مستفیض کنم!

سرم را بالا گرفتم و مثل گربه های زبر و زرنگ پریدم توی دبیرخانه که احوالپرسی ِ سورپریزانه کنم که یکهو کائنات دست به دست هم دادند تا خودشان مرا سورپریز کنند و کفشم را لیزاندند و من از جنیفرم گرومبی نقش زمین شدم آن هم وسط دبیرخانه خدا را شکر!

صدایش کل ساختمان را گرفت،تا آنجا که یکی دو تا از بچه های بخش اجرایی همراه با همکاران بخش بازرگانی یورش بردند سمت دبیرخانه و وقتی کله هایشان را داخل بخش کردند هیچ ندیدند الا من که سرم را کرده بودم توی مانیتور منصوره و گرم صحبت با او که کدامیک از فاکس ها را برایم ایمیل کند و یگانه که داشت با موبایلش حرف میزد!

همینکه یکی از صداها پرسید چی شده؟ سرم را بلند کردم و کنار منصوره ایستادم و متعجب پرسیدم :"چی،چی شده؟" و آن ها جملگی بالاتفاق گزارش صدای گرومبی فرم ِافتادن ِ کسی یا چیزی را به سمع و نظرمان رساندند و من همچنان متعجب و جدی و منصوره با خنده متقاعدشان کردیم که اشتباه شنیده اند و یحتمل خیال برشان داشته و از آن ها اصرار که صدای افتادن کسی را شنیده اند و از ما انکار که حتمن خیالاتی شده اند و به سر میزشان هدایت شدند آن هم گیج و ویج!

وقتی همگی متفرق شدند  و وضعیت سفید شد،خودم را آرام انداختم روی صندلی ِ منصوره و گلاب به رویتان دستم را نشاندم روی منتهی الیه م (شما بگویید جنیفر!). 

منصوره کف و ضعف کرده بود از خنده و البته نگرانی و یگانه چشمهایش را قلمبه داده بود بیرون و بلبل زبانی میکرد که چطور توانسته ام خودم را در اپسیلونی از ثانیه از روی زمین بلند کنم و برای بچه ها جدی نقش بازی کنم و قدرت شنوایی شان را زیر سوال ببرم!

من اما دردم به حد اعلی رسیده بود و حواسم نه به خنده های منصوره بود و نه نطق غرای یگانه و نه به اینکه خوب شد قبل از اینکه سوژه ی روز و حتی سال شوم که الــی با منتهی الیه ش خورده زمین و از فردا هی حال جنیفرم را بخواهند بپرسند و یا حتی نپرسند،از جایم بلند شده ام !

دقیقه ها طول کشید تا خودم را جمع و جور کنم و مثل بچه ی آدم مرتب و منظم بروم سر میزم که کسی متوجه کج کج راه رفتنم نشود و سعی کنم تا عصر کمتر تکان بخورم که دردم زیادی تابلو نشود!

گلاب به رویتان،رویم به دیوار و این جور صوبتا درد عظمایی بود به جد که نمیشد انکارش کرد و پنهان ولی خب از آنجایی که من خدای پنهان کردن دردم ، بر نفس سوسولم که خودش را برایم لوس میکرد غلبه کردم و تا عصر دندان سر جگر گذاشتم و دل به دل جنیفرم ندادم که آبرویم را کم و زیاد کند و رسوای عالم!

کج کج و راست راست آمدم خانه و هی ناله کردم تا صبح و هی زدم توی سرم که مرده شور سورپریزانه صبح بخیر گفتنت را ببرند و اینکه چرا اینقدر کلن آرام و قرار نداری و شیطنت میکنی با این سن و سالت و بعد از خودم لجم گرفت که مگر چند ساله ام  که همچین به خودم می گویم با این سن و سالت و بعد به خودم گفتم اصلن خوب کردی و همین است که هست و بعد هم پشت بندش نصف شبی به یکی از همکاران کج و معوجم فحش دادم محض دلخوشی !

فردا صبح که باز عازم کار شدم برای کسب روزی ِ حلال ، نرم و نازک...چست و چابک....با دو پای کودکانه آن هم بدون اینکه پریدنی از جوی به صورت آهو طور در کار باشه،به شرکت و دبیرخانه نزول اجلال کردم .

صبح بخیر و سلام ها که رد و بدل شد و نوبت احوالپرسی رسید منصوره حال خودم و جنیفرم را پرسید و من صد البته از آنجایی که دختر خوبی هستم با نهایت احترام و ادب گفتم که هر دو خوبیم و جنیفرم هم سلام میرساند و بعد هم رویم را برگرداندنم و جنیفر را یه سمتش گرفتم و خواستم به خاله سلام کند و مراتب تشکرش را ابلاغ نماید از اینکه جویای احوالش شده که نمیدانم چرا منصوره مرا بی ادب خواند و خواست جنیفرم را لگد باران کند که من جا خالی داده و اخم هایم را در هم کشیدم و گفتم قطعن اوست که بی ادبی به خرج داده و ادب جنیفرم را که از او تشکر کرده نادیده گرفته و کلن اقبال ما را باش که با چه کسانی شده ایم هفتاد و چند میلیون و خلاص!

نظرات 3 + ارسال نظر
آقا اجازه 1393/10/12 ساعت 21:43

جزایر ساندویچ؟

پس جزایره چی ؟!

وااااااااااااااای الیییییییییییی بانــــــو
جنیفرتون خوبن انشالله؟؟

سلام دارند خدمتتون،جنیفر شما چطورند ؟

ساره 1393/10/13 ساعت 13:26

بلا از جان شما و جنیفر به دور ... به گمانم چشمتان کرده باشند

منم همین ظن را دارم بر خودم و جنیفرم خانوم مهندس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد