_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

امســـال هم بـــدون تـــــو تحویــــل می شود؟

هوالمحبوب :

آیــــــا دوبـــاره مثـــل همان سالهـــای پیـــش

امســــال همـ بــدون تــــو تحویــــل میشود...؟

مثل مور و ملخ ریختند توی خیابون...انگار که داره دنیا به آخر میرسه و انگار که باید هرچه زودتر سهمشون را از این دنیا بردارند...!

به قول مترومــن :"هیچ کدومشون این روزای طفلکی ه آخر زندگی نمیکنند...عاشقی نمیکنند..." فقط ازش میگذرند تا تموم بشه تا برسند به یه روز دیگه که دقیقن شبیه همین روز ه فقط اسمش فرق میکنه .

یاد مورچه های کارگر میفتی که چقدر توی هم می لولند و عجله دارند و خنده ت میگیره که یعنی الان کدومشون ملکه است و کجای کدوم طرف نشسته :)

همه اینجا عجله دارند و نگران برای رسیدن به روزایی که داره میاد.

مامان ها نگران نوبت آرایشگاه و کمبود لباسای دختر بزرگه و پسر کوچیکشونند.

باباها در تدارک آجیل و میوه ی شب عید و گوشت و صف طولانی مرغ...!

مامان بزرگها و بابا بزرگها دنبال پول تا نخورده برای لای قرآن و عیدی.

پسرا در تقلای دادن شماره شون توی این همه شلوغی به دختر مثلا دلخواهشون...!

دخترا غرق ریز ریز خندیدن و پرو کردن لباسای رنگاوارنگ و چشم و ابرو اومدن برای پسرای مثلا طرفدارهاشون...!!

آدمای فروشنده مشغول ریتم دادن به صداشون برای جلب کردن یه مشتری بیشتر برای رسیدن به نوروز و بازار گرمی.

و من...

و من فقط برای حس کردن زندگی ایی که جریان داره اینــجام و خسته میون ه این همه آدم قدم میزنم...!

شاید یه روز،مثلا چندم خرداد یا مثلا چندم تیر و یا شایدم هفده اردی بهشت راه افتادم به خریدن هرکدوم از اینا و یا بو کشیدن ه اسکناسای تا نخورده ی پنجاه تومنی که زیر کتابخونه م قایم کردم و یا خریدن ه یه مانتوی سورمه ای که دور آستیناش و یقه ش زرد آجری باشه و مثلا یه روسری هم به رنگ همون دور آستین و یقه، ولی حالا ترجیح میدم میون این همه هیاهو بشینم توی دهنه ی چندم سی و سه پل و رو به زاینده رودی که از عطش لبهاش ترک برداشته و خشک شده ،پاهام را از اون بالا آویزون کنم و از توی کیفم پیراشکی ه شکلاتیم را در بیارم و بی توجه به تموم ه "بدو بدو حراجش کردیم ..."ها و بودن یا نبودن کسی که هست و یا نیست و تمومه اتفاقاتی که توی این سال افتاد و اتفاقاتی که قراره یکی دو روزه دیگه به اسم سال جدید بیفته، یه گاز بزرگ از پیراشکیه شکلاتیم بگیرم و هیچ برام مهم نباشه دور دهنم را که شکلاتی شده پاک کنم یا نکنم...!


الــی نوشت :

یکــ) سال نوی شمایی که خودتون یه دنیا مبارکید ، مبارکــ...

دو ) مدتی نیستم ، شاید همراه با اردی بهشت که میمیرمش حلول کردیم !فرض کنید مثلا میرویم جزایر ماداگاسکار برای تغییر آب و هوا ! ...و گرنه ما از حد ترخص شهرمان خارج نمیشویم.خیالتان راحت :)

سهــ) منی که از دیار فراموش شدگانم فراموش هم شدم مهم نیست ولی اگر شمایی که پرید از احسن الحال ها برحسب اتفاق به یادم اوردید  ان هم درست موقع ه "حول حالنـــا " برایم " احسن الحالی "شبیه تمامه خوبیهایتان آرزو کنید ...

چاهار) حرف زیاد داشتم و دارم ولی سکوت را ترجیح میدهم به حرفاهایی که ...! خدایا شکر برای زندگی ام...

پنجـ ) این هم آخرین پناه من به شع ـر در این سال لعنتی ه نود و یکــ .

از اینجا گوش کنیــد >>> " امســــــــال هم بـــــــدون تـــــو تحویــــل میشود ...؟! "

نظرات 146 + ارسال نظر

عزیز دلم..الی جان مهربان...

ای کاش تمام شعرها حرف تو بود:

باران! باران! بهار! باران! باران!

سامان 1392/01/21 ساعت 12:03

سلام
عمه خانم عید شما هم مبارک
کمال هم نشین در من اثر کرد
شدم مثل خودت 1 بار غیب میشم

تو هم برای ما فامیل نشدی

از تمام غیبتهات و حتی حضورهات بوی مشکوک میاد

زود باش بیا اعتراف کن دو روز حواسم بهت نبوده چی کار کردی
زووووووووووووووووووووووود

سال 91هرچی باشه سالی از سالهای عمر مابود

این کیست که با این همه غم می خندد

زخمی شده باز دم به دم می خندد

در مرگ چه رازیست که این کهنه درخت

با هر تبری که می زنم می خندد...

وای الی کجایی دختر خوب بوس سفت

روزهای تیره و تاری که با خود داشتم

با تو اکنون معنی آینده ای روشن گرفت
.
.
.
یوهوووووووووووووووو من اینجام

امین 1392/01/22 ساعت 09:48 http://le-cafe.blogfa.com/

سلام
سال نووووووووووووووووووووو مباررررررررررک

علیک.....


بهار مبارکککککککککککککککک

کاوه 1392/01/22 ساعت 12:20 http://harper.blogsky.com

سلام
سال نو مبارک، رو به رشدی؟
وبمو نو نوار کردم آآآآآ

بهارتون مبارک...


باید شیرینی بدید ها


در ضمن یه جوری باشه با اون کاوه مون اشتباه نشیدا :)

کاوه 1392/01/22 ساعت 12:21 http://harper.blogsky.com

والا ما از اوناش نیستیم. دلمون به وبمون خوشه و یه زندگی راحت و بی دغ دغه

خوبه که دلتون به یه چیزی خوش باشه

حتی وبتون

خدا به پای هم پیرتون کنه

:)

فریناز 1392/01/23 ساعت 12:00

سلام الی جون
دیدی زاینده رودو باز کردن بالاخره؟

تبریک می گم سیراب شدنش را بهت عزیزم

و سال نوت
و حال نوت
و احوال نوت
و تمام روزهایی که منتظرتن تا با اتفاقای جدید بیان نه فقط اسمشون عوض شده باشه
همش مبارکت باشه الی جون
همش مبارک تو و عزیزانت باشه بانوی نیمه جهان

ممنون فریناز...

هنوز ندیدمش...

نشد که ببینمش...

ولی خوشحالم از سیراب شدنش حتی با اینکه نبینمش...

بهار تو و تمام روزهای قشنگی که پیش روته مبارک...

فاطمه 1392/01/23 ساعت 12:43 http://yadegari20.blogfa.com

سلام
هنوز الــی نیومده
دلــم واسه نوشته هاش تنگ شده ...
دلــم برای غزل خوانی هاش تنگ شده ...
توی این روزای لعنتی که نمی دونم چطو می گذرونمشون
میشینمو با گوش دادن صداش وقتمو می گذرونم
وقتی مادرم برام چای شیرین و سُخاری میاره تا فشارم بیاد بالا
یه گاز به سخاری میزنم ُ همراه الــی غزل می خونم ..
مامانم میگه صدای توئه ؟؟
میگم نه مامان جان ...
صدا به این قشنگی ... کجاش منم آخه؟
میکه شبیه صدای توئه!!
و من با اینکه می دونم اینطور نیست غرق لذت میشم...

چقــدر زود بـریـــــدی و به من بـد کــردی
دست خوش همسفر این بود قرار ِ من و تــو

همیشه باش الـــی ...

چه خارجی!

سوخاری

غزل

شعر

چای شیرین

مامانی

لذت

خوش به حالتون فاطمه خانوم :)

مامانت حتما میدونه چقدر دخترش خوش قریحه و ذوق ه ...

ما را بذاره کنار دخترش هیچی ازمون نمیمونه

هی فاطمه
با توام

اخماتو باز کن
غم و غصه را بنداز توی ریسایکل بین بعدم امپتی را بزن بره پی کارش...

اوکی؟

شادی برای تو ، غم عالم برای من
از ماه های سال ، محرم برای من .

آوای آسمانی داوود مال تو
خاموشی مقدس مریم برای من

سلام. مدتیه نیستید
نگرانم ... امیدوارم اتفاق بدی نیفتاده باشه
به امید دیدار و متن های و نوشته های تازه و زیبای جدیدتون

نگران نباشید

قرار بر نبودن بود

ممنون از لطفتون....

مونیکا 1392/01/24 ساعت 20:29 http://ta-mat.blogfa.com

کاش برگردی .. زودتر ./

گفته بودی دو سحر چشم به راهم بودی

به همان دیده ی بیدار که بر میگردم...

مونیکا 1392/01/24 ساعت 20:32 http://ta-mat.blogfa.com

یک شاخه گل ، یک شعر ، یک لیوان چایی
آنقدر اینجا می نشینم تا بیایی...



در دست گلی دارم این بار که می آیم

کان را به تو بسپارم این بار که می آیم

دربسته نخواهد ماند بگذار کلیدش را

در دست تو بسپارم این بار که می آیم

دیوونه 1392/01/25 ساعت 00:31

سلام بی معرفت!

با اینکه به خونت تشنه م اما علیک با معرفت:|

گوشه‌ی ابرو که با چشمت تبانی می‌کند
این دل خاموش را آتش فشانی می‌کند

عاشقت نصف جهان هستند، اما آخرش
لهجه‌ات آن نصفه را هم اصفهانی می‌کند

چای را بی پولکی خوردن صفا دارد، اگر
حبه قندی مثل تو شیرین زبانی می‌کند

گاه می‌خواهد قلم در شعر تصویرت کند
عفو کن او را اگر گاهی جوانی می‌کند

روی زردی دارم اما کس نمی‌داند درست
آنچه با من عطر شالی ارغوانی می‌کند

عاشق چشمت شدم، فرقی ندارد بعد از این
مهربانی می‌کند، نامهربانی می‌کند

ماه من! شعرم زمینی بود اما آخرش
عشق تو یک روز ما را آسمانی می‌کند

ساغر....

اینقدر این شعر را دوست داشتم
اینقدر این شعر را دوست داشتم
اینقدر این شعر را دوست داشتم که نگوووووووووووووووووووو

هزار بار خوندمش...

ساغر انگار که بهتری از این شعری نخونده باشم
خیلی قشنگ بود دختر...
.
.
.
امشب از اسمان دیده ی تو

روی شعرم ستاره می بارد

در سکوت سپید کاغذها

پنجه هایم جرقه می کارد

وقتی صدای خودت میشود موسیقی...
برای حرف....هیچ نمیماند...

صدای قلب نیست

صدای پای توست...

که شب ها در سینه ام می دوی

کافی ست کمی خسته شوی!

کافی ست بایستی!

برای من هم لذت خرید تو اون شلوغیها و بدوبدوهای آخر ساله که با فرداش هیچ فرقی نداره ولی میل و حس زندگی توشون زیاده

و وقتی میون ه اون همه شلوغی باشی

حتی اگه نخوای چیزی بخری هم پر از لذت میشی از لبخندهای خرید آدمهایی که پر از شوقند...

فرزانه 1392/01/25 ساعت 14:52

سلام الی
کجاییییییییییییییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دلمون برات تنگ شده خب

خوبی شاعر ه شعرهای شوریدگی؟؟؟

بهارت قشنگ دختر

مگر خداوند خلقت نگفت حتی برای صورت تو برگ گل ضرر دارد؟

گمان نمی کنم این مردبی حیا اینجا بدون حادثه دست ازسرتوبردارد

ز روی پوشیه زد تازه اینچنین شده ای که چشمهات فقط دید مختصر دارد

نوشتند پیشانی ات به جایی خورد خلاصه ضربه ی لگد اینچنین اثر دارد

بزرگ بانوی این شهر باورت میشد زخاک کوچه حسن گوشواره بردارد؟

.
ای تاج سر عالم و ادم زهرا

از کودکیم دل به تو دادم زهرا

ان روز که من هستم و تاریکی قبر

جان حسنت برس به دادم زهرا . . .

گـــــــــرگ هم که باشی

عاشـــــــــق بره ای خواهی شد

که تو را به علف خوردن وا می دارد

و رسالت عشــــــــــــــــــق این است

شـــــــــدنِ آنچه نیستـــــــــی !
___________

دلم برای الی تنگ شده
کی این دو ها تمام میشود الی
: (

چه فرقی می کند

من عاشق تو باشم

یا تو عاشق من

چه فرقی می کند

رنگین کمان

از کدام سمت آسمان

آغاز می شود
.
.
.
دو ها تمام نداره زهرا...ولی من اینجام

همین :)

نگار 1392/01/27 ساعت 02:08

الــــی....
کجایی؟؟؟
کاش بودی... نمیدونی چقدر دلم هواتو کرده!

احوال دختر شیطونه ما چه طوره؟؟؟؟

الی نوشت هایت را دوست دارم
سلام
و
من فقط
بلدم
تا بیست بشمارم
تا ... تو

و من تا سیزده

تا هفده...

تا " اووووو"...


ممنون آقاااااا

جات خیلی خالیه الــــــــــــــی
:(

خوبی دختر مامان فاطمه؟؟؟؟

ولی جای تو پر بود میس راوی

یه عالمه کاشی خیال آبی رنگ که همه ش من را یاد مامان فاطمه می اورد

هر کجا هستی به سلامت باشی
دلتنگتیم

خوبی مامان نسرین؟؟؟؟؟

آی میس یو توووووووووووووو

سلام و عرض ادب شاعر و ادیب عزیز
اگه با تبادل لینک موافقید من رو با نام(تنهایی پرهیاهو(شعرهای رسول رضایی) لینک بفرمایید برای من باعث افتخاره

حتما....

با تشکر....

parva 1392/01/30 ساعت 10:15

salammmmmmmmmm,,,,man taze enjaro peida kardammmmmmmmmmmmmmmmm....age peida nemikardam en sito baghie omram bar bad rafte booood

رستگاری و کشفتون مبارک :)


خوب باشی

سلام الی آآآآآآآآآآآآآآآآآآآپم همین!

به سلامتی و دل خوش....

گندم 1392/01/31 ساعت 00:55 http://spcompeng.blogfa.com

الی جونم؟
کجایی پس تو آخه؟

Hiiiiii Thereeeeeeeeeeeeee

I'm Hereeeeeee....

خوبی گندم؟؟؟؟؟؟

مرا نگاه میکنی نظاره شعر میشود

دلم که تنگ میشود بهانه شعر میشود

سکوت دلربای شب به جستجوی نام توست

تمام پرسه های دل شبانه شعر میشود

حدیث چشم نرگست مراخراب میکند

بیا که وقت دیدنت خرابه شعر میشود

تکـه یخی که عـاشـق ابــر ِ عـذاب می شود

سر قـرار عـاشـقی همیـشـه آب می شود

به چشم فرش زیـر پـا سقف که مبتلا شود

روز وصـالشان کسی خانه خـراب می شود

کـنـار قـله های غـم نخوان برای سـنـگ ها

کوه که بغض می کند سنگ،مذاب می شود

بـاغ پر از گُلی که شب نظر به آسـمـان کند

صبح به دیگ می رود ؛ غنچه گلاب می شود
...
چه کـرده ای تـو بـا دلم که از تو پیش دیگران

گلایه هم که می کنم شعر حساب می شود

نگران نشو
این اشک ها را نادیده بگیر
چشمان ِ من به رفتن ِ حساسیت پیدا کرده اند...


سلام الـــــــــــــــــی... خوش سخن
چرا نیامدی دیگه؟!
قرار شد فقط چند روز نباشی کـــ..!!

امیدوارم شاد و سلامت باشی

قرار شد با اردی بهشت حلول کنیم...

اردی بهشت شد

اردی بهشت مبارک...

مرسی که سر زدی.ممنون
وب قشنگی داری.دکلمه جالبی هم داره
خوش باشی

جالبی از خودتونه آقااااااا

saji 1392/02/01 ساعت 02:18 http://www.randeshode.blogfa.com

میشه بگی کجایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی؟؟؟؟!!!

معلومه که میشه....

اینجام :)

چه قرمز بهت میادا

ermia 1392/02/01 ساعت 09:30

اردیبهشت هم اومد کجایی پس دختر خوب؟
ترخصتونو بگردن که غیبت صغراست

اردی بهشت یعنی زمان دلبری ه دختر بهار....

یاد چهارشنبه سوری ه امسال افتادم و آدمی که باهاش تمام دریا را گریه کردم و نفس کشیدم و خندیدم و بـــــــود...
و بـــــود...

همون شب که از حد ترخص خارج شده بودم...

من اون آدم را میمیرم. حتی اگر هزار غیبت صغری طول بکشه...

خوبی ارمیای نبی؟

زهرا 1392/02/01 ساعت 11:41

سلاممم خانم بسیاررررر فرهیخته

چطوری تو الییییییییییی؟ سال نوت مبارک عزیزم

الی؟ تو نمیخوای بیای پالتاک؟ بیا دلم برات یه ذره شده دختر خوب

دلم برا محفل ادبیمون تنگیده حسابیییییییییی
................
منتظرتم گلم می بوسمتتتتتتتتتتتتتتتت

ببین کی اینجاست!؟!

خودتی دختر؟؟؟

من دلم میخواد خیلی جاها باشم و برم ...نمیشه!

بهارت مبارک دختر پاییز...

کلی حرفه نگفته باید بهم بگی ها...

یادت که نرفته...

در اولین فرصت که کارهام سبک بشه دست به کار یه مجلس ادبی میشم

مراقب خودت و پسر کوچولومون باشیا


سلام
چقــــــــــــــــــدر خوشحالم که میبینم الــی ،دختــر خوب، دختر شع ر برگشته ♥ ♥ ♥
خیلی خوبه
الــــی قبل اینکه بهم بگی تصمیم گرفتم که این حرکت اتحاری رو انجام بده
(غم و غصه را بنداز توی ریسایکل بین بعدم امپتی را بزن بره پی کارش...)
اما خب
قدم به قدم ... نیاز به زمان دارم :)

الــی همیشه باش...
همیه خوب باش بانــو ...♥

آره قدم به قدم

گاهی این قدمها خیلی طول میکشه...

حواست به زمان باشه

خوشحالم فاطمه

به خاطر خوشحالیت...

من اینجام دختر...

:)

اصفهان را با صنعتی اش یادم است رفیق...
با انقلابش...
توحیدش...
با تخت فولادش...
با چهارشنبه هایش...
خوبه همه چی رفیق...
تصدقت!!

و من از تخت فولاد یه خاطره ی مات دارم

مردی که با دوربین حرفه ای اش از سنگ مزاری عکس میگرفت و منی که دست زیر چونه نگاهش میکردم که کجای چی براش شگفت انگیزه با این همه چلیک چلیک صدای دوربین را در اوردن...

چاهارشنبه ها....

من نمایشنامه ی ننوشته ت را هر چهارشنبه میخونم

:)

الف 1392/02/01 ساعت 18:10

تو ای الی کجایی
که رخ نمی نمایی
از ان بهشت پنهان دری نمی گشایی

غایب نبوده ام که شوی طالب حضووووووووووووور

پنهان نگشته ام که هویدا کنی مرا

سلام الی بانوی من : )

من عاشق اریبهشت بودم و الان بیشتر

با اومدن اردیبهشت الی بانو ظهور کرده و من بیشتر از قبل
عاشق اردیبهشتم

کم نیستند آدمهایی که عاشق اردی بهشتند

اما

حکایت ما با تمام دنیا فرق میکنه

نه؟

اینجا رووووووووووووووو

الی اومدهههههههه

چی چی آوردههههههههههههه ؟

سلام الیـــ . . .

ساغر دلم برای اون دفتر سفید خط دار و اون چندتا دونه قلبی که خودکاری آبی رنگ کشیده بودش و اون هدفن سفید و یه موسیقی که هی تکرار میکرد "ساغر " و یک دختر چادر به سر با اون روسریه قشنگ که عطر گلهاش از این همه فاصله به مشام میرسه تنگ شده بودها

الی اومده

چی چی اورده؟

اردی بهشت خوبه؟؟؟

مریم 1392/02/02 ساعت 11:22 http://brightns.blogfa.com

وااااااااااااای...
کار هر روزم شده بود بیام اینجا و ببینم نیستی...
امروزم نا امید این صفحه رو باز کردم و دیدم اومدی
چقدر خوشحالم

مریم ه شبهای روشن...

با اون عینک قاب مشکیت...

خوبی دختر؟؟؟

من اینجام

از اولم بودم

سرجام نشسته بودم...

چقدر خوشحالم مریم...

خوب باشی دختر...:)

تو که آمدی

من زندگی ام را باختم

حالا که رفته ای !

یک عمر

به خودم بدهکارم !



_________
راستی رفتی برامان لنگه پیدا کردی..؟!
منظورم کامنتیه که صاحبش هم اسم منه..!

یه در صد فک کن من برم لنگه برات پیدا کنم

اصن مگه لنگه شماست؟

تازه شم من که نبودم اینجا که ! انگاری لنگه تون خودش اومده اینجا دنبالتون :)

مریم 1392/02/03 ساعت 00:57 http://brightns.blogfa.com

من خوبم الی...
مجبورم به خوب بودن...

مجبوری به خوب بودن؟؟؟؟

خوب باش دختر...

پگاه 1392/02/03 ساعت 10:39 http://mamnoeh.blogfa.com/

سلام! می خوای بگی الان من خیلی بی معرفتم بین این صد نفر یک کامنت هم از من نیست؟
آره؟ نه بگو دیگه!
می دونم همینو می خوای بگی! اما... اما به جووون خودم من اومده بودم دیدو بازدید، کامنتم کوش الان؟

ببخشید شما؟؟

من شما را قبلا یه جا ندیدم؟

چقدر اسمتون آشناست!

شما با اون پگاهه که غلط انداز بود و پست های صحنه دار مینوشت و عکسهای تکون تکونی میذاشت برای پستاش نسبتی دارید؟

همون که میخواست اسم مستخدم اون خانومه را بذاره "الـــی"؟

همون خانومه که اسب داشت

چقدر قیافه تون آشناست

باور کنید من شما را یه جا دیدم!:|

احتمالا تو اتوبوس از من بیلیط نگرفتی بعد پولش را ندادی؟؟
.
.
الان میخواین بفرمایین ما لولو کامنت خور داریم تو وبلاگمون که کامنتای مردم را میخوره؟

آه که این واژه ها...

آآآآآآه که این واژه ها خانه خراب میکند...

H.k 1392/02/05 ساعت 15:10 http://bescot.blogsky.com

عموما من برای ابراز نظر کردن گفتمان خاص خودم را دارم.
یک اصلی که من بهش پی برده ام این است که این روزها"همه چیز از معنی خالی شده"...
این یک جور آفت است برای یک جامعه...
مثال می زنم...دهه محرم که میشه شما رجوع کن به فلسفه اصلی امام حسین...که مان زیر بار زور نرفتن بود.
چیزی که اجرا میشود...چیست؟!
بگذریم!
نوروز و فلسفه اش هم از این آفت در امان نمانده است...
از معنی تهی شدن، کم چیزی نیست...
مریضی است، باور کنید!
ما یک شیوه در مانی به نام معنا درمانی داریم و کتابی داریم از یکی از پزشکان مربوط به این شیوه که نامش"انسان در جستجو معنی" است.
باز هم آیا میشه گذشت!

اینکه دل بدی به کاری که همه میکنند چون قانونش اینه خنده داره...

میخندی چون قانونش اینه که بخندی

گریه کنی چون قانونش اینه که....


قانونی که قانون نیست ساخته ذهن ه تکرار پسند و مقلد ه بشره :)

من گاهی وسط این همه هیاهو گریه میخوام و گاهی وسط یه عالمه غم خنده...

برای همین وقتی رفتارم میشه تظاهر و تحت تاثیر قرار گرفتن از جمع فقط لذت میبرم از لذت بقیه هرچند کذایی باشه و بعد منتظر میشینم تا شاید چندم ه کودوم ماه نوبت من بشه...

من را یاد "ماما" میندازید

ممنون :)

H.k 1392/02/05 ساعت 21:18 http://bescot.blogsky.com

ماما ؟!
کدوم...همون که چکمه های سفید داره؟

همون که چکمه های سفید داره...

نیکشاد 1392/02/08 ساعت 03:58

سلام
نمیدونستم همشهری هستیم.زیبا می نویسی.

خوبی همشهری ؟

ممنون :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد