_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

دارم بـه بـــــار عشـــــق شمــــــا فکـــــر مـــی کنـــــم...

هوالمحبوب:

دارم بـه بـــــار عشـــــق شمــــــا فکـــــر مـــی کنـــــم

کـه مـن چـطــور یــک نفـــری عاشقـــت شـــدم ...؟!!!

من هیچ وقت آدم این حرفها نبودم! آدم "کاش بودی"های شبانه! و "دلم تنگ شده " های روزانه! که چشم در چشم کسی شوم و اشک شوم .که دستش را بگیرم و زمزمه کنم که :" منم دوستت دارم!"...که نگاهم را با اشک از او بدزدم و به همه چیز و همه کس نگاه کنم که مبادا توی چشمهایش نگاه کنم و بگویم :"میشه بغلت کنم ؟ " و بعد سرم را روی شانه اش بگذارم و هق هق کنم از اینکه چند دقیقه ی دیگر قرار است کنارم نباشد و من چقدر دلم تنگ میشود و لعنت به تمام ساعتهای دنیایی که نمی ایستند...

دخترها شاید نه،ولی مردها در مخاطب قرار دادن من با این اصطلاح مشترکند :"بی احساس"! از بس که به شوخی و بازی میگرفتم حرفهای صد من یه غاز عاشقانه ای را که همه حفظ بودم!حتی اگر مملو از دوست داشتنشان بودم!...من هیچ وقت آدم ابراز احساسات نبودم.من هیچ وقت به کسی نگفته بودم که برایش میمیرم یا دوستش دارم -  غیر از یک بار که همه اش دروغ بود و مجبور بودم و پر از درد و انگار باید میشکستم -!!!

من هیچ وقت حتی موقعی که با گریه گوشی را برمیداشتم از دلتنگی ، و اسم روی صفحه ی گوشی همراهم قلبم را از حرکت باز میداشت و بعد با عجله اشکهایم را پاک میکردم و بغضم را فرو میخوردم و وقتی صدای پشت خط از من میپرسید :"ببینم گریه کردی؟" ، بله نمیگفتم !نمیگفتم چقدر دلتنگ نبودنش هستم.برعکس بلند بلند میخندیدم و میگفتم :"وا! نه! گریه واسه چی؟!" و وقتی میگفت :"صدات یه طوری شده !" باز میخندیدم و میگفتم :"من همیشه صدام یه طوری بوده! "

من توانایی ترک کردن همه چیز و همه کس را در سی ثانیه داشتم!...شاید در واقع اینطور نبود ولی تظاهر میکردم که میتوانم و اصلا بروند به هزار توی تاریخ تمام آنهایی که ندارم را! اصلا "رها کنی بروند و دوتا پرنده شوند ...که هق هق تو مبادا به گوششان برسد!..." و بعد خودم توی خلوتم اشک میشدم و کم کم خودم را به صبوری دعوت میکردم و به خدا ثابت میکردم "ببین هرچی تو بخوای،هر چی تو بگی!".

شاید طول میکشید ولی میشد...!

من نهایت ابراز احساساتم حتی در خلوتم،بغل کردن عکس روی دیوار بود و بعد اشک شدن و درد دل کردن برای تصویری که همیشه میخندید و گله از اینکه چرا نیستی و مطمئنم که اگر بود هیچ وقت نشانش نمیدادم که دلتنگ بودم از نبودنش!

من توانایی ضجه زدن نیمه شبها را داشتم ولی به طرفة العینی زود خودم را جمع و جور میکردم و هیچ به روی مخاطبم نمی آوردم که دلتنگم !شاید از درون نابود شده بودم ولی نمیگذاشتم کسی بفهمد دردها و دلتنگی ام را!...نهایتش می آمدم توی این وبلاگ جسته گریخته میگفتم و میرفتم!...

من و فریاد دلتنگی؟؟؟؟؟...من و خواستن ه بی حد و حصر؟؟؟...خنده دار ترین اتفاق تاریخ بود !!!

من هیچ وقت قرار نبود کسی را از یک جایی بیشتر و جلوتر توی زندگی ام راه بدهم.قرار نبود برای کسی درد دل کنم...و قرار نبود اگر راه دادم و درد دل کردم اجازه دهم خودش را آدم مهمی توی زندگی ام تصور کند ...قرار نبود برای کسی دلتنگ شوم...قرار نبود کسی را آنقدر دوست داشته باشم...اصلا قرار بود تمام آدمهای دنیا را دوست داشته باشم ولی قرار نبود عاشق کسی بشوم...

من آدم این حرفها نبودم که روزی هزار بار اسمی را در خلوت و آشکار صدا کنم و باز آرام نشوم...

که دلم بخواهد باشد...که همیشه باشد...که تا ابد باشد...

که دلم بخواهد فقط او حرف بزند و من گوش شوم...که دلم بخواهد فقط نگاه شود و من غرق شوم...که دلم بخواهد بخندد و من بمیرم.که دستهایش توی دستهایم باشد و من گناه شوم! که دلم بخواهد تمام اینها را بداند و هیچ خجالت نکشم از خواستن و گفتنم!

من آدم این حرفها نبودم...

من هنوز هم آدم این حرفها نیستم!

هر چه هست و شد زیر سر شماست...

الـــی نوشت :

یکـ) شاید بعدها در مورد یک عالمه آدم و جاهایی که قرار بود توی پایتخت ببینم و ندیدم و نشد حرف زدم!مثلا شهربازی ای که با شیوا نرفتم،دستهای فاطمه ای که نگرفتم، پله هایی که با مارال پایین نیامدم و خاطرات یواشکی ایی که برای هانیه تعریف نکردم! فقط فارغ التحصیل شدم در پنجشنبه ای که حتی مهم نیست ساعت چند بعد از ظهر بود :|

دو) تمام پروژه ی دانشگاهی که تمام شد را مرهون "بابک ــشون " هستم که یک روز می آمد وبلاگ ه " دختره خوب " و مدتهاست از او خبر ندارم ، که خیلی به من کمک کرد که تشویق کرد و ترغیب.من تمام شیرینی ِ دانسته هایم را مدیون شمام آقااا!... و بعد ممنون زینب و شیرین که قوت قلبم بودند و هستند.دوستتون دارم دخترا :)

سهــ) این روزها من زیاد داداشم را می میرم!

چاهار) اردی بهشت تموم بشه من چی کار کنم ؟!

پنجـ) " سخت است اینکـــه دل بکنــــم از تــــو،از خـــودمـــ ..."<<< از اینجا گـــوش بــدیــد

نظرات 58 + ارسال نظر
banuye nuro ayne 1392/02/23 ساعت 15:32

چاهار) اردی بهشت تموم بشه من چی کار کنم ؟

faregh mishi ya seght mishe

فارغ که شدم بانو...

باید باز دنبال بهونه ای باشم برای لبخند...یا دعوت خودم و دلم به لبخند...

اردی بهشت که تموم بشه باز با امید میشینم به انتظار یه اردی بهشت دیگه تا برگرده و من باز حتی توی اوج غم خوشحال باشم :)


+چی سر تایپت اومده دختر؟:)

saji 1392/02/23 ساعت 16:50 http://www.randeshode.blogfa.com

نیستم
ولی می آم
قول میدم

روی قول برگشتن آدمها حساب میکنم ها

یادت نره؟

:)

سلام الی جان
وقت زیبایت بخیر


عاشق شدیم و آخر، کار جهان سر آمد

خواندیم نقش مقصود دلدار از در آمد


در غربت رفیقان چشمم سیاه پوشید

همچون غبار برخاست خاکی که بر سر آمد


باید که ریخت یعنی پیرایه را رها کرد

سیمرغ هم در این راه بی بال و پر آمد



ققنوس شد زمانی زائید مثل خود را

در بحث ماندگاری این درس بهتر آمد


در شهر ما به مردم گندم نمی فروشند

خوبی بدی تمامش، با هم برابر آمد


من یوسفم شماها با من برادرانید

از چاه می هراسم یعنی برادر آمد


«رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس»

آبم نداد و از او بر سینه خنجر آمد


عشق تو سالها پیش آمد میان جانم

ماهی نبود اما در من شناور آمد

حاصلی از هنر عشق "او" جز حرمان نیست

آه ازین درد که جز مرگ منش درمان نیست

این همه رنج کشیدیم و نمی دانستیم

که بلاهای وصال"او" کم از هجران نیست


شما هم که خودتون معلم عشقید آقاااا :)

+با اختیارات دختره خوب بودن ،دست بردیم در شعر :)

بی تو نشستم در خیابان زیر باران
گویی که مجنون در بیابان زیر باران
افتاده نان خشکی از منقار زاغی
گنجشک خیسی می خورد نان زیر باران
هر کس به قدر روزی خود سهم دارد
سهم من از توٰ چشم گریان زیر باران
ایکاش می شد با تو ساعتها قدم زد
از راه آهن تا شمیران زیر باران
با طعنه عابرها سراغت را گرفتند
آخر چه می گفتم به آنان زیر باران؟!
باور کن از تو دست شستن کار من نیست
عشق تو می گردد دو چندان زیر باران
وقتی دعا در زیر باران مستجاب است
دیگر چه کاری بهتر از آن زیر باران
پروردگارا در غیاب حضرت عشق
رعدی بزن ما را بسوزان زیر باران

ایکاش می شد با تو ساعتها قدم زد


از راه آهن تا شمیران زیر باران...


ساغر! دختر شع ــر !

دست بذار روی همون شع ـرایی که ضربان قلب آدمو نا منظم میکنه ها ...

خجالت نکش ! اصلا بیا منو بکش :)


منه دیگه دیوونست : )

یه کمی هم زیادی دیوونست :)

________________________________

اردیبهشت تموم بشه

التهاب خرداد بگیر مث من ک اینروزها التهاب خرداد دارم
____________

خرداد!

اینقدر حس زمخت نسبت به خرداد دارم که نمیتونم مشتاقش باشم!

"ما به خرداد پر از حادثه عادت داریم!"

خدا به خیر کنه کلا هر چی خرداد ه :)


زهرا پماد میخوای؟:)

سلام..ممنون که به وبم سر زدید.مطلب زیبا و قابل حسی بود!بازم بهم سر بزن.یاعلی

با تشکر....


:)

کاکاپو 1392/02/24 ساعت 02:11 http://balapain.blogfa.com

خانوم حالا همه ی اینا رو ول کن
بالاخره عاشقی یا فارغ؟

یک عدد فارغ عاشق !

عاشق ه فارغ نه ها!

فارغ ه عاشق!

حالا نوبت شماست شیرینی بدی برا این همه فرخنده مناسبت :))

احمد 1392/02/24 ساعت 08:08 http://hor-73.blogsky.com

نبودم،شدم
نبودی،شدی
نبود،شد
نبودیم،شدیم
نبودید،شدید
نبودند،شدند
قرار نیست چیزی تغیرنکنه!
تغیرات مثبت زندگیت آرزومه
حُرباش برای آزادی...

مگه قرار بود چیزی تغییر کنه؟

مگه کسی انتظار داشت چیزی تغییر کنه؟

کلا بود و نبود هیچی نبود :)

ممنون ...آرزومنده آرزوهاتونیم آقاااا

hani 1392/02/24 ساعت 09:00 http://hanilam.blogfa.com

حتی وقتی بشدت احساس میکنم آدم نیستم!
که هیچ چیز از این آدم ها نمیدانم
آدم دلتنگی کردن برای تو هستم
آدم خیس شدن روی گونه هایم
آدم....
تو که باشی من خودمم هستم
نباشی هیچکس نام مرا نشنیده انگار...
الی...
فارغ التحصیلی ات مبارک دختر خوب
یادت که هست من اینجا رو خیلی دوست دارم

هانی!

می خواهی بنشینی توی بغلم

که برات کتاب بخونم؟

می شود آرام بنشینی و گوش کنی؟

می شود آنقدر نفسهات نریزد روی گردنم؟

آه

می شود دیگر کتاب نخوانیم؟

می شود آنقدر بوسم کنی

که یادم برود دلم چی می خواست؟

هانی!

یادت هست که قراره اگه حرف بشی من گوش بشم؟

یادت نرفته که قراره شروع کنی تا حرف بشی؟

هانی!

یادت نرفته که من هنوز منتظرم؟

هانی هی! هانی...

پشت تنهایی خودت سنگر گرفتی دختر...
صداتم در نمیاد!!

اردیبهشت تموم شه منتظر اردیبهشت بعدی می مونی...
همه ی ما همینیم...
فقط من هر سال منتظر بهمنم!!

هییییس!

هیچی نگو مهندس!

بین خودمون سه تا بمونه ! نذار کسی بفهمه :)

دقیقن!

منتظر بعدی می مونم!

من همیشه تا یادم میاد منتظر بودم!

از همون چهارسالگی!

گفتم چاهار؟

گفته بودم تمام چاهارشنبه ها را باهام شریکی وقتی طلوع میکنه؟

گفتی بهمن؟

بهمن سهم و نقش مهمی توی زندگیم داره و داشته !

و آدمای بهمنی!

حواست هست این دفعه نگفتی رفیق؟

گفتی دختر :)

فریناز 1392/02/24 ساعت 09:12

هر چه هست و شد و هست اما زیر سر دلیه که یه روزی یه جایی دیگه نمی تونه ساکت بمونه
نمی تونه بی تفاوت بمونه
نمیتونه بگه صدام همیشه اینطوریه

اونوقت خیلی چیزا عوض می شن
حتی تو عوض می شی!

اونوقت زندگی وسیع می شه و می مونه توی یه نفر
یه دست
یه چشم
یه
یه عشق


یه روزی یه جایی...
شاید
ایشالله بهترین


سلام دختری که همیشه شعری

ملموسه برام حرفات
ملموسا!

ملموسه برام حرفات...

فریناز!

هرچی هست زیر سر خودشه...

که بلده باشه

که بلده چه طور باشه

که بلده...

هرچی هست زیر سر اونیه که اون بالاست...

که نمیدونم چی توی سرشه...

که بازم هرچی بشه و هر چی تو سرش باشه فرقی نمیکنه

بازم هر چی اون بخواد ...شاید باز هم بلد باشم چه طور باشم :)

حال فریناز من خوبه؟

شما همدلِ دهمِ کلبه ی من شدید.
ممنون از حضورتون.

با تشکر...

:)

منوچهر بلیده 1392/02/24 ساعت 10:49

عشق
چیز عجیبی نیست
همین که یکی دلش بگیرد
و
دیگری نفسش

جایِ رسم دایره گاهی مربع می کشد

عقل را پَر داده عشقت از سرِ پرگارها...

این حس عاشقی حس عجیبیه ! مث خوردن بستنی لواشکی ! آدم نمیدونه چه اتفاقی داره می افته !
نمیدونه اون حس قلقلک عاشقی درسته یا اون غم و اندوهش !
خلاصه با وجود این که حس عاشقی برای من یکی کلی دردسر داشت اما اصلا ازش پشیمون نیستم ! درسته که نتیجه نداد اما چند سالی منو خوب درگیر خودش کرد !!
راستی این وب خوبی که دارید و به ما سر میزنید هم بگم که نگی نگفتی !!

تبلیغشو دیدم!
چه جور بستنی اییه؟

دیگه مونده بستنی زهرماری بیارند تو بازار!

انگار اصلا فلفسفه بستنی را نمیدونند که هر هنزل پنزلی را به اسم و طعم جدید بستنی میکنند وارد بازار!

مهندس بستنی با طعم باقالی خوردی؟؟؟

:)

یعنی من برا امتحان و فهمیدن اینکه مثلا ممکنه چه طعمی داشته باشه آیا هم نمیرم بستنی لواشکی امتحان کنم! مگه اینکه کسی برام بخره :)


نباید ازش پشیمون بود

حتی اگه به خاطرش درد کشید

من هیچ وقت از هیچ چیز زندگیم پشیمون نبودم

حتی از دیدن و بودن ه آدمهای اشتباهی توی زندگیم

باید اتفاق میفتاده

نه ؟

فارغ التحصیلی مبارک (البته ایشالا فراغت موقت باشه و مقطع بالاتر و به همین زودی ری توو کارش)

کلاً من اعتقاد دارم وقتی اصلا انتظارشو نداری سر میرسه. همین غیر منتظره بودنشه
به وام از اسم کامنتدونی خودت: "و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیش بینی نمی کرد. و خاصیت عشق این است!"

حتما موقته !

الان من دقیقن حس اونی را دارم که دیپلم گرفته هی دلش میخواد همه ازش بپرسند :"عمو !کلاس چندی ؟" ذوق مرگ بشه بگه دیپلم گرفتم :))

همیشه وقتی انتظارش را نداری از راه میاد

همیشه همه چی وقتی انتظارش را نداری اتفاق میفته

مثل قبض تلفن می مونه ، هیجان زده میشی ! حتی با اینکه ممکنه سکته کنی :))

Take it easy ! و خاصیت الی اینست ... و این نشانه ایست برای آنان که انکار میکنند :)

رویا 1392/02/24 ساعت 11:37 http://royadd.blogfa.com

وَقتی حَرف اَز | نَــبودَن | میــزَنی ،

یآد ِ سَنگ ِ قَبــرَم می اُفتَـــم ..

دوستـــ دآرَم هیــچ نَنویسَــند

جُــز خَطی بَرآی ِ | تـــو | ؛

" بَعــد اَز شَب هــآ اِنتظآر ، اِنتظآر ، اِنتظآر .... جآن داد .. " .. !!

بلا نسبتتون !



(الان این کلمه را در جای درستش به کار بردم؟! مسئولین تشریفات رسیدگی کنند :) )


انتظار هیچ وقت تموم نمیشه :)

قول بده که خواهی آمد

اما هرگز نیــا !...

من خو کرده ام

به این انتظار

به این پرسه زدنها

در اسکله و ایستگاه

اگر بیایی

من چشم انتظار چه کسی بمانم

من....
چقدر الان....
شبیه قبل ترهای تواَم...

یعنی بعد تر های من هم...
شبیه الانِ تو میشود؟؟؟الـــی

هیس بانوی خیال!

هییییس!

بیا در گوشت بگم...

بهش فکر نکن...

مهم نیست...

الـــی همیشه منتظره تا بیفته...

"اتفاق " را میگم...

"اتفاق خوب"..."اتفاق بد"...

اگه نیفته که مسخره ست این همه چیزهایی که میشه پیش بینی کرد و بهش مطمئن بود...

اون موقع است حرف جاش را میده به عمل

بانوی خیال من !
بعد از نوشتن این جمله ی آخرت چی کار کردی؟
بهم میگی؟

سامان 1392/02/24 ساعت 11:58

یادت رفته بود از من تشکر کنی
عیب نداره من وظیفه برادر زادگیم بوده
عمه خانم 1دنیا دلتنگم
درست مثل مادری که آخرین سرباز برگشته از جنگ هم پسرش نبود

من فولکس قورباغه ای داشتم که سی متر بیشتر نمیتونست من را جا به جا کنه و مجبور بودم هی توی جاده علاف بشم و دست تکون بدم یکی بهم کمک کنه وضعم بهتر از این بود با این برادرزاده م!

!

الان دقیقن میشه بگی دلتنگ چی هستی؟

بگی دلتنگ منی با جفت پا میام....

یکی این پرده را بکشه ما دو کلوم خصوصی با برادرزاده مون الفت و مهربونی کنیم :|

ارمیا 1392/02/24 ساعت 12:13

بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست
بی هر لحضه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق
وسکوت تو جواب همه مسئله هاست
=======================
مرگ در قاموس ما از بی وفایی بهتر است

در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است



قصه ی فرهاد دنیا را گرفت ای پادشاه

دل به دست آوردن از کشور گشایی بهتر است



تشنگانِ مِهر محتاج ترحم نیستند

کوشش بیهوده در عشق از گدایی بهتر است



باشد ای عقل معاش اندیش، با معنای عشق -

آشنایم کن ولی نا آشنایی بهتر است



فهم این رندی برای اهل معنا سخت نیست

دلبری خوب است، اما دلربایی بهتر است



هر کسی را تاب دیدار سر زلف تو نیست

اینکه در آیینه گیسو می گشایی بهتر است



کاش دست دوستی هرگز نمی دادی به من

« آرزوی وصل » از « بیم جدایی » بهتر است

============================
به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد

لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد

با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر
هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد

هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد

خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند:نشد!

همش از فاضل نظری

من آمده ام تا که بگویی گله ها را

دل دل نکن و باز بکن مساله ها را

"حیف است که دور از تو غزل شکل بگیرد

پیشم بنشین و بـِشـِکن فاصله ها را..."

من هیچ ...که تاریخ به دنبال تو بوده است

پایان بده جنگ و همه ی قائله ها را

اشکانی و ساسانی و سامانی و غیره

دنبال خودت می کشی این سلسله ها را
.
.
.کاش دست دوستی هرگز نمی دادی به من

« آرزوی وصل » از « بیم جدایی » بهتر است

بابکشون 1392/02/24 ساعت 12:14

درود بر الی عزیز

یه روز می آمد و همچنان هم می آید
یعنی نشده پستی گذاشته باشید
و نخونده باشم.
ولی خب، به علت تنبلی یا بی معرفتی یا ....
از نظر گذاشتن فاکتور گرفته بودم.

در مورد پروژه دانشگاهی هم
من کاری نکردم
اگر هم بوده وظیفه بوده
وگرنه
همش پشتکار و زحمت خود شما بوده.
انشاالله که همیشه موفق باشید.
................
خب من هم از شما و از وبلاگ شما بهره‌ها برده‌ام
مثل همین
بابکــ شون
این ــشون اینجا به ما تعلق گرفت
یا ما اینجا به شون تعلق گرفتیم
و ما همچنان
__شون را نیافته ایم.

همین که باشید برای دختره خوب کافیه...


خودتون میدونید که من چقدر خنگ بودم!
.
.
وقتی کارم تموم شد و توی کلاس بعضی ها را میدیدم که شبیه اون موقع هایی که هنوز شروع نکرده بودم حرف میزدند و استاد حرص میخورد ،فهمیدم چقدر حرص در بیار بودم !
شما که نبودید کلی طول میکشید بفهمم چی به کجاست...
اهل تعارف نیستم ،تاریخ به این موضوع شهادت میده .با تموم وجود ازتون ممنونم :)
..
و اما ــشون که بهتون تعلق گرفت .
همه ش به خاطر بابک وبلاگ "جایی دیگر " بود که شده بود بابک مون !
یادتون که !
قاطی شده بودید باهاش :)
همه ی آدما یه شناسه دارند آخر اسمشون
یعنی که به کسی و جایی تعلق دارند حتی اگه اداع میکنند که ندارند ...
این ــشون آخر فقط برای به اشتباه نگرفتن با ــمون بود وگرنه شما هم بابک ــمون هستید

امیدوارم ــــتون تون را هم خیلی زود پیدا کنید :)

ارمیا 1392/02/24 ساعت 12:14

عشق که گویا هوسی هست و نیست..!

کنج دلم یادِ کسی هست و نیست...!

شعلهِ پرواز بسی هست و نیست...!

"چشم به قفل قفسی هست و نیست...

مژده فریاد رسی هست و نیست...! "



آمده بودم که کنم بندگی...

در سر من دولت سازندگی...

عشق بیاید...من و پایندگی...

"می رسد و میگذرد زندگی...

آه که هر دم نفسی هست و نیست...! "



در سر من فکر تو و درد عشق...

باغچه و باد و من و گرد عشق...

مسجد و منبر همه بر پند عشق...

"حسرت آزادیم از بند عشق...

اول و آخر هوسی هست و نیست...! "



بر در این خانه قفس می کشم...

داد من از دست هوس می کشم...

بر سر تابوت جرس می کشم...

"مرده ام و باز نفس می کشم...

بی تو در این خانه کسی هست و نیست...! "



آدمِ احساس دلم خسته است...

پنجره ام رو به تو وابسته است...

هر که مرا دید ز من رسته است...

"کیست که چون من به تو دل بسته است...

مثل من ای دوست بسی هست و نیست...!"


" نیما درویش "

رنج فراق هست و امید وصال نیست
این «هست و نیست» کاش که زیر و زبر شود

رازی نهفته در پس حرفی نگفته است
مگذار درد دل کنم و دردسر شود...

:)

ارمیا 1392/02/24 ساعت 12:16

گاه پنهان شده در تیرگی اعماق است
گاه عریان شده در آینة اشراق است
نفسش رایحة تازه استنشاق است
«شعلة انفس و آتش‌زنة آفاق است
غم قرار دل پر مشغلة عشاق است»

عشق ورزیدم و گفتم هنر آموخته‌ام
کیمیای بدل مس به زر آموخته‌ام
معنی فایده را در ضرر آموخته‌ام

«بعد یک عمر قناعت دگر آموخته‌ام
عشق گنجی است که افزونی اش از انفاق است»

اینکه در دل سر پیری تب ساغر دارم
بامدادی است که من از شب ساغر دارم
هرچه دارم همه از مشرب ساغر دارم
«بیش از آن شوق که من با لب ساغر دارم
لب ساقی به دعا گویی من مشتاق است»

خاک صحرای تو را گریه کنان بوسه زدم
صید در تیررس آمد به کمان بوسه زدم
بر لب خسرو شیرین‌دهنان بوسه زدم
«جام می نزد من آورد و بر آن بوسه زدم
آخرین مرتبه مست شدن اخلاق است»

چه بلایی است که غم بر سر عمر آورده است
شوکران ریخته در ساغر عمر آورده است
ناگهان پیک اجل بر در عمر آورده است
«باد مشتی ورق از دفتر عمر آورده است
عشق سرگرمی سوزاندن این اوراق است»



هادی محمدی حسنی

عاشق که می‌شوی نگران خودت نباش

عشق آنچه هستی است نه آنی که نیستی

باعشق هر کجا بروی حی و حاضری

دربند این خیال نمانی که نیستی

ارمیا 1392/02/24 ساعت 12:18

یک قطره ی بارانم و با شوق ببارم

جاری شدم از وسوسه ی دیدن یارم

غافل، که کمین کرده کویری به شکارم

"بگذار اگر این بار سر از خاک برآرم

بر شانه ی تنهایی خود سر بگذارم"...



از بی دلی ام در همه ی شهر هیاهوست

دل در پی دیدار تو آواره به هر سو ست

هر چند فراقت ز سرم کنده دگر پوست!

"از حاصل عمر به هدر رفته ام ای دوست

ناراضی ام اما گله ای از تو ندارم"...



با اینکه نرفتیم ره بوالهوسی را

آزار نکردیم همه عمر کسی را

دل تاب نیاورد به کشتن مگسی را

"در سینه ام آویخته دستی قفسی را

تا حبس نفس های خودم را بشمارم"...



ای دانه و دام و هیجان و قفس از تو

رفتی و نیاورد خبر هیچ کس از تو

شد زندگی ام دستخوش یک هوس از تو

"از غربتم اینقدر بگویم که پس از تو

حتی ننشسته است غباری به مزارم"...



صد مرتبه گفتم به تو ای آه جگرسوز

بر خرمن دل، آتش بیداد نیافروز

از این دل سودا زده ام صبر بیاموز

"ای کشتی جان حوصله کن، میرسد آن روز

روزی که تو را نیز به دریا بسپارم"...



هر بار نگاهت به سرم وسوسه ای کاشت

صد بار دلم را به زمینش زد و برداشت

یک عمر دلم حسرت آن حادثه را داشت

"نفرین گل سرخ به این شرم که نگذاشت

یک بار به پیراهن تو بوسه بکارم"...



دست از دلم ای ناصح بی عاطفه بردار

از طعنه دلم را به شب هجر نیازار

تنهام در این کشتی طوفان زده بگذار

"ای بغض فرو خورده مرا مرد نگه دار

تا دست خداحافظی اش را بفشارم"...



جمهور سمیعی

کودک شیطان چشمان تو من را پیر کرد

مرگ باید می رسید آن لحظه اما دیر کرد

دیر شد،چشمت شراب انداخت،عقلم مست کرد

عاقبت عشق تو استدلال را پاگیر کرد

با زبان ساده گفتم دوستت دارم ،ولی

رفته بودی ، آینه تنها مرا تصویر کرد

ارمیا 1392/02/24 ساعت 12:21

موی تو سلسله، دل در خم آن سلسله هاست

دل من مجنون ز پی ت همسفر قافله هاست

در همه شهر ز عشق من و تو ولوله هاست

« بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست

آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست »

***

شب و دلتنگی و این چشم پر از حسرت خواب

منم و شوق وصال تو و در یای سراب

نقش روی تو که افتاده در این جام شراب

« مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب

در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست »

***

باغبان هسته ی محنت به دلم می کارد

غم عشق تو چو باران به سرش می بارد

نیست عقلی که ز رسوا شدنم وادارد

« آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد

بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست »

***

عشق شمشیر غم آگین به دل انگیختن است

شوق وصل و غم هجران به هم آمیختن است

آخر عاشقی از دار غم آویختن است

« بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است

مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست »

***

چشم امید من و حادثه کوری و عشق

شوق دیدار تو و حسرت و رنجوری و عشق

با زبان دل خشکیده ام از شوری و عشق

« باز می پرسمت از مسئله دوری و عشق

و سکوت تو جواب همه ی مسئله هاست »

جمهور سمیعی

موسیقی سکوت صدایی شنیدنی است

بگذارگفتگو به زبان هنر شود...

معراج 1392/02/24 ساعت 12:29 http://www.boghz.com

ادما اینطورین تا مال یکی میشی بقیه یادشون میاد چقدر دوستت دارن . . .

این را دقیقن از دیشب متوجه شدم :)

همین که یادشون میاد کافیه

نه ؟

حتی اگه نگند

نه؟

Take it Easy :)

[ بدون نام ] 1392/02/24 ساعت 12:33

تا مالِ یکی میشی بقیه یادشون میاد چقدر دوستت دارن . . .
واقعا اهنگ جالبی داری تن ادم سیخ میشه راستی آدمها دلشون میگیره نوشتید من که آدم نیستم چی؟؟؟ شاید شما فرشته باشید

موفق باشید

خودم هم هر موقع گوشش میدم بارون میشم :)
.
.
.

پا به جنگل می گذارم آهوان رم می کنند

از که می ترسید آهو ها من آدم نیستم


:)

ارمیا 1392/02/24 ساعت 12:39

چند تا ادم با استعداد اومدن رو شعرای فاضل این جنگولک بازیهارو در اوردن تریپ ترجیع بند و حاصلش عالی در اومده به نظرم.بیت هایی که تو گیومه است مال فاضله.
خیلیییییییییییییییییییییییییییی خوبه الی

آقا ما یه کامنتدونی مخصوص ثبت خاطرات و شعراتون بذاریم کنار خوبه؟

حالا اولاش هم فی سبیل الله کار میکنیم بعدش دیگه کارتون گرفت با هم یه جورایی حساب میکنیم!

خوبه؟

اقلا مثل این "اعظم خانوم ها "مینوشتی وب خوبی دارید به من هم سر بزن بعد شع ـر میشدی خوب!

در ضمن ما شع ـر نمیخونیم!

برامون شع ـر میخونند :)

عباس 1392/02/24 ساعت 12:43

بسیارلذت بردم

همیشه به لذت و شادی :)

سلام الی عزیز. این پست رو خوندم. چطور با اینکه اهل این حرفا نیستی میتونی اینطور بنویسی؟ ولی بذار مردا هرچی میخوان بگن.چه بهشون اهمیت بدیم چه ندیم دنیا یه جور میگذره. پس چرا سری رو که درد نمیکنه به درد بیاریم تا بعد هم دستمال ببندیم؟!!!
پست قبلی رو نمیتونم بخونم (بخاطر معذوریت چشمام)
ولی خوشحال شدم از خوندنت. شاد باشی

تو الان این طرفی پرتو...

جاییکه که اونطرفی ها نمیبینندش :)

مردها را گذاشتند برای حرف زدن

اصلا مردها نه!

آدمها را گذاشتند برای حرف زدن

تو فقط باید لبخند بزنی و حتی گاهی قهقهه :)

من بگردم چشماتونا...

ببخش که فونت کوچیکه و اندازه ی متن زیاد :)

خوشحالم که هستی :)

سلام دوست خوبم
احساساتت خلیلی وبه مخصوصا برای دنیای امروز که همه زود میان و میرن ولی به دو شرط یکی اینک از درون نشکنیو واقعا همونی باشی که نشون میدی و دوم اینکه کسی که واقعا بدون ریا عاشقت شد چنین رفتاری باهاش نکنی چون بجز دور شدن چیزی در پی نداره...
شاد باشی و سلامت

من ضرب شدم در غم،تقسیم شدم بر عشق

پس جمع شدم با مرگ،چشم "او " که منها شد

ممنون آقااااااا

شما هم شاد باشی


+بازم از اختیارات دختره خوبیم تو دست کاری شعر استفاده کردما :)

13 1392/02/24 ساعت 13:51 http://dar-emtedade-budan.blogfa.com

بلـــــــــه؟؟؟

Nothing Special

:)

مــوی تـــو لشگری ­ست برای ستمگریت
پیداست موی مشکی ­ات از زیر روسریت

محــصول قرن چنــدم هــجری­ ست قامتت
شاعر شده ­ست رودکی از لهجه­ ی دریت

می ­داد طعمِ چند تمشکِ رسیده را
لب­ هــــام در برابر ِ انگـور ِ عسکریت

وقتِ تنت در آب، نمی­ شد تمیز داد
نوع ِ تـــــو را از آن بدنِ آدمـی- پریت

دریا پُر است از آبزیانی شکسته دل
که معترض شدند به طرزِ شناگریت

در کوچــــه راه می­ روی و باد می­ وزد
این نکته کافی است در اثبات دلبریت

هر تارِ موی تو غزلی عاشقانه است
دیگر رسیده تا کمر این شعرِ آخریت

گره می‌خورد اگر مویت به یال اسپ‌ها در باد

نسیم ترکمن‌صحرا فقـــط بــــوی تو را می‌داد

تو با چشمان خونریزت اگر آشوب می‌کردی

به دنبالت قشـــون ترکمـــن‌ها راه می‌افتاد

خروش مادیان‌ها دشت را در خویش می‌رقصاند

خروش مادیان‌ها بود و هی فریاد... هی فریاد...

مسیر کوچ را گم کرده‌ام در چشم‌های تو

نگاهت می‌برد این ایلیاتی را به عشق‌آباد

sanaz 1392/02/24 ساعت 14:26 http://www.sani68.blogsky.com

سلام الی عزیز
عاشق نوشته هاتم یه جورایی خاصی مینویسی. خیلی دوست دارم وقتی میام وبت بهم آرامش میدی خیلی صمیمی مینویسی. عاشقتممممممم

ممنون...

همیشه به شادی و آرامش دختر...

خوب باشی

تو از همان عاقلانِ عاشقِ فارغی!

شـــا یــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد . . . !

من نمی گویم که دیدم عشق با جانم چه کرد

آنچه را گفتیم و گفتند از گمانی بیش نیست

:)

در مورد بستنی فقط میتونم بگم این طعمی بود : شیرین شور ترش گس ملس تند !!! البته آخرشم نفهمیدم چی بود !
من که رسما خوشم نیومد !
در مورد بخش دوم هم موافقم که آدم نباید پشیمون باشه ! نمیدونم که باید اتفاق می افتاد یا نه ولی همون حسی که بهم دست میداد اون وقتایی که توی تخیلاتم یه سری چیزارو به تصویر میکشیدم خیلی خوب بود ! هرچند به نتیجه نرسید !

یعنی دقیقن گند زدن به ذات مقدس بستنی!

پس شما عشقتون تخیلی بوده :)

خوش به حالدون ...

بدیش به اینه نرسیدنه واقعی بوده :(

REND 1392/02/24 ساعت 16:36 http://pejvake-hozur.blogfa.com/

عرض ادب خیلی زیبا بود کارتون خسته نباشید

من با خطوط دفتر شعرم گلاویزم
پیشانی ام درگیر خط های بداقبالی است

گرم غزل خوانی شدم یک عمر و یادم رفت
عمری است مردی در دلم سرگرم ِ نقالی است

ممنون...
دیدن اسمتون این هم اینجا برام باعث مباهات ه
شما پس کی شع ــر میشید؟
:)

فرشتگان روزی از خدا پرسیدند : بار خدایا تو که بشر را اینقدر دوست داری غم را دیگر چرا آفریدی؟ خداوند گفت : غم را بخاطر خودم آفریدم چون این مخلوق من که خوب می شناسمش تا غمگین نباشد به یاد خالق نمی افتد****

غصه لطفی ست که یک عمر خدا کرده به من

خواهشا منت غم را به سرم مگذارید :)

نمی دونم تلخ بود یا تلخ خوندم

هر چه بود با صداقت بود وذهنم را مشغول کرد

ﮔﻔﺘﯽ
ﭘﯿﺶ از آﻧﮑﻪ
ﭘﻨﺠﺮه
ﺧﺎﻟﯽ ﺷﻮد از آﻓﺘﺎب
ﻣﯽ آﯾﻢ
.
.
.
ﺳﺎﻟﮫﺎﺳﺖ
ﭘﻨﺠﺮه
ﺿﺠﻪ ﻣﯽ زﻧﺪ
اﻣﺎ ﺗﻮ ...
.
.
.
ﻧﯿﺎﻣﺪی

دوباره شور برپا می کند عشق

و غم ها را مداوا می کند عشق

برای درد بیماران قلبی

همین جاها مطب وا می کند عشق

+لبخند شو بخون...بخند تلخ نمیشه

همیشه شیرینه، حتی اگه تلخ باشه :)

مثل همیشه حرفهایت شنیدنیست

مثل همیشه بودنت من را یاد سرسبزی کردستان میندازه دختر :)

فاطمه 1392/02/24 ساعت 21:01 http://yadegari20.blogfa.com

چقدر این دوست داشتن های بی دلیل خوب است ...
سید علی صالحی

تو را دوست دارم؛

بدون آنکه علتش را بدانم

محبتی که علت داشته باشد

یا احترام است

یا ریا...

الی عزیز
سلام
ممنون که اومدی پیشم مهربون.خوشحال شدم.شعی که نوشتی برام خیلی قشنگ بود.از کی بود؟

این نوشته ت رو می فهمم.وقتی دل آدم یه جا گیر می کنه همون موقع س که همه ی عادتهات ،حتی باورهات رو ممکنه زیرپا بذاری...
امیدوارم دلت جای خوبی گیر کرده باشه.

اردیبهشت که تموم بشه امیدوارم خرداد زیبایی در پیش داشته باشی

شب خیابان مثل من است

هر از چندی

خاطره ای بی احتیاط می گذرد

دلم یک تصادف جدی می خواهد

پر سر و صدا

آمبولانس ها سراسیمه شوند

و

کار از کار بگذرد

"سارا محمدی اردهالی"
.
.
همه ی عادتهات را برای کسی زیر پا میذاری و برخلاف همیشه ت برای کسی رفتار میکنی که برخلاف بقیه ی دنیا بهات رفتار کنه.
دوست داشتن بی دلیل ما هم اونقدرا بی دلیل نیست :)

من منتظر اردی بهشت بعدی می مونم

:)

تبسم 1392/02/24 ساعت 22:51 http://www.tabile.blogfa.com

الی..
تو خود ِ منی..
تمام این حرفات تبسمــ بود الی..
من آدم این حرفها نبودم..
من هق هق های شبانه کجا بود؟؟
الی...

اما من الان اینم..
من انقدر اسمشو صدا میزنم..انقدر ضجه میزنم..جلوی خودش..دوست ..غریبه..
اما الی..اون..اون داره میره و منو تنها میزاره...
الی من مثل تو بودم..اما دیگه نیستم..

آنـقَـدَر شــور از دلـم صَــــــرفِ نگــاهــت می کنم

تا تمــام تلخـی چشمـــــــان تـو شیــرین شود

+همیشه باید منتظر رفتن و نبودنش باشی...

هیچ وقت هیچ چیزی و هیچ کسی تا ابد موندنی نیست...

باید توانایی ترک کردن توی سی ثانیه را داشته باشی...

تبسم...

ما همه مون مثل همیم...

اما درست مثل روباه شازده کوچولو باید ببینی چقدر می ارزیده داشتن اون آدم
یادته؟
وقتی شازده کوچولو گفت بهش :"پس این ماجرا برای تو فایده ای نداشت!"
روباهه چی گفت؟
"داشت! رنگ گندمزارها ! "

تبسم...من اونجا نیستم که ببینم چه خبره...
ولی
باید تمام تلاشتو بکنی و تلاششو بکنه که باشه
وقتی نشد دل خوش به رنگ همون "گندمزارها " باش
دل خوش به رنگ همون "گندمزارها " م...

:)

هیچ وقت اولش قرار نیست ولی یهویی اتفاق میوفته! کاری هم از آدم برنمیاد...

مباش در پی کتمان.. که این گناه تو نیست

که عشق می رسد از راه و دل به خواه تو نیست

به فکر مسند محکم تری از این ها باش

که عقل مصلحت اندیش تکیه گاه تو نیست

عمورضا 1392/02/24 ساعت 22:56 http://madraji.blogfa.com/

سلااااام الی چیطوری شوما خوبین؟
میگما شوما چرا اهل این حرفا نبودی؟
خبالیمون چطوره دختر خوب زنده رو اینروزها با اردی بهشت حال میکنه یانه؟ ببخش که نیستم روزا نت ندارم
یکم از زنده رو برامون بگو؟

زاینده رود با تمام وجود سلام میرسونه...

خروشان و زنده ...

الی همیشه خوب ه...

زاینده رود را باید نفس کشید عمو...

اصفهان تو را میخواند :)

غمگینم کردی بانو ...
یاد دوره دانشگاه خودم افتادم ...
مث ابر بودیم ... باکره بودیم و نمی باریدیم!
یه ابر راهمونو بست ...
صاعقه ای زدیم و باریدیم
همهی نباریده هامونو باریدیم!!!
دست از پا درازتر هنوز هم می باریم ...
حنجره ی نسل منی ... دمت صاعقه !

از غم که چشم های تو لبریز می شود

انگار فصل ها همه پاییز می شود


دانشگاه و روزهاش و آدمهاش از یاد نرفتنی اند :)

ارمیا 1392/02/25 ساعت 11:08

قال اعظم خانوم (ع):
سلام وب زیبایی داری.به من هم سر بزن.خوشحال میشوم پا به کلبه تنهایی ام نهی.
الان خوب بود؟
حالا الان که من یه ادم بی وبلاگ بدون کلبه ی بی خانمانم تو کجا میخوای سر بزنی؟هااااااااااااااااا؟
الان تو بری سر بزنی ادرس نداری گم شی من جواب داداشتو چی بدم؟
الان با سر بزنی سرت بشکنه من جواب داداشتو چی بدم؟
جا اینکه بگی بیا من واست وبلاگ بزنم، سایت بزنم تز میدی کامنتدونی وا کنی واسم؟
این بود ارمانهای ما آیا؟
اصلا من دیگه نیمیام...
چی شدههههههههههههههههههههه؟

قال الـــــی (ع) :

و شما را رسالتی بود در این باب که کاهلی نمودید! باشد که رستگار شوید و الــی با بلی خانمانان است ...


پس چرا از اون قلبا که هی پشت سر هم میذارند و شکل یه جک و جونور میشه برام نذاشتی اعظم خانوم جون؟!

پس شما از این دولت فقید مگه سهم نبردید؟

مسکن مهر و اینا؟

داره دولت دهم هم تموم میشه ! تا راس راسی تموم نشده یه نامه بنویس رافت پرزیدنتی شامل حالتون بشه یه وبلاگی سایتی مایتی با اقساط بلند مدت و بهره ی کم بهتون هبه کنند خو!تا ما اقلا بهتون س بزنیم که شما هم جوابگوی داداش ما نباشید :)

راسی اعظم خانوم جون دقیقن الان که دارید میرید و دیگه نمیاید دقیقن از کدوم راه میرید؟
میخوام ببینم یهو سنگریزه توی راه ننداخته باشید راه برگشت رو پیدا کنید:|

درضمن کسی حق نداره از جاش تکون بخوره!دستا بالا

الف 1392/02/25 ساعت 12:27

توانایی ترک کردن همه چیز و همه کس را در سی ثانیه داشتم
سلام مصداق بارز ااین جمله منم ..نیستم ؟؟؟؟؟البته هر کسی از ظن خود شد یار من ...ما هم این طور برداشت می کنیم ....
بگذریم .......اصلا پیچیده ای ...در عین حال که شاید به ظاهر ساده هم به نظر بیای ...شاید بشه گفت ادمها رو می شه از روی نوشته هاشون شناخت ..اما شناخت تو مقطعی ایه ..در هر پست به وجهی می رسی که قبلا فکر می کردی این طور نباید باشی ...اما یک فصل مشترک در همه پست هایت هست ..احساس ...ادم با احساسی هستی . اما سرکوب می کنی در عالم واقع ....
راستی فارغ شدنت مبارک ...
خبر خوشت چی بود؟

با من بمان که بودن من با تو ممکن است

شاعر بدون عشق، مگر نیز می شود؟
.
.
شاید سرکوب الف...

شاید هم بیش از حد حواسم به وجهه و غرور م ه...

کسایی که این طرفند و میخونند میدونند چه خبره...

کسایی که اون طرفند نمیدونند

و شاید بهتره که ندونند

اینجا
توی این وبلاگ یه عالمه احساس و دلتنگی و گریه خوابیده و نوشته شده که خوشحال هستم و نیستم که کسایی که باید ،ازش خبر ندارند..و حتی دارند!!!

ولی من هنوز آدم سرخود معطلی ام :)

الف...
تویی که توانایی ترک هرچیز و کسی را در سی ثانیه داری!حق نداری نباشی...
این جمله ای که تا حالا هیچ کدوم از کسایی که ترکشون کردم به من نگفتند و من دلم میخواست بهم بگند...
دلم میخواست وقتی بهشون میگم :"قد من نیستی!"...بهم بگند:"اونقدر خودم را کوچیک میکنم تا قدت بشم!!!"
وقتی بهشون میگم برند به جهنم بگند :"با هم میریم!"
وقتی بهشون میگم باید ترکشون کنم ،بگند :"حق نداری!"
و نگفتند...
الف...
تو حق نداری!
من بهت این حق را نمیدم
من آدم زندگیتم ،نه؟

ساهل 1392/02/25 ساعت 13:12 http://bejaydigari.blogfa.com

منم ابراز احساسات بلد نیستم....در اون حد حتی مامانم هنوز نمیدونم یه شب درمیون به خاطر ندیدنش گریه میکنم....
همه ادمای اطرافم به ظاهر خشنم فکر میکنن درونمم همینه
تازه شروع کردم به نوشتن....خوشحال میشم سر بزنی

فکر ظاهری آدمها در مورد آدم مهم نیست...

مهم اینه آدم میدونه چه خبره و بهشون لبخند میزنه :)

اینو به تجربه دیدم آدمهائی که این طوری هستن خیلی سخت تر آسیب میبینن
و باز چون بروز نمیدن بیشتر آسیب میبینن
همیشه وقتی فکرشو نمیکنیم جائی غافلگیر میشیم که از دید خودمون محال بوده

آدم تو داری نیست شاه بلوط...

فقط سرخود معطلم...

به اون شخص بروز نمیدم و گاهی برای اینکه شاید کسی نبین ه به دنیا هم بروز ندم ولی به الی چرا :)

ما محکمیم شاه بلوط :)

سلام الی جان

خوبی؟
حال و هوات چقدر عوض شده. نه؟

یا من یه جور دیگه می خونمت؟!

به روزم

هر سه :)

خوبی مرضیه بانو ؟ ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد