_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

شبــــی دراز باشـــــد !

هوالمحبوب:

صبح که کامپیوتر را روشن کردم و با این صحنه و شعر روی دسک تاپ مواجه شدم فهمیدم آخرین روز پاییز و شب سرد یلدای غمگین و سنگین و سختی را باید سپری کنم تا تمام شود.شب نوبت آرایشگاه داشتم و خرمالوهای اتاقم زیادی رسیده بودند و قاعدتن یلدا و سرما و زمستان همه دست به دست هم میدادند برای سپری شدن یک شب شگفت انگیزه سراسر بغض!

یکی دو شب پیش خودم را هل داده بودم توی شیرینی فروشی سر خیابان و یک عالمه کیک به شکل انار و هندوانه و کرسی دیده بودم و تند تند عکس گرفته بودم و یک عالمه غمگین شده بودم که ...

جوجه های من را که همه مرده بودند، درست آخر پاییز شمردند و زمستان با تمام بی رحمی و سنگینی و سردی اش منتظرم نشسته و من یک تنه مثل همیشه با همه ی ظلمت و سردی و سنگینی اش خواهم جنگید و منت هیچ کسی را نخواهم کشید و قبول نخواهم کرد برای کوله باری که حملش فقط از عهده ی خودم  بر می آید وقتی "که هیچ کس دیگر برای هیچ کس نیست...!"


الی نوشت :

این چند روز یک عالمه پست توی ذهنم بود بنویسم!از دهان بی در و پیکر آدم هایی که چون جایی در زندگی ام ندارند هر حرف و جمله و کلمه ای از آن خارج میکنند... تا شور و هیجان آخر هفته ام  که  ... تا ساعت خوشگلم  که همه ی خوشگلی اش را مدیون یک اتفاق بود ...تا شیطنت های جسته و گریخته سر کار و کلاس ... تا همین دیروز که وسط صلاة ظهر وقتی اشک میریختم پریسا بی توجه به نماز خواندنم مرا در آغوش گرفت و من به جای ذکر قنوت یک دل سیر اشک ریختم ... تا  دیشب که مهندس فلانی  برایم پیام داده بود بابت فشار کار دیروز که دادم را در آورده بود ببخشمش و خیال میکرد به هم ریختگی و عصبانیت دیروزم محض کار روی پروژه اش بوده  .. تا آدم هایی که جانم را به لبم رسانده اند و من تره برایشان خرد نمیکنم و آنها شدیدتر میتازند  ...تا بزرگ کردن آدمهای کوچکی در زندگی ام که از بزرگ شدنشان و باور بزرگ شدنشان پر و بال بگیرند و به اوج برسند و من این اوج گرفتنشان را شوق شوم ولی خودشان بدون توجه به منبع تلقین و بزرگ پرورندنشان برای من که از کنه و بنه شان  خبر دارم شاخ و شانه میکشند ...تا  هزار و یک حرف و جمله و اتفاق دیگر...اما ترجیح دادم همه را بسپارم به انبوه حرفهایی که گفتن و نگفتنش دردی را از من دوا نمیکند مگر اینکه آدم های اطرافم را وقیح تر و گستاخ تر از قبل میکند.

این روزها سرم زیاد شلوغ خواهد بود.کمی که آزادتر شدم یک عالمه خواهم نوشت.

یلدا مبارک ...:)

نظرات 10 + ارسال نظر

یلدای شمام مبارک

ممنون

سلام
چرا تو پروفایلت نوشتی من شاعر خوبی نمیشم؟! منظور اصلیش چی بوده؟
شما که ذوق خوبی داری.

همه چیز به ذوق نیست و من هیچ وقت شاعر خوبی نمیشوم :)

sepanta 1394/10/01 ساعت 01:44

پست هایی که میگذارید تلخ و اعتیاد آوره درست مث تریاک...
سزاوار نیست ده روز توی خماری بمونیم
.
ببخش که اینقدر پر توقع شدیم، مقصر قلم و ذهن قدرتمند شماست...
یلدا هم با همه ی تلخی ها و شیرینی هاش مبارک

شما لطف دارید آقا

یک مقدار سرم شلوغ شده،در اولین فرصت باز میشینم به خط خطی :)

یلدای شما هم مبارک. برای نبرد طولانیتان با زمستان و سرما و ظلمات توان بی شمار و صبر آرزو می کنم.

اولین شب یلدای مشترک دومادمون و ناردونه خانوم مبارک باشه

بابک 1394/10/01 ساعت 13:16

درود بر الی عزیز
یلدا مبارک :)

علیک درود مهندس :)

شما کجا اینجا کجا ؟

خانوم خوب هستند ؟

شما که به ما سر نمیزنی بدونی !
این دامادتون زده از شیش جا پاشو ترکونده بردیم جراحیش کردیم تو پاش میله گذاشتیم، الان هم میله هاش سیخونکی از گچ زده بیرون.
اینم از یلدای امسال ما . بی هندونه، بی انار، بی اجیل ... ولی با یه عالمه عشق و حال و فال

چی سر دومادمون اوردی ؟
زنگ زدم بهت تا فهمیدم معلوم نیست کجا بودی جواب ندادی !
چی سر دوماده نازنینمون اوردی عررررووووووس ؟
.
.
مطمئنم هرچی بشه و باشه چیزی از عشق و حال و وفا و صفاتون کم نمیشه و نخواهد شد بس که دومادمون نازنینه

فرح 1394/10/04 ساعت 18:41

سلام. پست پایین رو خوندم قبل رمزی زبان درکام میگیرم سوال نمیپرسم. ولی حالم این بود من زنی درحال فروپاشیدن ..برای این پست گاهی برای اندازه شدن با آدما باید خود رو کوچیک کرد اما شما خیلی بزرگی...

تو یکی از خواننده های خوب اینجایی فرح.

حالا زود تند سریع بهم بگو که چطورین شما فرح بانو ؟

نبات 1394/10/07 ساعت 23:57

دختر خوب
کی ازاد میشی که زیاد بنویسی؟

فک کنم یکی دو روز دیگه.هی خواستم بنویسما ولی هی نشده بس که کار دارم.بس که سرررررررده

چطوری نبات ؟

[ بدون نام ] 1394/10/09 ساعت 09:25

من فکر میکنم واسه پست های رمزدار پایین هست که دیگه نمینویسی.به نظر من درست عمل نکردی و این باعث ناراحتی خودت شد.

در کل شهر خاله زنک ها نشسته اند

در مورد زنی که منم داوری کنند...!
.
.
.
.
در مورد نظرات و تئوری ها و افکارتون جایی دیگه قلم فرسایی کنید لدفن .
و لازم به ذکره که ... هیچ آدم ِ کوچیکی اونقدر توانایی و قدرت نداره که باعث ناراحتی من بشه. همین ! :)

بابک 1394/10/24 ساعت 14:43

سلام :)

ما که همیشه همینجاییم :)

خانم؟

بابک ــــشون ؟

خب شناسه را یادتون رفته بگذارید ما اشتباه میگیریم خب

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد