_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

هــــــر که دکــتـــر نیست نـــانش آجـــــر است...

هوالمحبوب:

خــــاک ایــــران یــــکـسر از دکــــتـر پـــر است

هــــــر که دکــتـــر نیست نـــانش آجـــــر است...

صبح خوشحال و خندان همراه با جامدادی قرمز رنگم رفتیم سر جلسه که مثلن خیر سرمان بعدها اگر دری به تخته خورد بشویم دکتر مملکت و صدایمان کنند خانوم دکتر!

حالا اینکه میگویم خوشحال و خندان گمان نکنید راستی راستی خوشحال و خندان بودیم ها!اتفاقن برعکس اخمهایمان چنان در هم گره خورده بود که با یک من عسل هم نمیشد ما را کوفت کرد و خودمان هم توی آینه جرأت نمی کردیم به خودمان زل بزنیم.

به خودمان هم قول داده بودیم که در مسیر و اتوبوس و ایستگاه با احدی الناسی همکلام نشویم چه برسد که به رویش لبخند بزنیم تا اینکه تا مقصد وبال گردنمان شود و بخواهد اندر مباحث هوای خوب صبحگاهی و کنکور و این قسم خزعبلات برایمان سخنوری کند،حتی اگر از سر و وضع و چشم و چارم هم تعریف میکرد یا توی ِ فامیلشان یک نه نه قمری داشت که دلش میخواست با ما خویشاوند شود و ما را بفرستد منزل ِ بخت هم،رأی مان بر نمیگشت!

حالا اینکه میگویم قول داده بودیم احدالناسی را تحویل نگیریم زیاد باور نکنید،چون نیش شل ما دقیقن از لحظه ی ورود به دانشکده ی ادبیات ِ دانشگاه پت و پـَهن ِاصفهان که یک عالمه دکتر بالقوه را صبح اول صبحی در خود جای داده بود ،عرض اندام کرد و روی اخمهای گره خورده مان را کم نمود!

ما که موبایلمان را گذاشته بودیم منزل اول صبحی و قبل از آن به آقای اسدی همکلاس دیرینه به رسم روزهای آدینه و فرشته صبح بخیر گفته بودیم و از اویمان هم اجازه ی مرخصی گرفته بودیم آن هم به مدت چند ساعت که "ایرانسل"قربانش بروم کلن تا برگردیم منزل رو سفیدمان کرد و شرمنده،و همه را به مقصد رسانده بود الا آنکه باید و اخلاق نحس ما را نحس تر کرد!

حالا اینکه میگویم ایرانسل فکر نکنید که ما فقط ایرانسل داریم ها!ما کلی با کلاسیم و حتی همراه اول هم داریم ولی به دلیل وضع مالی ِ خفنمان یکی دو سالی میشود ارتباطش یک طرفه شده و مخابرات هم دلش نمی آید قطع دائمش کند و ما هم از همین تریبون از مسئولین تشکر ویژه داریم! و من الله توفیق!

عرض میکردم که ما موبایلمان را چند ساعتی فرستاده بودیم مرخصی و استراحت در منزل ولی عده ی زیادی از دکتران بالقوه دفتر و دستک و چادر و چاقچورشان را آورده بودند و از آنجا که می بایست آنها را تحویل قسمت مربوطه دهند برای هر وسیله "پنج هزار ریال وجه رایج مملکت" تلکه شان میکردند چنین و چنان و من با خودم فکر میکردم که کاش می ایستادم و وسایل این دکتران بالقوه را خودم نگه میداشتم و برای هرکدامشان یک دویست تومنی ناقابل میگرفتم که نه سیخ بسوزد و نه کباب و پول دفترچه ای را هم که خریداری کرده بودیم و گمانم حرام کرده بودم را زنده کنم!!

در ورودیه ساختمان دانشکده،سه عدد "خواهرانِ زینب" حضور به هم رسانیده بودند و دست دو تایشان از آن ذره بین های کاراگاه گجتی بود که لنگه اش را در فرودگاه موقع رفتن به جزیره دیده بودم و آدم را میگذاشتند به عینه زیر ذره بین و با آن،دکتران بالقوه را چک میکردند و هی بوق بوق نثار گوش هایمان میکردند.از شانسه من ه بخت برگشته،بازرسی ام افتاده بود به آن خواهری که ذره بین نداشت و موقع بازرسی ام از او خواستم که من را از زیر این ذره بین ها رد کند، شاید چیز میزی یافت و وقتی پرسیده بود که نکند چیز میزی دارم،گفته بودم که به من چه و تا وکیلم نیاید حرفی نمیزنم و باید خودش بفهمد که چیز میز دارم یا خیر و چرا موقع بازرسی هم بین آدمها فرق میگذارید و بعضی ها را با ذره بین نگاه میکنید و بعضی ها را با تلسکوپ و حتی چشم غیر مسلح و او هم به جای انجام وظیفه و رسیدگی به درخواست ه دکتر ِ بالقوه ی این مملکت یک عالمه خندید و من را که حق مسلمم بود،درست و درمان بازرسی نکرد و از همان جا بود که من-دکتره بالقوه ی این وادی ِ بی در و پیکر-سرخوردگی ِ مزمن گرفتم و آگاه باشید که اگر من سرانجام دکتر نشدم از کجا آب میخورد!

برادران انتظامات یک بیسکوییت به ما دادند با یک لیوان آب معدنیِ گرم که جان میداد چای کیسه ای بیاندازی داخلش اگر چای خور بودی و ما هم که بحمدالله نبودیم.از همان آب معدنی ها که وقتی با سید میرفتیم دانشگاه یک عالمه از توی یخچال اتوبوس برمیداشتیم ،آن هم مفت و مجانی! و اینجا پایمان آب خورده بود سی و چند هزار تومن!

نمیدانم از نیش شل(شما بخوانید لبخند ملیح!) و پت و پهنم بود یا از چشمهای کنجکاوم و شاید هم از مانتوی خوش دوخت سورمه ای ام که یقه اش نقره ای بود و چشم دوست و دشمن را تلسکوپ میکرد(!!)که قریب به اکثر اطرافیانم در کلاس مربوطه گمان میکردند من دکتری بالفعل خواهم شد و من هیچ نگران بعد از آزمون و دکتر نشدنم نبودم حتی!چرا که شب قبلش به نفیسه گفته بودم برایم دعا کند که دکتر شوم تا آمپول های خانواده شان را مفتکی بزنم و اگر هم نشدم و نا امید برگشتم از آزمون به من امیدهای واهی دهد که مهم این است که از آزمون الهی سربلند بیرون بیایم و هیچ به رویم نیاورد که در آزمون الهی هم هیچ پـُخ ِ قابل توجهی نشده ام و او هم به من گفته بود :"چشم خانوم دکتر !" و بعدش هم یک فحش پدر و مادردار داده بود که میل کنم تا سردی ام نشود!

قبل از توزیع دفترچه ها دختری لبخند به لب کارت ویزیتش را در جلسه بین ما که قیافه ی آدم حسابی ها را داشتیم پخش و پلا کرد و گمانم از او خوشم آمد که لبخندم را شلیک کردم سویش که البته بیشترش به خاطر کارت ویزیتش بود که طرح بسیار شکیلی داشت و به خودش هم گفتم و هیچ به رویش نیاوردم که ما یه کمی همکاریم و ما هم به بچه های مردم "آی اَم اِبوک "حواله میکنیم!!!

قبل از توزیع دفترچه برایمان قرآن گذاشتند درست عین همان ها که در مراسم تدفین میگذارند از بلندگو پخش شود.سوره ی حمد بود و چهار مرتبه قاری تا "اهدنا الصراط المستقیم"خواند و باز برگشت اول سوره و کلن ما را اسکل کرده بود و شاید هم داشت با خدا معامله میکرد و منتظر بود خدا به راه راست هدایتش کند و عین خیالش نبود ما دکتران بالقوه یاد شب اول قبر افتاده ایم با این فصاحت و بلاغت و سوز و گدازش به جان بچه ی یکی مانده به آخرم!بالاخره رضایت داد و سوره تمام شد به حمد و قوه ی الهی و خانم سخنگو امر به توزیع دفترچه ها توسط مراقبین نمودند!

دفترچه ها را توزیع کردند آن هم با یک کاور خوشگل آبی رنگ که قرار بود برود قعر سطل زباله و من تازه فهمیدم با آن سی و چند هزار تومن ه ناقابل چه غلطها کرده اند این کلک ها که موش بخوردشان به حق صد و بیست و چاهار هزار پیامبر که اینقدر بلایند!!! و البت که سر جلسه ،همه اش نگران پیراهن ه چهارخانه ی کوتاهه آقای مراقب جلسه بودم که اگر خم شود تمام مایحتوی اش بزند بیرون و قبل از آزمون هوش از سر همه ببرد که بحمدالله تا آخر جلسه در حفظ و نگهداری بدن مبارک اهتمام ورزیدند به جد.و کور شوم اگر دروغ بگویم که من در آن لحظه ی تاریخی که پرده از رخ هیکل و دم و دستگاهشان کشیدند آن هم به مقدار چند سانت و نیم ،ذرة المثقالی به مبحث فوق الذکر نیم نگاهی هر چند چس مثقال هم نیفکندم و از شر نفس امّاره و لوامّه و شیطان رجیم به پروردگار باری تعالی پناه بردم و این طور حرفها،باشد که رستگار شوم و برای ایزد قپی بیایم نه اینجور بدجور که ببین من چقدر باحالم!!

آزمون که شروع شد ،یک عالمه تلاش کردم که سوالی را بی پاسخ نگذارم،حتی آن 20 سوال آمار را که سه بار از درسش افتاده بودم و هیچ به روی مبارک هم نیاوردم که نمره منفی کیلو چند؟!

بعد از چهار ساعت و توزیع دو دفترچه با کاورهای آبی در چند مدل و چند طرح و نقش،آزمون را دادیم به مستحقش آن هم همراه با لبخندهای یکی در میان مراقب و مسئولین و دکتران بالقوه ی حاضر در جلسه و کمی هم وقت کم آوردیم آن آخر جلسه و موقع ترک جلسه هم دلمان خواست با آن دختر کارت ویزیت پخش کن که هی حال خودم و برگه ام را می پرسید وسط آزمون و لبخند حواله ام میکرد و چشمک ،دوست شویم و چون حوصله اش نبود گذاشتیم که بعدها تلفنی استارتش را بزنیم و آمدیم منزل آن هم با وسیله ی شخصی ِ بی آر تی تا اینکه نفیسه به تمسخر از فلان درد که چند وقتی ست مثلن امانش را بریده شکایت کند و ما را خانوم دکتر خطاب کند که عقده ای نشویم و نسخه اش را بپیچیم و ما هم نامردی نکرده و هنوز دکتر ِبالفعل نشده،با آن اخلاق چیز مرغی مان بگردیم برایش دنبال تیر چراغ برق جهت التیام ه درد ِ مربوطه!

الی نوشت :

یکـ)حالا خوب شد گفتیم خودتان بدون غلط بخوانید ها!رسوای عالممان کردید به جد !!دست و پنجه یتان درد نکند!ولی با دکتر مملکت اینطور برخورد نمیکنند ها!اصلاح شد.اجرکم الی الله!

دو)ما که چندان درس نخوانده بودیم ولی شما هی امیدهای واهی پخش و پلا کنید برایمان.خانوم دکتر هم صدایمان کنید ممنون میشویم!فقط چون کلاس دارد ها!

سهـ) هم اکنون پیامکی دریافت کردیم من باب قطع شدن اینترنتمان در کمتر از پنج روز آینده!ما که تا جان در بدن داریم میرسیم خدمتتان و اگر بدخواهان ما را از شما و شما را از ما گرفتند بدانید و آگاه باشید دکتری بودیم مفلس ولی عاشق!یادمان را زنده بدارید باشد که رستگار شوید :)

نظرات 29 + ارسال نظر

خاک ایران یکسر از دکتر پر است
هرکه دکتر نیست نانش آجر است

ملک ایران سرزمین دکتران
این‌قدر دکتر نباشد در جهان

شهر دکتر، کوچه دکتر، باغ دک
کبک دکتر، فنچ دکتر، زاغ دک

عابران هر خیابان دکترند
دانه‌های برف و باران دکترند

هم وزیران هم مدیران دکترند
بیشتر از نصف ایران دکترند

هرکه پستی دارد اینجا دکتر است
دیپلم ردی‌ست، اما دکتر است

هرکه شد محبوب از ما بهتران
هرکه شد منصوب بالا دکتر است

هرکه رد شد از در دانشکده
یا گرفته دکتری، یا دکتر است

شعر نو مدیون دکترها بوَد
تو ندانستی که نیما دکتر است؟

شاعر تیتراژهامان دکتر است
مجری اخبار سیما دکتر است

در جهانی که پر است از نابغه
دکتری چندان ندارد سابقه

بی‌سبب افسرده‌ای، غم می‌خوری
سرزمین ماست مهد دکتری

خط‌مان وقتی شبیه میخ بود
ای‌بسا دکتر در آن تاریخ بود

این‌همه آدم که در عالم نبود
آدمی کم بود و دکتر کم نبود

من نگویم، شاعران فرموده‌اند
رخش و رستم هردو دکتر بوده‌اند

گرچه باشد قصه‌ها پشت سرش
دکتری دارند ملا و خرش

شاعران از رودکی تا عنصری
بی‌گمان دارند هریک دکتری

شعله‌های عشق چون گر می‌گرفت
آتشی در خیل دکتر می‌گرفت

عشق با دکتر نظامی قصه‌گو
عشق با دکتر سنایی رازجو

عارف شوریده دکتر مولوی
نام پایان‌نامه او مثنوی

حافظ و سعدی و خواجو دکترند
سروقدان لب جو دکترند

وحشی و اهلی و صائب دکترند
تاجر و دهقان و کاسب دکترند

عالمان را خود حدیثی دیگر است
حجت‌الاسلام دکتر بهتر است

بحث‌های جعل مدرک نان‌بری‌ست
بهترین سرگرمی ما دکتری‌ست

عده‌ای مشغول دکترسازی‌اند
عده‌ای سرگرم دکتر‌بازی‌اند

خوشبخت ترین الـ ـف 1392/12/16 ساعت 22:10

یاد کنکور ارشد چند هفته پیش که به دوستان سپرده بودم شب کنکور یادم بندازند بروم سر جلسه :)

و من که تمام تاریخ های دنیا یادمه.حتی اونایی که نیومده :)

الــــــــــــی ما دلمون به تو خوشه، چشم امیدمون به توئه یکی دکتر شه از ماها
:*
خووبی تو :)

آیکون دست تکون دادن از دور دورا و لبخند دکترونه زدن!

دو نصفه شب یهو یادت افتادم اومدم دیدم پست گذاشتی :)

هی مادر! ما رو بگو هی دم به دقیقه یادتون میفتیم و نمیشه بیایم ببینیم پست گذاشتین یا نه !
نه اینکه دکتریم،منشی مونم که ماشالاش باشه :)

گیسو 1392/12/17 ساعت 01:59

سلام خانوم دکتر الی جان شیرین سخن
الی مطالب را دو بار خوندم و هر دو بار کلی خندیدم خیلی با مزه نوشته بودی اون قسمت ....
ولی به هر حال امیدوارم که دکتر بشی و تزریقات هم خودشما تقبل کنی که نیاز به تزریقات زیر نظر پزشک نباشه .
الی خیلی با نمکی و دوست داشتنی .

الان که اصلاح شد باس دوباره بخونی دختر خانوم :)
اگه قول بدی واسم گوشی دکتری بگیری از اونا که میذارند توی گوششون صدای در و پیکر مردوم را میشنفند و از اون چوب بستنی ها که میکنند توی حلق مردوم،من آمپولا شوما را مفتی میزنم
الب باس اگه نزدم هم هر ماه یه مقدار حقوق ثابت بهم بدی چون من دکتر خونوادگی محسوب میشم و این جور حرفا :)

نرگس 1392/12/17 ساعت 08:17 http://narsisanim.blogfa.com

خانم دکتر جان ! اماره نه عماره البته با تشدید

حالا خوبه گفتم برو خودت غلطش رو درست کنا!
بیبین کارادا!
درستش کردم تشدید هم واسش گذاشتم یهو کسی شک نکنه

سوگلی 1392/12/17 ساعت 09:38 http://sev-goli.blogsky.com/

سلام الی.خیلی باحال نوشته بودی.
پس از الان به بعد باید خانوم دوهتور صدات کنیمممممم؟؟؟

باس از خیلی قبل تر صدا میکردی
داری کم کاری میکنیا سوگل، از تو دیگه توقع نداشتم

ermia 1392/12/17 ساعت 12:13

سلام خانوم دکتر.
خوب هستید خانوم دکتر؟
چه خبر خانوم دکتر؟
خیلی ارادت داریم خانوم دکتر.
سوالی که الان پیش میاد اینه که شما همسایمونی خانوم دکتر؟
ولی اینجور برداشت میشه که همسایمون نیستی خانوم دکتر.
در این صورت ممکنه همسایمون شی خانوم دکتر؟
و احتمالا سوالی که اینجا مطرحه اینه که پس اون همسایمون چی خانوم دکتر؟
و واضح و مبرهنه که اون همسایمون هیچ خانوم دکتر.

پس بالاخره تکلیف من چی میشه ارمیای نبی؟
بنده از اونجایی که دکترم همسایه تون بشم یا نشم؟
یحتمل هدفتون از اینکه همسایتون بشم این نیست که آمپولای شما را هم مفتکی بزنم اونم توی عالم همسایگی و این حرفا که؟!
برو این دام بر مرغ دگر نه...ما خودمون زن و بچه داریم

ermia 1392/12/17 ساعت 12:15

وب خوبی داری.
با اجازت با نام تزریقات چی لینکت کردم.
به کلبه محقر من هم سر بزن.
یه سفره ای پهنه 4 تا آمپول زن دورش نشستیم.
خوش میگذره
موفق باشی

آدرس کلبه ی محقرتون را میذاشتید برسیم خدمتتون با خانواده جهت مذاکره من باب پاره ای از مسائل

فاطمه 1392/12/17 ساعت 12:26 http://yadegari20.blogfa.com

چقدر دلم می خواد بنشینم و همراه این موزیک آرام وبلاگت
دو پست آخر تُ بخونم
چقـــدر ...

خدا توفیقتون بده بانو
ان شالا قسمت بشه :)

سلام الی جونم
خانم دکتر تو که چی کشیدی بخاطر این کنکو ر ای بابا
ولی تو یه دکتر خوب میشی

درد کوفتی کشیدم که مپرس!
اصلن شدم عین ه نی قلیون.اصن یه وعضی!

عسل 1392/12/17 ساعت 13:52 http://sooz-o-saaz.blogfa.com

سلام خانوووووووووووووم دکتـــــــــر :)
منشی چیزی خواستی تورو خدا تعارف نکنی ها من هستم الی تازه فشارم بلدم بگیرم خلاصه نبینم با من تعارف کنی

واقعنی؟
دستتون درد نکنه.زحمتتون میشه
ولی میگما فشار رو که میدند نمی گیرند که!

نرگس 1392/12/17 ساعت 14:41 http://narsisanim.blogfa.com

میدونی الی من از این لفظ خانم دکتر متنفرم !!!!!!!!!
چندروز پیش با چنداز همکارهام داشتیم از خیابان انقلاب رد میشدیم بچه ها شروع کردند به شوخی با هم که خانم دکتر مراقب باش و.... یهو یک خانم مسن و بسیار محترم و در عین حال نگران آمد کنار ما و با نهایت شرمندگی گفت ببخشید من تازه از آزمایشگاه آمدم و جواب گرفتم نمی تونم تا فردا منتظر بشم میشه شما آزمایش من را ببینید یهو هر سه تامون بهم نگاه کردیم و با کمال شرمندگی گفتیم ببخشید ما پزشک نیستیم دکتریم ؟!!!!! نمیدونم اون پیرزن متوجه حرف ما شدیا نه اما وقتی از ما دور میشد چشماش پرار اشک بود و من آن شب بیشتراز قبل از این لفظ خانم دکتر متنفر شدم

آقا شوما متنفر باش
اصلن استفراغ هم بکن سر تا پاش رو
اصلن ما هم به نشان ه حمایت از شوما متنفر میشیم
اما شوما بهمون بوگو خانوم دکتر تا ما باهم هی متنفر بشیم حالمون بد بشه
تازه شم اون برگه آزمایش حاج خانوم رو بده ما یه نیگا بکنیم یهو میبینی امیدی هنوز هست
والا :)

من از همین الان خانوم دکتر خطابتون میکنم عزیز

با اینکه دیره اما ما استقبال میکنیم به جد :)

مهری 1392/12/17 ساعت 16:25 http://barani1211.blogfa.com

سلامممم خانوم دکترالی..خوبید؟خوشید؟سلامتید؟

پستت بوی نوستالوژی میده...هعی وای من پیرشدیم

رف پی کارش

یعنی شومام آره؟
ما چقدر اینجا دکتر داشتیما خبر نداشتیما
بابا روو کنید خب،چقدر تواضع ؟چقدر فروتنی؟آخرش که چی؟
همه مون دور از جون من و جمع حاضر و فک و فامیل و در و همسایه و دوست و آشنا و وفامیل وابسته و پیوسته و حتی خانواده ی محترم رجبی ، میریم زیر ه یه کپه خاک!
حالا بدانیم و بمیرم بهتره یا ندانم و بمیرم؟
بابا روو کنید خب :)

شهرزاد 1392/12/17 ساعت 18:36

ینی الی تو دکتر بشی من انصراف میدم، به همین سوی چراغ! =)))

دقیقن به سوی ِ کدودوماش؟
اونکه شونصد سال ه سوخته یا اونکه میخواد بسوزه ؟
مهندس شوما دیگه چرا؟
بیا من هی مهندس ببندم به نافت شوما هی خانوم دکتر کلن خر کیف بشیم شدیدن تا چشم در و همسایه و دوست آشنا و اون فک و فامیل شوهر و خارسو در بیاد به حقی پنش تن،بالاخص اون جاری کوچیکه :)

یک شب شیفت بودم و مریض بد حالی داشتیم
بنده خدا همش ناله می کرد و می گفت:
پدر پدر پدر پدر پدر پدر پدربزرگم دددر اووومددده :)
دکتر معالجش کرد و مورد خاصیو پیدا نکرد
همراهش پرسید آقای دکتر حالش چطوره؟
دکتر گفت 2حالت بیشتر نداره
یا داره خالی می بنده یا سایکوز حاد داره :))
دکتر گفت کارت یکی از همکارامو بهتون میدم
ایشون تو این زمینه می تونن کمکتون کنن
بعد دکتر رفت برای استراحتو مریضو همراهش اومدن
از من کارتو بگیرن...
داشتم دنبال کارت می گشتم که وسط مکالمه بین مریضو همراهش متوجه شدم که بنده خدا مریضه لکنت داره :)))

بابا ما فنا شدیم رفت کلن!
چقدر دکتر داشتیما و خبر نداشتیم
کلن من صحنه را از این همه قداست و تواضع لیس میزنم و خودم را در افق محو میکنم اونم به صورت انتحاری:)
اجازه خانوم دکتر اجازه؟
میشه ما رو هم یه چک بکنید؟فک کنم سایکوز ه خفیف دارم همراه با کمی هیجان ه ناشی از هیجان!
تازه شم لکنت نداریم زبون داریم این هواااااااااااااااااااااا :)

آفرین ! آفرین ! از اینکه به زدن تمام تستها رو در برنامه داشتی و بصورت مسئولانه به این برنامه ات عمل کردی از تو تشکر میکنم....واقعا روسفیدمان کردی....

اصلا بسی لذت بردیم که نمره منفی را به هیچ که هیچ ، به ناکجا آباد انگاشتی و گوربابای سیستم تصحیح نمرات و بارم بندی و سازمان محترم رنجش و ....

تازه فک کن جوابش رو بلد نبودما
بر حسب خوش اومدنم از قیافه جواب،پاسخ میدادم بعد اونوقت که داشتم وارد پاسخنامه میکردم یهو جا به جا پر میکردم کلی اعصابم خورد میشد پاک میکردم از اول پرش میکردم بعد هی هر دفعه این عمل تکرار میشد خودم غش میکردم از خنده :)

ermia 1392/12/17 ساعت 22:13

میگم اسم وبلاگ رو عوض کن بذار انجمن تزریقات چی های مقیم مرکز یا مثلا آمپولزن و شرکا به جز شهرزاد
کلا خودتو بچه ها کامنتدونی یه ساختمون پزشکان بزنین هی پول پارو کنین

کی بشه خانوم شیرزاد اون موقع؟

هی تند تند بگه :"جــــــــــانم ؟؟!"

زهرا 1392/12/17 ساعت 22:49 http://unknown-me.blogfa.com/

آااااااااااااااااای پام خانوم دکتری ک ازون دکترا نه
ب دادم برسین
:)
*:
عاششششششششق قلمتم *:

همینم مونده بود قلمم عاشق پیدا کنه!
چشم نه نه م روشن!
بذار وضعم خوب بشه یه دونه ش را واسه تولدت برات میخرم
البت اگه دختره خوبی باشی :)

الــــی اگه میگفتی اینجا کنکور داری میومدم بست مینشستم جلو درِ دانشکده ادبیات با یه بستنی قیفی تا بیای بیرون :)

حالا یعنی حتمن باس روز کنکور می اومدی؟
الان قبول نیست؟

سلام خانوم دکتر

خوبی عمه خانوم : )

فک کن عمه آدم دکتر باشه دیگه چی بشه :

الی منم دکترم هی فشار میدم
ببخشید یعنی فشار میگیرم

پس شومام تشریف ببرید اسمتون رو بدید منشی تا در اسرع وقت باهاتون تماس بگیرم :)

خدایم را دوست دارم چون وفادارترین است

و شاید به رسم همین وفاداریست که دوستانم را به او میسپارم

دست و پنجه شما و خداتون و دوستاتون با هم دیگه درد نکنه :)

عمه آدم هر چی باشه عمه خانومه

عمه الی

دکتریت و ببر جای دیگه عمه خانوم :)

ما همه چی مون روی همه عروس :)

دادم

یعنی اسمم و دادم منشی

کی نوبتم میشه

فعلن که خانوم دکتر نیستند،رفتند سفرِ خارجه!
وقتی اومدند باهاتون تماس میگیرند.
برو نذر کن سوره بقره روزی سه بار قبل از غذا تا شیش ماه اول سال نوبتت بشه وگرنه شیش ماهه دوم سال نوبتت میشه

... 1392/12/21 ساعت 13:57 http://undertherain.blogfa.com

آقا حرف دکتر و دانشگاهو جلو من نیار که یاد دکتر قنادیان و دانشگاه اصفهان و مصیبتهیی که سر تحقیقم به سرم اومد میفتم و اینکه آخرشم از پا افتادم...

من دیگه حرف دکتر و دانشگاه را جلوت نمیارم که یاد دکتر قنادیان و دانشگاه اصفهان و مصیبتهیی(مصیبتهایی!) که سر تحقیقت به سرت اومد نیفتی که آخرش از پا افتادی !
حالا میشه روت رو اونطرف کنی که من پشت سرت در این باب سخن برانم؟

الی این همه سوره بخونم و این همه تو نوبت بمونم

الی اگه اینقده سوره ی بقره میخوندم الان شفا پیدا کرده بودم

نه دیگه ملتفت نشدین خانوم
وقتی غرق در دریای معنویت بشی و در عمق آیات فرو بری دیگه متوجه انتظارتون نمیشی و اصلن حال میکنی بیشتر توی نوبت بمونی تا بیشتر در کنه و بنه ت فرو بره.آیات رو میگم ها :)

رز 1393/01/14 ساعت 17:33 http://nakhonaks.blogfa.com/

الی عزیز......
ا ببشخین اشتباه شد....خانم دکتر عزیز.....
عالیییی بودخانم دکتر عزیز
کلی خندیدم خانم دکتر عزیز
استاد زبان ما هم داره آقای دکتر عزیزبالفعل میشه تو همون دانشگاه ذکرشده امیدوارم شوما هم به زودی بالفعل بشین.......خانم دکتر عزیز

نوش روانتون

شوما دستاتون را ببرید بالا واسه دعا و این صوبتا حتمن بلفعل میشیم حتی اگه همه سوالهای آمار رو اشتباه زده باشیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد