_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

ما بی سلیقـــه ایم تـــو حاجــــات مــــا بخــــواه ...

هوالمحبوب:

ما بی سلیقـــه ایم تـــو حاجــــات مــــا بخــــواه

ور نه گـــــدا مطالبـــه ی آب و نـــــان کنـــــد...

کلید میندازم توی در و میام داخل.تا صدای در رو میشنوه زود خودشو میرسونه توی ایوون و شروع میکنه خندیدن و دستش را میاره جلو و زل میزنه به کیفم و میگه :"به به...!"

سرم گیج میره،دستم را میگیرم به دیوار و میشینم توی ایووون و بغلش میکنم و میذارمش روی پاهامو و دو تا بوسه ی مشتی ازش میگیرم و دست میکنم توی کیفم و یه شکلات از توی کیفم در میارم و میدم دستش.ذوق زده شکلات را برمیداره و میشینه یه گوشه و مشغول باز کردنش میشه .

مقنعه م را در میارم و در حین اینکه کیفم را دارم از دور گردنم  باز میکنم ول میشم کف ایوون.چشمام به چشماش میفته که از داشتن شکلات پر از ذوق شده ،بهش میخندم و چشمام را میبندم.دستای کوچولوش را روی صورتم حس میکنم.به زور چشمام را باز میکنم و چشمای نگرانش را میبینم که هنوز هم داره میخنده.بهش لبخند میزنم و بهش میگم :"آجی دوستت داره ها "و دستاش را میذارم روی لبهام و باز چشمام را میبندم و دیگه هیچی نمیشنوم و نمیبینم.

نمیدونم چند دقیقه میگذره که صدای چرخیدن کلید توی قفل در را میشنوم و قبل از اینکه بخواد کسی تو اون حالت من را ببینه سرجام میشینم و شروع میکنم دکمه های مانتوم را نشستنی باز کردن.باباست،ازم میخواد برم داخل اتاق.

همه در تکاپوی پهن کردن سفره ی افطاری اند و من تکیه زدم به دیوار و خیره شدم به جمله ها و حرکاتی که به زحمت میتونم تشخیصشون بدم.

به زحمت خودم را میکشونم سمت حوض آب و پاهام را میکنم داخلش و میشینم روی زمین.یواش یواش شروع میکنم به شستن پاهام که صدای اذان میپیچه توی حیاط و همون لحظه یادگاری ِ ساق پای چپم جا خوش میکنه توی دستام و بغض میشم...تند تند دست و پام را میشورم و بغض ه چنگ میزنه به گلوم و به خودم غر میزنم.

"گلدختر" از صدای آب به هیجان میاد و با همون خنده ی دلبرونه ی همیشگیش میاد طرفم و من حوض پر از آب را باهاش تنها میذارم تا باز سرتا پاشو خیس کنه و کیف کنه.

ســُر میخورم توی اتاقم.چادر سر میکنم و درست روی گل وسط قالی با بغض قامت میبندم به تموم ه مهربونیش تا شاید آروم بشم.

حرفای رسمی که تموم میشه ،موقع درد و دلای در گوشی و یواشکی ه.دیگه موقع خوندنه اون چهارتا بیت همیشگی براشه که چشمم میخوره به خاموش و روشن شدن صفحه ی موبایلم.همیشه از اس ام اس های سحر و افطار میترسیدم.نمیدونم چرا اضطراب را تمام و کمال میریزند توی وجودم باهاشون.نوشته :"الهام دعا یادت نره...!"

جواب نمیدم.هیچ وقت جواب این جور اس ام اس ها را نمیدم که مثلا بنویسم "محتاجیم به دعا "یا مثلا "من کی باشم دعا کنم "یا مثلا هر جمله ی کلیشه ای ِ دیگه که همه به هم میگند و یا اینکه حتی اعتراف کنم دعا کردن و چی خواستن بلد نیستم!مثل همیشه پاکش میکنم و سکوت.گوشی را میذارم کنار دستم.لپم را میذارم روی سجاده...اشکم قل میخوره پایین و بهش میگم:"با این کارات عزم جزم کردی منو بکشی،نه؟"

زور میزنم به هیچی فکر نکنم و یه دل سیر بلند بلند درست روی گل وسط قالی،همونجا که موبایل خوب آنتن میده براش گریه میکنم...

الـــی نوشت :

یکــ)مرا خود با تو سری در میانست...

دو) تولد نرگــــس بود.دیــــروز!همان که تمام اشکهای مرا درد میکشید.به خودم قول داده ام یک روز تمامش را تمام و کمال بنویسم.حالا نه!یک روز که از گفتنش گریه ام نگرفت.یک روز که با خنده تعریفش کنم،درست مثل دیروز که به سی سالگی مان بلند بلند خندیدیم .حالا نه!حالا روی گفتن و نوشتن ندارم.فقط...فقط تولدش مبارک.همین 

نظرات 90 + ارسال نظر

قسمتم‌ نیست‌ که‌ نوشم‌ قدحی‌ آبِ‌ روان‌

عید قربانِ‌ من‌ اکنون‌ رمضان‌ خواهد شد...
.
.
عید قربان...

قربانی...

قسمتم نیست

که نوشم قدحی آب روان

عید قربان من

اکنون

رمضان خواهد شد...

ثبت لینک 1392/04/28 ساعت 14:30 http://www.sabtelink.ir

افزایش چشمگیر بازدید از وبلاگ شما با ثبت لینک های برتر شما

افزایش چشمگیر بازدیدکننده میخوام چه کار عمو؟

این حرف های یواشکی را می ستایم...
درد و دل ها و دعواهای درگوشی...
انگار زیباتر می کند حالت را وقتی در آغوشش به خواب می روی...

دل نیست این دلی که به من دادی...

در خون تپیده آآآآآآه رهایش کن

یا خالی از هوا و هوس دارش

یا پایبند مهر و وفایش کن...

هی رسپینا...

حانیه 1392/04/28 ساعت 16:35 http://hneyestan.blogfa.com/

ما را کبوترانه وفادار کرده است
آزاد کرده است و گرفتار کرده است

بامت بلند باد که دلتنگی ات مرا
از هرچه هست غیر تو بیزار کرده است

خوشبخت آن دلی که گناهِ نکرده را
در پیشگاه لطف تو اقرار کرده است

تنها گناه ما طمع بخشش تو بود
ما را کرامت تو گنه کار کرده است

چون سرو سرفرازم و نزد تو سر به زیر
قربان آن گلی که مرا خوار کرده است!

چون سرو سرفرازم و نزد تو سر به زیر
قربان آن گلی که مرا خوار کرده است!
.................
الهامم به خودش قسم
ناامیدی از درگاهش، معنی نداره.............

میدونم که میدونی؛ خیییییییییییییلی هواتو داره

قوی باش، اون همیشه پیشته

راس میگم آقا
مطمئنم.........................

نا امیدی از درگاهش؟

من؟

عجب...

تموم ه زندگیم امید داشتم و دارم حانیه...

حتی اگه اونجوری که باید تموم نشه...

شع ـرت قشنگ بودا :)

hani 1392/04/28 ساعت 17:47 http://hanilam.blogfa.com

دلم برای تو الی
و برای این صفحه تنگ شده بود دختر
ببخش که نبودم
و مثل همیشه بغض کردم با نوشته ات
میدونم که دوس داری بخندم اما...

کاش خوب باشی حتی اگه نباشی :)

میدونی دوس دارم بخندی...ولی پایه ی گریه کردنت هم هستم دختر...

مراقب هانی باش :)

درود بر تو
از خوندن پست لذت بردم
سپاس از اشتراکش

نوش روانتون خانووووووم :)

میم مثل میترا :)

ava 1392/04/28 ساعت 20:42 http://coraline.blogsky.com

من نمیدونم گلدختر رو چرا اینقدر دوست داری بقیه میدونن عایا؟

مگه میشه "گلدختر" را دوس نداشت؟

کیه دوسش نداشته باشه؟

"گلدختر" کفشدوزک من ه ...

کیه ندونه من چقدر دوسش دارم :)

فاطمه 1392/04/29 ساعت 02:19 http://gwww.blogfa.com

گدا شدن به در خانه ی دوست
قصه ی دیدن اوست
ورنه نان شب را هر گدایی دارد..
سربلند باشی..

تنها گناه ما طمع بخشش تو بود...

ما را کرامت تو گنه کار کرده است...

الـــــــی، من همینقدم که تو نوشتیُ بلد نیستم بنویسم

و بعد نامه شوم من ... چه خوب بود مرا

خودت اگــر بنویسی ــ خودت اگـــر ببری...

دختر مامان فاطمه ، شوخی ناموسی نداشتیما :)

الف 1392/04/29 ساعت 12:52

من زیر بار معصیتم ضعف کرده ام!

خورشید قیامت چه کُند سوختگان را

در شعله کجا شعله اثر داشته باشد؟...

متانت 1392/04/29 ساعت 14:38

دختر شیرین...الی جانم...دوست دارم

متانت کجایی دختر؟

فکر کردم خارجستونی ها :)

چقدر خوب ه هستی...

عسل 1392/04/29 ساعت 17:06 http://sooz-o-saaz.blogfa.com

تولد نرگس جان مبارک باشه
تولد آدمای خوب زندگیه الی بر الی مبارک باشه

تولدش مبارک...

تولد همه ی خوبی ها مبارک...

اینجوری دعا کردین! خیلی خوش به حالش شد...
....
تولد نرگس بانو خیلی مبارک باشه

تولدش یه دنیا مبارک...

خوش به حال ه همه ی اونایی که بلدند...

کجایید آقاااااا؟

کلا چشممون به سیاهی ِ چند کلمه سفید شدا :)

سلام الی جان
وقت بخیر
نماز وروزه قبول حق


آقا اجازه مبحث امروز ما خداست
توضیح می‌دهید که جای خدا کجاست ؟


قرآن نوشته او همه جا هست و مادرم
اصرار می‌کند قبله کمی سمت راست


من جمعه می‌روم لب دریا ، کنار آب
آنجا نماز جمعه ، زلال است ، بی‌ریاست


کاج همیشه سبز ، که بیرون مدرسه
استاد درس دینی و قرآن بچه‌هاست


آقا شما حقیرترید از سوال من
این درس ، نان خشک سر سفره شماست


من ساکتم ، دبیر به من صفر می‌دهد

شاگرد تنبلی ، که فکرش پی ِ خداست

این شعـــر فقــط تاب و تب رد شدنت بـــود

چیزی که عیان است چه حاجت به بیانش....

+خیلی شعر ه قشنگی بود....خیلییییی...

دوسش داشتم...مرسی آقاااااااااااااااااا :)

زیباست حرفات الی جان
بهم سری بزن

زیبا خوندی...
چشم :)

ممنون.سلامت باشی آجی من.اشتباهی بوده از سوی صفرونیم!

+اونوخ ی چیز دیگه رو چِشَم بود.

گفدم با دقت چون یکی فک کرده بود دوسمو میگم!خط اخرو اضافه کردم که گیج نزنن ملت!

آره.ریتمش خنده داره.ولی پُره.

الی ِ من، عاشقانه هاتو با اون بذار بین خودتو و اون بمونه.جاست ...

تو قشنگترین اشتباه دنیایی دختره :)

"برقصا"ی چاووشی من را میبره تا دلتنگی با اینکه وقتی اولین بار گوشش دادم کلی تعجب کردم و خندیدیم :|

سیده من شیطنتت رو با تمومه هیجانت.... :)

سلام

علیک بانو :)

ermia 1392/04/30 ساعت 13:13

دلت را خانه ما کن مصفا کردنش با من
به ما درد خود افشا کن مداوا کردنش با من
بیاور قطره اشکی که من هستم خریدارش
بیاور قطره اخلاص دریا کردنش با من
به ما گو حاجت خود را اجابت میکنم آنی
طلب کن هر چه میخواهی مهیا کردنش با من
......

دلم را خانه ات کردم

مصفا کردنش با تو...

و افشای من و دردم

مداوا کردنش با تو...

بیابانی پر از اشکم

همان که تو خریداری

من و اخلاص؟you're kidding؟

و دریا کردنش با تو...

نگویم حاجت خود را

تو خود بهتر خبر داری!

تو را تنها طلب دارم

مهیا کردنش با تو...

ermia 1392/04/30 ساعت 13:15

خوشبخت، یوسف به سفر رفته‌ی من است
یار سراغ دگر رفته‌ی من است

آینده و گذشته‌ی محتوم من یکی‌ست
تقدیر، خنجر به جگر رفته‌ی من است

این چشمه‌ای که بر سر خود می‌زند مدام
فواره نیست، طاقت سر رفته‌ی من است

مست و است و شور‌بخت که سر می‌زند به سنگ
دریا جوانی به هدر رفته‌ی من است

هر غنچه‌ای که سر زند از خاک، بعد از این
لبخند یوسف به سفر رفته‌ی من است

فاضل نظری

بیچاره آن کسی که گرفتار عقل شد

خوشبخت آنکه خر آمد ، الاغ رفت!!

ermia 1392/04/30 ساعت 13:15

چشم به قفل قفسی هست و نیست
مژده‌ی فریادرسی هست و نیست

می‌رسد و می‌گذرد زندگی
آه که هر دم نفسی هست و نیست

حسرت آزادی‌ام از بند عشق
اول و آخر هوسی هست و نیست

مرده‌ام و باز نفس می‌کشم
بی تو در این خانه کسی هست و نیست

کیست که چون من به تو دل بسته است؟
مثل من ای دوست بسی هست و نیست

fazel nazari

خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست

طاقت بار فراق این همه ایامم نیست

خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد

سر مویی به غلط در همه اندامم نیست

میل آن دانه خالم نظری بیش نبود

چون بدیدم ره بیرون شدن از دامم نیست

شب بر آنم که مگر روز نخواهد بودن

بامدادت که نبینم طمع شامم نیست

به خدا و به سراپای تو کز دوستیت

خبر از دشمن و اندیشه ز دشنامم نیست

دوستت دارم اگر لطف کنی ور نکنی

به دو چشم تو که چشم از تو به انعامم نیست

پروانه صفت دیده به او دوخته بودم
وقتی که خبردار شدم سوخته بودم...

هر غزل گر چه خود از دردی و داغی می سوخت

دیدنی داشت ولی سوختن با همشان

سلام الهام جون
بیشتر پست هاتو خوندم
خیلی خوشم اومد
با اجازت لینک کردم تا خواننده ی همیشگیت باشم.

ممنون یار مهربان :)

ما به میتی کومونمون میگیم یار مهربان تو خونه :)

اومدنت با برکت :)

تو خوبی دختر...خوب و دوست داشتنی :)

قبول باشه تک تک اشک هات واسش :)

انگاری اشک درمون دلش نباشه...

قربانی میخواد

اسماعیل...

خوبی بانو؟:)

بابک 1392/04/30 ساعت 18:11

میلاد نرگس خانم تان مبارک باشه

این حال و روز و این غش و ضعف ها بابت روزه گرفتن است بانو یا دلتان بهانه می گیرد؟!

ای گــِل بگیرند این دل ِ بهونه گیر رو حتی با غش و ضعف هاش واسه روزه گرفتنش.انگار شق القمر کرده !!:|

این روزای تابستون شدیدا یاد شما و بانو می افتم

خودم نمیدونم چرا

شایدم میدونم :)

تولدش مبارک :)

آفرین قشنگ مینویسی
تازه پیدات کردم...دیر آمدم اما از همون تولدی که خواستی شروع به نوشتن کنی و نکردی دفتر زندگی ات را ورق زدم و حالا به میانه ی راه رسیده ام
نگاهت را دوست دارم چون از یه اتفاق معمولی یه داستان جذاب میسازی....
شبیه یکی از بهترین دوستای من هستی اما نمیدونم من برای او شبیه نرگس برای تو هستم یا نه...

قشنگ میخونی سهیلا...

تو چقدر راه رفتی سهیلا:)

خسته نباشی دختر...

ببخش وسط این گرما و این همه خستگی نمیشه یه لیوان شربت تعارفت کنم .ان شالا افطار :)

تو چرا این همه درد داری؟
چرا مثل 2 ماه پیش من غصه هات تمومی نداره؟
چرا اشکهات .....
چرا یک وقتایی زندگی این شکلی میشه؟؟
منم سالهای زیادی گریه کردم

الـــی
خنده های از ته دلت آرزومه
تموم شدن این دردهای عمیق
و دیدنت

ما زاده ی دردیم کولی :)

غصه ها هیچوقت تمومی نداره اما تو نه جدی بگیر نه بهش بها بده نه به روت بیار :)

زیاد بزرگش نکن کولی...هیچی نیست عروس نصف جهان :)

مرسی آرزوهای قشنگ قشنگ :)

رویا 1392/04/31 ساعت 12:41 http://royaddd.blogfa.com

الی تصور خوبی ها حال خوب میخواد
من ندارم

خدا توفیق حال خوب عطا کنه :)

حول حالنا الا احسن حالتونم آرزوست :)

ermia 1392/04/31 ساعت 16:24

من دلت را بدون دام و تفنگ ، بی هیاهو شکار خواهم کرد

بعد از آن هم از این که صیادم ، به خودم افتخار خواهم کرد



گرچه دیر آمدی بدست اما ، زود از دست من نخواهی رفت

عشق دیرینه ! خوب شاهد باش ، با وجودت چکار خواهم کرد



مثل بی تابی کلاغان در ، غربت روزهای پائیزی

روی هر شاخه ی درخت بلوط ، بی سبب قار قار خواهم کرد



آنقدر روی شاخه های درخت ، منتظر می شوم که برگردی

سوز و سرمای این زمستان را ، با سماجت بهار خواهم کرد



آسمان را خیال خواهم بافت ، توی ذهن پرنده های جهان

تا کمی در هوات پر بزنند ، همه را بی قرار خواهم کرد



تا برای سرودن از تن تو ، بیت نابی به ذهن من برسد

همه ی شعر های حافظ را ، توی ذهنم قطار خواهم کرد



قصد پیکار دارم و این بار ، با تمام سپاه آمده ام

برد یا باخت ... هر چه باداباد ، زندگی را قمار خواهم کرد



نَفَسَش کور هر که میگوید ،که دو عاشق نمی رسند به هم

من از این حرف های تکراری ، از حقیقت فرار خواهم کرد



با تمام وجود می خواهم ، که به دستت بیاورم ، یعنی

همه ی شهر با خبر بشوند ، که چه آشی به بار خواهم کرد .

یک زاویه ی بسته ی آغوش بنا کن
با قاعده ی بازی ِ بی قاعده تا کن

یک عمر تماشاچی فوتبال تو بودم
یک بار نگاهی به گل ِ دامن ما کن

در کرنر چشمت زده یک چشمه‌ی تکنیک
دروازه‌ی قلب من و شلیک تو... وا کن

این وقت کشی هات مرا می کشد آخر
بیرون برو از بازی و تجدید قوا کن

می خواهم ازین خط دفاعی که کشیدی
هرطور شده بگذرم این دفعه خطا کن

تعویض که بد نیست ، بیا یوسفم این بار
از پشت بکش پیرهنم را ..... و رها کن

من می گذرم از خط دروازه ، ولی تو
فکر گذر از پیچ و خم حاشیه ها کن

شیرینی دل باختن ِ من به تو کم نیست
هر بیت غزل واره گواه است نگا کن

یک چند قدم مانده به دیدار نهایی
گل بوسه ی آخر بزن و جشن به پا کن

من هیسم الــــی . . .

هیس هیس

یادم نمیاد پرسیده باشم چرا من ؟

اما خب منم

منو یه عاااااالمه تنهایی

منو یه عاااااااااالمه گریه

که نه جرئتشو دارم نه اجازشو

توی این خونه . . .

آآآآآآآآی الـــــــی . . .

من تو رو می خونم و حسودی می کنم
تو رو می خونم وبغض میشم
تو رو می خونم و می خوام


ولی هیسم الـــــی . . .

یه هیس عمیـــــــــــــــــــــق

گفت تا کی صبر باید کرد؟ گفتم چاره چیست؟

دیدم این پاسخ از آن پرسش سوالی تر شده است!
.
.
یادمه شیش سال پیش داشت زیر لب غر غر میکرد و چپ چپ بهش نگاه میکرد
بهش گفتم چته؟حسودیت میشه بهش؟
گفت :آخه بزم حسودی داره؟
گفتم آره داره!
گفت چیش حسودی داره؟ریشش؟
گفتم :نچ! شاخش!
+هیس ِعمیق ه الـــی!این بز نه شاخ داره نه ریش!!خودت را یه عالمه دوست داشته باش که هیسی:)

حامد 1392/04/31 ساعت 19:23 http://aaghol.blogsky.com/

گویند خدا همیشه با ماست
ای غم نکند
خدا
تو باشی!:(

نمی دانی چه می کردم فقط گر می توانستم

"عجب صبری خدا دارد ، عجب صبری خدا دارد"

الف 1392/04/31 ساعت 19:54

هزاربار می شود با یاغی تبار و طنین صدای الی گریست

ممنونم بابتش!!

گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری

دانی که رسیدن هنر گام زمان است

الف! تو بخند ،باقی را بگذار برای ما :|

حانیه 1392/04/31 ساعت 22:39 http://hneyestan.blogfa.com/

الهام
هر کس نفهمه از تک تک کلماتت، که چقدر خدا رو عاشقی و چقدر بهش مطمئنی، باور کن خودش یکم نامطمئنه..................

بخدا من به ایمانت، ایمان دارم رفییییییییییییقم

الی جونم خواهشا از حرفم (نظر قبلی) یهو سوء برداشت نکنیا ............................................
ببخشم واقعا
خیلی ببخشم اگه استفاده از کلماتم اشتباه بود و رنجوندمت

رنجوندیم؟

تو؟

من رو؟

حانیه...ببینمت :)

کلماتت را اسیر نکن

باشه؟

اونی که فکر میکنی درسته را بگو

هرچی هست

باشه؟

اینا فقط غر غره ...تو که میدونی ما زن ها متخصص غرغریم :)

خواستم زن بودنم را نشونش بدم :)

حانیه...

هیچی :)

mamad 1392/05/01 ساعت 01:35

هر کسی دنبال چشمان تو آمد غرق شد
چون عصایت را میان آب در می آوری

هر چند موسایت نخواهم شد،ولی باز

از تو چه پنهان،درد و دل با طور زیباست...

خدایا!
ما اگر بد کنیم تو را بنده خوب بسیار است، تو اگر مدارا نکنی مارا خدای دیگر کجاست؟‍!

مدارا هم نکردی نکردی...

ما را برای گریه سر آستین بس است....

کفشدوزک

کفشدوزک ِالی...

ولی من بهرحال میگم التماس دعا
میخوای پاکش کنی یا نکنی

ما که شاعر نیستیم هیچ ماعر هم نیستیم
خلاصه
عاقبت بخیر باشی
فعلا همین

در شهر شاعران من بیگانه و غریبم

آنها اسیر شعر و من خویش میفریبم...

با چند شعر نا شعر حس میکنم فروغم

تنها ز شعر پروین آن حسرتش نصیبم...

:|

عاقبت به خیر بشیم...:)

ermia 1392/05/01 ساعت 12:50

تو و من باز مثل 10 شده‌ایم
صفر و یک! آه! من دودل، تو قوی!
من همین جا نشسته‌ام تا مرگ...
تو ولی ایستاده تا بروی

پنج تو، در دو می‌شود ده تا!
دو دلی مرگ، مرگ حتمی شد!
صفر ِ بی‌یک منم که می‌نالد:
کاش این ضرب‌ها غلط می‌شد

هر طرف هی کشیده می‌شوم از...
مثل یک هیچ، هیچ تکه شده!
ور/شکستم من و حقیقت بود:
کار و بار دروغ سکه شده

جمع رفتند تا عدد بشوند
صفر تنها به هر طرف قل خورد
خسته شد، بست چشم خود را، بعد
مُهر یک اتفاق باطل خورد

صفردر خود شکسته، مدت‌هاست
پاره‌های تنش لگد شده اند
به بهای نبودنش اما
هیچ‌ها هم همه «عدد» شده اند

صفر بی‌یک شدم که بی‌تو در این
روزگار فریب می‌میرد
یک شو و بی‌دریغ صفرت را
قله‌ای کن که اوج می‌گیرد

پنج بودن چه حس زیبایی ست
حس تو در منی که سرگردان
گریه‌ات می‌کند که آه ‌ای عشق
صفر خود را به پنج برگردان...

هیچ ها هم همه عدد شده اند...

ermia 1392/05/01 ساعت 12:52

یک لحظه زندگی تو از دست می رود
وقتی کسی که هستی ِ تو هست می رود

شاید که اندکی بنشـیند کنار تو
اما کسی که بار سفر بست، می رود

از کـمترین تکان تنَش رنج میکـشی
وقتی که پیش ازین به تو گفته ست می رود

آن کس که دل بریده، تو پا هم ببرّی اش
چون طفلی از کنارتو با دست می رود

"رفتن" همیشه راهِ رسیدن نبوده است
گاهی مسیر جاده به بن بست می رود

حتمن مسیر جاده به بن بست میرود ارمیای نبی...

ermia 1392/05/01 ساعت 12:55

تو همچون دیگران رفتی ، ولی من همچنان ماندم
چنان که آمدم تا انتهای داستان ماندم

مرا تنها رها کردی شبی و بی خبر رفتی
بلاتکلیف من بین زمین و آسمان ماندم

تو را گم کرده ام آنگونه که گم کرده ام خود را
نشانی نیست از تو آنچنان که بی نشان ماندم

تو را صد حنجره آواز تا شیراز با خود برد
و من چون بغض کوری در گلوی اصفهان ماندم

نه حالا ، بلکه عمری با دل من این چنین بودی
نبودی هر زمان بودم ، نماندی هر زمان ماندم

به اخم خود به من گفتی که از پیشم برو ! رفتم
ولی با چشم هایت لحظه ای گفتی بمان! ماندم

اگر بار گران بودی... اگر نامهربان بودی ...
تو گفتی می روی اما من ای نامهربان ماندم

علی ثابت قدم

سخت بار آورده این دنیا مرا اما چه سود

میشود جان کندنم با سخت جانی سخت تر...

ermia 1392/05/01 ساعت 12:56

تو در معادله های چهار مجهولی
به ضرب و جمع عدد های فرد مشغولی

ببین دوباره مرا در خودت کم آوردی
که ضلع گمشده ام توی خواب هذلولی

من آن سه نقطه ی گیجم پس از مربّع ها
که می رسد به تو از این روابط طولی

دو تا پرنده که از پشت بام می افتند
دو تا پرنده در این اتفاق معمولی-

« شبیه بچگیای من و تو هی مردن »
« دو تا پلندمو کشتی؟ چلا؟ همین جولی؟ »

نگاه کن ! پس از این گریه چی بجا مانده؟
دو چشم قرمز خسته شبیه گلبولی-

که لیز می شود از بوسه های غمگینت
تو در تصّور من شکل فعل مجهولی

فاطمه اختصاری

http://s4.picofile.com/file/7859340428/4_majhooli_fateme_ekhtesari_By_Eliii.mp3.html

ermia 1392/05/01 ساعت 12:59

دلم گرفته از این روزهای تکراری
کجاست خلوت بی انتهای تکراری
به قصه های نفس گیر خویش می خندم
هزار و یک شب پُر ماجرای تکراری
زبان درد مرا هیچ کس نمی فهمد
می آورند برایم دوای تکراری
به جستجوی کسی سالها سفر کردم
رسیده ام به همان ردّپای تکراری
مدام بر نفسم تازیانه می کوبد
دریده حنجره ام را صدای تکراری
تمام هستی من از خدا که پنهان نیست
چه حاجتی ست به این ربّنای تکراری
همیشه وعده ی فردوس می دهد ما را
چقدر خسته ام از این خدای تکراری! ...

محشر برای رو شدن اعتبار توست

کی گفته است روز جزا احتیاج نیست؟...

ermia 1392/05/01 ساعت 13:06

این چار برگ خشک شده مال دفتر است
نه! آخرین قمار من و دست آخر است

من را به چاه درد خود انداخت و گذشت
هر کس که گفت با من خسته برادر است...

گفتید:"بی کسی به خدا سرنوشت توست
تنهاترین پرنده ی عالم کبوتر است"

گفتید:"زندگی کن و خوش باش و دم نزن"
این حرفها برای من از مرگ بدتر است

سرباز برگهای مرا جمع می‌کند
ما باختیم...نوبت یک مرد دیگر است

قلبم شکسته است و هی سرد میشود...

بگذار بشکند عوضش مــــــــــــــــــــــرد میشود...

مردیم از مــَردی :)

آخ که چقدر این متن گلایه داشت...
انگار بهانه گیری های دل من را به روی کاغذ آورده بودی...
سپاس از برای نوشتنت دخترک...

گلایه نبود...

فقط غر بود....

نه!

غر هم نبود...

درد دل بود...

نه!

درد دل هم نبود...

حاجت بود...این روزا روزای استجابت دعاست ،نه؟

دعا بود...

که فقط بگه کـــی ؟

نه میخوام کمش کنه

نه محوش کنه

نه تمومش کنه

فقط بگه تا کـــی ؟

همین...

هـمـه گفـتـند : "او" کـه رفــت ، زنـدگی کــن !
ولـــی...
کـسـی درک نـکـرد کــه "او" ...
خـود زنــدگــی ام بــود....

اینقدر سمن هست که یاسمن پیدا نیست...

رفتن "اوشون " توی این بلبشوی زندگی گمه ...

رفت که رفت...

خوشش باشه...

ما به دنیا اومدیم دنیا به ما نیومده
:|

:)maRjAn 1392/05/01 ساعت 22:06 http://www.zodiack.blogfa.com

دلم واست تنگ شده بی معرفت :|

تقصیر من نیست...

تقصیر ِ این تابستون ه لعنتی ه مرجان...

دل من هم :|

می دانم الی خیلی مرده و به این راحتی خسته نمی شه
می دانم الی حق داره غر بزنه و زجه بزنه
صدای زجه هات بدجوری ارش خدا را به لرزه انداخته
اشک خدا را هم در آوردی
نمی دانم تو بازی زندگی مرحله ی چندمی و چند تا غول دیگه را باید پاس کنی تا برسی مرحله ی اخر
ولی می دانم خیلی قشنگ بازی می کنی
مثل یه شطرنج باز حرفه ای خیلی خوب بازی زندگی را پیش می ری
دمت گرم با مرام

سوسن...

آره!من بازیگر خوبی ام...خیلیییییییی

اونقدر خوب بازی میکنم که نقشم توی وجودم حل میشه و میشه جزئی از خودم...

اینقدر که یادم میره کی ام و چی ام...

فقط بعضی وقتا یهو ...یه دفعه...ناغافل بند رو آب میدم و آبروم میره

گمونم مثل الان!

من دختره خوبی ام سوسن،مگه نه؟
..
..
.
دلم برات تنگ شده بود از دیشب :)

ﻗﻠﺒــــــــﻢ ﺑﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺗــــــــﻮ ﺗﻼﻃﻢ ﺩﺍﺭﺩ

ﺑﺎ ﺧﯿﺰﺵ ﻣﻮﺟﻬــــــــﺎ ﺗﻔﺎﻫﻢ ﺩﺍﺭﺩ

ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪ ﻋﺎﺷــــــــﻖ ﮐﻮﺭ ﺍﺳﺖ

ﺩﯾﻮﺍﻧــــــــﻪ ﭼﮑﺎﺭ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺍﺭﺩ

بی عشق هیچ فلسفه ای در جهان نبود

احساس در “الـــهه ی نـــاز ِ بنان” نبـود

بی شک اگر که خلق نمی شد “گناهِ عشق”

دیگر خدا بــــــه فکـــــــر ِ “شبِ امتحان” نبود

کاکاپو 1392/05/02 ساعت 06:26 http://balapain.blogfa.com

پست بالا رو خوندم
چه زیباست وقتی یه بنده با خداش خلوت می کنه
حتی اگه این خلوت ب جای اللهم اللهم چیزی ب جز غر و لند نباشه :)

از درد برده ایــم بــــه نـــزد خـــدا گله

از دست کارهای خدا گریه می کنیم

چرا پست بالایی رو نمیشه نظر داد؟؟؟؟؟؟
سلام الی
اول صبی حال عموگرفته شد...

گمونم پست بالا خراب شده :)

عمو خوب باش ،باشه؟

:)

رقصنده 1392/05/02 ساعت 10:06 http://sh-gh.blogfa.com

الی :(
چقدر این متن بالایی اشک داشت.
اولش که کبابارو دیدم دلم خواست
اما وقتی متنُ خوندم و اومدم پایین به کل فراموش کردم

در پیش بیدردان چرا فریادِ بی حاصل کنم

گر شِکوه ای دارم ز دل با یارِ صاحب دل کنم...
.
.
کبابم برات میارم شبنم :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد