_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

لـــب تکــــان میــــدهی و می رویـــد،نیشــــکر از حــوالـــی دهـــنــت...

هوالمحبوب:

ســــر تکان مـــیدهی و مـــی چرخــــد،ماه مغـــرب نـــدیـــده دور تنــــت

لـــب تکــــان میــــدهی ومـی رویـــد،نیشــــکر از حــوالـــی دهـــنــت...

شکلات توی جیبم رو لمس میکردم در مسیر و زیر بارون به این فکر میکردم که تا باز از راه میرسم میای به استقبالم و دلبری میکنی و سلام و بدون اینکه نگاهم کنی جلوی چشمام قدم میزنی و حواست را میدی به انگشتات که یعنی حواست نیست تا من زانو بزنم کنارت و هی اصرار کنم که بیا به آجی یه بوس بده و تو باز کم محلی کنی تا دنبالت بدوم و به زور ازت بوسه بگیرم.ولی این بار دستم پر بود و نوبت من بود کم محلی کنم تا تو اصرار کنی که بوسم کنی:)

میدونستم وقتی ازت بخوام ببوسیم و تو مراسم دلبریت رو شروع کنی و من هم کم محلی کنم و بهت بگم :"اصلن خودم شکلاتت رو میخورم "و برم سمت اتاق،این بار تو به خاطر شکلات می پری جلو و میگی :"خب یه بوس بده خب!" تا من کلک م بگیره و با همه ی ذوقم تسلیمت بشم و شکلات را نصیب خودت کنی.

من این بار دستم پر بود و نباید واسه یه بوس کلی دنبالت بدوم و خودتت داوطلب میشدی.هیچ وقت چیزی رو مفت و مجانی به کسی نمیدی،حتی خنده هات رو و من عاشق این بدجنسی ها و شیطنتهات بودم و هستم.

بدون اینکه کاپشنم رو در بیارم با همون لباسهای خیس اومدم دنبالت،صدات می اومد و خودت نبودی!داشتی آواز میخوندی و ذوق میکردی توی حموم!فرنگیس و فاطمه پشت در حموم بودند و میتی کومون با مهمونش توی سالن.رفته بودی توی حموم و در را روی خودت قفل کرده بودی و کلی هم خوشحال بودی ملت را عنتر خودت کردی.بلد نبودی در رو باز کنی و هر چی بهت میگفتند چه طور در را باز کنی میخندیدی و مثل همیشه خودت را سوم شخص مفرد حساب میکردی و میگفتی :"دستش نیمییِسه!"

حتی شکلاته توی جیبم هم نتونست تو رو از توی حموم بکشه بیرون.تا رفتم لباس عوض کنم و بیام خنده هات گریه شده بود.خیلی وقت بود توی حموم گیر افتاده بودی و خسته شده بودی و فهمیده بودی بازی نیست و راستی راستی گیر افتادی و یه جوری التماس میکردی در را برات باز کنیم که دل آدم زیر و رو میشد.میتی کومون هنوز مهمونداری میکرد و فرنگیس هنوز امر و نهی به اینکه چطور در را باز کنی.

از پشت در برات آهنگ گذاشتم.همونایی که کلی دوست داشتی و به خاطرش گوشی ِ موبایلم هیچ وقت از دستت در امان نبود.یه لحظه ساکت شدی و بعد به من التماس میکردی در را باز کنم و بغض من بود که اشک میشد و همراه با فاطمه قل میخورد روی گونه هامون.

همه مون عصبی شده بودیم و تو هنوز اون تووو بودی.میخواستم شیشه رو بشکنم و می ترسیدم که تو بترسی و تو هنوز گریه میکردی با کلی التماس و من و فاطمه اینطرف گریه میکردیم با کلی دعا و فرنگیس غر میزد و حرص میخورد.

بالاخره میتی کومن دست به کار شد و اول همه مون را مورد تفقد قرار داد و بعد تو رو آروم کرد و بالاخره نجاتت داد و تو رو از اونجا کشید بیرون و باز من و فاطمه یواشکی بلند بلند گریه کردیم از خوشحالی!

اومدی بیرون و دلمون آروم شد و اشکهامون تموم.اصلن عین خیالت نبود واسه بغل کردن و بوسیدنت چقدر بی قرار بودم و از بغل فرنگیس کنده نمیشدی و من سهمم رو دادم به کسی که مثل من دوستت داشت و کمتر از من نگرانت نبود.بالاخره نوبت من شد و این بار وقتی بغلت کردم،خنده ها و بوسه هات رو بدون گرفتن شکلات بهم دادی،برات آهنگ "شب شد ...لالا کن " رو گذاشتم و دلم میخواست تموم ه شکلاتهای دنیا رو نثارت میکردم ولی به غیر از یک شکلات هیچی در چنته نداشتم !

عکس نوشت :

از هنرنمایی های گلدختر هنرمندم روی دست و صورتش :)

نظرات 17 + ارسال نظر

سر تکان مـیدهی و مـیچرخد،ماه مغـرب نـدیـده دور تنـت

لب تکــــان میدهی ومـی رویـد،نیشکر از حــوال دهـــنــت...

مسعود 1392/12/19 ساعت 23:17

سلام خانوم دکتر. چند شب بود وبتو چک نکرده بودم. پست phd واقعا محشره منو که خیلی خندوندی دمت گرم. سر جلسه ماهم یه خانوم اومده بود همچین این چادرشو گرفته بود به خودش که انگار ما همه تا حالا مونث ندیده بودیم می ترسید یه موقع اسلام به خطر بیفته، تحفه. این قران خونه جلسه ماهم گوشمونو کر کرد به خدا . (چون نیش شل ما دقیقن از لحظه ی ورود به دانشکده ی ادبیات ِ دانشگاه پت و پـَهن ِاصفهان که یک عالمه دکتر بالقوه را صبح اول صبحی در خود جای داده بود ،عرض اندام کرد و روی اخمهای گره خورده مان را کم نمود!) خیلی با حاله تو محشر می نویسی الی. شاد باشی.

رسیدنتون بخیر آقای دکتر :)
همیشه به خنده و شادی ایشالا.کلن هر جا پای یک زن در میان است احتمال به خطر افتادن ه اسلام هست،حالا چه اون عناصر ذکور زن ندیده باشند و چه پروفشنال و چه اصلن عناصر ذکوری وجد نداشته باشه.
علی ایها الحال در این که شما با حال خوندید شکی نیست اما از اونجایی که ما دکتر بالقوه هستیم و قراره افاده ها طبق طبق بذاریم سخن به گزافه نمی رانیم و ازتون تشکر مبسوط داریم :)

علم بهتر است یا مردن؟

خوردن :)

[ بدون نام ] 1392/12/20 ساعت 08:37

الی قهرم هان !!!!!!!!!!چرا زیر قولت زدی؟////

هان؟
قول؟
کدوم قول؟
قهر؟
واسه چی؟
اسمت کوووش؟
چی شده؟
من کی ام؟
اینجا کجاس؟

گیسو 1392/12/20 ساعت 11:18

از دستهای گرم تو

کودکان توامان آغوش خویش

سخنها می توانم گفت

نغمه در نغمه در افکنده

ای مسح مادر،ای خورشید

از مهربانی بی دریغ جانت


الی ... الی ...

گیسو...گیسو...گل گیسو :)

الان دیگه چون آشتی ایم این جوری صدات کردما :)

شما این کلمه ها را از کجاتون می آرید اونوقت ؟:)

بارون رو داشتی الی؟ خداییش داشتی؟

حال اومدی با بارون اصفهان؟

من که نداشتم،به زور بهم دادندش :)

ولی معرکه بود.خیلی قشنگ بود. از اون بارون مسخره ها نبود.انگار کلن بهار شده بود.انگار اردی بهشت بود :)

نرگس 1392/12/20 ساعت 12:35

نرگسم دیگه خانم اصفهانی خداییش چون به نفعت نبود قولت یادت نموند؟؟؟؟؟؟ همون قانونه دیگه

اولن اسمت رو نذاشتی منم که علم غیب ندارم که فقط بلدم کف دستت رو ببینم فالتو بگیرم :)

دومن نمیشه قولم یادم نباشه که .خانوم دکتر شما دیگه چرا؟

سومندش خب شاید داریم نقشه میکشیم یهو.دندون سر جیگر بذار خب.شایدم...

چارمن همین الان اعتراف کن چه نقشه ای در سر پرورانده ای که ممکن ه به نفعم نباشه که من فهمیدم به نفعم نیست و جا زدم مثلن؟

زود باش اعتراف کن .ما از همه چی خبر داریم.اعتراف تو فقط بار جرمت رو کم میکنه و در مجازاتت تخفیف داده میشه

چقد خوبه که انقدر می تونی کسی رو دوست داشته باشی
نمیدونم چرا اونق که باید میونم با بچه ها خوب نیست :(

منم خوب نبود.اصلن تصور اینکه با بچه ای زندگی کنم رو نداشتم.اصلن موقعی که قرار بود گلدختر بیاد دلم میخواست بمیرم ولی...
وقتش که برسه اونی که باید بشه میشه فاطمه،اون موقع نمیتونی حتی اگه بخوای هم عاشقش نباشی.
باور کن :)

اتفاقا ما هم دو تا گل دختر داریم
اما زیاد نمی تونم باهاشون بسازم
حوصله نق زدن بچه ها رو ندارم

هیشکی حوصله نق زدن بچه رو نداره اما لذت بودنشون زجر نق زدنشون رو کمرنگ میکنه :)

زنده باشه هر چی گل دختره :)

در کل خیلیم خوب

در کل خیلی هم ممنون :)

نرگس 1392/12/20 ساعت 13:32

شورو شوق من را نادیده میگیری دختر اصفهانی این کم چیزی نیست هان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

کی میتونه شور و شوق شما را نادیده بگیره؟؟؟

فعلن که در حدس زدن ها نمره منفی گرفتی :)

ریش پرفسوری گذاشته :)
ولی الـــــــــی این گل دختر از شکلاتم شیرین تره بخدا :*

دخترم بابا شده.واسه خودش ریش و سیبیل میذاره و میگه :بابا شدم :)

یه طعم منحصر به فرد :)

عسل 1392/12/20 ساعت 15:57 http://sooz-o-saaz.blogfa.com

ماچ از طرف من یادت نرههههههه :)

از طرف عسل هم حتی :)

بانوی نور و اینه 1392/12/20 ساعت 16:44

و شاید همین گل دختر باعث شد تولدش .....فراموشت بشه

این گل دختر عمر بزرگ شدنش و قد کشیدنش جلوی چشمام به اندازه ی تاریخ همون روزایی ه که تا آخر عمر قراره یادم نره.

تولد تو هم مبارک بانوووو.این هم یکی از اون چیزهاست که هیچوقت یادم نمیره :)

الی اشکم و ببین مث تو دختر با احساسبووووس سفت هنگامه ای به روی ماهت

گریه چرا؟
شومام هی سیب زمینی پیازات رو بیار حین وبلاگ خونی پوست بگیرا :)

نرگس 1392/12/22 ساعت 08:13

منم عاشق گل نرگسم ولی هیچوقت خودم نمیخریدم همیشه اسفند دانشجوهام که میدونستند اسمم نرگسه واسم میآوردند تو خوزستان شهرستان بهبهان یک نرگس زار هست که اگه ببینی هوش از سرت میپره کاش عید میآمدی جنوب
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت
آه از آن مست که با مردم هوشیار چه کرد

خانوم اجازه؟!
اولن این کامنت مال ه اون یکی پست ه !
دومندش ما واستون نرگس نمیاریم که بهتون بگیم :"نرگس برای نرگس!"،گفته باشیم!
سومندش میشه از طرف ما هوش از سرتون بره لدفن؟
چارمندش قرار شد فصل انگور وقتی شراب شدیم با عباس آقامون بیایم!
پنجمندش برای تحقق چارمندش دعا عنایت بفرمایید لدفن :)

الی منم دارم این حس تو رو
پسرم توو اتاق خواب گیر کرده بود و با صدای آروم گریه میکردم و با صدای بلند میخندیدم تا نترسه
میفهمم حالتو

اون موقع..اون موقع که باید با یه عالمه حس متناقض یه عالمه کار ِ متناقض کنی و مهمتر از همه خودت رو جمع و جور کنی خیلی سخته

میفهمم نجوا :)

خوش به حالت که یه پسر کوچولو داری که مال ِ خودته :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد