_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

شاید خاطره ای ته جیبت مانده باشد که هنــوز گرمــ است....

هوالمحبوب:

توی یه مقطعی از زمان یه سری اس ام اس ها اپیدمی میشه...انگار که این مریضی مسری و همه گیره و من همیشه یادم می افته که یه شب وقتی یکی از این اپیدمی ها را براش فرستادم و آخرش نوشتم ویکتور هوگو و شایدم شکسپیر و شاید هم دکتر شریعتی (!)، بهم گفت از الی انتظار میره شبیه بقیه حرف نزنه و حرفهای بقیه را تکرار نکنه...

واسه همین وقتی از این اپیدمی ها برام میاد هیچ وقت به تکراری بودنش فکر نمیکنم ،همیشه به این فکر میکنم که شاید هیچ بچه ی جناب سرهنگی نبوده که بهشون بگه از شما انتظار نمیره شبیه بقیه حرف بزنید. و اونا هی یک جمله را زمزمه میکنند برای هزار نفر ،تا برسند به سال بعد و این سیکل هی تکرار بشه....

داشتم آماده میشدم برم آموزشگاه که اس ام اس اومد :

وقت خریدن لباسای پاییزی دقت کن ...

لباسی بخر با جیبهای بزرگ و به اندازه‌ی دو تا دست ... 

شاید همین پاییز عاشق شدی ...!!!

وقتی خوندم خنده م گرفت...باز باید جیبم را سهیم کنم با کسی که قراره بیاد و نیاد و میاد و نمیاد...باز پاییز و باز جمله ها و آرزوهای دو نفره...باز یه عالمه آدم که دلشون بارون و هوا و لباس و روزهای دو نفره میخواد...باز چتر و باز قدم زدن با خیالی که خیس میشه و نمیشه و باز حکایت من و پالتویی که اندازه ی دستی دیگه هست و نیست....خدای من چقدر آدم دلشون منتظره!

بند کفشهامو میبندم و خداحافظی میکنم و راه میفتم و جواب اس ام اسش را میدم :

جیب پالتوی من کفش سیندرلاست

هر موقع پیداش بشه و بیاد، دستش توی جیبهام جا میشه

اصلا دست هرکی توی اون جیب جا بشه ،سیندرلاست و باید عاشقش شد....

جیب بزرگ واسه چی؟جیبی که بزرگ باشه دست تمومه دنیا توش جا میشه

و جیب پالتوی من فقط اندازه ی دست سیندرلاست!

موقع خرید لباسهای پاییزی فقط دقت کن اونقدر جیبهاش گرم باشه که دست سیندرلات یخ نکنه...اندازه ی جیب مهم نیست...اندازه ی جیبت اندازه ی دلت باشه که با تمام کوچیکیش تمام دنیا توش جا بشه ولـــی فقط اندازه دست اون باشه...

طول کوچه را تموم میکنم و میرسم به خیابون...

جواب میده :

"حالا تا کی بشینیم دستش اندازه ی جیب مبارک بشه؟یعنی راه بیفتیم ببینیم دست کی اندازه ی جیبمون میشه؟

ول کن الی دلت خوشه ها!میخواست بیاد تا حالا اومده بود و به زور هم شده بود دستش را اندازه میکرد..."

دستم را بالا میکنم تا تاکسی بایسته.

-بزرگمهر آقا؟

- بعله!

سوار تاکسی میشم...پنجره را میکشم پایین و دستم را میگیرم بیرون تا تمومه قطره های بارون را بگیرم و هوای خنک پاییزی پخش بشه توی صورتم....فقط یه جمله براش مینویسم و گوشی را میذارم توی کیفم و چشمام را میبندم و تمام پاییز را نفس میکشم...


" چه زیبـــــا می شود کســـی وقتی بیـــــاید، که قـــرار نــیست ..."

الـــی نوشــت:
یک)حکایت گم شدنش را از زبان الــی از اینجا گوش کنید>>>>"عکســـــش؟ درست شکــــل خـــودم بـــود مــــــثل مـــــن ..."

دو)آه بگذار گم شوم در تو ....کس نیابد ز من نشانه ی من... و این هم یک قصه ی دیگه از جیب پالتوی من!

سـهـ)راست میگفت.با اسمی که روی آدمها میذارم و براشون انتخاب میکنم بهشون وجهه میبخشم...حتی بدون اینکه بخوام یا بگم بهشون ، میگم از تو بعیده!
ولی قول دادم دیگه به کسی نگم از تو بعیده...حتی اتمام حجت هم نکنم...اینطور اگه خطایی دیدم میتونم به خودم بگم تقصیر من بود که از اول نگفتم!!!!وقتی تقصیر میفته گردن خودت کمتر درد میکشی....اینطور بهتره!

چاهار)میلیون ها و میلیاردها آدم توی این دنیا هستند و همه شان میتوانند بدون تو زندگی کنند، آخر من بدبخت چرا نمیتوانم؟!                                                                   " رومن گاری"

پنجـ
) مهــــــــر با تمام بی مهریـــش ،تـــمـــومــــ شـــد.....همیــــن!

نظرات 40 + ارسال نظر

امیدوارم این وقت سحر با بخوابی تونسته باشم متوجه شده باشم
بعد از عمر کوتاهی که سپری کرده ام این بهترین تجربه برامه که رو هیچ کی نمیشه حساب کرد
هیچ کی اونی نیست که ادم فکر میکنه
مراقب خودت باش و خودت

روی خوبی ِ تمومه آدمای دنیا حساب کن
روی خوبی ِ تمومشون
و مواظبشون باش
مواظب تک تکشون
اما
اما اعتماد نکن
وقتی اعتماد کردی
و باهات تا رسیدن به خدا همراه شدند
و تو به خاطر اونا به خدا ایمان اوردی
وقتی که خودشون شکستند و اعتمادت را شکوندند
همه چی سقوط میکنه
همه ی دنیا
.
.
خدا را بخاطر خدا پرستش کن

نه بخاطر آدمها و اسطوره هایت،

این روزها ؛ داستان تلخیست

داستان مردی که، ایمانش به خداوند را

به انسان دیگری گره زده است

وقتی چنین می شود

سقوط او به سقوط ـش منجر می شود ...

به همین سادگی و تمام.

هر شب قبل از خواب به آسمان نگاه می کنم
به ماه به ستاره ها برای ستاره ها بوسه ای می فرستم با آنها حرف می زنم
بغض هایم را به ستاره ها می دهم و نوازش و لبخندشان را می گیرم و بعد می خوابم
دیگر خیالم کاملا راحت است هیچ اتفاقی نمی افتد چون هیچ کس دو بار نمی میرد
حرفهای سیب مدت هاست زیر جاذبه زمین مدفون شده مثل محبوس در چهار چوب فلزی
کاش سنگی یا توپی هوای شکستن آن را می کرد کاش کاش
مه را می توانم تحمل کنم غبار را نه
تو که هستی؟

دیگر خیالم کاملا راحت است هیچ اتفاقی نمی افتد چون هیچ کس دو بار نمی میرد....
.
.
هرشب با ستاره ها حرف میزنم
و بهشون میگم مواظبشون باشند
مواظب تک تکشون که منو ندارند
که ندارمشون
که دارمشون و ندارمشون
.
.
دیگر خیالم کاملا راحت است هیچ اتفاقی نمی افتد چون هیچ کس دو بار نمی میرد.....

صدای تو خوب است. صدای تو ...

تنها صداست که می ماند
من نمیگم
فروغ میگه
شاید راست میگه
اون هم توی دنیایی که عقلشون به چشمشونه!!!!!

جمله هایی داری که خاص خودتن جای دیگه نمیشه پیداشون کرد. خوب می نویسی خوب

ای که گفتی هیچ کس چون شاعران بیکار نیست
شاعری کار است و از این کار ما را عار نیست

گر کسی بیکار هم باشد کجا گوید چو ما
حرفهایی را که اندر قوطی عطار نیست؟؟؟؟

متن زیبا و تاثیرگزاری بود. این ترتیب پیامک ها ، تقریبا می شه گفت حالا جزئی از زندگی موبایل بازها شده. بخوایم یا نخوایم هم هستند کسانی که می خوان تا مارو توی این عقاید شریک کنن.
ضمناً ؛ جیب کوچیکی که ترجیح داده بودی ، بهتر از جیب بزرگی بود که توصیه شده بود.

و ما شریک میشیم
اما با عقاید خودمون.....
جیب کوچیک من گرمــه....
به خاطر خاطره ی دستهای گرمی که هرگز لمس نشدند......

سلام دختره خوب
من امیدوارم و مطمئن,کسی که باید بیاد میاد!:))
حالا هرکسی!

من خواب دیده ام که کسی می آید
و من خواب یک ستاره ی قرمز را وقتی خواب نبودم دیدم
و کور شوم اگر دروغ بگویم....

سامان 1391/07/30 ساعت 10:27

عاشق نباش و نشو نذار بشن
شاید من اشتباه میکنم

عاشقی زیباست
و قشنگترین اشتباه و گناه دنیا
.
.
یکی با عقل خوشنام و یکی با عشق بدنام است

بـــه نام نامــــی آنکس کــــه مـــــا را ننگ نامیده!

تعـــادل در تــــــرازوی کدامین دولتـــــی ای عقل!

که ناسنجیده می گویی ولو سنجیده سنجیده!؟....

من و تو با گناه عشق در جان هم افتادیم

گناهی که خدا بخشیده آنرا و... نبخشیده......

نمی دو نم 1391/07/30 ساعت 11:27

گاهی تلخ ترین اتفاقات زندگی تبدیل به زیباترین آموخته هایی می شن که باید
قابشون بگیری و بذاریشون سر تاقچه ی زندگیت ...
خدایا شکرت که بهم یاد دادی توی تنهایی هام فقط باید به تو پناه بیارم بقیه دست آویزهایی هستن که به هیچ بندند ...
خوشحالی این لحظه که دستات تو دستمه با بالاترین خوشبختی های مادی عوض نمیکنم ... دوستت دارم خدای خوبم

و من چقدر قدیسه دارم لب تاقچه!
خدایا شکرت که هنوز هستی
که همیشه هستی
که هنوز بهم امید داری....
خدایا شکرت به خاطر تمومه آدمای زندگیم
به خاطر تمومه زخم ها
خدایا شکرت که هنوز بهم امید داری....

eli 1391/07/30 ساعت 11:44 http://eli1234.blogfa.com/

سلام الی جان.درست گفتی وهر با همه ی بی مهریش چه زود تموم شد . سال ها دویده ام....

با قلبی معلق و پایی در هوا...

دیگر طاقت رویاهایم تمام شده است...

دلم رسیدن می خواهد...!!!

دلم رفتن میخواهد
رفتن همون رسیدنه الی.....

یادداشت های روزمرگی 1391/07/30 ساعت 12:13

بانو این روزها اصل حالت خوب نیست نه؟

خوبم
ببین
من دختره خوبی ام!
ببین!
من همیشه خوبم
من کلا دختره خوبی ام
و کوووووووووور شوم اگر دروغ بگویم
.
.
حال ما خوبست غم کم میخوریم
کم که نه هر روز کم کم میخوریم.....

نگار 1391/07/30 ساعت 14:34 http://meyalood.mihanblog.com

واسه ما هم که زود است بیاید!!!
ما هم که همچنان با همین جیب های یک نفره یمان حال می کنیم
ان شاء الله اون یه نفر هم واسه هر کی که قراره بیاد این پاییز بیاد
آمین!
آپ کردم

به سلامتی بانو.....
.
.
میدانی که نمی خواهم برگردی
این را به همه گفته ام
حتی به تو
به خودم
اما نمی دانم
چرا هنوز
برای آمدنت فال می گیرم!!
چرا هنوز
پشت هزاران ترانه خاموش به انتظارت نشسته ام
تا ترا آرزو کنم!!
... اما هنوز نمی خواهم برگردی
می دانی که دروغ نمی گویم
اگر هنوز تو را آرزو می کنم
برای بی آرزو نبودن است !!
و شاید هم

آرزویی بهتر از تو سراغ ندارم!!

سلام الی!
تا یادم نرفته بگم چاهارت خیلی قشنگ بود!
یه سوال فنی، حالا چه اصراریه؟ مثلا اگه پالتوی آدم جیب نداشته باشه یا مثلا از این جیب نماها داشته باشه تکلیفش چی میشه؟ باید بیخیال عشق و عاشقی بشه؟
بعدشم میبینم که علاقه ی خاصی به عکسای نیم رخ داری
چه اسم Dynamic ای دارم من، هر روز جدیدتر از دیروز :)

خوش به حال گوینده ی چاهار....با جمله هلی قشنگش...
وقتی میگند جیب مهمه یعنی مهمه دیگه!
شومام بوگو چشم!
جیب نداری تا زو اونم اندازه دست یار یعنی الفاتحه مع الصلوات!
.
.
نه دماغم را تازه عمل کردم میخوام مثلا نشون دماغم چه خفنه!!!!!!!!!


من بگردم اسم داینامیکتون رو....

nin 1391/07/30 ساعت 16:44 http://nin1.blogfa.com

تازه فهمیدم چرا تمام مانتو هایم باید جیب داشته باشند !


درها را باز گذاشته ام ، اما فقط به اندازه تو ، بیــــــــا.

خدا راشکر!
من هنوز نفهمیدم!
میشه به من هم بگی؟

هنگامه 1391/07/30 ساعت 17:25

الی آخه تو فرشته ای باور کن

آدم ها میتونن بدون هم زندگی کنن
فرشته ها نه

آخه مگه فرشته هم ...رسم شکستن بلده؟
آدم میتونه بد باشه
مگه فرشته هم بده؟؟؟

ثمین 1391/07/30 ساعت 20:26

عجب هوایی بود امروز! باید به پاییز گفت از تو بعیده اینجا باشی و ما هنوز منتظر اون دست دومپستت که خیلی دوست داشتنی بود،از رومن گاری هم بخاطر جمله ی قشنگش تشکر میکنم

عجب هوایی بود امروز.....
پاییز از تو بعیده باشی و ....
نه پاییز باش
همیشه باش
با تمام سکوت و دردت دوستت دارم
.
.
دست رومن هم ندرده!

آدم هـا می آینـد
زنـدگی می کننـد
می میـرنـد و می رونـد ...
امـا فـاجعـه ی زنـدگی ِ تــو
آن هـنگـام آغـاز می شـود کـه
آدمی می رود امــا نـمی میـرد!
مـی مـــانــد
و نبـودنـش در بـودن ِ تـو
چنـان تـه نـشیـن می شـود
کـه تـــو می میـری
در حالـی کـه زنــده ای ...

و گاهی عمق فاجعه بد تره!
آدمی نمیره اما مرده!
و تو عزاداری
تمام عمر!
عزادار خودت و اونی که هست ولی مرده!

بانوی مثلا نور 1391/08/01 ساعت 01:08

شال بهت خیلی میاد

جملمو مختصر نوشتم چون ترسدم زیر بار معنایی جمله خم شی
مرسی از خودمون
جای ایکون نیشخندم اصلا خالی نیست

همیشه بهم میگفت شال بهم میاد
میگفتم آخه تو از کجا میدونی؟
من که تا حالا شال سر نکردم که!
بهم میگفت میدونم بهت میاد....
و یه روز رفتم پنج تا شال خریدم
نه بلد بودم سر کنم و نه دوست داشتم
ولی بهم اومد
و از اون روز همیشه سرم میکنم
چون بهم میگفت بهت میاد....
.
.
من بگردم بار معنایی جمله تون رو....

مرسی از خودمون
مرسی از گلامون
مرسی از خودمون مجدد!
.
.
دیدی اینقدر داد و قال راه انداختید حسودا چشممون زدند رفتیم به ملکوت اعلی؟؟؟؟

اینم از اون آیکونی که جاش خالی نبود!
.
.
درضمن بانوی نور و آیینه !
آیینه را یادت رفت :)

الی تو خیلی خاصی .. راست گفته خو ..نباید مثل بقیه اس بزنی ..منم از اس های فورواردی هیچ خوشم نمیاد.

من هم دوست ندارم حرف بقیه را برای یه عده ی دیگه تکرار کنم
اصلا بدم میادچیزی را که اعتقاد ندارم هی به زبون بیارم
اون روز هم اتفاقی بود
یعنی اتفاقی نبود ها....بهونه ای دیگه نبود که بگم :هی تووووووووووو....
:)
و اون اتفاق فقط همون یه دفعه بود....



خانوم اجازه خوبید آیا خانوم؟!
من بگردم شعر خوندن و نوشتنتون رو.....

ای دارنده ی وبلاگ خوب که خوب به ما سر میزنی !!
ای نویسنده و کشف کننده مشکلات ما !!
با این نوشته به ما فهموندی که دلیل بدون طرف مقابل موندن ما نداشتن جیب کافی در پالتوهامان است !!
واویلا !!!

ای یک مقدار از ما.....
ای که به وبلاگ خوب ما سر میزنی و ماهم به وبلاگ شما سر میزنیم و وب خوبی داریم:)
من !نویسنده و کشف کننده ی مشکلات شما ، به نام پدر پسر ،روح القدس ازت میخوام که بدو برو یه چند تا جیب بگیر بیار بزن به پالتوت تا "معلوم الحال" را نبردند و شومام سرتون بی کلاه نمونده!
.
.
.
واویلا لیلی.....
دوسش داری خیلی.....

عمورضا 1391/08/01 ساعت 10:39

سلام الی خوبر بیدی؟
نبودنم را به بودنهایت ببخش
این عکس مال کی هست؟
نکنه زاینده رود پر آب شده؟
خشک بود که؟

این عکس مال ده روز پیشه
اینجا زاینده روده اما نزدیک سد ِ....
پشت سد که همیشه آب هست....
هنوز خود زاینده رود ِ جاری خشکه و مارا حسرت به دل گذاشته....
.
.
.
.
شما همیشه هستی عمو
همیشه
یادت رفته؟

کامنت من کو الی؟

خانوم اجازه خانوم ؟!به جان بچه م من بر نداشتم خانوم

بابک 1391/08/01 ساعت 13:48

بسی زیبا می‌نگاری.
فایل صوتی که اصلا معرکه بود. فوق العاده. سپاس الی. سپاس. لذت بردیم.
شاید هم رشته باشیم.

بسی زیبا میخونی و میشنوی مهندس....
سپاس از شما آقااااااااااااااااااااااااااااااااا
خوشحالم اینطور فکر میکنی......



هم رشته در چه رشته ای آیا؟

eli 1391/08/01 ساعت 14:42 http://eli1234.blogfa.com/

سلام همنامم.نیمروزت بخیر.دنیا دنیا ارامش برایت ارزومندم...

خوبی الی...؟
دنیا دنیا ممنونم الی.....
من هم حتی...................

قرارمـــــــان...

به عصــــــری پائیزی...

که خــُـنــکای بی جــانــــش...

بهانه ی خزیدن ِ دستم به جیب هایت شود...

شعرهایم ته کشید الی

تمام شد تمام نا تمام من...

دختری که حس برتری در تو باشد
اسمت رو خیلی دوست دارم
یه جورایی وقتی میخوام جواب کامنتت را بدم سرم را میگیرم بالا صاف میشینم
انگار که اسمت حسش را القا کنه

شعر هیچ وقت ته نمیکشه
آروم باش دختر......
.
.
قرارمان فصل انگور چینی
شراب که شدم بیا
تـــــــــــــــو
جـــــــــام بیاور
و
مــــــــــن
جـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــان......

sahar 1391/08/01 ساعت 14:49 http://sahar-ho.blogfa.com/

همیشه وقتی از راه می رسه که انتظارشو نداریم
همیشه وقتی اتفاق می افته که نا امید شدیم
و اگه همونی باشه که باید باشه ،
دستاش اندازه جیبامونه
قلبش هم تپش قلبمونه
نگاش رنگ آرزوهامونه
و لبخندش از همه جیبای دنیا گرمتره
فقط اگه همونی باشه که باید باشه
بــــــــخــــــــدا

همیشه خدا اون بالا دست به کاره
گاهی کسی را میفرسته و گاهی خودش می آید
و من مطمئنم روزی میرسه که خوابم به حقیقت بپیونده و از راه برسه
همون که در اول و آخر نماز مادر صدایش میکند
یا قاضی القضات و یا حاجت الحاجات....
و من خواب دیده ام که کسی می آید.............

دل بسته ام به پاییز

شاید ...

دوباره

سر ِ مهر بیایی..!!

و مهر با تمومه بی مهریش تموم شد دختر........
.
.
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم...............

خودم 1391/08/01 ساعت 15:27 http://raha70sh.blogfa.com

نمی دانم چرا
دنیای آدم ها رنگی ست
اما دنیای من...!!!

دنیای رنگی مفت چنگ خودشان
من این دنیای سیاه و سفید را به رنگین کمان هم نمیدهم.....
رنگ دنیای من رنگ ثانیه های عمریست که سپری کرده ام
رنگ نفسهام
رنگ تمام زندگی
و رنگ دنیای آنها
مهم نیست که مصنوعیست
من رنگ دنیای خودم را دوست دارم
همین......................

کلی خندیدم وقتی نوشته بودی جیب من کفش سیندرلاست تجسم اینکه کسی پاهاشو بکنه توی جیبت خیلی تازه بود.
منم باید عاشق سیندرلا بشم اما این کارا از شما بعیده شما باید عاشق مثلا رابین هود یا هر موجود جذاب و نر بشی!!!
.................
..............................

آی بچه پاتو در بیار جیبم پاره شد
اهه!

.
.
.
نر ها جذاب نیستند.....
آدمها جذابند..............
دست "اون" پای سیندرلاست
که فقط اندازه ی جیبه منه...........
همین که اندازه بشه کافیه....
حواسم هست نذارم جیبم پاره بشه.
.
.
بعله! من فکر کردم واقعیه همه ش خواستم شفاف سازی کنم
آخه نه اینکه گفتید چاخان ماخانه!
ولی گفتم که در جریان جزئیات نیستم
هرچند مهم نیست............

متانت 1391/08/01 ساعت 16:10

دختر شیرین نوشته ای نوشت با طعم شکلات تلخ...بوسه الی عزیزم

و متانت قصه ی ما همچنان با متانت بر "من دختره خوبی ام!" قدم میزنه و دنیا را به ولوله در میاره.....
.
.
.
یه بار خوردم
شکلات تلخ را میگم!
پاییز بود....
.
..
.
الان یادش افتادم
شاید پست بعدی راجب شیرین ترین شکلات تلخی که خوردم نوشتم
مرسی متانت جان....

eRFaN 1391/08/01 ساعت 17:04 http://www.zamin89.mihanblog.com/

وقتی خوندم که نوشتی " رومن گاری " ، گفتم باید بهت بگم که : لیدی ، پرندگان می روند در پرو می میرند . می دونستی ؟

بیچاره پرو......

و حقیقت آن است که هرچه مردم در خصوص شما، یا هرکس دیگری، بگویند چندان اهمیتی ندارد. چون حرفهاشان همه، از الف تا یا - گرچه از الفبا باید ترسید – بسیار مرموز و غیرقابل فهم است...

.
.
.
.بیچاره الی.......

سامان 1391/08/01 ساعت 18:06

خیلی تعریف اصفهان رو شنیدم امسال عید اومدم اما اون چیزی نبود که میگفتن

هیچ چیزی همیشه اونی که ما شنیدیم و تصور میکنیم نیست
اگرچه میتونه خیلی بهتر از اونی باشه که تصور میکنیم
بستگی داره


زلیخا گفتن و یوسف شنیدن
شنیدن کی بود مانند دیدن............

پاییز عاشق شدم...پاییز تنهام گذاشت...پاییز رفت...اما هیچ پاییزی نتونستم فراموشش کنم...

و همیشه بعد از هر پاییز زمستون از راه میرسه
دی.........
و شبهای طولانی
و
بهمن......
و ما هر سال بهمن را جشن میگیریم

کنتور سوخته 1391/08/01 ساعت 19:57

هیییییییییی..الی جان...بیخیال...خودمم دیگه خودمو نمیشناسم...داغونم...بیخیال...

داشتیم کنتور؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
داشتیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بابک 1391/08/01 ساعت 21:02

همینجوری بنظرم اومد مدیریت میخونی؟ یه پستت نوشته بودی تحقیق پیشرفته میخواستی

یک چراغتون را روشن میکنیم مهندس
شما به مرحله ی نیمه نهایی راه پیدا کردی

هنوزم این تحقیق پیشرفته را میخوام
و نیست گویا
باید عازم پایتخت بشیم مجددا گویا

چه جواب تمومی بهش دادی!
خاطره نویسیاتُ که می خونم حس وقتیُ دارم که خاطره های خودمُ می خونم

عسکشو
اون زمانای زاینده روده؟:|

خوشگلیا الی
مث وبلاگت

نه فریناز جون
ماله حالاست
نزدیک سد
یعنی پشت سد
.
.
ای بابا!
شوما از کجا فهمیدی ما خوشگلیم آیا؟
اونم توی این عکسی که پره درده!

نکنه شوما عقلتون به چشمتون نیست؟!

عکسمو

شعرشو خودت گفتی خانومی؟

اصلا به فکر حادثه و ماجرا نبود...

قشنگ بود.دوست داشتمش

نه فریناز جان
مال "پانته آ صفاییه " هستش
شاه شعر ه پانته آ همینه
اصلا با همین شعر معروف شد


منم این شعر رو دوس دارم
منو یاده هزار سال پیش میندازه

بابک 1391/08/01 ساعت 23:11

................

شما با اون بابکمون فرق میکنید آیا؟
مهندس خودتونید یا خودشونند آیا؟

ای بابا! این آدرس وبلاگ را گذاشتن برای اینکه اینو با اون اشتباه نگیرید خو!

اون قسمت بالا "تماس با من"...همون قسمتیه که تماس با منه و فقط من میخونم اگه قراره بخونم
ممنون مهندس.....
تشکر میکنیم و همین

عمو رضا 1391/08/02 ساعت 00:16

سلام الی خوبی؟
پس رفته بودی مجتمع چادگان عجب جای قشنگیه دوبار رفتم .........

نه عمو....
من چادگان یه بار رفتم اونم وقتی خیلیییییییییییییییییییییییییییییییی بچه تر بودم
نه سالم بود....
اینجا قایقرانی ذوب آهنه...
جایی که وقتی بچه تر بودم همه ش میرفتیم اینجا اردو....
از اونجا فقط همینش مونده....
آخرین بار دوازده بدره پنج سال پیش اونجا بود ....
اینجا منظره هاش حرف نداره
آدم دلش میخواد فقط زل بزنه به اون دور دورا.....

فریناز 1391/08/02 ساعت 12:37

اتفاقا درداتم خوشگلن! می گی نه از من بپرس:دی

حالا بذار یه خورده آشنا تر بشم اصفهانی حرف می زنم تو کامنتام:دی

میگی نه نیگا کن

o mano ez chi chi mitarsooni?
ez khoda betars!
boro towbe koon!
bibin karda!

eli 1391/08/02 ساعت 16:55 http://eli1234.blogfa.com/

سلام خوبم مرسی.سلامت باشی همنامم

همیشه خوب باشی الی.....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد